eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔷زاهد نوجوانِ شب 🔹معمولاً توی اتاق پذیرایی درس میخواندیم. پذیراییمان اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم یا میخواستیم درس بخوانیم، اجازه داشتیم به آنجا برویم. یک بار بعد از نصفه شب بود که برای مطالعه به اتاق پذیرایی رفتم. دیدم محمودرضا قبل از من آمده و آنجاست. داشت نماز شب میخواند. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت.جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. شب بعد، باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همین طور بود؛ محمودرضا بعد از نیمه شب بلند میشد می آمد توی اتاق پذیرایی و نماز میخواند. هر شب هم که میگذشت، نمازش طولانی تر از شب قبل بود. یادم هست یک شب نمازش حدود دو ساعت طول کشید.صبح روز بعد به او گفتم :« این طوری کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرسه چُرت میزنی. ضمناً تو هنوز به تکلیف نرسیده ای و نماز یومیه بهت واجب نیست، چه برسد به نماز شب!» محمودرضا قبول نداشت. ظاهراً طلبه ای از فضیلت نماز شب برای محمودرضا گفته بود و او چنان از حرف های آن طلبه تاثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. به خاطر مدرسه اش مانع او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند؛ ولی محمودرضا آن نماز ها را واقعاً با حال میخواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم است. ✍یه روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⚘﷽⚘ پنجشنبه است... وباردیگر مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند... دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند... 💔 🍃🌹🍃🌹
⭐یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی 🌷با رضا برای پاکسازی میدان مین رفتیم. خیلی اصرار داشت که من جلو نروم و او جلو باشد، قبول نکردم. در آن قسمت جریان آب مین‌ها را جابه‌جا کرده بود، زمین هم کاملاً خشک نشده بود و پا که می‌گذاشتیم در گِل فرو می‌رفت. در حالت خمیده در حال سیخک زدن به زمین بودم. در لحظه با انفجار مین به هوا پرت شدم و محکم روی زمین افتادم. پای راستم روی مین قمقمه‌ای رفته بود. همه بدنم می‌سوخت. جایی را نمی‌دیدم. صدای رضا را می‌شنیدم که با فریاد می‌گفت: آی محمود رفتی روی مین! سریع من را روی دو دستش بلند کرد و روی شانه‌اش گذاشت. حس می‌کردم شکمم روی شانه‌اش است و دو سمت بدنم آویزان شده است. من را از میدان مین بیرون آورد. روی زمین گذاشت و گفت: کاکو محمود همین‌جا باش تا بیام. با اینکه به شدت با موج انفجار آسیب دیده بود، رفت و یک ماشین آورد و من را برد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «بالای ۳۰ نفر دوره‌اش کرده بودند و با مشت، چاقو و سنگ داشتن می‌زدند» ۱۵۰ ثانیه روضه مجسم از آنچه بر سر سید روح‌الله عجمیان آوردند.😭 شب جمعه همین روضه برای دلمان بس است 😭 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃من تشنه رو جرعه آبم بده 🍃سلام دادم و آقا جوابم بده 🎤 🌷 🌷 کربلا می خواهم .... 🌱🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 🌱می بینی ای آرام جان، دل بی قراری را پایان بده با آمدن چشم انتظاری را.... 🌱بی تــو تمام فصلها زرد است و پاییزی برگرد تا معنا کنی سبز بهاری را تعجیل در فرج مولایمان صلوات 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📌نزدیک یک هفته بود که بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به و ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم... 📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون و ملحفه توی خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ... 📌شبها می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره بخونیم... شهید علیرضا قلی پور 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شهید زین الدین: در زمان غیبت کبری، به کسی منتظر گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد؛ منتظرِ شهادت، منتظرِ ظهور امام زمان(عج) است. خداوند امروز از ما اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد! لولیک الفرج 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مذاکره میرزا کوچک خان جنگلی با افسران انگلیسی : آقایون ، خواب جوون‌های مشرق زمین خیلی سنگینه مراقب باشید صدای بمب‌هاتون اونا رو از خواب بیدار نکنه ... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 : من در دعاهای خودم، عموماً به حضرت زینب(س) و حضرت فاطمه (س) توسل پیدا می‌کنم چـــــون.... 🌺 س س 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐ 🌷یک روز صبح آمد. پریشان، آشفته و بی‌قرار بود. - چی شده رضا؟ - دیروز محمود رجایی رفت روی مین! پشت خاکریز نشست.ناگهان بغضش ترکید و شروع به گریه کرد. گفتم: چی شده رضا، چرا گریه می‌کنی، بالاخره ما که اینجا آمدیم، می‌دانیم که به استقبال چه چیزی می‌رویم. با بغض و اشک گفت: این بچه‌ها چه گناهی دارند، هرروز یکی می‌رود روی مین، یکی قطع عضو می‌شود، یکی شهید می‌شود... من چه‌کار می‌توانم بکنم، چه طور می تونم جلو این بچه‌ها را بگیرم... ما باید آموزش‌ها را قوی‌تر کنیم... سخت‌گیرتر باشیم.. ما باید بیشتر مراقب این بچه‌ها باشیم... دیدم این گریه، گریه دلسوزی است، واقعاً دلسوز این بچه‌ها بود. برای همین وقتی وارد بحث آموزش می شد، بسیار سختگری می کرد تا آسیب به نیروها در عملیات به حداقل برسد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | مهمان یک مهمانی خاص 🔸همه‌ی ما به مهمانی دعوت می‌شویم و از قبل می‌دانیم که صاحب آن مهمانی کیست، این‌بار اما شما روایت یک مهمان را می‌بینید که نمی‌داند به کجا دعوت شده است! اما به محض رو در رویی با میزبان... 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 یعنی؛ زندگی کن، اما فقط ... اگر شهادت میخواهید زندگی کنید فقط ‌برای‌ خدا... 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دست راست شهید حسن باقری بود. همین همراهی، او را متخصص اطلاعات عملیات کرده بود. شناسایی را در هر کاری ضروری می دانست و همیشه می گفت تا می توانید شناسایی کنید و بعد عملیات. حاج قاسم هم خیلی دوستش داشت، چون حاج رسول مرد عملیات های سخت بود. یک بار وسط بحبوحه جنگ سوریه، حاج قاسم وارد سنگر شده بود و دیده بود حاج رسول نقشه اسرائیل را گذاشته وسط و دارد نقشه عملیاتی طراحی می کند. بهش گفته بود: چه می کنی حاج رسول؟ گفته بود: دارم نقشه عملیات حذف اسرائیل بعد از داعش را طراحی می کنم. حاج قاسم گفته بود: وسط این شلوغی جنگ و حضور داعش؟ حاج رسول پاسخ داده بود: فرضش که محال نیست. ان شاءالله با فرماندهی شما اون روز هم میاد. سردار شهید عبدالرسول استوار 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔷مقاومت به اعتباز یا زهرا(سلام الله علیها) 🔹تعریف میکرد در دوره ی دانشکده،یک بار یکی از مقامات مهم حماس به جمع آنها آمده بود.میگفت آمد سخنرانی کرد.وقتی صحبت از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه شد گفت :《ما هم سال ها در برابر اسرائیل مقاومت کرده ایم،اما ما این پیروزی ای را که حزب الله در جنگ ۳۳روزه به دست آورد،هیچ وقت نتوانسته ایم به دست بیاوریم. اگر دنبال رمز پیروزی حزب الله و علت موفق نشدن ما هستید رمزش این است که آنها یا زهرا(سلام الله علیها) دارند و ما نداریم》محمود رضا از قول این شخص در آن جلسه حرف جالب دیگری هم نقل کرد. گفته بود اگر رزمندگان مقاومت،علیه صهیونیست ها عملیات استشهادی انجام میدهند،این روش را از عملیات شهادت طلبانه ی شهید حسین فهمیده در ایران الگو برداری کرده اند. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀نماهنگ «قول مادرانه» روایتی متفاوت از حادثه تروریستی شاهچراغ تهیه کننده: زنده‌یاد محمد جعفری تولید شده در تهیه شده در 🔸تقدیم به پیشگاه سراسر نور و امنیت حضرت احمدبن‌موسی شاهچراغ علیه‌السلام http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی ⭐️ 🌷آن روز(شهید)رسول برای دیدن برادرش رضا آمده بود. در ابتدای یک شیار به جعبه‌ای برخوردیم که نیمی از آن در زمین فرو رفته بود. جعبه را باز کردیم، در آن چهار مین والمرا و زیر آن‌ها مواد منفجره "سی‌چهار c4-" کار گذاشته‌شده بود. احتمال دادیم، یک نوع تله انفجاری باشد. رضا گفت: اگر جعبه تله باشد، باید آن را خنثی کنیم تا به کسی آسیب نرسد! محکم و دستوری گفت: همه برید عقب. با اصرار همه را ما به بالای شیار فرستاد. رسول در نزدیک‌ترین محل به برادرش رضا ایستاده بود. رضا شروع به گفتن اشهد کرد و با گفتن ذکر اشهد، مین‌های والمر را یکی‌یکی از جعبه جدا و خنثی کرد.بعد هم "سی‌چهار c4-" را . زیر آن هم مین ضد تانک بود، اگر این حجم از مواد منفجره با هم منفجر میشد رضا پودر می شد، اما بدون ترس آنها را خنثی کرد و جالب، چهره آرام برادرش رسول بود که برادر را نظاره می کرد... گویی ترس برای آنها معنا نداشت. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🎥 وصیت زیبای شهید مدافع امنیت #احمد_صالحی خطاب به مسئولین 🔹در مراسم تشییع شهید احمد صالحی، وصیاتنامه وی توسط مادر این شهید خوانده شد. در بخشی از این وصیتنامه، شهید صالحی مسئولین نظام را مورد خطاب قرار داده است. #مسؤلین 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔹🔹🔹🔹 در ایامی که متعلق به بی بی حضرت فاطمه (س) می باشد می خواهیم یلدا را بهانه ای برای کمک به نیازمندان شهر نماییم .... خیرین و بانیان خیر، از همین الان لطفا همت کنید تا بتوانیم در هفته آخر آذرماه یک بسته معیشتی مناسب جهت نیازمندان تحت پوشش تهیه نماییم یا زهرا .... 🔹🔸🔹🔸🔹 شماره کارت جهت مشارکت👇👇 6037997950252222 *بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* 🔹🔺🔹🔺🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 بخند جـان دلم... خنده ی تو پرتو نوری است که 🌤صبح را دل انگیز می کند.. که از درز کنار پرده ی اتاق رخنه می کند به داخل و تمام وجود آدم را گرم می کند! پس بی بهانه و بی دریغ بخند.. "دلیل دلگرمی من در صبح های تکراری و خسته کننده ... 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊 یکی از بچـه های وارد شد. پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید. مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️ فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت : - شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای بلدی؟ - بلـــــــــه... - سوار ماشـــین که شدی میگی ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂 فرهــاد جوان را بوسید و گفــت: بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍ دارالرحمة ، قطعـــه ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت. روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند. وقتــے به شـــوق ‌ مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان را درست آمده بود.😭 فرهاد شــاهچراغی 🌷 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔹محمدرضا از مریدان مرحوم آیت الله العظمی سیدابوالحسن مولانا(رضوان الله علیه) بود. مرحوم آیت الله مولانا ظهرها در مسجد«استادشاگرد»در خیابان فردوسی تبریز اقامه نماز میکرد.من ایامی که در دبیرستان ابوذر در خیابان تربیت درس میخواندم، به خاطر نزدیک بودن مدرسه به این مسجد، ظهرها گاهی میرفتم و نماز را به ایشان اقتدا میکردم.ایشان خیلی بزرگوار بودندو با افتادگی و حسن خُلق فوق العاده ای با جوان ها برخورد میکردند. معمولا بعد از نمازهایشان حلقه ای از جوان ها دور ایشان تشکیل میشد و تا چند ساعت ایشان را رها نمیکردند. در معنویات مقاماتی داشتند و البته کمتر کسی ایشان را در تبریز از این بُعد میشناخت. من نمیدانستم محمودرضا هم در نمازِ ایشان حاضر میشود. اوایل دورهٔ دانشجویی من، با اواخر دورهٔ دبیرستان محمودرضا هم زمان بود. بعد از دانشگاه، من دیگر توفیق درک محضر آیت الله مولانا را به جز یکی دو بار در دیدارهایی که در عید غدیر منزلشان مشرّف شده بودم، نداشتم. محمودرضا در دو سال آخر دبیرستان ظهرها بعد از مدرسه، مسیر دبیرستان فردوسی تا مسجد استاد شاگرد را پیاده طی میکرد و در نماز ایشان حاضر می شد. من از این قضیه بی اطلاع بودم تا اینکه یک روز فهمیدم و به محمودرضا گفتم:« شنیده ام میروی نماز آقای مولانا.» اول جاخورد، بعد گفت:« آره، خیلی آدم خوش مرامی است!» گفتم:« از فرمایشاتش استفاده هم میکنی؟» گفت:« بله.» گفتم :« از چیزهایی که شنیده ای یکی دوتا بگو ماهم استفاده کنیم.» گفت:« دیروز بعد از نماز با احتیاط و رعایت ادب رفتم جلو و سلام کردم و گفتم اگر میشود نصیحتی بفرمایید.» ایشان چند لحظه سرشان را انداختند پایین، بعد توی صورت من نگاه کردند و گفتند:« حال شما خوب است؟!» محمودرضا این را گفت و زد زیر خنده و دیگر نگذاشت بحث آیت الله مولانا را ادامه بدهیم.آن روز مرا پیچاند. بعدا دوباره یقه اش را گرفتم و خواستم اگر سوالی پرسیده و جوابی شنیده بگویدتا من هم استفاده کنم. گفت:« آن روز از ایشان درباره ی عرفان سوال کردم و ایشان هم فرمودندهمین روایت هایی که شیخ طوسی و دیگران از اهل بیت(علیه السلام) نقل کرده اند عرفان است.» محمودرضا تا آخر همین بود. هیچ وقت، حتی یکبار هم نشد که تظاهری بکند یا قیافهٔ آدم های معنوی را به خودش بگیرد! من تا آخر حیات ظاهری محمودرضا چیزی از او ندیدم که بخواهد معنویتش را به رُخ بکشد. . http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | تشنگان وصل 🌷 رهبر انقلاب: اینکه شما می‌بینید و می‌شنوید بعضی از این شهدای ما عاشقانه میکردند، خدای متعال یک نوری به دل آنها انداخته بود؛ با این نور یک حقیقتی را میدیدند، این بود که عاشق شهادت بودند. 👈 شهید سلیمانی میگفت... تهدیدش کردند که تو را میکشیم، گفت من دارم در بیابانها دنبالش میگردم، بلندی و پستی‌ها را طی میکنم دنبال همین. ۱۴۰۱/۰۸/۰۸ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐ 🌷عملیات والفجر 4 بود. به اتفاق تیمی از بچه های اطلاعات لشکر برای شناسایی تپه ای رفتیم، رضا هم به عنوان تخریب چی گروه بود. جلو گروه می رفت و مین های مسیر را خنثی می کرد و مرتب تأکید می کرد در جاپای او راه برویم. به مقصد که کانالی روی تپه بود رسیدیم، کانال در دید دشمن بود و از بالا روی آن شروع به آتش به سمت ما کرد، بعد به سمت ما آمدند. من که مسئول گروه بودم دست و پایم را گم کرده بودم و می خواستم بچه ها را برگردانم، اما رضا با خونسردی بچه ها را در کانال روبروی عراقی ها چید و به هرکس گفت به چه سمت آتش بریزد.با فرماندهی رضا، دشمن عقب نشست. بعد از ساعتی آتش دشمن کم شد، رضا کالک و نقشه را پهن کرد و شروع به شناسایی منطقه کرد... حدود 24 ساعت روی تپه، زیر آتش دشمن بودیم، اما با درایت رضا بدون حتی یک اسیر یا مجروح کارمان را به سلامت انجام دادیم و برگشتیم... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
❣🌸 🌟زمان جنگ، بمباران☄ هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی می‌خواهی بری⁉️ گفت: نه پدرجان❌اینجا هر لحظه هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، کامل باشه👌 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 و عزاداری روز شهادت حضرت زهرا (س)🏴 🏴گرامیداشت شهیدان یزدگردی و زارع 🏴 💢با سخنرانی حجت الاسلام یزدگردی 💢 برادر کربلایی محمد شریف زاده 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۱۷ آذر ماه/ از ساعت ۱۶* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 ✨خوشبختے یعنے ؛ دوستانے داشتہ باشے ڪہ تا بهشت همراه تو باشند ... 🌷خوشا بہ حال بهشت ڪہ چنین جوانانے دارد ... شباب الجنہ ؛ جوانان بهشتے❣ صحرایی ،حاجی زاده ،شیخ الاسلامی🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷تشنگی و محاصره طاقت ما را بریده بود. همه چیز داشتیم جز آب و یک راه ارتباطی اَمن به عقب. یک قطره آب هم نداشتیم، نه برای نوشیدن نه برای وضو. دشمن هم که وضع ما را می دانست در انتظار تسلیم شدن ما بود. هشتاد، نود نفر بودیم. جعفر با صدای سوزناکش زیارت عاشورا میخواند. همه از گرما در سینه خاکریز سر به زمین دوخته بودیم که از گرمای آفتاب خلاص شویم و به صدای حزن انگیز جعفر گوش میدادیم. زیارت عاشورا که تمام شد، بلند شد. همه را دور خودش جمع کرد و گفت: برادران از شما می خواهم در این ساعات سخت، یاد خدا را فراموش نکنید. همه به یاد لب تشنه امام حسین(ع) و یارانش باشید. دیگر سخنی نگفت. نشست روی زمین و پوتینش را در آورد. دو کف دستش را روی زمین که هرم گرما از بلند می شد کوبید و بعد روی پیشانی و پشت دست ها کشید. بعد به نماز قامت بست. بجز چند نفری گه نگهبانی از خط را به عهده داشتند، همه تیمم کرده و پشت سر جعفر به نماز ایستادیم. نماز که تمام شد خنکی سایه ای را روی سر خود حس کردیم. سر به آسمان کشیدیم. در آن فصل گرما، ابری سیاه روی سر ما آمده بود و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری، دانه های کوچک و سرد تگرگ روی سر ما باریدن گرفت! 🍃🌷🍃🌷 محمدجعفر صادقی 🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید