eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
271 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌ و کارشناس ارشد ادبیات: عفت ک. (بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان https://eitaa.com/sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه 😂😂 ملا‌نصرالدین و دوستانش در نزدیکی دِه ملانصرالدین، مکان مرتفعی بود که شب‌ها باد می‌آمد و خیلی سرد می‌شد. دوستان او گفتند: ملا، اگر بتوانی‌ یک شب بدون استفاده از آتش در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می‌دهیم؛ وگرنه، تو باید یک مهمانی مفصل بگیری. ملا قبول کرد. شب به آنجا رفت و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد، گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ گفت: نه؛ فقط در یکی از دهات اطراف، یک پنجره روشن بود و معلوم بود که شمعی آنجاست. دوستانش گفتند: همان آتش تو را گرم کرده؛ بنابراین، شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. او قبول کرد و گفت فلان روز ناهار به منزلش بروند. دوستان ملا، یکی یکی آمدند؛ اما نشانی از ناهار نبود. دو سه ساعت دیگر هم گذشت. باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به سقف آویزان کرده، دو متر پایین‌تر، یک شمع کوچک، زیر دیگ گذاشته است. گفتند: این شمع کوچک، نمی‌تواند از فاصله‌ی دو متری، دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گفت: چطور از فاصله‌ی چند کیلومتری می‌توانست مرا روی تپه گرم کند؟ 😂🌼😂🌼😂🌼 هزار داستان، امیر فضلی اصانلو، ج ۲، ص ۲۴۹ و ۲۵۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303