eitaa logo
گلزار ادبیات
7.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
179 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک. کانال‌سوم:#سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان https://eitaa.com/sokhananebozorgan2 کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت سه ماهی که در آبگیری بودند
توضیحات: سطر ۳ - آبگیر: برکه. تعرض: مزاحمت،آزار و اذیت. گذریان: رهگذران، عابران. مصون: محفوظ، ایمن. سطر ۴ - حازم : دوراندیش. میعاد نهادن: قرار گذاشتن. سطر ۵ - جال: دام. حزم: دوراندیشی، احتیاط. سطر ۶ - دستبرد: مالش، ضرب دست. جافی: ستمگر، جفا‌‌‌کننده. شوخ‌چشمی: بی‌شرمی، گستاخی. غدّار: مکّار. معاینه کردن: به چشم دیدن. سطر ۷ - سبک: سریع، شتابان. درآمدی: وارد می‌شد. سطر۸ - برفور: فوری، بلافاصله. سطر ۹ - غور: تفکر و تدبیر. پیرایه: زینت و زیور. عاطل: خالی، بی‌زیور. سطر ۱۲ - تمتّع: بهره بردن، برخورداری. سطر ۱۳ - مکاید: جمع مَکیدَت، حیله‌ها، بداندیشی‌ها. صواب: مصلحت، درست. ثَبات: پایداری، دوام. سطر ۱۴ - خویشتن مرده ساختن:خود را به مردن زدن. سِتان: بر پشت خوابیده. سطر ۱۵ - صورت شدن: تصوّر شدن، پنداشته شدن. سطر ۱۸ - مدهوش: متحیّر، سرگردان. پای‌کشان: رفتن با کُندی، عاجزانه رفتن. شرح کلیله و دمنه، دکتر برزگر خالقی و کرباسی، چاپ سوم، زوّار، ۱۳۹۹، ص ۷۲. @golzareadabiyat
حکایت طنزی از کلیله‌ و دمنه‌ی نصرالله مُنشی آورده‌اند که بازرگانی اندک‌مال بود و می‌خواست که سفری رود. صد من آهن داشت، در خانه‌ی دوستی، بر وجهِ امانت بنهاد و برفت. چون باز آمد، امین، ودیعت فروخته بود و بها خرج کرده. بازرگان، روزی به طلب آهن، به نزدیک او رفت. مرد گفت: آهن در پیغوله‌ی خانه بنهاده بودم و در آن احتیاطی نکرده، تا من واقف شدم، موش آن را تمام خورده بود. بازرگان گفت: آری، موش آهن را نیک دوست دارد و دندان او بر خاییدن آن قادر باشد. امین راستکار، شاد گشت؛ یعنی"بازرگان نرم شد و دل از آهن برداشت." گفت: امروز مهمان من باش. گفت: فردا باز آیم. بیرون رفت و پسری را از آنِ او ببرد. چون بطلبیدند و ندا در شهر افتاد، بازرگان گفت: من بازی را دیدم کودکی را می‌بُرد. امین فریاد برآورد که: محال چرا می‌گویی؟ باز، کودک را چگونه برگیرد؟ بازرگان بخندید و گفت: دل، چرا تنگ می‌کنی؟ در شهری که موش آن، صد من آهن بتواند خورد، آخر باز، کودکی را هم برتواند داشت. امین دانست که حال چیست، گفت: آهن موش نخورد؛ من دارم؛ پسر باز دِه و آهن بستان. لغات مهم: بر وجه: به طور، به طریق. ودیعت: امانت، سپرده. پیغوله: گوشه. نیک: بسیار. خاییدن: جَویدن. راستکار: در این جا از راه ریشخند و تهکم به کار رفته و به معنای خیانتکار است. باز: پرنده‌ای شکاری. باز ده: پس بده. بستان: بگیر. شرح کلیله و دمنه، ص ۹۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از کلیله و دمنه زاهدی از جهتِ قربان، گوسپندی خرید. در راه طایفه‌ای طَرّاران بدیدند؛ طمع در بستند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بستانند. پس یک تن به پیش او درآمد و گفت: این سگ کجا می‌بری؟ دیگری گفت: او عزیمت شکار می‌دارد که سگ در دست گرفته است. سوم بدو پیوست و گفت: این مرد در کِسوَت اهل صلاح است؛ اما زاهد نمی‌نماید؛ که زاهدان، با سگ بازی نکنند و دست و جامه‌ی خود را از آسیب او، صیانت واجب بینند. از این نَسَق، هر چه می‌گفتند؛ تا شکّی در دل زاهد افتاد و خود را در آن متّهم گردانید و گفت که: شاید بود که فروشنده‌ی این، جادو بوده است و چشم‌بندی کرده. در جمله، گوسپند را بگذاشت و برفت و آن جماعت بگرفتند و ببرد. نکات از جهتِ: برای، به خاطرِ. طرار: دُزد. بستانند: بگیرند. عزیمت: قصد. کسوت: لباس. صیانت: حفظ کردن، نگهداری. نسق: گونه، روش. جادو: جادوگر. چشم‌بندی: جادوگری. در جمله: خلاصه، بالاخره. ببرد: ببردند. حذف شناسه‌ی فعل به قرینه‌ی فعل قبلی. شرح کلیله و دمنه، دکتر برزگر خالقی و کرباسی، ص ۱۵۳ و ۱۵۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بخشی از گفت‌و گوی مَلِک و وزیر از کلیله و دمنه‌ی نصرالله مُنشی وزیر گفت: از دو تن باید دوری گُزید: یکی آن که نیکی و بدی، یکسان پندارد و عِقابِ عُقبا را انکار آرد و دیگر آن که چشم را از نظر حرام، و گوش را از سماعِ فحش و غیبت، و فرج را از ناشایست، و دل را از اندیشه‌ی حرص و حسد و ایذا، باز نتوانَد داشت... ملک گفت: صفتِ سفاهت بر تو دُرُست می‌‌آید و کسوتِ وقاحت بر تو چُست. وزیر گفت: سه تن بابتِ این سِمَت باشند: درودگری که چوب می‌تراشد و تراشه در خانه می‌گذارد تا خانه بر وی تنگ شود. و حَلّاقی که در کار خویش مهارتی ندارد؛ سرِ مردمان مجروح می‌گردانَد و از اُجرت محروم مانَد. و توانگری که در غربت مُقام کند و مال او به دست دشمن افتد و به اهل و فرزند نرسد. لغات: عقاب: جزای گناه و عمل بد. عقبا: آخرت. سماع: شنیدن. ایذا: آزار، اذیت. سفاهت: نادانی. کسوت: لباس. وقاحت: بی‌شرمی، گستاخی. چُست: موزون، برازنده. بابتِ: لایقِ، درخورِ. درودگر: نجّار. حلاق: سلمانی، سرتراش. مُقام کردن: اقامت کردن، ساکن شدن. شرح کلیله و دمنه، باب پادشاه و برهمنان، ص ۲۶۰ و ۲۶۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
عزیزتر بودن مال از جان از کلیله و دمنه گفت: مال، نزدیکِ چهار تن از جان عزیزتر است: آن که جنگ از برای اُجرت کند و آن که زیرِ دیوارهای گران، برای دانگانه، سُمج گیرد و آن که بازارگانیِ دریا کند و آن که در معادن، مُزدور ایستد. لغات: نزدیکِ: نزدِ، در نظرِ. گران: سنگین. دانگانه: چیزی اندک نزدیک به یک دانگ، مال و کالای اندک. سمج: راهِ زیرزمینی، نَقب و حفره. مزدور: آن که کار کند و مُزد گیرد، کارگر روزانه. شرح کلیله و دمنه، ص ۲۶۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از کلیله و دمنه‌ی نصرالله مُنشی دو کبوتر و سود نداشتن پشیمانی آورده‌اند که جفتی کبوتر، دانه فراهم آوردند تا خانه پُر کنند. نر گفت: تابستان است و در دشت، علف، فراخ؛ این دانه نگاه داریم تا زمستان که در صحراها، بیش چیزی نیابیم، بدین روزگار گذاریم. ماده هم بر این اتّفاق کرد و بپراکندند. و دانه، آن گاه که بنهاده بودند، نم داشت؛ آوند پر شد. چون تابستان آمد و گرمی در آن اثر کرد، دانه خشک شد و آوند، تهی نمود و نر غایب بود. چون باز رسید و دانه اندک‌تر دید، گفت: این در وجهِ نفقه‌ی زمستانی بود؛ چرا خوردی؟ ماده هرچند گفت نخورده‌ام، سود نداشت. می‌زدش تا سپری شد. در فصل زمستان که بارانها متواتر شد، دانه نم کشید و به قرار اصل باز رفت. نر وقوف یافت که موجب نقصان چیست. جَزَع و زاری بر دست گرفت و می‌نالید و می‌گفت: دشوارتر آن که پشیمانی سود نخواهد داشت. لغات: فراخ: فراوان. اتفاق کرد: پذیرفت، توافق کرد. آوند: ظرف. تهی: خالی. در وجهِ: برای، به عنوانِ. نفقه: مصرف. سپری شد: مُرد. متواتر: پیاپی، پیوسته. وقوف: آگاهی. جزع: ناله، بی‌صبری. بر دست گرفت؛ پیش گرفت، شروع کرد. شرح کلیله و دمنه، ص ۲۵۸ و ۲۵۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
باطل‌شدن اوصاف ستوده🦋🦋🦋 از کلیله و دمنه‌ی نصرالله مُنشی وزیر گفت: پنج چیز، همه‌ی اوصاف ستوده را باطل گردانَد: خشم، حِلم مرد را در لباس تهتّک عرضه دهد و علم او را در صیغتِ جهل فرا نماید. غم، عقل را بپوشاند و تن را نزار کند. کارزارِ دائم در مَصافها، نفس را به فنا سپارَد. گرسنگی و تشنگی، جانوران را ناچیز کند. لغات: حلم: بردباری. تهتّک: جهل و خفّت. صیغت: شکل، صورت. کارزار: جنگ. مصاف: جمعِ مَصَفّ، میدانهای جنگ. جانور: جاندار. شرح کلیله و دمنه، کرباسی و دکتر برزگر خالقی، ص ۲۶۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303