eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
10.2هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*⁨❤️ سلام_امام_زمانم❤️* *💚 سلام_آقای_من💚* *💝 سلام_پدر_مهربانم💝* 💔اى وارث ذوالفقار مولا برگرد 🥀اى نور دو چشم آل طاها،برگرد 💔ما شعلہ‌‌ بہ شعلہ سوختیم از غم‌یاس 🥀اى منتقم حضرت زهرا،برگرد.... 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃💐همانا برترین کارها،کار برای امام زمان است💐🍃 ☘☘#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
شهادٺ یعنـــــے مٺفاوٺ بہ آخــــر رسیدن وگرنہ مــــرگ پایان همہ قصہ هاست.. 🌷 🕊🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷 براي چندمين بار بود که اعزام مي شد اما اين بار حال و هواي ديگري داشت خودم هم منقلب بودم سه يا چهار مرتبه از من خداحافظي کرد و هر بار مرا در آغوش گرفته و حلاليت مي طلبيد... بعد از کربلای 5 بود. خبری از امان نبود. شایعاتی می شنیدم که شهید شده اما هیچ کس تأیید نمی کرد. امان نوجوان بود که به جبهه رفت. يک شب با خداي خود خلوت کردم و متوسل شدم به نوجوان کربلا حضرت قاسم ابن الحسن(ع). دو رکعت نماز حاجت خواندم و زياد گريه کردم تا خبری از امان بشنوم. ... ديدم نوري عجيب از شيشه ها وارد شد. روي ديوار اتاق قرار گرفت و به تدريج عکس امان الله در داخل آن تکه نوراني نمايان شد و چهره خندان امان را به وضوح مي ديدم! برايم يقين شد که امان شهيد شده و جنازه اش خواهد آمد. دو ماه بعد جنازه اش آمد. 📚 راوی پدر شهید 🌸🌾🌸🌾🌸 ↘️ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹-شلمچه-کربلای۵ http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷 براي چندمين بار بود که اعزام مي شد اما اين بار حال و هواي ديگري داشت خودم هم منقلب بودم سه يا چهار مرتبه از من خداحافظي کرد و هر بار مرا در آغوش گرفته و حلاليت مي طلبيد... بعد از کربلای 5 بود. خبری از امان نبود. شایعاتی می شنیدم که شهید شده اما هیچ کس تأیید نمی کرد. امان نوجوان بود که به جبهه رفت. يک شب با خداي خود خلوت کردم و متوسل شدم به نوجوان کربلا حضرت قاسم ابن الحسن(ع). دو رکعت نماز حاجت خواندم و زياد گريه کردم تا خبری از امان بشنوم. ... ديدم نوري عجيب از شيشه ها وارد شد. روي ديوار اتاق قرار گرفت و به تدريج عکس امان الله در داخل آن تکه نوراني نمايان شد و چهره خندان امان را به وضوح مي ديدم! برايم يقين شد که امان شهيد شده و جنازه اش خواهد آمد. دو ماه بعد جنازه اش آمد. 📚 راوی پدر شهید 🌸🌾🌸🌾🌸 ↘️ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹-شلمچه-کربلای۵ http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
« قبل از عملیات، یک شب #حاجی به خانه آمد و سرا پا خاک آلود بود و چشمانش هم از بی خوابی ورم😓 کرده بود. وقتی که وارد خانه شد، دیدم می خواهد نماز بخواند. گفتم: لااقل دوش بگیر، غذایی بخور و بعد نمازت را بخوان🙁. #حاجی گفت: من این همه به خود زحمت دادم که نماز اول وقت را از دست ندهم☝️، چه طور می توانم نماز نخوانده غذا بخورم. آن شب آنقدر خسته بود که من در موقع نماز خواندن، کنار ایستادم که اگر افتاد بگیرم»😢😞 (سردار خیبر، ص ۱۴۲) #شهید_همت #فرمانده_دلها برای شادی روح شهدا صلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۳ 🌸 شهیدی که بخاطر رسیدن به همسر ، نماز شکر خواند #متن_خاطره : تا آمدنِ مهمان‌ها برایِ مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. آقا عبدالله ازم خواست که برایش مُهر بیاورم.بهش گفتم: «تا نگید چرا می‌خواهید نماز بخوانید، بهتون مُهر نمیدم.» ایشون در جوابم گفت: «خدا بهم همسر داده و به همین خاطر می‌خواهم نماز شکر بخوانم.» 📌خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی 📚منبع: یادگاران5 «کتاب شهید میثمی» ، صفحه 47 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸🍂 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 ◽️همیشه مےگفت : زیباترین شهادت را می‌خواهم ! یڪ بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است ؟! ◽️در جواب گفت : #زیباترین_شهادت این است ڪه جنازه‌اے هم از انسان باقے نماند..... °•{هادے دلهـــــا #شهید‌_ابراهیــــم‌_هــــادے🍃 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💠سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست... 🌹🍃قبل از برای اینکه دشمن متوجه نشود، نیروهای اطلاعات عملیات مشخص کرده بودیم و مستقر کرده بودیم (در ) و جلوی ما آب بود. آن روز دو تا از بچه‌های ما به نام صادقی و موسایی‌پور رفتند برای شناسایی و برنگشتند. 🍃🌹یک برادری داشتیم خیلی عارف بود(شهید حسین یوسف اللهی)، نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش آموز، اما خیلی عارف بود یعنی شاید در عرفان عملی کم مثلش پیدا می‌شد به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و درواقع بزرگان عرفان بعد از مثلاً مدت طولانی هفتاد سال، هشتاد سال می‌رسیدند، او رسیده بود. 🌹🍃من اهواز بودم با من تماس گرفت من رفتم آنجا، گفت اکبر موسایی پور و صادقی رفتند و برنگشتند. من خیلی ناراحت شدم. گفتم ما شروع نکرده دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت. با عصبانیت این حرف را بیان کردم. من آن روز ماندم آنجا، بعد برگشتم. 🌹🍃دوباره دو روز بعد تماس گرفت. گفت بیا، من رفتم. گفت که فردا اکبر موسایی پور برمی‌گردد. اسمش حسین بود. گفتم حسین یک کلمه‌ای به کار بردم الان نباید بگویم.حسین یک خنده‌ی خیلی ظریفی داشت، با همان حالت خنده گفت حسین پسر غلامحسین این را می گوید. 🌹🍃گفتم چه شده، گفت فردا برمی‌گردد اکبر موسایی پور، و بعدش صادقی برمی‌گردد گفتم که از کجا می‌گویی، گفت فقط شما بمانید اینجا. من ماندم. نزدیک‌های ساعت تقریباً یک بعدازظهر بود یکی از برادرهای اطلاعات پشت دوربین بود. گفتند یک سیاهی روی آب است من آمدم بالا دیدم درست است، یک سیاهی روی آب خوابیده. رفتند بچه‌ها داخل آب دیدند اکبر بود، اکبر موسایی پور روز بعدش حسین صادقی آمد. 🍃🌹عجیب این بود که آن آب با همه‌ی تلاطماتی که داشت اینها را فقط در سنگر از همان نقطه‌ی عزیمت به همان نقطه‌ی عزیمت برگردانده بود هر دو شهید بودند. شهید شده بودند در آب، آب برگرداند به همین نقطه. 🍃🌹خیلی عجیب بود من به حسین گفتم حسین از کجا این را فهمیدی. گفت من دیشب اکبر موسایی پور را در خواب دیدم به من گفت حسین ما اسیر نشدیم ما شهید شدیم، من فردا این ساعت برمی‌گردم و صادقی روز بعدش برمی‌گردد 🍃🌹بعد به من گفت، می‌دانی چرا اکبر موسایی پور با من حرف زد صادقی نگفت؟ گفتم نه. گفت: اکبر موسایی پور دو تا فضیلت داشت. یک ازدواج کرده بود، دو حتی در آب نماز شبش قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد. بعد شهید شد. 📝خاطرات سردار رشید اسلام 🌷 شادی روحشان صلوات http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*🌷بیاد شهدا* 🚩 جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان : ⭕️ با اسرائیل وارد "جنگ"خواهیم شد هرکس"مرد"این راه است،"بسم الله" هرکس نیست،خداحافظ! #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
یاحسین: #زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_هجدهم #منبع_کتاب_سرّسر دوست داشتم
به آرامی گفتم:"منظورم این نبود. فقط این قدر این باهم بودن بهم می چسبه که یود یادم افتاد تو این پنج شش سال به جر ماموریت رفتن دیگه قرصت سفر نداشتیم." "آن شالله ما هم کارمون سبک تر میشه، از خجالتتون در میایم" از حرفی که زده بودم پشیمان شدم. ترجیح دادم بحث را عوض کنم. به بچه ها که آن عقب دستشان دور گردن هم به خواب رفته بودند و از رفتارهای شبیه به همشان گفتم، که مثل دوقلوها شده اند. خواب و خوراک و حتی لباس پوشیدنشان،مانده ام سال دیگر که زهرا له کلاس اول می رود، فاطمه را یک صبح تا ظهر چطور آرام نگه دارم که از دوری خواهرش بی تابی نکند. حاج عبدالله آبرویی بالا انداخت:"نگران نباش بچه بعدی میاد، فاطمه رو از تنهایی در می آره" "بچه بعدی؟!! چه خاطر جمع.. پیشگویی هم می کنید؟" "پیشگویی نیست. دلم گواهی میده خانم" لبخندی تحویلش دادم و دوباره برگشتم پشت سرم را نگاه کردم، اگر دوتایمان سه شود! خوب البته فاطمه هم بگی نگی عاقل تر شده و حس و حال شیطنت از سرش پریده، حتما می تواند کمکم کند کهنه ای، شیشه شیری بیاورد یا اتاقی مرتب کند. اگر سومی بیاید و او هنوز در این رفت و آمدها باشد. من می مانم و بچه ها و یک عالمه کارهای خانه. نیم ساعتی بود که بندرعباس را به سمت میناب ترک کرده بودیم. زمین های کنار جاده خشک و بی آب و علف و تک و توک درخت هایی که با فاصله زیاد از دل خاک سر بر آورده بودند. درخت هایی با برگ های ریز، اما مثل انگشت های دست باز و رو له آسمان و ارتفاعی کوتاه که به نظرم می آمد زیر آفتاب گرم جنوب، سایه بان خوبی برای نشستن باشد. ورودی میناب هم شلوغی و هیاهوی چندانی نداشت، ابتدا تا انتهای شهر را ظرف بیست دقیقه گذراندیم و در خیابان خلوتی که خانه های سازمانی داشت، درب همان منزلی که قرار بود ساکن شویم توقف کردیم. بچه ها را یکی من و یکی عبدالله بغل زدو از ماشین پیاده کردیم. زنگ خانه را زدیم. سربازی داخل خانه منتظرمان بود، خانه را تحویل داد و رفت. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_نوزدهم #منبع_کتاب_سرّسر به آرامی گفتم:"من
چمدان ها را داخل خانه گذاشتیم. آقا عبدالله گفت :"در این خانه قفل ندارد. اگر ماندنی شدیم حتما سر فرصت قفل کلید هم برایش می گیرم" هفته اول به لطف آقا عبدالله یخچال پر بود. اما از روزهای بعد، برای خرید مجبور بودم خودم بروم. سنگی، چوبی باید جلوی در می گذاشتم تا بسته نشود و پشت در نمانیم یا بچه ها را توی خانه می گذاشتم و ازشان می خواستم در را روی هیچ کس باز نکنند مگر اینکه من سه تا زنگ پیاگی می زنم و باز هم پشت در می رسند بپرسند تا مطمئن شوند و بعد در را باز کنند. دو سه بار اول بچه ها زا باخودم بردم. منطقه و مردمش را نمی شناختم. نمی شد به کسی اعتماد کرد. در را روی هم می گذاشتم و می گفتم آن شا الله که اتفاقی نمی افتد. خانه را به خدا می سپردم و می رفتم. بیست روزی از آمدنمان گذشت که زمزمه برگشتن به شیراز شد. یک هفته بعد، چمدان ها را بستیم و برای همیشه با بندرعباس خداحافظی کردیم. نزدیک یکسال از قطعنامه ۵٩٨می گذشت. اگرچه نظامیان درجه دار همچنان درگیر فرونشاندن آشوب مرزها بودندو دستگاه‌های نظامی هم نیاز به مدیریت و نظم بیشتری داشتند، اما حداقل از اضطراب و استرس آژیر قرمز و موشک ها و بمب های خوشه ای که بر سر شهرها می ریخت خبری نبود. بعد از یک سال و نیم زندگی در خانه خاله جان، دوباره به اهواز برگشتیم. شهرک محلاتی، مخصوص خانواده های پاسدار بود. خانه ها آپارتمانی و امنیت محله و منطقه بالاتر از محله هایی بود که تا به حال در آن ها زندگی کرده بودیم. من هم ترجیح میدادم بیشتر با خانم های همسایه رفت و آمد کنم. اعضای خانواده ما همین همسایه ها بودند که از حالمان بیشتر از فامیل خبر داشتند. با یکی از خانم های طبقه بالا نشسته بودم و از اینکه چند روز است از آقا عبدالله خبری ندارم و حتی دسترسی به تلفن هم نیست حرف میزدم. رادیو از چند دقیقه قبل از اخبار روشن بود. دوستم گفت:"ای خواهر، جنگ تمام شدو مشغله شوهرهای ما تمومی نداره" "خدا کنه هرجا هستن سالم باشن. ما که روز اول زن یک پاسدار شدیم، باید پیه این چیزها رو هم به تنمون بمالیم" مهمترین خبر این روزها پیگیری وضع جسمی امام، از تلوزیون و رادیو بود که بعد از آرم خبر، همه را ساکت و میخکوب کرد " روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست. گریه آقای حیاتی، پایان این خبر تلخ و ناگوار بود و من و دوستم که از جایمان برخاسته بودیم بعد از شنیدن این خبر دیگر در خانه نماندیم. دست بچه ها را گرفتیم و از آپارتمان بیرون آمدیم. در تمام واحدها باز می شد و خانم ها تنها یا اینکه با شوهرانشان در خانه بودند، با اشک و زاری بیرون می آمدند. نمی دانستیم کجا برویم و چه کنیم. بغض از دست دادن امام مثل از دست دادن پدر، آتش به دلمان می زد. مردها که به ساعت نکشیده پیراهن مشکی پوشیدند و راهی تهران شدند. اما ما خانم ها مثل همیشه پابند بچه های قد و نیم قدمان بودیم و بعضی هم مثل من، چند روز و چند شب چشم به راه آمدن شوهرمان.. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
یاحسین: #مادرحلالم_کن! 🌺🌹 سرگرم کار بودم که یکی بلند گفت: مادر. شروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله "مادر حلالم کن" گفتم: برای چی؟ گفت: اول حلالم کن. گفتم: بخشیدمت. گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم. ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم! 🌹◾️🌹◾️🌹 #شهید محمدرضا(مسعود) عقیقی #شهدای_فارس #اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿هر شب پنجرہ‌های ملکوت آسمان بسوی قلبها گشودہ میشود ... الهی امشب ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ‌ما ﺑﺰﺩﺍﯼ... و نور ایمانت رادرقلبهایمان جاری کن... 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبیب دلت که شهدا باشند هوای دلت هم آسمانی می‌شود ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #مردان_بی_ادعا 🕊 شهادت زیباست🕊 #صبحتون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے #روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا برای شادی روح شهدا صلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷شهید محسن حججی: دعا کنید #خونم جریان ساز بشه... 🌷شهید سید مرتضی آوینی: حلقوم ها را می توان برید اما فریاد ها را هرگز!!! فریادی که از حلقوم بریده بر می آید، جاودانه می ماند... برای شادی روح شهدا #صلوات #سپاه_مقدس_هست #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔸دیدار جلیلی با خانواده یکی از جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی عضو شورای عالی امنیت ملی : 🔹 حادثه تلخ سقوط هواپیما همه‌ ملت را داغدار کرد 🔹همین ملت دنبال ترمیم این زخم است و به دولت آمریکاکه وجودش آلوده به دشمنی با ملت ایران است، اجازه نمی‌دهد تا این زخم را عفونی کند. پدر شهید جبلی: 🔹تا همان روز آخر می‌گفت من هنوز عزادار سردار سلیمانی هستم؛ مادرش به او گفت حالا نرو، ممکن است جنگ بشود؛ پسرم گفت اگر جنگ شد، اولین نفری که برمی‌گردد من هستم؛ این پسر با این روحیه رفت. 🔹حالا اما در شبکه‌های ماهواره‌ای عکس او را نشان می‌دهند و مصادره به مطلوب می‌کنند. احساسات مردم را تحریک کرده و از جانباختگان این پرواز سوء‌استفاده می‌کنند؛ اگر اطلاع‌رسانی به موقع صورت می‌گرفت، اجازه این اتفاق را هم نمی‌دادیم. 🔹در چنین شرایطی که رئیس‌جمهور نیز گفت شرایط جنگی بوده است، این حادثه هم ناشی از همان جنگ است و ما این مسئله را درک کردیم. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیر آن همه آتش،قرآن مے خواند روے یڪ تپه ے سنگي،بالای شیار،یڪ گوشه ے دنجے،یڪ حال خوبی پیدا ڪرده بود.تنهاے تنها نشسته بود.قرآن مے خواند . عمامه گذاشته بود.معمولا توے خط عمامه نداشت. انگار نه انگار زیر آن همه آتش نشسته .آرام و ساڪت بود.مثل اینڪه توے مسجد قرآن مے خواند. شهید مصطفے ردانی پور خوشا بحال شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دقت کردین،در سالهای اخیر دو شهید داشتیم که تاثیر فوق العاده ای بر فضای کشور و دلهای مردم داشتن؛ شهید محسن حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، چیزی که خیلی مهمه این هست که هر دوی این شهدای بزرگوار به نحوی خودشون رو مرید سردار شهید احمد کاظمی میدونن،جالبتر اینکه هر دوی این شهدا اربا اربا به دیدار معبود رفتن... #سردار_دلها #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_محسن_حججی #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#شهید_همت: شهیدهمت در پاسخ به جوسازی‌های جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت: هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و می‌شنوید #شهید_محمدابراهیم_همت🌷 برای شادی روح شهدا صلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──