eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃شهید در ڪلام شهید🍃 💬ما افتخار میکنیم #شهید_مغفوری ،ڪه امروز قبرش امامزاده‌ی شهرمان است، مال ماست..
🌺فرازی از دست نوشتهِ : آنچه ڪه در طول زندگے انسان از اهمیت فوق العاده اے برخوردار است، داشتنِ است ؛ لذا توجه داشته باشید ڪه هرڪار انجام مےدهید، با اخلاص باشد.👌 دقت داشته باش ڪارهایے ڪه به عهده شما واگذار مےشود، به خوبے انجام دهے و به احدے با چشم حقارت ننگرے ڪه [چه] بسا او از اولیاء الله باشد..؛ به احدے توهین نڪنے ڪه او از سربازان مهدی (عج) به شمار مےرود. مواظب باش ڪه بخاطر مسائل بیهوده و پوچ با ڪسی به بحث و جدل ننشینے و از ناحق دفاع نکنی! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_يَا ثَارَالله الحَمْدُلله💔 |حالم خوبه‌‌ شب های‌ هیئت| 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی" 🔸به روایت "مادر شهید" 🔹صفحه ۱۹۳_۱۹۲ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((اعزام به خارج)) بعد از شیمیایی اول به اصرار مسئولین لشکر، محمدحسین برای ادامه درمان به خارج اعزام می شود. در پاریس، محمّدحسین با یکی از دوستان دوران تحصیلش در مدرسه شریعتی برخورد میکند. آن دوست در مدّت اقامت محمّدحسین،او را راهنمایی میکند. شهر را نشانش میدهد وهرجا که نیازی بود به عنوان مترجم به او کمک میکند. او محمّد حسین را به خوبی میشناخت،از هوش و استعدادش با خبر بود و سابقه موفّقیّت های درسی اش را میدانست؛به همین سبب زمانی که محمّدحسین می خواهد به ایران برگردد، پیشنهاد عجیبی به او میدهد: «تو به اندازه کافی جنگیده ای ،دو بار مجروح شده ای ،به نظر من تو وظیفه خودت را به طورکامل انجام داده ای، دیگر کجا میخواهی بروی؟ همین جا بمان! اینجا میتوانی درس بخوانی و آینده درخشانی داشته باشی. من آشنایان زیادی دارم، قول میدهم هر امکانی که بخواهی برایت فراهم کنم.» محمّدحسین تشکّر میکند و در جواب میگوید :«اینجا برای شما خوب است و دشت های داغ های جنوب ایران برای من.🤗 دنیا و مافیها همه برای اهل دنیاست؛ امّا حسین، پسر ،آفریده شده برای و تا است و من زنده ام، توی جبهه ها می مانم .» هنوز دوماهی از رفتنش نگذشته بود که زنگ زد و گفت به زودی به ایران برمیگردد. چشمانش کاملا خوب نشده بود. دکتر برایش عینکی تجویز کرده بود که نمره اش به راحتی پیدا نمیشد و آن دفعه هم به مصیبت و بدبختی در قم شیشه را پیدا کردیم. چند وقتی که حالش بهتر شد، به جبهه برگشت... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دهم خیلی دوست داشت یک زمانی ،یک ج
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه یازدهم سال ۱۳۸۴؛ در منزل 📃داماد بزرگ خانواده، جواد روح‌اللهی، از رهبر انقلاب درخواست می‌کند: که ان‌شاء‌الله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید. 🔸امام خامنه‌ای می‌گویند: ما چه‌کاره‌ایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.... 🌱ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این و امثال این‌ها باشیم. 🔸بعد آقا خم شدند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی گفتند: این آقای حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاء‌الله.... سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند. 🔸- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند! همه می‌خندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت‌زده☺️ سر به زیر انداخته. ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشته‌اند؛ خیلی خوب است. 👌🏻این هم یک هنری‌ست که ایشان دارند... بعضی‌ها خیال می‌کنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمی‌دانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بند‌هایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض می‌شود، تکلیف‌ها و نوع مجاهدت عوض می‌شود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می‌شود مثل آدم‌هایی که وقتی جنگ بود، در خانه‌هایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم🎥 خارجی تماشا می‌کردند. لحظاتی سکوت می‌شود و جمعیت حاضر به فکر می‌روند. 🔸جواد روح‌اللهی می‌گوید: چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی می‌خواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمان‌ها می‌گویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور! 🌸ثبات قدم: یعنی ایمانت محکم تر ،روحیه جهادیت مستدام تر،اخلاصت بیشتر،رشد فکری و بصیرتت افزون تر شود . یعنی متکبر نشوی،متواضع بشوی. یعنی دچار شک وشبهه نشوی، خسته ودلزده نشوی،غرنزنی وادامه راه را پشت سر بروی. نه جلوتر ونه عقب تر! 📚منبع کتاب:حاج قاسم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💞زوج جوانی کہ آغاز زندگیــــ♡ـــشان را معطر ڪردند
🌺چه خوبه جوانی را صرف نوکری شهدا کنی..... ✨و برای آغاز زندگی گلزار شهدا را که قرار دل خادمین است مبدا قرار دهی.... ✅با آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری دعای آسمانیان بدرقه راهتان... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌹 پدر ومادر وبرادر در من صبور باشید. صبرے چون زینب ...❤️❤️ 🍃که فرزندی وبرادری داشتید که در راه خدا دادید،🍃 عزیزانم امیدوارم که در من خانه را چراغانی کنید، قبرم را نورانی سازید✨ وبه یاد شب اول عروسی خوش باشید، چون آن شب شب اول قبر من است، شب خوشبختی وشب شادی🌱🌱 آری عزیزانم برای من ماتم زده نشوید شاد باشید...🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃 آیت الله بهجت 🔖دینداری انسان وقتی معلوم می شود که بر سر دو راهی دنیا و آخرت ، و متابعت هوای نفس
منتظرفرج باشیم🌹 وقتی سرما می‌خوریم نه عطر گل‌ ها را میفهمیم، نه‌ مزه غذاهای خوشمزه را. ویروس گناه هم همینطوره.🍃 باعث میشه ما از عطر که با ارزش ‌ترین عبادت هست لذت نبـریم و مزه‌ شیرین این عبادت و بقیه‌ی عبادت‌ها را نچشیم. 🍃 تا دیر نشده به فکر درمان باشیـم ، تا لـذت منتظر مـولا بودن را احساس کنیم✨ مرحوم آیت الله بهجت میفرمود:🌹 باید منتظر باشیم ، ولی با مقدماتش... و این‌ را هم می دانیـم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم ؛ لذا از خدا بخـواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر ، مبتلا نشود. و اهمّ مقدمات انتظار فرج راکه توبه و طهارت از گناهان است ، تحصیل کنیم.🍃🍃🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
1_3395352.mp3
2.79M
🔊 صوت مهدوے 📝 "اشک آهو برای امام زمانش" 📌 بسیار زیبا و تاثیرگذار 🍃خدا بهت بگه ای بنده ام ؛ اگه تو تکه تکه بشی، ظهور یک دقیقه میوفته جلوتر!!! میپذیرے؟؟؟🍃 👤 استاد رائفی پور 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
ارباب‌جانم‌🍃✨🌺 میگݧ‌گناه‌یعنے‌خداحافظ‌حـسیـݧ✋🏻 ولے‌ مݧ میگم وقتے‌ گنآه میڪنے ارباب نگاهٺ میڪنه رو به بقیه میگه ایݧ یڪۍ با مݩ. مآلِ‌خودمه❤️ تو گناه میڪنۍ ولے آقا یجوری با عشق نگاهٺ میڪنه ڪه راه بهٺ نشوݧ میده میشۍ مجنوݧِ‌حسین نمیدونے چجورۍ..😔 ولے به خودت میاے میبینے همه زندگیت شده حسین آرزوت شده ...✨ به خودٺ میای و میبینے همه‌ی این محبت ها و اثراتش همش از کرامت یه آقاست... اگــر نوڪر حسین(ع)شدیم از عنایت امام حسنہ🌹 اینِ معجزه‌ی اربابツ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "مادرشهید" 🔹صفحه ۱۹۵_۱۹۴ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((عینک)) این دفعه چهار ،پنج ماه بود . وقتی برگشت، دیدم عینکش همراهش نیست. محمّدعلی، برادرش، پرسید:« محمّدحسین عینکت کجاست؟! چرا به چشمت نمیزنی؟ مگر دکتر نگفت آن را بر ندارد و مرتب هم برای درمان به تهران بیا؟» گفت:«راستش آن را گم کردم .» برادرش گفت:« مگر میشود؟!» با کمال تعجب شروع کرد به تعریف کردن:« در یکی از شب هایی که برای شناسایی روی ارتفاعات رفته بودم ،با دو نفر از برخورد کردم تا آمدم به خودم بجنبم ،بالای سرم رسیده بودند.» من هم مجبور شدم که درگیر شوم. اول یکی از آنها را زدم و به پایین پرت کردم ،اما دیگری سماجت کرد و با مشت و لگد به جان هم افتادیم . در همین حین ضربه‌ای به سرم خورد و بی حس روی زمین افتادم. آن عراقی هم از فرصت استفاده کرد و پاهایم را گرفت و به طرف پرتگاه کشاند. دیگر رمقی برایم نمانده بود که از خود دفاع کنم. آن ضربه کاملا گیجم کرده بود . کار را تمام شده می دیدم. با دستانم سعی می کردم جایی را بگیرم و نگذارم مرا روی زمین بکشد، اما فایده ای نداشت. دیگر تقریباً به لبه پرتگاه رسیده بودم . در همین موقع عراقی که اصلاً متوجه پشت سرش نبود، پایش به سنگ گرفت و تعادلش را از دست داد. پایم را رها کرد تا خودش را نجات بدهد، اما قبل از اینکه بتواند کاری بکند به پشت رو زمین افتاد از لبه پرتگاه به پایین دره پرت شد . من هم بیهوش روی زمین افتادند و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دو ،سه ساعتی گذشته بود و تا حدودی نیرویم را به دست آورده بودم . بلند شدم و به سختی خودم را به نیروهای خودی رساندم. وقتی حالم بهتر شد ،تازه متوجه شدم از عینکم هم خبری نیست و در همان درگیری آن را از دست دادم . به نظرم گاهی اوقات محمّدحسین از و خطر صحبت می‌کرد و می‌خواست ما برای شنیدن این حرف‌ها طبیعی شود. واقعا هم چنین شده بود من سالها بود خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم ،اما در همه این سال‌ها به این فکر بودم که فراقش را چگونه تحمل کنم. او حتی محل خاکسپاری پاکش را به برادرانش نشان داده بود، اما باورش برای من سخت بود. در یکی از روزهایی که محمّدحسین به مرخصی آمد، قرار شد که ما برای درمان چشمانش به تهران برویم چون حال عمومی اش خوب نبود و چشمانش درد داشت . دستور چنین شد که برادرش محمد علی او را با ماشین به تهران ببرد. وقتی برگشتند، محمّدعلی به من گفت:« مادر ! خیلی به حال محمّدحسین غطبه میخورم.» گفتم:« چرا؟ چی شده؟» گفت :«در طول مسیر که میرفتیم، حال محمّدحسین بدتر شد . چشمانش به شدّت درد گرفته بود و اذیتّش می‌کرد. او همیشه با صحبت‌های شیرینش برای من راه راکوتاه و سفر و سختیهای سفر را آسان می‌کرد...... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه یازدهم سال ۱۳۸۴؛ در منزل #شهید
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دوازدهم دانشگاه تهران درس می خواند. به کسی نگفته بود دختر است. استادی در روند تحصیلش مشکل درست کرد. حاج قاسم وقتی مطلع شد،پدری را تمام و کمال اجرا کرد: _دخترم برای حل مشکلت،نگویی که دختر من هستی! 🌿خیلی ها تلاش می کنند برای رسیدن به شهرت! شهرت هم پول می آورد،هم مقام وجایگاه،هم قدرت! شهرت یک جور شهوت است... شهوت مقام و پول و قدرت!این آدم ها ذلیل اند.کوتوله اند.قابل این نیستند که حتی به عنوان دوست انتخاب شوند. ✨اما یک کسانی را خدا عزت می دهد! آن وقت،شهرتشان عالم گیر می شود! پناه می شوند برای بی پناهان! چون بندگی کرده اند در پناه خدای عالمیان! 📚منبع کتاب: حاج قاسم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
1_6090418.mp3
1.72M
🎙درد ودل با امام زمان (عج) پــــرونده ا۾ بـراے شُما دردســر شده 😓 وضع بد۾ دلیل پریشانے شما ای وای من که قـلـ💚ـب شما را شڪـ💔ـسـتم اقـا چه شد تبسم رحـمانے شُما 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚 (عج) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌷 📜بخشی از : 🍃پروردگارا همه ما را ببخش وبیامرز ما را به راه راست هدایت فرما🤲🏻 ما را ازسربازان امام زمان (عج)محسوب فرما💚 به ما توفیق خدمت به اسلام ومسلمین عنایت فرما🙏🏻 وکسانی که به اسلام خدمت می کنند پیروز وکسانی که خیانت می کنند نابودشان بفرما همه ما را از خدمتگزاران اباعبدالله الحسین (ع)💚محسوب بفرما🤲🏻 گناهان مارا بریز آبرویمان را مریز ما را آنی کمتر از آنی به خودمان وامگذار . شهدای عزیز مارا با شهدای کربلا محشور بفرما مقام عالی انها را متعالی بفرما و مارااز ادامه دهندگان راه عزیزان قراربده 🤲🏻 دعاهای همه رامستجاب بفرما .آرزو های همه را برآورده به خیربفرماو عبادات همه ما را مورد درگاه خود قبو ل بفرما آمین یارب العالمین🤲🏻 🙏🏻 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
منتظرفرج باشیم🌹 وقتی سرما می‌خوریم نه عطر گل‌ ها را میفهمیم، نه‌ مزه غذاهای خوشمزه را. ویروس گنا
🍃 درمحضربهجت ✨ (ره): 🌿 💠|برای ازدیاد به حضرت حق تعالے و حضرت ولے عصر(عج)؛ نڪنید و نماز اول وقت بخوانید...❣ التماس دعا🙏🏻 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🕊 ڪــاشـ ـ ـ ـ✋ یڪ چـے مـےزد... بہ معبر مـا... آنچہ من است و هواے نفس... ڪہ گاهـے بدجور گیر میڪنیم... میان مین هاے... القـاب،شهرت هـا،هـوسـمـان و...💔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
1_64419873.mp3
1.81M
👌🏻 ڪارم اینه ڪـہ دوســت داشتـہ باشَم به تـو افتـاده سـروڪار۾ حـــســ❤ـیــن تـوبـہم عـاشـقـےُ یـادم دادی خــداییش خیــلے دوستــت دارم حـــســ❤ـیــن 🎤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "مادرشهید" 🔹صفحه۱۹۷_۱۹۶ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 (( عینک)) اما آن روز ساکت و آرام نشسته بود و چیزی نمی گفت. فهمیدم که خیلی درد دارد پیشنهاد دادم که استراحت کند ،او هم قبول کرد. یک مسکّن 💊خورد و روی صندلی عقب ماشین خوابید. من پتو را هم رویش کشیدم و گفتم:« راحت بخواب و دوباره به رانندگی ادامه دادم ،شب به شهرستان "نائین" رسیدیم. برای و شام توقّف کردیم . بعد از شام دیدم هر دو نفر خسته ایم. گفتم:« محمّدحسین! بهتر است شب را همینجا داخل ماشین بخوابیم و صبح دوباره به راهمان ادامه دهیم.» قبول کرد. در کوچه‌ای، کنار مسجد جامع نائین، ماشین را پارک کردیم و هر دو داخل آن خوابیدیم. از صبح رانندگی کرده بودم خیلی خسته بودم .😞 وضعیّت محمّدحسین آنقدر ناراحتم کرده بود یک لحظه نمی توانستم فکر او را از ذهنم خارج کنم و این خستگی مرا دو چندان کرده بود؛ به همین دلیل تا چشمانم را روی هم گذاشتم،خوابم برد😴 . نیمه های شب یک مرتبه از خواب بیدار شدم؛ خواستم ببینم در چه وضعیّتی است. حالش خوب است یا نه؟! نگاه کردم داخل ماشین نبود. ترسیدم!!😧 با خودم فکر کردم حتما حالش بدتر شده است و نخواسته مرا بیدار کند؛ چون همیشه سعی داشت مزاحم کسی نباشد ،با عجله از ماشین پیاده شدم. اول نگاهی به اطرافم انداختم اثری از اون نبود . نمیدانستم چکار کنم ؟! خودم را به خیابان اصلی رساندم ،دو طرف را نگاه کردم اما نبود! داخل کوچه، کنار ماشین، هیچ جا نبود. یک دفعه متوجه شدم، جلو رفتم دیدم در باز است ..؛ آهسته داخل شدم در حالی که با نگاهم مرتب اطراف را جستجو میکردم، آهسته آهسته جلوتر میرفتم. یک دفعه سایه یک نفر در گوشه شبستان مسجد، توجه ام را جلب کرد! یک نفر در حال راز و نیاز 🤲 در گوشه دنجی از مسجد بود؛ جلوتر رفتم. محمّد حسین در حالت قنوت بود.با خودم فکر کردم بهتر است مزاحمش نشوم،امانمیتوانستم دل بکنم و بروم. ارام گوشه ای رفتم و به تماشایش نشستم . حالت عجیبی داشت ،گریه میکرد،😭 اشک میریخت،دعا میخواند و بدنش به شدت میلرزید!! برای لحظاتی خودم را فراموش کرده بودم. چنان غرق در حالت عارفانه او شده بودم که اصلا نمی فهمیدم کجا هستم و در اطرافم چه می گذرد.. وقتی نمازش تمام شد چیزی به اذان صبح نمانده بود ! رفتم وضو گرفتم و دوباره به شبستان برگشتم. وضعیت محمّدحسین دیگر عادی بود؛ نماز صبح را که خواندیم، دوباره راه افتادیم اما این بار محمّدحسین حالش خیلی بهتر شده بود. مناجات شب، او را سرحال کرده بود.🤗 انگار دیگر دردی وجود نداشت. شروع به صحبت کرد ؛حرف هایی که برای لحظاتی انسان را از دنیای مادی اطراف خودش دور می‌کرد.✨ وقتی از حالش پرسیدم، گفت:« همه انسانها را در بوته آزمایش قرار می دهد، حتی آنهایی که به مقام و منزلت بالایی رسیده‌اند. اینها همه امتحان الهی است . خوشا به حال آنهایی که سربلند و پیروز از این امتحانات بیرون آمدند و رستگار شدند و رفتند.» بعد شروع به خواندن شعر مورد علاقه کرد : 💠کجایید ای شهیدان خدایی بــلاجویان دشت کربـلایی وقتی حرف هایش تموم شد اشاره به وضعیت جسمی و بدن مجروحش کرد و فقط این مصرع را خواند که: 💠ما نداریم از رضای حق گله شاید باورتان نشود مادر جان ! وقتی این حالت محمّدحسین را دیدم، تهران دیگر حواسم به خودم و جاده نبود.» محمّدعلی راست می گفت . آنچه ما از حالات او میدیدیم ، ارزش غطبه خوردن را داشت!! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman