eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتیـــد... به امان ِخـــدا... من ، نشستہ ام کنار ِتمام ِ عهدهایـــمان !💌 ولی شمـا را به رسـم ِرفاقـت، گاهی نگاهے به پشت سر بڪنید...💔🍃 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🔴 حاج قاسم شکست‌پذیری اسرائیل را در میدان محقق کرد ✍سردار شریف: نقش محوری سردار سلیمانی در دفاع از قدس کاملا مشخص است و ایشان با عملکرد عالی خود رژیم صهیونیستی را وادار کردند از هجوم و ادامه اشغالگری به دفاع مشغول شود. با درایت شهید سلیمانی بود که اشغالگران صهیونیستی در جنگ ۲۲ روزه شکست در خانه را هم تجربه کردند و با پیروزی‌های میدانی در فلسطین، لبنان و سوریه «عزت اسلامی» به «عزت جهانی» تبدیل شده است. سردار سلیمانی با قرار گرفتن در کنار سید حسن نصرا...،  باور شکست‌پذیری اسرائیل را بر‌خلاف نظر همه تئوریسین‌های نظامی در میدان و زمین محقق کرد و حادثه بزرگی بود که اولین و بزرگ‌ترین طعم تلخ شکست را اسرائیل پذیرفت. طرح معامله قرن را می‌توان بزرگ‌ ترین خدمت به رژیم صهیونیستی عنوان کرد. این طرح در شرایطی ارائه شد که جنگ‌های 33 روزه و 51 روزه نشان داد دوران شکست‌‌ناپذیری رژیم صهیونیستی پایان ‌یافته است. پس از دستاوردهای محور مقاومت طی بیش از ۳۰ سال گذشته به‌ویژه در فلسطین و لبنان ملت‌های منطقه به مخالفت با رژیم صهیونیستی پرداختند و در نتیجه واقعیت داخلی در این رژیم نیز تغییر کرد و اکنون می‌بینیم اسرائیل با بحران هویت مواجه شده است. 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * (کوشا)* * * ⁦✔️⁩ *روایتی از رضا مظاهری* عصر توی محوطه ستاد خبری، دور هم سرگرم گپ زدن بودیم . یکبار سر و کده یکی از روستایی ها پیدا شد . تند خودش را به ما رساند و با نگاهی جمع را کاوید . نصب روی زانویش گذاشته و  نفس زنان و گفت : آقای کوشا نیستند؟! گفتم:نه ! دست هایش شروع کرد به لرزیدن _به دادمون برسید !بدبخت شدیم! بیچاره شدیم! _درست حرف بزن ببینم چی شده؟! _برای گرفتن وام رفته بودیم شهر ، توی راه برگشت سرپیچ آبادی  ، نمیدونم این نامردها از کجا سر و کله شان پیدا شد یکباره مثل اجل معلق جلوی ماشین سبز شدند. چند تا تیر هوایی در کردند و ریختن توی مینی‌بوس ، دار و ندارمون را برداشتند و در رفتن . سریع با دوتا از بچه ها خودمان را رساندیم به آنجا . دیگر کار از کار گذشته بود چند جای مینی‌بوس تیر خورده بود . بیچاره روستایی‌ها ماتمزده هر کدامشان گوشه‌ای نشسته و زل زده بودند به جایی . گفتم : احتمالا دزدها توی کوه های اطراف قایم شدن . هرچه توی کوه ها میرفتیم بی فایده بود . توی سکوت ضربان جهش خونی را که از قلبم تلمبه می شد به وضوح میشنیدم . برای لحظه روی تخته سنگی نشستیم و از آن بالا نگاهی به پایین انداختیم . زیر پایمان طبیعت روستاهای خفر نمای گندمزارها و چوپان های محلی همراه گله ها پوستری زیبا به نظر می‌آمد . چراغ های خانه ها یکی یکی خاموش شدند و سکوت و تاریکی بر روستا حاکم شد . صدای زوزه شغال ها توی کوه پیچیده بود .  نگاهی به ساعت انداختم دو و نیم نیمه شب بود ‌. از ساعت ۵ از توی کوه ها و دره ها سرگردان می گشتیم . از بلندی سرازیر شدیم پایین.  کنترل گامها دست خودمان نبود از نفس افتاده بودیم.وقتی برگشتیم ستاد پاهایم پیش نمی‌رفت گیج و منگ روی تخت نفهمیدم کی خوابم برد ‌ _پاهات چی شده؟! رفتم جلو و ماجرای دزدی دیروز را برایش تعریف کردم. _بفرست دنبالشون. ساعتی بعد راننده و چند نفر از مالباخته ها روی صندلی های توی سالن نشسته بودند. بازجویی‌ها که تمام شد رفتم توی اتاق. _جلال چیزی دستگیرت شد؟! _راننده با دزدها دستشان توی یک کاسه است!  بچه‌ها به و آماده باشند بریم دنبال دزدا..! ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌷باران می آمد. محمد از جبهه آمده بود. گفت داداش پول می خواهم. _ﮔﻔﺘﻢ: برای چی؟ _ﮔﻔﺖ :می خوام برم مشهد! حقوق محمد را من می گرفتم و براش پس انداز می کردم. گفتم نمی دم. امسال که مشهد رفتی. پول هم برای ساخت خونه ات نیاز هست. دیگه چیزی نگفت. گفت پس پوتینت را بده. پوتین من نو بود. مال محمد مندرس و سوراخ. گفتم بردار. من رفتم بیرون. وقتی برگشتم. قفل صندوق را شکانده و پول برداشته بود. دو روز بعد از مشهد برگشت. گفتم آنقدر واجب بود که قفل را بشکنی؟ گفت باید از امام رضا برات شهادت می گرفتم! گفتم حالا گرفتی؟ گفت اره. اگر خواهر و مادر را راضی کنم دیگه این بار شهید می شم. پوتین کهنه اش را پوشید و رفت تا رضایت آنها را هم بگیرد که گرفت. آخرین دیدارمان بود. من ماندم و صندوق و قفلی شکسته که هر روز به یاد آخرین زیارت مشهد محمد آن را نگاه می کنم.... بر شی از کتاب ستاره سهیل 🌾🌷🌾 محمد اسلامی ﻧﺴﺐ فرمانده گردان امام رضا علیه السلام 🌷🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥صحبت های بسیار شنیدنی از حاج قاسم که گویا برای امروز و در جواب یاوه‌گویان است 🔻سردار سلیمانی: اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) نبوده، هیچ‌کس مصلحتر از امام حسین(ع) نبوده است. 🔺چرا امام حسین با خون از اسلام دفاع کرد چون آن منطق، منطق دیپلماسی نبود... 🌿🌷🌿🌷🌿 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰خاطره ای از همسر شهید همت: نیت کردم 40 روز روزه بگیرم دعای توسل بخوانم. بعد از چهل روز هرکسی آمد، جوابم مثبت باشد. شب سی و نهم یا چهلم بود ابراهیم آمد خواستگاری.آمده بود بله را بگیرد.😌 گفتم: «من مهریه نمیخوام، خانوادم را شما راضی کنید. خیلی راحت گفت: «من وقت این کارها را ندارم» از حرفش عصبانی شدم.😤 گفتم «شما که وقت ندارید چرا می خواهید ازدواج کنید؟» گفت: «درسته وقت ندارم. ولی توکل دارم»😊☝️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💠 شهید سید مرتضی آوینی: انقلاب سنگ انقلاب ایمان است در برابر قدرتهای دنیایی و پیروزی بدون تردید با ایمان است. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🎐 l 🔸بدو از فرودگاه امام خودم را رساندم فرودگاه مهرآباد. تازه از سوریه آمده بودم. باید می‌رفتم کرمان برای سخنرانی، آمدم کارت پرواز بگیرم حاج قاسم را دیدم. پرسید: «شما داری میای شهر ما؟» - آره حاجی، امشب روستای زنگی آباد برای شهید حاج يونس زنگی آبادی برنامه گرفتن. دعوت کردن برای روایتگری. وقتی رسیدیم کرمان، خیلی عادی سر خیابان ایستاد تاکسی گرفت و رفت. مراسم که شروع شد حاجی هم آمد، دم در ورودی شرط گذاشته بود و گفته بود: «اسم من رو نمیارید. به حاج حسین هم بگید چیزی نگه که حاج قاسم اینجاست. من رو هم دعوت نمی‌کنید صحبت کنم. اومدم توی جلسه شهید.» حاجی مثل همه مردم آمد نشست توی مراسم شهید و بعد هم رفت. بی‌سروصدا و جنجال و هیاهو 🔹 . راوی: حاج حسین یکتا - کتاب سلیمانی عزیز 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
••🕊•• شَہید، دسݓ نِوشتہ خـُداست... درهمان لَحظہ ڪہ، مآ غافِل عݜقِ یاڔ بۅدیم؛ . ݜہدا عـٰاشق شدندݧ، وخدا پاے عشقِشاݧ ایستاد♥️📿 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌹ماجرای جالب خادمی حاج قاسم برای حرم امام رضا(ع) از زبان آیت الله رئیسی ✍"گاهی حاج قاسم، آقای نصرالله و افراد دیگر به مشهد می‌آمدند، منتهی آمدنشان چندان آشکار نبود، من و چند نفر دیگر می‌دانستیم که ایشان آمده‌اند. گاهی آشکار می‌آمد که به خاطر ارادت مردم نمی‌توانست در حرم زیارت کند. در برخی مواقع هم از قسمت مخصوص مشرف می‎شد که بتواند راحت‌تر زیارت کند. البته دوست داشت علنی و بین مردم به زیارت برود. به ما هم می‌گفت من می‌روم پایین زیارت کنم. وقتی می‌رفت مردم دورش جمع می‌شدند و می‌گفت نتوانستم درست زیارت کنم. باید دوباره به اینجا بیایم و زیارت کنم. یک بار که ایشان به بارگاه حضرت رضا مشرف شد همزمان با غبارروبی بود. چون همیشه در منطقه بود جوری برنامه را تنظیم کردیم که ایشان بتواند در غبارروبی شرکت کند. غبارروبی مراسم بسیار با معنویتی است. همه دلشان می‌خواهد در آن شرکت کنند. قبل از تولیت بنده و در طول سال‎های بعد از انقلاب اسلامی همیشه این‌طور بوده که فقط علما می‌توانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند. روزی که ایشان آمده بود بعد از اینکه مراسم غبارروبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا پیدا کرد و اشک می‌ریخت. غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد ما و آقایانی که از علما هستند و افراد دیگر همگی خادمان امام رضا هستیم. ما به زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه علی بن موسی‌الرضا خدمت می‌کنیم، اما آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا اشک می‌ریزد به حرم اهل‌بیت خدمت کرده است، نه فقط در مشهد بلکه در منطقه. ایشان به حرم حضرت زینب و اعتاب مقدسه خدمت کرده است. ایشان خادم واقعی حضرت رضااست. در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح می‌آیند با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج ق‌اسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید، حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضا طلب و آرزوی شهادت کرد همان جا بود، چون خیلی از یاران و نیروهای تحت امرش رفته بودند. ما فضاهایی را که او با آنها مواجه بود ندیده بودیم. شاید بهترین حاجتی که می‌خواست از حضرت رضا بگیرد همین بود. به ما و سایر دوستان هم همین را می‌گفت. سردار دلها🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * (کوشا)* * * ⁦*روایت جمعی از دوستان شهید* ✅ جلال ، نمازش با اشک قنوتش با اشک و سجده هایش با اشک بود . همیشه به یاد مولایش امیرالمومنین سر سجده بر خاک می گذاشت و اشک می‌ریخت . او با لبهای خاموش نگاهش هزاران مثنوی برای ما نمی خواند :« اگر میخواهی از دهلیزهای تاریک و نمور نفس بگذری و به دشت های روشن ایمان برسی ، قرآن بخوان » در نماز دست ها را مقابل صورت نورانی و شفافش می گرفت و پلک بر روی هم می‌گذاشت و دانه‌های درشت اشک  مانند مرواریدهای غلطان از چشمانش سرازیر بود .خدا می‌دانست چه می گفت. هر کس به صورت زیبا و قامت سرو گونه از چشم می‌دید چیزی جز دریایی از اخلاص و معرفت نمی یافت . فرمانده‌ای لایق و بنده صالح خدا بود بعد از نمازهای یومیه تعقیبات نماز و بعد از نماز صبح ، زیارت عاشورا می خواند ‌ هیچ‌گاه فراموشش نمی شد، حتی اگر در ماموریت شناسایی بودیم. همیشه قبل از آن این بیت شعر را می خواند : «حسین جان » «خاکستر وجود مرا گر دهی به باد. ، ..‌ از اشتیاق رو به سوی کربلا کنم » بعضی مواقع با اصرار بچه ها نماز جماعت را به ایشان اقتدا می کردند تعقیبات نماز را دوست داشت دیگران بخوانند ، اگر کسی نبود خودش می خواند. نزدیکی‌های سحرباصدای مناجاتش از خواب بیدار می‌شدیم.‌ «یا دائم الفضل علی البریه ...» شب‌های دوشنبه و چهارشنبه دعای توسل و شب‌های جمعه دعای روح بخش کمیل زمزمه می‌کرد . آنقدر با صفا و دلنشین تو را می‌خواند که فضای معنوی سنگر را فرا می گرفت همیشه در نماز و راز و نیاز با معبودش رازی هفته بود. ⁦ *به روایت جلیل کوشا برادر شهید* ✅ _جلال اینقدر میری شناسایی یه شب هم منو ببر. فکر می کردم فقط می روند نگاه می کنند و بر می گردند ‌ صدای قهقهه سربازان عراقی با صدای تیربار در هم آمیخته بود ‌ داخل میدان مین زمینگیر شده بودیم .صدای یکی از بچه ها پیچید توی گوشم . _جلال کمین خوردیم !! یک باره از خواب پریدم ! عرق سردی روی صورتم نشسته بود و قلبم به شدت میزد . سنگر آمدم بیرون ، باد خنکی نیمه شب به صورتم خورد . هر از گاهی صدای ترق تروق تیر های پراکنده از دور دست ها به گوش می رسید . اشک در چشمانم حلقه زده بود . نفس عمیقی کشیدم . با این خوابی که دیده بودم غرورم شکسته شد . صبح خوابم را برای جلال تعریف کرده و به شوخی گفتم :«کاکا من دیگه از خیر شناسایی گذشتم ! خودتون برید .خودتون هم شهید  بشید .من اهل شهید شدن نیستم » ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎐 📹 حاج قاسم سلیمانی: این وعده‌ی الهی حتما تحقق پیدا خواهد کرد، و ما اطمینان داریم به وعده الهی، و صدق آن را در عرصه‌های گوناگون بارها دیده‌ایم 👈 و در این وعده‌ی الهی، در قصاص خون این شهدای ارزشمند خواهیم دید... 🔰 نشر دهید 🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75