eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 حالا كه جان ها براى مرگ آفريده شده اند و انسان براى مردن روى دنيا آمده، بهتر است مرگ او " شهادت در راه خدا" باشد👌🏻 كه اجرى بس عظيم است! پروردگارا آنچه دارم از تو دارم و در راه تو بايد بدهم🤲 🥀 🕊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه یک ماه رمضان مهدوی داشته باشیم ⁉️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
وقتی نباشی زندگی ٺـلخ است خیلی ٺـلخ حٺی اگر لب وا ڪند دنیا به تحسینـٺ .. #گلزار_شهدای_کرمان 🌸 #هم_
رهبر معظم انقلاب اسلامی : آن طرفِ مرز زندگی و مرگ چه خبر است؟! انسان ها از آن عالَم چه میدانند؟ در مورد میدانیم که اینها خرسندند، خوشحالند، مسرورند؛🤗 👈🏻«فَرِحیـنَ بِمآ ءاتهُـمُ اللهُ مِن فَــضلِه» و از این بالاتر: «وَ یستَبــشرونَ بِالَّذینَ لَم یلحَقوا بِـهِم»👉🏻 یعنی با ما حرف میزنند، خطاب میکنند به ما: 👈🏻«اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یحزَنون»👉🏻 🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
بهشت دنیا.mp3
6.5M
تمام خوبان تمام انبـیـــا تمام اولـــیا تمام علما و شهدا به بهشت آخرتی میرسند؛ ولی همه آن ها ، غبطه بهشت دنیایی را میخورند ❗️❗️ و آن چیزی نیست جز ... 🎧 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"مهدی شفازند" 🔹صفحه ١۴۴_١۴٢ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((دکل دیده بانی)) حدود یک سال قبل از در منطقه ای بین خرمشهر و آبادان ، بچّه های اطّلاعات یک دکل دیده بانی نصب کرده بودند که بوسیلهٔ آن روی منطقه کار می کردند. این دکل با ارتفاع خیلی زیاد، چیزی حدود شصت متر، از یک سری قطعات فلزی تشکیل شده بود که بوسیلهٔ پیج 🔩 و مهره هایی بزرگ به هم متصل می شد. و ضمناً حالت نردبانی عمود بر سطح زمین را پیدا می کرد که دیده بان برای بالا رفتن، می بایست از آن استفاده کند. با توجّه به ارتفاع زیاد دکل، بالا رفتن از این نردبان کار بسیار مشکلی بود!! چون هیچ نرده و حفاظی نداشت. فقط کافی بود که شخص وسطِ کار کمی پایش بلرزد و تعادل خود را از دست بدهد..😥 و یا نیمه های راه خسته😞شود و نتواند به بالا رفتن ادامه دهد که دیگر در آن حالت نه راه پس داشت و نه راه پیش؛ و در هر دو صورت خطر سقوط 😱به طور جدّی در کمینش بود. در آن ایّام، چون تأکید شده بود یکی از مسئولین برود و را از نزدیک ببیند، به من اصرار می کرد و می گفت: «تو که حکم معاونت داری باید بروی روی دکل و دیده بانی 📼کنی.» گفتم: «دیگران هم هستند، آن ها می آیند و می‌بینند👀.» گفت: «حالا که تا اینجا آمده ای، دیگر نمی توانی برگردی.» گفتم : «اصلاً من تو را قبول دارم، تو چشم منی! هر چی تو دیدی قبول است‌.» 👌 گفت: «نه! حتماً باید خودت ببینی.» گفتم: «بابا حسین جان! من نمی توانم! کلّی آرزو دارم. بالا رفتن از دکل کار هر کسی نیست، خیلی سخت است. 😢 من هم که مثل شماها قوی نیستم، سرم گیچ می رود، می ترسم خدایی ناکرده اتّفاقی بیفتد.»😩 گفت: «خیلی خب! عیبی ندارد، اگر مشکل تو این چیزهاست من یک فکری به حالش می کنم و این قضیّه را حل می کنم.» گفتم : «آخر چطوری؟!» 🤔 مانند همیشه که خیلی رمزی عمل می کرد و نمی گذاشت کسی از کارهایش سر در بیاورد، سعی کرد تا فکرش را از من پنهان کند. فقط گفت : «صبر کن بالاخره متوجّه می شوی.» نیمه های شب 🌘محمّد حسین به سراغم آمد و از خواب بیدارم کرد. گفتم: «چیه؟ چی شده؟» گفت: «هیچی. بلند شو برویم!» گفتم : «کجا؟!» گفت: «دکل.» گفتم: «الآن؟! حالا نمی شود نرویم؟» گفت: «نه! به هر شکلی که شده من باید تو را ببرم بالا.» گفتم: «بابا من می ترسم!» 😩 گفت: «نترس! من پشت سرت می آیم.» دیدم اصرار فایده ای ندارد، مثل اینکه واقعاً مجبورم!! هر دو راه افتادیم. 🚶‍♀ شب عجیبی بود، هوا مهتابی بود و نور ماه 🌕 منطقه را روشن کرده بود. گهگاه صدای انفجاری 💥سکوت شب را می شکست. پای دکل رسیدیم. نگاهی به بالا انداختم😧........ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃 🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو) 📱صفح
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃 🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو) 📱صفحه اینستاگرام ما: @shohada_kerman.ir 🍃التماس دعا🍃 🌙 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت پدر یکی از #شهدای حادثه سقوط هواپیما✈️
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت سامی مسعودی از حشدالشعبی به بیان بخشی از خاطرات خود در ارتباط با پرداخت: ... 💠سپس حاج‌قاسم گفت: ابومحمد من فردا ناهار را در منزل شما میهمان هستم سلام مرا به ام‌محمد برسان و به او بگو از غذای خودتان برای ما هم غذایی آماده کند...تا اینکه وقت آمدن حاج قاسم فرا رسید، اما حاجی نیامد. روز بعد یک جلسه داشتیم نگاهم به افتاد که با دست به سرش زد طوری که نشان دهنده تاسف و غذرخواهی بود سپس به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید، مرا بغل کرد و گفت: بگذارید دست شما را ببوسم و گفت از شما و خانواده عذرخواهی می‌کنم، دیروز یادم رفت میهمان شما هستم و تا شب هم یادم نیامد. فردا خودم می‌آیم و از خانواده شما عذرخواهی میکنم و از خانه شما نمی روم تا اینکه عذر مرا بپذیرید. روز بعد حاج قاسم به ما افتخار داد و به خانه ما آمد و بچه هایم را بغل کرد و به خانواده ما سلام کرد و به فرزندم هدیه‌ای شبیه مدال🎖 داد که معمولا به فرزندان مجاهدان هدیه میداد و حدود ده دقیقه از همه عذرخواهی می‌کرد. حاج قاسم بسیار با ملاحظه و بسیار باهوش بود به اثاث منزل ما نگاه کرد و در گوش من گفت: شیخنا برخی وسائل منزل شما قدیمی است و نیاز به تعمیر و تعویض دارد و من گفتم بزرگ است. چند روز بعد قرار بود به ایران🇮🇷 بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرش‌ها و اثاثیه گرانبها است زیرا کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه🏡 حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر . این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد! حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب😳 کردم زیرا او یک و نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!!! یک سردار مثل شما در عراق🇮🇶 سه برابر این حقوق می‌گیرد با مزایای فراوان!! حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنت‌الهی حتمی است. ✨شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
✌️تا آخرین قطره خونتان، از راه ولایت‌فقیه دست برندارید✌️ ای برادران و خواهران؛ اى هم رزمان و هم سنگران! تنها مطلبی ڪه تذڪر آن را مهم مى دانم اين است كه نڪند مال دنيا شما را فريب دهد ، نڪند دلبستگے به زندگے، شما را از راهى ڪه در آن قدم بر مى‌داريد ، باز دارد ، نڪند از دنباله رو بودن مقام مانع شود.. 🌱 تنها و تنها وصيت من و ديگر شهدا اين است ڪه تا آخرين قطره خونتان از پيروى راه ولايت فقيه و مان دست بر نداريد و به آن وفادار باشيد. نكند مانند كوفيان شويد .. فرازی از وصیتنامه‌ی 🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
خوف و رجاء.mp3
5.78M
و "خدا وعده داده میبخشه🍃.." 🎤|حجت الاسلام امینی خواه 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
حاجی،فرمانده‌است؛بایداطاعت‌کنیم!! هوا تازه روشن شده بود که آمد توی مقر و خواست برویم نزدیڪ عراقےها و منطقه را شناسایی ڪنیم. چون شب قبل تا صبح، نزدیڪ همان جایی را ڪه حاجی گفته بود شناسایی ڪرده و خیلی خسته بودم، اول مخالفت کردم؛ اما محمدتقے بلند شد و گفت: برویم!! گفتم: نه، توی روز روشن ڪجا برویم؟ توی دل ها،، تازه اونجا هم جاییه که لو رفته!😣 محمدتقی ڪه بلند شد، هم بلند شد و ایستاد که برود برای شناسایی. آمدم مخالفت ڪنم که تقے دستم را گرفت و گفت: میگم بریم.. راه افتادیم، همانطور ڪه می رفتیم، محمدتقی گفت: وقتی حاج قاسم میگه بریم، بریم. محمدتقی نشست روی موتور، من هم نشستم پشت سرش، داشتیم می رفتیم به طرف منطقه‌ای که قرار بود شناسایی کنیم. سرم را بردم نزدیڪش و گفتم: تقی.. امروز ڪوتاه بیا! امروز از اینجا زنده برنمیگردی..😓 همانطور ڪه به موتور گاز می داد، گفت: گفته حرف فرمانده‌ها را باید اجرا کنیم، حالا هم گفته. خندیدم و گفتم ما که با حاج قاسم رفیقیم، با حاجی این حرف‌ها را نداریم، بعداً می‌رویم.. گفت: نه! حاجی فرمانده است،باید اطاعت کنیم!! 🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman