eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
175 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
شاعران معاصر پروین اعتصامی پروین فرزند یوسف اعتصام‌الملک آشتیانی، در سال ۱۲۸۵ شمسی در تبریز متولد شد. آموختن فارسی و عربی را در خانواده آغاز کرد؛ زیرا پدرش مردی فاضل بود. او سرودن شعر را از هشت سالگی شروع کرد و نخستین شعرهایش را در مجله‌ی بهار که پدرش منتشر می‌کرد، به چاپ رسانید و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت. از عوامل دیگری که موجب تقویت ذوق و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سر و کار داشت. در یکی از همین محفلها بود که ملک‌الشعرای بهار که بعدها بر دیوان او مقدمه نوشت، به استعداد او پی برد و او را تشویق کرد. پروین در سال ۱۳۱۳ با یکی از بستگان پدر ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت؛ اما به دلیل عدم توافق اخلاقی، دو ماه بعد، از همسرش جدا شد و به تهران بازگشت. او در سال ۱۳۲۰ در ۳۵ سالگی، به بیماری حصبه درگذشت و در قم مدفون گشت. یگانه اثر مانده از پروین، دیوان اوست که بیشتر قطعات او، به صورت مناظره است؛ مناظره‌ی دو انسان، یا دو جانور، یا دو شیء. بخشی از یک قصیده‌ی پروین: گویند عارفان، هنر و علم کیمیاست و آن مس که گشت همسر این کیمیا، طلاست وقت گذشته را نتوانی خرید باز مفروش خیره، کاین گهر پاک، بی‌بهاست زان راه بازگرد که از رهروان تهی است زان آدمی بترس که با دیو آشناست خوشتر شوی به فضل ز لعلی که در زمی است برتر پری به علم ، ز مرغی که در هواست آزاده کس نگفت تو را، تا که خاطرت گاهی اسیر آز و گهی بسته‌ی هواست... لغات: خیره: بیهوده. دیو: شیطان. لعل: سنگی قیمتی، یاقوت. زمی: زمین. مرغ: پرنده. آز: طمع. با تلخیص از کتاب چون سبوی تشنه، ص ۱۶۲ - ۱۶۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قطعه‌ای از پروین اعتصامی سیر و پیاز سیر، یک روز طعنه زد به پیاز که: تو مسکین، چه قدر بدبویی گفت: از عیب خویش بی‌خبری زان ره از خلق، عیب می‌جویی گفتن از زشت‌رویی دگران نشود باعث نکورویی تو گمان می‌کنی که شاخ گُلی به صف سرو و لاله می‌رویی؟ یا که همبوی مُشک تاتاری یا ز اَزهارِ باغ مینویی؟ خویشتن، بی‌سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کویی ره ما، گر کج است و ناهموار تو خود، این ره چگونه می‌پویی؟ در خود آن بِه که نیک‌تر نگری اول آن بِه که عیب خود گویی ما زبونیم و شوخ‌جامه و پست تو چرا شوخِ تن نمی‌شویی؟ لغات: ازهار: گلها، شکوفه‌ها. مینو: بهشت. زبون: پَست. شوخ‌جامه: چرکین لباس، کثیف. شوخ: چرک. برگزیده‌ی متون ادب پارسی، دکتر نجف‌زاده بارفروش، ص ۵۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ناتوانی🦋🦋🦋 قطعه‌ای از پروین اعتصامی جوانی چنین گفت روزی به پیری که: چون است با پیری‌ات زندگانی؟ بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم که معنیش جز وقتِ پیری ندانی تو بِه کز توانایی خویش گویی چه می‌پرسی از دوره‌ی ناتوانی؟ جوانی نکو دار، کاین مرغ زیبا نمانَد در این خانه‌ی استخوانی مَتاعی که من رایگان دادم از کف تو گر می‌توانی، مده رایگانی هر آن سرگرانی که من کردم اوّل جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی چو سرمایه‌ام سوخت، از کار ماندم که بازی است، بی مایه بازارگانی از آن بُرد گنج مرا ، دُزدِ گیتی که در خواب بودم گهِ پاسبانی لغات: مرغ: پرنده. مرغ زیبا: جوانی. خانه‌ی استخوانی: بدن، تن. متاع: کالا. سرگرانی: غرور، خودپسندی. مایه: سرمایه. گنج: استعاره از جوانی. دیوان پروین اعتصامی، ناشر: ابوالفتح اعتصامی، چاپ هفتم، ۱۳۵۶، ص ۲۴۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
تک‌بیتهایی از پروین اعتصامی دلِ پاکیزه، به کردار بد آلوده مکن تیرگی خواستن، از نور گریزان شدن است ☘☘☘ خیال کژ، به کارِ کژ گواهی است سیاهی هر کجا باشد، سیاهی است ☘☘☘ دیوان پروین اعتصامی، ص ۲۶۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ابیاتی از پروین اعتصامی ای دل، اول قدمِ نیک‌دلان با بد و نیک جهان، ساختن است... دل ویرانه عمارت کردن خوشتر از کاخ برافراختن است عمارت کردن: آباد کردن. دیوان پروین اعتصامی، ص ۲۶۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک قطعه از پروین اعتصامی🌺🌺🌺 گر شمع را ز شعله رهایی است آرزو آتش چرا به خرمنِ پروانه می‌زند؟ سرمست، ای کبوترکِ ساده‌دل، مپر در تیهِ آز، راه تو را دانه می‌زند تیه آز: بیابان طمع. دیوان پروین اعتصامی، ص ۲۶۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
عدس و ماش از پروین اعتصامی عدسی، وقتِ پختن از ماشی روی پیچید و گفت: این چه کسی است؟ ماش خندید و گفت: غرّه مشو زان که چون من زیاد و چون تو بسی است هر چه را می‌پزند، خواهد پخت چه تفاوت که ماش یا عدسی است همه را یک ره است اندر پیش گیرم اندر میانه، پیش و پسی است جز تو در دیگ، هر چه ریخته‌اند تو گمان می‌کنی که خار و خسی است زحمت من، برای مقصودی است جَست و خیز تو، بهر مُلتَمَسی است کارگر هر که هست، محترم است هر کسی در محیط خویش، کسی است فرصت از دست می‌رود، هُش دار عمر چون کاروانِ بی جَرَسی است هر پری را هوای پروازی است گر پرِ باز و گر پر مگسی است جز حقیقت، هر آن چه می‌گوییم های و هویی و بازی و هوسی است چه توان کرد اندر این دریا؟ دست و پا می‌زنیم تا نفسی است نه تو را بر فرار نیرویی است نه مرا بر خلاص، دسترسی است همه را بار برنهند به پشت کس نپرسد که فاره یا فَرَسی است گر که طاووس، یا که گنجشکی عاقبت، رمز دامی و قفسی است لغات: غره: مغرور. ملتمس: تقاضا، حاجت. جرس: زنگ کاروان. فاره: موش. فرس: اسب. سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، اسحاق، ص ۳۱ و ۳۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نکته‌ای چند 🌺🌺🌺 از پروین اعتصامی هر که با پاکدلان، صبح و مَسایی دارد دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد زهد با نیّت پاک است، نه با جامه‌ی پاک ای بس آلوده که پاکیزه رِدایی دارد شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت خنده، بیچاره ندانست که جایی دارد سوی بتخانه مرو، پند بَرَهمَن مشنو بت‌پرستی مکن، این مُلک خدایی دارد هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب بره، دور از رمه و عزمِ چرایی دارد مور، هرگز به در قصر سلیمان نرود تا که در لانه‌ی خود، برگ و نوایی دارد گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده آخر این دُرّ گران‌مایه، بهایی دارد فرّخ آن شاخک نورُسته که در باغ وجود وقتِ رُستن، هوس نشو و نمایی دارد صرف باطل نکند عمر گرامی "پروین" آن که چون پیرِ خرد، راهنمایی دارد لغات: مسا: شب. ردا: بالاپوش، هر لباسی که روی لباسهای دیگر پوشند. برهمن: پیشوای برهمایی. ضیا : نور. خیرگی: بیهودگی. غزلهای شاعران امروز از صدر مشروطه تا کنون، مجید شفق، ص ۹۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شاعران معاصر🌹🌹🌹 پروین اعتصامی پروین فرزند یوسف اعتصام‌الملک آشتیانی، در سال ۱۲۸۵ شمسی در تبریز متولد شد. آموختن فارسی و عربی را در خانواده آغاز کرد؛ زیرا پدرش مردی فاضل بود. او سرودن شعر را از هشت سالگی شروع کرد و نخستین شعرهایش را در مجله‌ی بهار که پدرش منتشر می‌کرد، به چاپ رسانید و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت. از عوامل دیگری که موجب تقویت ذوق و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سر و کار داشت. در یکی از همین محفلها بود که ملک‌الشعرای بهار که بعدها بر دیوان او مقدمه نوشت، به استعدادش پی برد و وی را تشویق کرد. پروین در سال ۱۳۱۳ با یکی از بستگان پدر ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت؛ اما به دلیل عدم توافق اخلاقی، دو ماه بعد، از همسرش جدا شد و به تهران بازگشت. او در سال ۱۳۲۰ در ۳۵ سالگی، به بیماری حصبه درگذشت و در قم مدفون گشت. یگانه اثر مانده از پروین، دیوان اوست که بیشتر قطعات او، به صورت مناظره است؛ مناظره‌ی دو انسان، یا دو جانور، یا دو شیء. بخشی از یک قصیده‌ی پروین: گویند عارفان، هنر و علم کیمیاست و آن مس که گشت همسر این کیمیا، طلاست وقت گذشته را نتوانی خرید باز مفروش خیره، کاین گهر پاک، بی‌بهاست زان راه بازگرد که از رهروان تهی است زان آدمی بترس که با دیو آشناست خوشتر شوی به فضل، ز لعلی که در زمی است برتر پری به علم ، ز مرغی که در هواست آزاده کس نگفت تو را، تا که خاطرت گاهی اسیر آز و گهی بسته‌ی هواست... لغات: خیره: بیهوده. دیو: شیطان. لعل: سنگی قیمتی، یاقوت. زمی: زمین. مرغ: پرنده. آز: طمع. با تلخیص از کتاب چون سبوی تشنه، دکتر یاحقی، ص ۱۶۲ - ۱۶۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قطعه‌ای از پروین اعتصامی سیر و پیاز سیر، یک روز طعنه زد به پیاز که: تو مسکین، چه قدر بدبویی گفت: از عیب خویش بی‌خبری زان ره از خلق، عیب می‌جویی گفتن از زشت‌رویی دگران نشود باعث نکورویی تو گمان می‌کنی که شاخ گُلی به صف سرو و لاله می‌رویی؟ یا که همبوی مُشک تاتاری یا ز اَزهارِ باغ مینویی؟ خویشتن، بی‌سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کویی ره ما، گر کج است و ناهموار تو خود این ره چگونه می‌پویی؟ در خود آن بِه که نیک‌تر نگری اول آن بِه که عیب خود گویی ما زبونیم و شوخ‌جامه و پست تو چرا شوخِ تن نمی‌شویی؟ لغات: ازهار: گلها، شکوفه‌ها. مینو: بهشت. زبون: پَست. شوخ‌جامه: چرکین لباس، کثیف. شوخ: چرک. برگزیده‌ی متون ادب پارسی، دکتر نجف‌زاده بارفروش، ص ۵۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتی از پروین اعتصامی از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل تا بداند دیو، کاین آیینه، جای گَرد نیست دیو: شیطان. مشاعره‌ی جدید، ص ۱۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از گُلـ❤️ـشعر
هــر کـه بـا پاکــدلان، صبـح و مســـایــی دارد دلــش از پـرتــو اســــرار، صفـــایـــی دارد زهــد با نیت پـاک است، نه بـا جـامـهٔ پاک ای بـس آلـــوده، که پاکیـــزه ردایــی دارد شمع خندیدبه هربـزم از آن معنی سوخت خنده، بیچــاره ندانست کـه جـایـی دارد ســـوی بتخــانـه مــرو، پنــد بـرهمــن مشنـو بت‌پرستی مکن، این ملک خدایـی دارد هیـــزم ســوختــه، شمـع ره و مـنـــزل نشود بایـد افـروخت چـراغـی، که ضیـایــی دارد گرگ، نزدیک چـراگاه و شبــان رفتــه به خواب بــــرّه، دور از رمــه و عـــزم چـــرایـــی دارد مــور، هــرگـــز بــه درِ قصــــرِ سلیمــان نـــرود تا که در لانهٔ خــود، بــرگ و نــوایـــی دارد گـوهـر وقـت، بدین خیــرگی از دست مده آخــر ایــــن دُرّ گـــرانـمـــایــه بهـــایـــی دارد فــرّخ آن شـاخـک نورستــه که در بـاغ وجـود وقت رسـتــن، هــوس نشو و نمایی دارد صـــرف بـاطل نکنــد عمــــر گــــرامـــی، پـروین آن‌که چـــون پیــر خــــرد، راهنمـایــی دارد 🌷@golsher2319🌷