حکایتی از کلیله و دمنهی نصرالله مُنشی
دو کبوتر و سود نداشتن پشیمانی
آوردهاند که جفتی کبوتر، دانه فراهم آوردند تا خانه پُر کنند. نر گفت: تابستان است و در دشت، علف، فراخ؛ این دانه نگاه داریم تا زمستان که در صحراها، بیش چیزی نیابیم، بدین روزگار گذاریم. ماده هم بر این اتّفاق کرد و بپراکندند. و دانه، آن گاه که بنهاده بودند، نم داشت؛ آوند پر شد.
چون تابستان آمد و گرمی در آن اثر کرد، دانه خشک شد و آوند، تهی نمود و نر غایب بود. چون باز رسید و دانه اندکتر دید، گفت: این در وجهِ نفقهی زمستانی بود؛ چرا خوردی؟ ماده هرچند گفت نخوردهام، سود نداشت. میزدش تا سپری شد.
در فصل زمستان که بارانها متواتر شد، دانه نم کشید و به قرار اصل باز رفت. نر وقوف یافت که موجب نقصان چیست. جَزَع و زاری بر دست گرفت و مینالید و میگفت: دشوارتر آن که پشیمانی سود نخواهد داشت.
لغات:
فراخ: فراوان. اتفاق کرد: پذیرفت، توافق کرد.
آوند: ظرف. تهی: خالی. در وجهِ: برای، به عنوانِ. نفقه: مصرف.
سپری شد: مُرد. متواتر: پیاپی، پیوسته. وقوف: آگاهی. جزع: ناله، بیصبری. بر دست گرفت؛ پیش گرفت، شروع کرد.
شرح کلیله و دمنه، ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
#کلیله_و_دمنه
#دو_کبوتر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303