eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💢اعمال شب و روز عید مبعث... https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨 میهمانی لاله های زهرایی و عید سعید مبعث🎊 💢گرامیداشت شهدای انقلاب اسلامی🌹 💢 کربلایی اصغر آسیابانی 💢 : کربلایی حسن پورحسن : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۹ بهمن / از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 بخیر مے شود این روزهاے دلتنگے ببین کہ روشنم از یاد خوب لبخندت 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پسرم محمدمهدی تازه به دنیا آمده بود. به خانه پدر رفتم. یک شب پسرم بی تابی می کرد. گهواره را وسط سالن پذیرایی گذاشتم و شروع کردم به راه رفتن و لالایی خواندن. ولی فایده ای نداشت. عسکر به خانه آمد .مرا در آن وضع دید. محمدمهدی را گرفت و گفت: شما بروید و بخوابید. گفتم: داداش بچه بی تابی می‌کند... گفت: ایرادی ندارد شما بروید و استراحت کنید. آن موقع عسکر ۲۰ ساله بود. به اتاق رفتم. چند دقیقه ای گذشت و دیگر صدای گریه بچه نمی آمد. خوب که گوش کردم صدای زیارت عاشورای عسکر را شنیدم. آن شب عسکر در کنار گهواره محمدمهدی با صوتِ دلنشینش، زیارت عاشورا را برای محمدمهدی خواند و او تا صبح راحت خوابید.(راوی خواهرشهید) ✍قسمتی از وصیت شهید: هر شخصی عهده دار ولایت شد برای ما واجب التعظیم است و وظیفه ما هست که از آن مواظبت کنیم تا به دست صاحب اصلی اش برسد و همه ما را از این منجلاب در بیاورد ان شاءالله. عسکر زمانی مدافع حرم 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 .نامه رزمنده ی بسیجی که اسیر شده بود واحدی که در لشکر فجر در آن انجام وظیفه میکردم عهده دار تهیه شد لیست شهدا و زخمیها نیز بود، پس از اینکه لیست تکمیل می آن را بر داشته و به ستاد فرماندهی نیروهای استان فارس که در اندیمشک مستقر بود تحویل میدادم، علاوه بر آن بسیجیان استان فارس که به منطقه عین خوش اعزام میشدند، ابتدا کارت و پلاک آنها توسط واحد ما صادر میشد و سپس به سایر قسمتها گردانهای لشکر معرفی می شدند یک روز حدود ساعت هشت صبح بود برادر مجید خدایی که در دوران آموزشی ، مربی نظامی مان بود به اتفاق یکی از برادران به سنگر واحد ما مراجعه کردند. به محض اینکه مرا دید خوشحال شد ، یکدیگر را در بغل گرفتیم و پس از احوال پرسی نامه ای از جیبش بیرون آورد و برایمان خواند. این نامه را یکی از برادران بسیجی که در عملیات فتح المبین اسیر شده بود و در زندانهای عراقی به سر میبرد نوشته بود و از طریق صلیب سرخ جهانی به خانواده اش در شیراز ارسال کرده و به دست آنها رسیده بود. در این نامه نوشته شده بود : من به اتفاق دوستم ..... در تپه های جنوبی شوش عمليات فتح المبين در نبرد با نیروهای عراقی حضور داشتیم هر دو نفرمان مجروح و به دست نیروهای عراقی اسیر شدیم. دوستم که جراحت شدیدی داشت قادر نبود حرکت کند توسط یک افسر عراقی با اسلحه کلت به شهادت رسید. وقتی ما را حرکت دادند جنازه دوستم در پشت شوش در گودالی کنار یک تانک سوخته و اتاقک مخروبه ماند . کسی که همراه برادر مجید خدایی بود دایی آن بسیجی شهید بود . به اتفاق این دو برادر نامه را برداشتیم ، سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. طبق آدرس نوشته شده در نامه، در جنوب شوش منطقه مورد نظر را پیدا کردیم با ماشین در حرکت بودیم تا به تانک سوخته برسیم ، ناگهان چیزی توجه ام را جلب کرد یک نوار سفید رنگی بود حاشیه آن نوشته شده بود «اینجا میدان مین است» چند متر آن طرف تر هم چند رأس از چهار پایان روی مین رفته و مرده بودند. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐ رهبر انقلاب: مصیبت غزه مصیبت بشریت است و نشان می‌دهد نظم کنونی جهانی نظم باطلی است و این قابل دوام نیست.۱۴۰۲/۱۱/۱۹ 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🔹با ورود امام خمینی (ره) به ایران ابراهیم به بچه‌ها می گفت: صاحب این انقلاب آمد، ما دیگر مطیع ایشونیم. هر چی امام بگه همون اجرا می شه. 🔸 از آن روز به بعد ابراهیم دیگر خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه فجر چند روزی بود كه هيچ كس از ابراهيم خبری نداشت تا اين كه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم : كجائی ابرام جون؟ مادرت خيلی نگرانه! مكثی كرد و گفت: توی اين چند روز من و چند نفر ديگه تلاش می كرديم تا مشخصات شهدائی رو كه گمنام بودن پيداكنيم. چون كسی نبود به وضعيت شهدا، توی پزشكی قانونی رسيدگی كنه... 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش باشد عیدیِ مبعث همین، کربلا پای پیاده اربعین🙂💔 🌷 🌙 کربلا می خواهم... 🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 ❤️ چه سپیده دمان دلربایی است وقتی آفتاب یادت بر آستان دلم میتابد و گوشه گوشه ی دلم پر از شکوفه های معطر محبتت می شود ... انگار پر از امید می شود، پر از لبخند، پر از آرامش و زندگی... من با تو بهاری ام حتی در یخبندان زمستان... من با تو زنده ام... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
اﻧﻘﻼﺑــﻲ ﺷﻬــﺪا🌹 🌷 ما در محلــه شیشــه گری شیراز بودیم. زمســتان ۵۷، سر شب که می شد, عباس می زد به خیابون و همراه دوستــاش شروع می کــرد به فریاد الله اکبر. تا مامورها می رسیدن, می پریدن توی ساختمون هـلال احمــر و مامورها دست از پا درازتر بر می گشــتن! چند روز بعـد چند تانـک و سرباز توی خیابون ما مســتقر کردند که جلو فریاد الله اکبر را بگــیرن. شـب که می شد می دیدم عباس یه فلاڪس چاےو چند تا اســتکان بر مـے داره می ره تو خیابون... گفتم چایے براے کی؟ گفت واســه سربازهای تو خیابون! گفتم برای این بی دین و ایمون ها که رو مـردم اسلحـه می کشن!😳 گفت :مـفت ڪه نمی دم؟ گفــتم؛ نکنه پول مے گیری؟ گفت:پول نه, اما قیمــت هر استکان چای, یک بر شــاهه!😳😄 خندید و گفت همه سرباز ها هم پول چای رو میــدن!😄 غلام_عباس کریمپور 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ (ﻋﺞ ) اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و آزادی مردم فلسطین و رهایی قدس 🌷🎊🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  💠ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه شعبان المعظم (روز‌ یکشنبه ۲۲ بهمن ماه) ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6037997950252222
بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام 🔺▫️🔺▫️ هییت شهداے گمنام شـــیراز مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
گلزار شهدا
#قربانےاول_ماه_قمرے #ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ (ﻋﺞ ) #ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا #به_جهت آزادی مردم فلسطین
🚨اعضای محترم کانال امروز جمعه هست خیرات اموات و درگذشتگان فراموش نشود انشاالله همه حتی به مقدار کم در این سنت حسنه صدقه و ذبح اول ماه شرکت کنند
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 . برادر خدایی گفت: ما نه میتوانیم پیاده شویم و نه میتوانیم به مسیر ادامه دهیم ممکن است لحظه روی مین برویم. تصمیم گرفتیم که برگردیم . با قرائت آیت الکرسی و فرستادن صلوات عقب عقب درست لاستیک ماشین را روی جای چرخها که آمده بودیم کنترل کردیم و برگشتیم. حدود دویست متری که برگشتیم متوجه شدیم که از میدان مين خارج شده ایم . از مسیر دیگری به راه افتادیم تا به کنار گودال ، تانک سوخته و دیوار خرابه رسیدیم. چون مدت زیادی از عملیات فتح المبین گذشته بود.استخوانهای زیادی ریخته، مشخص نبود مربوط به شهداء است یـا کشته های عراقی. برادر خدایی گفت: ما باید حتماً پلاک ویژه رزمندگان که در جبهه برای شناسایی گردن آن هاست پیدا کنیم ، سپس شماره پلاک را با مشخصات ثبت شده مطابقت نماییم تا معلوم شود متعلق به کدام شهید است . با یک الک که به همراه آورده بودیم شروع کردیم خاک گودال و اطراف آن را به طور کامل الک کردیم تا شاید پلاکی پیدا کنیم تا بعد از ظهر این کار را ادامه دادیم ولی متأسفانه پلاکی پیدا نشد. چون جنازه های خشک شده ای از عراقیها در آنجا بود که استخوان بدن آنها کاملاً در لباس قرار داشت و روی زمین افتاده بود و معلوم بود که عراقی هستند، نمیتوانستیم به استخوانهای درون گودال مطمئن باشیم که مربوط به همان شهیدی است که ما دنبالش هستیم. مأيوس و ناراحت دست از ادامه تفحص کشیدیم و به طرف عین خوش حرکت کردیم. شب بود که به مقر لشکر رسیدیم . بسیار خسته که بودیم پس از نماز و شام هر سه نفر خوابمان برد تا نماز صبح حاجی مهریار صدایمان زد ، برادران بلند شوید وقت نماز صبح است بلند شدیم و نماز خواندیم. پس از صرف صبحانه برادر خدایی و همراهش را به اندیمشک رساندم و آنها هم نا امید به طرف شیراز برگشتند. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹غواصان خط شکن والفجر هشت را تماشا کن..‍! ببین چه تیپی داشتن بچه ها...! تیپ خاکی! تیپ غیرت تیپ مردانگی تیپ ایمان ... برادر چه لباس خوشگلی تنته! بوی عشق میده... بوی تن غواص سرت رو بالا بگیر مرد... ♨️۲۰ بهمن ماه سالروز آغاز عملیات والفجر ۸ یادغواصان شجاع و دلیر .... 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 وقتی فرمانده را مکبر می بینم بیشتر دلتنگ مردان بی ادعا می شوم این همان فرمانده ای است که می گفت: "کار اگر برای خداست، گفتن برای چه؟" و ما همچنان در پیِ نام و نشان.... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به یاد شهدای انقلاب اسلامی🇮🇷 💠روزهای اوج شور و نشاط انقلابی مردم بود. ان شب بیخوابی زده بود به سرم. خانه ما کوچک بود و فرزندانم زیاد. 💠نیمه شب دیدم اصغر بلند شد و رفت سراغ یخچال... بی صدا دو لقمه نان پنیر گرفت و بعد برادرش حسن را هم بیدار کرد. آرام لقمه نان و پنیر را خوردند و رفتند سمت حیاط. بی صدا بلند شدم و رفتم پشت پنجره ببینم چه کار می خواهند بکنند. 💠نم نم باران می بارید. هر دو زیرباران لباسشان را در اورده بودند. اصغر شروع کرد با پارچ روی حسن اب ریختن. بعد حسن روی اصغر. فهمیدم غسل می کنند. 💠 رفتم توی حیاط. گفتم یخ می کنید این چه کاریه، نصف شب، زیر بارون! با شرم گفتن مامان, امروز تظاهراته, می خوایم با غسل بریم. وقتی صبحانه نخورده رفتند, فهمیدم ان لقمه نان و پنیر هم سحری انها بوده. 💠تا چند روز خبری از آنها نشد. آن روزها مزدوران رژیم دست به اسلحه شده و مردم را به تیر می بستند. دلم شور هر دو را می زد. چند روز بعد اصغر برگشت. حسن را هم مجروح در بیمارستان پیدا کردم... 💠حسن, روز پیروزی انقلاب شهید شد, اصغر چهار سال بعد در عملیات محرم... ✍وصیت کوتاه حسن چند ساعت قبل از شهادت: بنام الله. مادر، پدر، همفكران اگر موفق به ديدار حق شدم و خون ناقابل خود را در راه الله بر زمين ريختم برايم لباس عزا نپوشيد بلكه لباس سفيد يا سرخ بپوشيد، شادى كنيد كه آن روز، روز شادى و دامادى من است. والسلام 21/11/57 هدیه به شهیدان غلام حسن و علی اصغر اتحادی صلوات 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 .استتار ماشین و ادوات جنگی شبها که برای انجام مأموریت در خطوط مقدم حرکت میکردیم ، برای اینکه مسیر حرکت خودروها و مواضع نیروهای خودی برای دشمن قابل شناسایی نباشد و از طرفی خود نیروها مورد حمله موشک و خمپاره عراقیها قرار نگیرند اجازه روشن کردن چراغ ماشین را مطلقاً نداشتیم. با چراغ خاموش و سرعت کم حرکت میکردیم. دشمن شبها بسیار هراس داشت که ایرانیها به آنها حمله کنند میریختند و پشت سر هم منور به هوا آتش تهیه زیاد و بی وقفه پرتاب میکردند . هر منور یک چتر داشت و آرام آرام به طرف زمین می آمد و منطقه وسیعی را روشن میکرد. به محض روشن شدن منور پا روی پدال گاز فشار میدادیم و به سرعت حرکت میکردیم، با خاموش شدن منور دوباره مجبور بودیم سرعت ماشین را کم کنیم در طول مسیر بارها این کار تکرار میشد تا به خاکریز او می رسیدیم. برای استتار ماشین که روزها در دید دشمن نباشد بدنه ماشین را کاملاً گل مالی کرده بودیم . فقط یک دایره کوچک روی شیشه جلو راننده تمیز بود تا بتواند بیرون و جاده را ببیند. با بارش باران گل مالی ماشین پاک میشد و پس از قطع باران مجدداً این کار را تکرار میکردیم . بعضی از روزها چند بار مجبور بودیم ماشین را گِل مالی کنیم تانکها و نفربرها که پشت خاکریز بودند با تورهای مخصوص که به رنگ خاک طبیعت بود استتار شده بودند تا چنانچه هواپیمای دشمن قصد بمب باران منطقه را داشته باشد به راحتی قابل دید و شناسایی نباشند. روزهای اول که در جبهه ماشین تحویل گرفتم، ماشینم گل مالی نشده بود و با همین وضعیت در خطوط مقدم تردد می کردم . دوستان گفتند ماشین شما چون قرمز است کاملاً در دید دشمن قرار دارد حتماً باید گل مالی شود . به توصیه دوستان عمل کردم و کاملاً آن را گِل مالی نمودم. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*