eitaa logo
گلزار ادبیات
7.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
165 ویدیو
4 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنانی از ابوالحسن خَرَقانی سه چیز در راه خدای، دشوار است: سِرّ با حق نگاه داشتن و زبان با خلق و پاکی در کار. 🍁🍁🍁 نگر از ابلیس، ایمن نباشید که وی به هفتصد درجه، در معرفت سخن گوید. 🍁🍁🍁 پرسیدند که: تو خدای را کجا دیدی؟ گفت: آن جا که خویشتن را ندیدم. 🍁🍁🍁 هر چه برای خدای تعالی کنی، اخلاص است و هر چه برای خلق کنی، ریا. 🍁🍁🍁 دوستی خداوند، در دل آن کس نبُوَد که بر خَلقش، شفقت نبُوَد. 🍁🍁🍁 خرقانی، عارف معروف قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری از مردم روستای خرقان در نزدیکی بسطام است. تذکرة الاولیا، عطار نیشابوری، ص ۷۵۴، ۷۵۵، ۷۵۸ و ۷۵۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتی از ابوالقاسم حالت آن چه می‌خواهی به خود، می‌خواه بهر دیگران وان چه نپسندی به خود، مپسند بهر دیگری دیوان حالت، ص ۲۴۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی _ علیه السلام - فرمودند: اگر اموالتان را در راه رضای خدا صرف کنید، خدا سریع جواب می‌دهد. غرر الحکم، ج ۱، ص ۲۷۲. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل🌹🌹🌹 مَجُنب که گنجی! پادشاهی فرمان داد هر کس نقصی در اعضای بدن خود داشته باشد، باید برای هر نقص، ده دِرهَم تاوان بدهد. یکی از پاسبانان وی، مردی یک‌چشم را دید که در کنار کوچه نشسته، گدایی می‌کند. گفت: به فرمان سلطان، باید ده درهم تاوان بپردازی. مرد گفت: چه، چه، چه تاوانی؟ با شنیدن این جمله، پاسبان متوجه شد که آن مرد لُکنت زبان هم دارد. گریبانش را گرفت و گفت: چه خوب شد فهمیدم؛ باید بیست درهم بپردازی. مرد گدا خواست از جای خود برخیزد و از چنگ او بگریزد؛ ولی چون شل بود، برخاستن نتوانست. پاسبان دانست که شل هم هست؛ فریاد برآورد: مجنب که گنجی. دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۸۷۲ و ۸۷۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بخشی از شعر بلند صدای پای آب از سهراب سپهری زندگی، رسم خوشایندی است زندگی، بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه‌ی عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه‌ی عادت، از یاد من و تو برود زندگی، جذبه‌ی دستی است که می‌چیند... زندگی، حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی، سوت قطاری است که در خواب پلی می‌پیچد زندگی، دیدن یک باغچه از شیشه‌ی مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمسِ تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کُره‌ای دیگر‌... راز گل سرخ، سپهری، ص ۱۲۰ و ۱۲۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 📚📚📚 فقر ظاهری یا واقعی مرد ثروتمندی، پسر کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد که چه قدر در ناز و نعمت زندگی می‌کند و مردم روستا، چه قدر فقیر هستند و با سختی زندگی می‌کنند. آن دو، یک شبانه‌روز، در خانه‌ی محقر یک روستایی مهمان بودند. در پایان سفر، در راه بازگشت، پدر از پسرش پرسید: نظرت در مورد سفرمان چیست؟ پسر پاسخ داد: عالی بود، عالی! پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی فکر کرد و به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه، یک گربه‌ی گران‌قیمت داریم و آنها، شش تا. ما در حیاطمان، یک فواره داریم و آنها، رودخانه‌ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان، فانوسهای تزیینی داریم و آنها، ستاره‌ها را دارند. حیاط ما، به دیوارهایش محدود می‌شود؛ اما باغ آنها، بی‌انتهاست. من چند مربی خصوصی دارم؛ اما بچه‌های آنها، در مسیر زندگی و رویارویی با مشکلات، درس را یاد می‌گیرند. راستی پدر، آنها فقیرند یا ما؟ پدر با شنیدن حرفهای پسر، دیگر حرفی برای گفتن نداشت. زبان‌زد، عبداللهی، ص ۲۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قدرت اعجاز ☘☘☘ از مهدی سهیلی ای اسیر قفس دل، پرِ پرواز تو کو؟ مرغ باغ ملکوتی، غم آواز تو کو؟ روز آغاز، تو را نعمت و نازی دادند آن همه ناز، چه شد؟ نعمت آغاز تو کو؟ قُدسیان از زبر عرش، صفیرت زده‌اند از چه در دام اسیری؟ پر پرواز تو کو؟ در تو نیروی کلیم است و هنرهای مسیح ساحری پیشه مکن، قدرت اعجاز تو کو؟ سخت در پرده‌ی غم ماندی و در چنگ سکوت مطرب نغمه‌گر زمزمه‌پرداز تو کو؟ شب تاریک و بیابان و حرامی از پی رخت از این ورطه ببر، اسب سبکتاز تو کو؟ گر به میخانه‌ی حق جرعه زدی، نوشت باد شور مستی چه شد و طبع غزلساز تو کو؟ تا به کی شیفته‌ی دامی و پابند قفس پنجه زین خاک بکن، همت شهباز تو کو؟ لحظه‌ها و صحنه‌ها، سهیلی، ص ۱۲۱ و ۱۲۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان مشرقی از همسرم دکتر محمدرضا برزگر خالقی ای تو خوب جاودان ای مقدّم بر سپیده‌ی صبح پرتو نور صدایت. در شب تنهایی بهترین خاطره‌هایم برای لب‌تشنگان وادی عشق بهترین آب گوارایی شعر من اگر بی‌صداست پر از فریاد توست ای که این غمگین‌تر از غم را نشاط شادمانی می‌دهی ای یاور همیشه‌ی تنهایی من ای که بر معراج نور بر فراز آسمان همیشه تابانی مکمّل کمالی و مشوّق محبّت فاتح قلب منی طلایه‌دار عشقی نام تو، تدوین یاری است متبرّکی برایم مثل ایمان، مثل صبح ای اسطوره‌ی شعرها ای جاری در رگ انسان مشرقی معنی رویش جوانه‌ی عشقی خنده‌ی روزگار شعر من، از توست در کتاب کهنه‌ی شعرم حرفی اگر هست حرف توست با کتاب قصّه‌ی شعرم قصّه‌ی عشق تو را می‌سرایم ای شرقی‌ترین شرقیهای عالم ای مشرقیِ خوبِ همیشه جاویدان. شمع خاموش فروزان‌گشته، شرح زندگی دکتر محمدرضا برزگر خالقی، مصاحبه و تدوین از عفت کرباسی، خرداد ۱۴۰۱، ص ۴۴ - ۴۶. (چاپ نشده است.) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
درست بنویسیم 🗒🗒🗒 ادامه‌ی فصل و وصل کلمه در نگارش فارسی ۲ - حرف "ب" با افعال بسیط(ساده) به طور کلی متصل نوشته می‌شود؛ مانند: برفت، بگفت. چنین است"ن" و "م" نشانه‌های نفی و نهی: نرفت، مگوی. یادآوری: هر گاه حرفهای "ب" ، "م"، "ن" بر سر فعلهای مُصَدَّر به همزه در آید، همزه در کتابت به "ی" تبدیل می‌شود: افتادن:بیفتاد. آزردن: میازار. انداختن: نینداخت. تنها در موردی که فعل با همزه و مصوّت بلند "ای" آغاز شده باشد، این قاعده، مصداق پیدا نمی‌کند: ایستادن: بایستاد. راهنمای نگارش و ویرایش، دکتر یاحقی و دکتر ناصح، ص ۳۶ و ۳۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از نیما یوشیج آن کس که نه با علی(ع) دل خویش بباخت چیزی نشناخت، گرچه بس چیز شناخت در ساحت دل به هر بدی، لیک دلم با آن که بد علی به لب داشت، نساخت مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج، طاهباز، ص ۷۹۷. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303