eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 🗓 🌹 حاج ولی نوری 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
از وسعت لبخنـدتان جـان می گیرد زنـدگی ، بگذارید لبخنـدتان حـال تمــام روزهای مرا خـــوب کند.... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
... 🔹روی پشت بام نشسته بودیم و در حال دیدن تعزیه گریه میکردم و در همین حال به او شیر میدادم... مسعود 6 ماه داشت، در دل گفتم خدایا کاش یک نفر را داشتم که برای امام حسین (ع) فدا میکردم . هنگام گریه کردنم قطرات اشکم در دهان مسعود چکید و با شیر مخلوط شد و مسعود خورد ... بهار 66 بود ، خبر شهادتش را برایم آوردند، گفتند جنازه اش به گونه ایست که شما نمی توانید آن را ببینید . جسم نازنین مسعود مانند اربابش حسین (ع) تکه تکه شده بود. همان شب خواب تعزیه آن سال را دیدم. در حالی که مسعود را در بغل داشتم ، یک لحظه او پر کشید و به جمع یاران امام حسین(ع) پیوست ... مسعود اصلاحی سمت: معاون گردان سلمان - لشکر 33 المهدی(عج) 🍃🌷🍃🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * حال و هوای غریب مسجد،من را به ستونها گره زده است نمی توانم از مسجد دل بکنم. اما به ناچار همراه دیگران بیرون می روم. چشم چشم میکنم‌تا حاج مهدی را پیدا کنم. بی فایده از به مسجد بر می گردم. در گوشه ای تنها می بینمش که رو به قبله نشسته و ساکت و آرام زده است به جلو. نزدیکش می‌روم و می‌گویم.:«باید بریم وقت لبیک گفتن رسیده» با دست صورتش را می‌پوشاند: «لبیک گفتن کار آسانی نیست. نمی تونم دروغ بگم. اگه امام سجاد موقع احرام و لبیک گفتن صورت مبارکشان زرد میشد و لرزه بر اندامشان می‌افتاد از ترس اینکه مبادا جواب بشنوند لا لبیک پس من چی...؟ من که با این همه تقصیر من چی دارم بگم؟خدا جوابم رو میده؟جواب می ده؟ جواب میده فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ؟» سر به زیر می‌اندازم. من چه بگویم ؟فکر می کنم به حقارت خودم به عظمت معرفتش که فاصله مرا با حاج‌مهدی نشان می دهد. بلند میشوم در حالی که آهسته آهسته گریه می کند لبهایش بهتر نمی هماهنگ شکفته می شود. «لبیک. اللهم لبیک. لبیک لا شریک لک لبیک» ⁦✔️⁩به روایت سید محمد سجادیان (همرزم شهید) قایق ها در آبگیری نزدیک اروند رود ایستادند.هوا کمی سرد است نسیم ملایمی از سمت رودخانه می‌وزد. به آسمان نگاه می کنم غروب سرخ اش را در پهنای آسمان پاشیده است.به اسکله نزدیک میشوم چند نفر جمع شده اند و با هم حرف می زنند. یکی از بچه ها بی اعتنا به حرف هایی که گفته بودند که اینجا ماهی نیست، قلاب دست سازی را به آب انداخته و چشم به حرکت آرام آب دارد. بچه ها می گویند از صبح تا حالا هر وقت قلاب از آب بیرون کشیده به جای ماهی فقط آب از نوک قلاب چکیده..‌ و می خندند. نیمی از اسکله در آب فرو رفته. حاج مهدی آخر اسکله ایستاده و با دوربین به اطراف نگاه می کند و با خود حرف می زند. به طرفش میروم.دوربین را از چشم برمیدارد پشت سرت را نگاه می‌کند و به چیزی خیره می شود.رد نگاه اش را می‌گیرم. تعدادی از بچه‌ بسیجی ها دارند وسایل و تجهیزات خود را آماده می‌کنند. نفس عمیقی می کشد: «پنهان نگاه کن یک دنیا عشق و ایمان روبرویت ایستاده. چشمانشان برق میزنه وجودشون از شادی و شور پره.اگه آدم سنگ نباشه تکون میخوره و از شوق هزار بار فریاد میزند. و فریاد می زند: «آفرین که مردم مدیون شما هستند و دل امام از پاکی و صداقت شما شاد است» صدای قوی و رساست. باز به بچه ها نگاه می کند دست به فانوسقه می‌برد. محکم می‌کند و آستینش را بالا می زند. می خواهد وضو بگیرد که صدای ترمز ماشینی بلند میشود. نگاه می کنم. ماشین غذاست» دارد.... •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨قابل توجه مسولین محترم: 🎥 فرمانده مشهدیی که خودش کارهای خدماتی گردانش را انجام می‌داد 🔸️دلبریان جانباز دفاع مقدس: همه فرماندهان شهید ما در خط مقدم به شهادت رسیده‌اند اما عده‌ای دل ما را به درد می‌آورند وقتی می‌گویند در کربلای ۴ فرماندهان نیروها را سپر بلا کردند. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫 🌷می دانستم روی حرف من حرف نمی زند، اجازه رفتن به او نمی دادم. شب خواب بودم، فرزند کوچکم، محمد حسن، روی دستم خوابیده بود. از خواب پریدم، دیدم آقایی نورانی در چهار چوب در خانه ایستاده. ناخودآگاه گفتم: یا صاحب الزمان، سلام. آقا جواب سلام مرا ندادند. بار دیگر سلام کردم و باز هم سکوت حضرت جوابم بود. برای بار سوم سلام کردم و گفتم: آقا چرا جواب این بنده حقیر را نمی دهی؟ آقا سلامم را جواب داد و فرمودند: «تو چرا مانع فرمانده لشکر صاحب الزمان شدی؟» دست روی چشم گذاشتم و گفتم چشم و ادامه دادم: آخه پسرم مث آب کش سوراخ سوراخ شده، او را به من ببخشین! یک استکان چایی به من دادند و فرمودند: این شربت شهادت است، بنوش! سه خط نوشتند و به دست من دادند و فرمودند: این را به خانمیرزا بده و دیگر مانع فرمانده لشکر صاحب الزمان نشو! اگر به خانمیرزا اجازه ندهی روز قیامت، از مادرم، زهرا(س) می خواهم به تو پشت کند. دستم را روی چشم گذاشتم و گفتم: من و خانمیرزا فدای امام زمان(عج)... 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفت‌وگو با حجت الاسلام محسن پاکدامن ❇️ از لحظات درگیری با ضارب تا دلتنگی برای رفقای شهیدش ◻️ حجت الاسلام محسن پاکدامن: آن ملعون وقتی اول شهید دارایی را زد متوجه نشدم، اما دیدم که حجت الاسلام اصلانی را بی هوا و مظلومانه شهید کرد. سپس به من حمله کرد و زمین خوردم و در همین حال با هر ضربه اش یک یا حسین(ع) می گفتم. ◻️ چون در هنگام مقابله و دفاع در حال دور زدن بودم، رو به گنبد حضرت شدم و در همان لحظه، او که ضربه آخر را کاری زد، گفتم یا امام رضا(ع). در این حال قاتل دو شهید بزرگوار که در حالت نیم خیز بود، بلند شد و یک لحظه حواسش پرت شد و پنج شش متر از من فاصله گرفت. آن لحظه متوجه نشدم که چرا این اتفاق افتاد، اما احساس می کردم که می خواهد برگردد و چون مقاومت می کردم و شعار می دادم، نسبت به من بغض کرده بود، ولی این را دیدم که امام هشتم به نوعی چشم و گوشش را کور و کر کردند و به فریادم رسیدند. ◻️  حجج اسلام شهیدان اصلانی و دارایی شهید خدمت و محراب بودند. من ارتباط زیادی با شهید اصلانی داشتم و از شجاعت، شهامت و اخلاص او بسیار یادگرفتم و نکته دیگر، مردم داری شهید اصلانی است. 🍃🌷🍃🌷 https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🕊🌺 واقعا برای اسلام دغدغه داشت، کار فرهنگی میکرد، همیشه می گفتن جنگ نرم یعنی همین! میگفت وقتی حضرت آقا میگن جنگ نرم مگه شوخی دارن!؟ وقتی میگن ما هنوز توی جنگ هستیم، مگه شوخی میکنن؟! میگفت ما واقعا تو جنگ هستیم،اگر من نباشم، اگر بقیه نباشن،کی باید به داد این بچه ها و جوونا برسه؟؟ حتی یه بار بهش گفتم چقدر این دانشجوها زنگ میزنن؟ گفت وای اصلا درمورد اینا نگو اینا نفسای من هستن!! اینقدر که علاقه داشت به کارش، اعتقاد داشت به کاری که انجام میداد، حتی به افرادی که باهاشون کار میکرد هم علاقه داشت . واقعا جای تحسین داشت که اینقدر روی کارش حساس بود و پیگیر بود . خیلی کارا اصلا وظیفه ایشون نبود از لحاظ اداری، اما ایشون از بابت دلسوزی انجام میداد. میگفت دلم میسوزه ما که امکاناتش رو داریم، ظرفیتش رو داریم چرا نباید این کارو بکنیم؟ ۹۵ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌙 🗓 🌹 حسن بادرام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💔🥀 🍃جاده زندگے ام... بدجور بہ پیچ و خم افتاده! دلم محتاج نیــم‌نگاهے از شماست؛ ...🥀🕊️ اجابت ڪن دل خستہ ام را...💔 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75