🌷🕊🍃
روی لبخندت مکث کن ..
چند ثانیه فقط بیا جای من
و زل بزن به خودت ..
میبینی؟
عجیب دیوانه می کند آدم را
#شهید_هادی💔
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻳﺎﺩﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺘﺢ_اﻟﻤﺒﻴﻦ
🌷حاج شير علي خاطره اي را از حضورش با حاج خسرو بيان مي کند: شبي حاج خسرو نگهبان بودیم. سنگر ما در محلي بود که مثل نقل و نبات خمپاره، روي سرمان ريخته مي شد. ترکش ها از بغل گوش ما رد مي شدند، اما چيزي از آنها نصيب ما نمي شد. حاج خسرو شروع کرد به خواند مصيبت حضرت رقيه(س) در آن دل شب، هر دو تا توانستيم گريه کرديم. همان شب با حاج خسرو با خدا عهد بستيم. گفتيم خدايا، ما به عهدمان وفا مي کنيم تو هم به عهدت وفا کن و ما را به آرزويمان برسان.
آن شب سپري شد. وقتي براي نماز بيدار شديم، حاج خسرو گفت من ديشب خواب عجيبي ديدم، من هم خواب عجيبي ديده بودم، خواب هايي که نويد هايي بودبراي شهادت ما...
🍃🌷🍃
#شهیدحاج_خسرو_آزادی
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
🍃🌷🍃
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازخورد حجاب در باغ ارم شیراز
🔻جای تشویق فراوان دارد این کار معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز و این حرکت زیبای آنها در شیراز ...
🚨کاش مسؤلین و متولیان فرهنگی و دیگر مراکز گردشگری که در خواب هستند ،بیدار میشدند و از این حرکت در شیراز الگو پذیری میکردند...
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نشردهید
1_2791073214.mp3
14M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸
مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه"
(روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا)
✅ کتاب صوتی " #نیمه_پنهان_ماه "
قسمت4️⃣3️⃣ #شهید_محمدتقی_طاهرزاده
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📸 نماز اول وقت حاج قاسم سلیمانی قبل از افطار
⭕️ قبل از افطار، نماز میخواندند. میگفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظهها اجر این نماز بیشتر است!
#حاجقاسم
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
| یک تکـه از بهشـت |
هر وقت میرفتیم مشهد، باید حتما میرفت صحن گوهرشاد. ساعتها آنجا مینشست و
دعا میکرد. میگفت: این کنج دیوار یه تکه
از بهشته...
🔹به روایت مادر شهید
#آرمان_عزیز 🕊
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🛑 #گــزارش 🛑
♦️ذبح قربانی روز اول ماه مبارک رمضان
➖🔻➖🔻➖
به حمدالله ،در روز پنجشنبه ۳ فروردین، اول ماه رمضان طبق رسم ماهیانه ، با توجه به مبالغ جمع آوری شده ، ۱ راس گوسفند ذبح و بین ۲۲خانواده نیازمندان توزیع گردید
🔺🔺🔺🔺
شادے روح امام و شهدا و اموات بانیان خیر #صلوات
🌷▫️🌷▫️
#ﻫﻴﻴﺖﺷﻬــﺪاےﮔﻤﻨﺎﻡ_ﺷﻴــﺮاﺯ
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🎨 #لوح | #مناجات_شعبانیه
🔹اِلٰهی فَسُرَّنٖی بِلِقٰائِكَ یَوْمَ تَقْضٖی فٖیهِ بَیْنَ عِبٰادِكَ
ای خدا آن روزی که میان بندگانت حکم می کنی آن روز مرا به لقاء خود شاد کن...
💠فرازی از مناجات شعبانیه💠
#شهادت_آرزومه
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_چهارم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید حاج منصور خادم صادق
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃
لبخند بزن
تا ڪه دلم نور بگیرد.....
خورشید تویی
آیینه در دست زمین است.....
#شهید_علیرضا_هاشمی_نژاد🌷
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 چند روز مانده به عید رفتیم شیراز. وقتی رسیدیم، شیخ محمد گفت: من یه پیرهن و شلوار بگیرم و بیام. تو هم برو برای خودت و بچهها خرید کن.
یک ساعت نشده بود تماس گرفت: من دیگه کاری ندارم. هرموقع تمام بودی زنگ بزن بیام دنبالت.
تماس را قطع کردم. همان موقع یک چیزی از بالا افتاد پایین. 💥
از چند سانتیام رد شد و محکم خورد زمین.😲 پروژکتورِ بزرگِ یکی از مغازهها بود. چنان صدایی بلند شد که از ترس نشستم و دست گذاشتم روی سرم. مردم فکر میکردند توی سرم خورده. حسابی ترسیده بودم.🥺
زنگ زدم به شیخ و زدم زیر گریه: بیا دنبالم.😭
- چی شده؟!
- محمد خدا دلش برای تو و بچه ها سوخت منو ازتون نگرفت.
- این چه حرفیه؟ تو شهید شدن منم میبینی و میشی همسر شهید.
و خندید😆. منم از سر عصبانیت جیغ زدم: محمد! نزدیک بود من بمیرم، حالا تو مسخره بازیت گرفته؟!😡
وقتی آمد دیدم لباس نگرفته.گفتم: کو لباست محمد؟!
چیزی نگفت. پاپیچش شدم، گفت: رفتم لباس بگیرم دیدم یه آقایی میخواست برای دوتا پسرش لباس بخره، ولی وضع مالی خوبی نداشت. پسراش هرچی انتخاب میکردن باباشون میگفت نه بابا، من پولش رو ندارم بخرم. تازه برای خودم و مامانتون هم نمیخوام چیزی بخرم.😔
گفت: دلم خیلی گرفت. براشون کفش و لباس خریدم.✅
- خدا تورو بهم دوباره داد.
- یعنی چی محمد؟ 😳
گفت: امروز من از لباس خریدن برای خودم گذشتم. خدا هم گفت شیخ محمد تو اونجا کمک کردی من اینجا خطر رو از زنت رفع میکنم. همیشه خدا حواسش هست. دست بقیه رو بگیریم، خودش جبران میکنه...✅
#شهید مدافع امنیت شیخ محمد مؤیدی
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
1_2791079532.mp3
12.84M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸
مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه"
(روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا)
✅ کتاب صوتی " #نیمه_پنهان_ماه "
قسمت5️⃣3️⃣ #شهید_عباس_بابایی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #روایتگری | #کلیپ
🙋♂ عارف ۱۸ ساله از ماکو ...
🔻 برشی از روایتگری سید جعفر حسینی
#شهدا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️
🌹براي عمليات کربلاي چهار آماده مي شديم. با حاج مهدي زارع، سيد محمد کدخدا و سيد محمد باقر دستغيب پشت وانت نشسته بوديم و از گتوند به سمت شلمچه مي رفتيم. مسير طولاني بود، حدود دو ساعت. قرار شد آيت الکرسي بخوانيم، اما اتفاق عجيبي افتاد. با اينکه هر چهار نفر آيت الکرسي را حفظ بوديم، اما در اين دوساعت نتوانستيم آن را کامل ختم کنيم. يک آيه خوانده مي شد و هر چهار نفر به خنده می افتادیم. دوباره از اول می خواندیم. وقتي به شلمچه رسيديم، حاج مهدي به راننده گفت نگه دار تا ما آيت الکرسي را تمام کنيم. من يقين کردم که زمان شهادت اين عزيزان رسيده است. صحنه عجيبي بود، پرواز آنها را مي شد با چشم سر هم ديد. شب بعد حاج مهدي و سيد محمد باقر به عرش الهي پر کشيدند، کدخدا هم چند هفته بعد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#حاج_قاسم | #ماه_رمضان | #جان_فدا
🏷 سیره شهید حاج قاسم سلیمانی در ماه مبارک رمضان
▫️در ماه رمضان، اگر زمان افطار به خانه میرسیدند، میگفتند برای راننده و محافظها افطار آماده کنید تا به خانهشان میرسند بتوانند کمی افطار کنند و گرسنه نمانند.
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📸آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند....(آيه۲۰ سوره توبه)
#شهدا_رستگاران_عالمند
#ماه_رمضان
#بهار_قرآن
#حاجقاسم
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_پنجم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید هاشم اعتمادی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_پنجم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃
ای شهــید🌷
دعا کن ، که ما
از خستگی و غفلت خوابمان نَبَـرد
و از قافله ی مهـدی فاطمه جا نمانیم ...
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
👇 بخشی از وصیت شهید سید عبدالرضا سجادیان
💢خدایا چقدر زیباست مرگ در راه تو و شمع گونه سوختن، آنسان که بتوان روشنی بخش جامعه بود
و خدایا میدانم تو کیستی نه آنگونه که علی دانست.
خدایا تو را با دیده دل دیده ام نه آنقدر که محمد (ص)دید،
خدایا به تو، کتابت و هر آنچه از توست یقین دارم، نه آنگونه که امام و رهبر من خمینی عزیز دارد.
و اینک ای مهربان ترین خوبان مرا به آنچه از تو نیست کافی گردان،
یاریم ده، ای هستی بخش که جز تو از هیچکس و هیچ چیز خوف نداشته و مظاهر مادی ات اندوهگینم نسازد.
خدایا آنقدر می دانم که آنچه ما را از یاد تو و رسیدن به تو غافل گردانیده، خود ما هستیم. یاریمان ده که از زندان خویشتن آزاد شویم. خدایا نمی دانم بعضی اوقات آنچنان در حال سجود هستیم که از جامدات هم بدتریم، اما ای مقصودم و ای امیدم و ای مرادم، لحظه های اندکی هم در زندگی ام بودند که از التهاب لقاء تو سوختم.
خدایا جز تو را نمی خواهم، یارم باشی...
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رمضان در جبهه ها
🌿تصاویری از لحظات #افطار و #سحر و مناجاتهای رزمندگان دفاع مقدس در #ماه_مبارک_رمضان جبهه ها
💢یاد شهدایی که با زبان روزه شهید شدند ...
#صلوات
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها که فراغت بیشتری داشت آیه « ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» را هفت بار با چشمانی اشکبار تکرار می کرد. به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور کامل می گرفت. او به قدری نسبت به #ماه_رمضان مقید و حساس بود که مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می کرد کوچکترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می کرد.
🌷#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️
حاج مهدی و سید محمد کدخدا یک روح بودند در دو پیکر، از ابتدای انقلاب و تشکیل سپاه با هم بودند.
در شهادت حاج مهدی هیچ کس بی تاب تر از سید محمد کدخدا نبود. گویی بخشی از جانش را از او گرفته بودند. می گفت: ما به هم قول داده بودیم با هم شهید شویم و تشیع جنازه مان با هم باشد، اما او رفت و من ماندم.
سید محمد این بی لیاقتی را از خود می دانست. اما حاج مهدی بد قولی نکرد و سر قولش ماند. تا وقتی که سید محمد در جسم خاکی اش زندانی بود، پیکر حاج مهدی هم بر نگشت. وقتی دو هفته بعد سید محمد هم شربت شهادت را با شادی سر کشید، جنازه حاج مهدی هم پیدا شد. در معراج شهدا جنازه هر دو را کنار هم گذاشتیم و دستانشان را به هم دادیم، شادی این وصال در جسم بی روح آنها تبلور پیدا کرده بود. هنگام دفن هم هر دو شانه به شانه هم قرار گرفتند.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
با ابراهیم داخل یک خانه شدیم. چند بار یا الله
گفت و وارد یــک اتاق شـدیم. چند نفر نشــسته
بـودند. پـیرمـردی با عبای مشکــی بالای مجـلس
بـود. به همراه ابـراهـیم سلام کردیم و در گوشه
اتاق نشستیم.
صحبت های حاج آقا با یکی از جوان ها تمام
شد. ایشـان رو کرد به ما و با چهره ای خندان
گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجـب این
طرف ها!. ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا وقت نمی کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می کردند فهمیدم که ایشان ابراهیم را خوب می شناسد، حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم مار ا یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما را شرمنده نکنید. خواهش می کنم اینطوری حرف نزنید. بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان شاء الله در جلسات هفتگی خدمت می رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و بیرون رفتیم.
در بین راه گفتم: ابرام جون، تو هم به این بابایه کم نصیحت می کردی، دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می گی امیر جون، تو اصلا این آقا رو شناختی؟ گفتم: نه ، راستی کی بود؟ گفت: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی ها نمی دانند.
ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبای محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
سلام بر ابراهیم، ص 124 و 125
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb