#خاطرات_شهید
همیشه از پوشیدن لباس نو ابا داشت...
اگر کفش نو میخرید اول آن را خاکی میکرد بعد آن را میپوشید.
برای کارهای خانه خدمتکار داشتم که همهی کارها را انجام میداد ولی امین اجازه نمیداد خودش همهی کارهای مربوط به خودش را انجام میداد.....
✍راوی: مادر شهید
#شهید_امین_رحمتی_کامل
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#شهادت
شھادت دَرد دآرد
درد ڪشتن لذت...🍃
دردگذشتن ازدلبستگےها
قبل از اینڪه با دشمن بجنگے
باید با نفست بجنگے||
°•شهآدت را به اَهلِ درد میدهند•°🕊
#شهادت_آرزومه
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀🌸🥀🌸🥀🌸
🍃غریبانه رفتید و من !
ملتمسانه میگویم:
مدد کنید تا طی کنم این راه ِ ناهموار را ...
#شهادت روزیمون ان شاءالله🕊
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
فقط 1⃣ روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم
✍امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
✅ كسى كه در روز عيد غدير هر ساعتى كه خواست، دو ركعت نماز بخواند و بهتر اينست كه نزديك ظهر باشد
🕚 كه آن ساعتى است كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) در آن ساعت در غدير خم به امامت منصوب شد، (هر كه چنين كند)
👈همانند كسى است كه در آن روز حضور پيدا كرده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#وصیت_تکان_دهنده_شهید*
خیلی از شهدا وصیت کردند و به وصیتشان عمل نشد .😔
اگر قرار باشد من هم وصیت کنم و کسی عمل نکند پس چرا وصیت کنم ؟؟؟؟
بروید به وصیت شهدا عمل کنید .
#شهید سید عبدالرسول سجادیان*
#سالروزشهادت
#شهدای_فارس
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_بیست_و_نهم*
🎤 به روایت مجتبی مینایی فرد
نهایت غیرت هاشم را در همان ماجرای مفقود شدن ۴ نفر از بهترین های واحد اطلاعات دیدم . حالا من که مسئول واحد بودم باید می سوختم و زجر می کشیدم . اما سوختن هاشم یک چیز دیگری بود . سرش را به دیوار سنگر می کوبید و داد و فریاد می کرد که خدایا چرا من تنهایی نرفتم تا این بچه های نازنین از دست رفتند ...
عجیب دلسوزی می کرد کار به جایی رسید که ما هاشم را دلداری میدادیم ولی مگر کوتاه می آمد؟!
چندشب همه کارها را گذاشته بود کنار و فقط دنبال آن ۴ نفر می گشت. سخت تر از همه عبور از رودخانه سرد سومار بود که بعد بچهها به من گفتند که ها شما را کوله میکرد که خیس نشویم. ولی خودش خیس شدن و سرمای استخوان شکن آن منطقه را تحمل میکرد . آخر سر هم که کارش به نتیجهای نرسید و این حسرت تا آخر به دلش ماند.
شاید به جرئت بشود اعتراف کرد که این ماجرا تنها گرهی بود که هاشم با همه تلاشی که کرد باز نشد. این موضوع خیلی اذیتش کرد ما از روحیاتش خبر داشتیم اما تا این حد باورش نمی کردیم.
🎤 به روایت محمدعلی شیخی
به دوستان و نزدیکان پشت جبهه اش نمی گفت که توی جبهه در کار شناسایی کار میکند . حتی به پدر و مادر هم چیزی نمی گفت.
مرخصی که میآمد طوری وانمود می کرد که همه فکر میکردن توی جبهه کارش بخور و بخواب است. یکی دو بار هم به پدر و مادرمان گفته بود که آنجا فقط برای رزمندهها چای دم میکند.
پایش که به خانه می رسید پدر به حساب خودش اورا می برد توی باغ تا ازش کار بکشد که تنبل بار نیاید.
این ها را پدر همیشه نقل می کند . هاشم هم علاقه زیادی به کار در باغ داشت . همان قدر که در بحث جبهه و شناسایی کار میکرد توی باغ هم کم نمی گذاشت .
🎤به روایت مجتبی مینایی فرد
در منطقه زبیدات همه بچهها را جمع کرده بود یک جایی و مسابقه پرش گذاشته بود. من رفتم نگاه کردم موی بدنم سیخ می شد. از یک ارتفاع ۵ یا ۶ متری می پرید پایین و مشکلی هم پیدا نمی کرد!!!
میگفت : حاج مجتبی تو هم بیا بپر دیگه !! تو چه مسئول اطلاعاتی هستی؟!!
چیزی نمانده بود که مرا با آن وزن سنگین توی دردسر بیاندازد . هر کاری کرد قبول نکردم.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷کنار خیابان پارک کرد. پیاده شد و گفت: همین جا باشید تا من بیام.نگاهی به انتهای خیابان کردم. ماشین های ارتشی در خیابان مستقر بودند و خیابان پر بود از مأموران ارتشی، احتمالاً آن شب حکومت نظامی بود. سریع رفت پشت ماشین، به سرعت کلید انداخت و در را باز کرد. صدای بهم خوردن شیشه نوشابه می آمد. درب ماشین را بست و با همان سرعت و عجله به سمت دروازه کازرون برگشت. با چشم دنبالش کردم. با سرعت تا پشت یک ماشین ریو ارتشی دوید. نوری در دستش شعله ور شد و بعد هم نور درخشید و به پشت ماشین کشیده شد. در یک لحظه
ماشین ریو ارتشی کوره آتش شد و آتش از پشت آن زبانه کشید. تا سرباز ها و ارتشی هایی که
اطراف بودند به ماشین برسند، محمد در سایه ها گم شد. چند دقیقه بعد دیدم پرید توی
ماشین و بلافاصله دور زد و گفت: حالا بریم خونه!
راوی همسر شهید
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹
ﭘﺎﻫﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸــﻜﻞ ﺩاﺷﺖ.....
ﺷﺐ ﻋﻤﻠــﻴﺎﺕ چشــم هاش از گریه سرخ شده بود.😭😔
گفتم چے شــده سیـــد؟
گـفت: حتمــا" تو هـــم فــکر مے کنے, با این پاے لـنگم نمے تونــم بــیام تو عمــلیات...😞
اما مــن با همیـــن پــا,توے تمـــام آمـــوزش ها, پا به پاے بچه هـــا اومــــدم که بگـــم با یه پای علیـــل هم می شہ از کشـــور دفـــاع کرد و ﻣﻂﻤﺌنــم اگـــر شهـــید شــــدم, جدم #امـــام_حســین (ع) به خاطـــر این پــا ردم نمیکــنہ!
ﺑﺎﻻﺧــــﺮﻩ فرمانــده را راضے کرد...✅
همـــون شب با ذکـــر #یاحســین ع شـــهید شـــد!🌷
#شـــهید_سیـــد_ایاز_خردمنـــدان*
#شهــداے_فارس*
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋*
#علی_ولی_الله🍃💚
🌿ورد لب و ذڪر شبِ عشاق علیسٺ
🌺تاصبح قیامٺ ولےالله علیسٺ
🌺من یاعلےو یاعلے گویم همہ عمر
🌿آنڪس ڪه مرا باب نجاٺ اسٺ، علیسٺ
#عید_غدیر✨🌺
#بر_شیعیان_جهان💕💖
#مبارڪ_باد🌺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🎊🌷🎊🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨 #گـــــزارش
💐🌺💐مــژده🌺💐🌺
به لطــف #حضــرت_زهـــرا(س) و #امیرالمومنین ع😭 و نظـــر #شهدا ، با توجہ به مــبالغ جمع اورے شده توســط خادمین و محبین و دوستداران شهدا ، و همچنین همت یکی از خیّـــرین در پرداخت بقیه مبلغ ، امروز مبلغ بدهے آقای (ح.خ) زندانے کشاورز ، پرداخت شــد.....
زبانمان کم است از تشکر الهی و همت شما عزیزان ....
واقعا نمیدانیم چگونه امشب شادی خود را اعلام کنیم ...واقعا شکر خدا ....😭
انشــاءالله در ایام #عیدولایت عید غدیر ایشان در کنار خانواده خود شاد باشند...
☘🎊
خداوند از بانــیان خیــر قبول کند و سبب ظهور منجے موعود را فراهم سازد
.☘🔻☘🔻☘
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#علے_ولے_الله❤️💚
🌱ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﭘﺎے ﮔﻠﻬـﺎ ﻫﻤﭽــﻮ ﺧﺎﺭﻡ
ﺍﮔﺮ سـرمایہ ﺍے ﺑﺮ ڪﻒ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺧﻮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭے ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭ ﺍﺭﺍﺩٺ
امیرالمُؤمِنیـنْ ﺭﺍ ﺩﻭﺳٺـ ﺩﺍﺭﻡ✨💚
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
#شهــیدغدیرے استان فارس🌹
#نـام : علے
#تخصص: استــاد نهج البلاغه
#تولــد: عیـــدغدیر
#ازدواج: عیــدغدیر
#شهادت: عیــدغدیر
🌷🌸🌷🌸
مراسم #عروسی مان را ظهر☀️ گرفتیم که به چشم نیاید و #حرمت داغداری خانواده شهداء حفظ شود👌. آمـدیم توےاتاق ڪہ #ناهـار بخوریـم؛ در را بسـت و پشـت آن ایسـتاد، رو به من کـرد و گفـت:😊 مے دونی که تو این لحظه دعـاے ما #مستـجابه؟
گفتم: آره ولے الان بیا ناهـار بخوریم. گفت: روزه ام. گفتم: تو روز #عروسےروزه گرفتے؟؟
گفـت روزه ی نذره؟😳
گفتم: چه نذرے؟
گفت: اینکه همـون طـور که خدا منو تو عید #غدیر متولد کرد تو عید غدیر هم مزدوج کنه 😍حالا من دعا می کنم تو آمین بگو.
دستم را به #دعا بلند کردم.
گفت:خـدایا همـون طورڪہ منو درعـید غدیر متـولد کردےو در عیدغـدیر مزدوج کردے، در عیـدغدیـر هم به #شهـادت برسان...
غدیرهرسال ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ که می آمد منتظر خبرش بودم. غدیر آخر که خبر شهادتش را در #سومار برایم آوردند گفتم: سال هاست منتظر شنیدنش بودم.😔
#شهید_حاجعلے_کسایے🌷
#شهداےفارس
☘☘☘
#ﻣﺤﻞ_ﺩﻓﻦ:ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ
#ﻳﺎﺩﺵ_ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
🌺🌷🌺🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_سی_ام*
🎤 به روایت محمدعلی شیخی
تا جایی که یاد دارم همیشه سرزنده و پرتحرک بود . توی کوچه و خانه شیطنت زیاد می کرد. یک روز پدرم از کوره در رفت و افتاد دنبالش من دیدم از دیوار باغ بالا رفت پدرم هم دید و رفت سراغش فکر میکرد حالا دیگر هاشم نمیتواند از آن طرف بپرد و میافتد توی چنگش . اما زمانی که هاشم پرید پدرم دو دستی زد توی سر خودش .
می دانست که آن طرف دیوار با آن ارتفاع چه وضعیتی هست. با پدر دویدیم که به حساب خود نیمه جانش را نجات بدهیم . اما دیدیم که هاشم با فاصله زیادی داشت دور می شد.
پدر اول خندید و بعد دوباره عصبانی شد من هم خنده ام گرفته بود .
از همان کودکی آمادگی جسمی عجیبی داشت .وقت و بی وقت بازی میکرد . هر وقت چشمت به این بچه میافتاد سرگرم بود. من چندین بار با چشم خودم دیدم که از بالای دو طبقه های نوساز روی تل ماسه می پرید. بعد هم که رفت دور جبهه و جنگ باز هم همین روحیات را داشت.
🎤 به روایت جلیل عابدینی
برای بحث عملیات بدهم من باهاشم و محمد دریساوی و رضا راحمی حقیقی با هم از کنار دجله نفوذ کردیم و رفتیم توی منطقه دشمن.
همان روز هم عملیات با شدت ادامه داشت و ما شهادت شهید مهدی باکری را با چشم خود دیدیم. همانجا بود که خواستیم برگردیم اما هاشم مانع شد. گفت که باید برویم جلوتر ببینیم چه خبر است.
فقط محمد دریساوی را گذاشت برگردد . ما اصرار کردیم که همه دارن عقبنشینی میکنند ما چرا باید برویم طرف دشمن؟! زیر بار نرفت .
خمپاره ۶۰ مثل تگرگ می بارید. دست آخر هم یکی از همان خمپاره ها کار دست مان داد. چنان نزدیک کرد که سه تایی از زمین بلند شدیم . من از کمر و گردن خورده بودم هاشم جفت زانوهایش از کار افتاده بود و رضاا راحمی هم از دو پا خراب بود . فقط خدا میداند چه زجری کشیدم تا خود را به قایق رساندیم.
هنوز به اورژانس جزیره نرسیده بودیم که هواپیماها بمباران کردند و قایق کناری ما متلاشی شد. به چشم خود غرق شدن برادری بهنام محسنی را دیدم او را از قبل می شناختم بچه محله امام بود یک آدم زال و لوری بود .او هم الان امام جمعه یکی از شهرهای کرمان است.پریدم توی آب و موهای سرش را چنگ زدم و کشیدمش طرف قایقی که هاشم و رضا بودند.
توی اورژانس اسکله بود که دیگر نفهمیدم چه شد. زمانی که به هوش آمدم فرودگاه اهواز بودیم.
من و رضا را فرستادن یکی از بیمارستان های مشهد و هاشم را فرستاده بودند یزد . حالا بگذریم که بعد توی لشکر همه فکر کرده بودند که ما شهید شدهاند و برایمان مراسمی هم گرفته بودند.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
و گرامیداشت #سالگرد تولد و شهادت شهید غدیری استان فارس #شهید علی کسایی
🌹🌹🌹
و اختتامیه طرح شهید حاج منصور خادم صادق و اهدای جوایز مسابقه کتابخوانی آرزوی فرمانده
🔹🎊 🔹🎊🔹
💢 #بامداحی *کربلایی محمد شریف زاده* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۸/۳۰*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔹🔺🔹🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷عید غدیر سال 1357 بود. دیدم محمد از اتاقش بیرون آمد و آماده شد تا با همسرش و پسرش بیرون برود. گفت: دارم میرم مسجد حبیب جشن!
یکی دو ساعت بعد همسر محمد با ابوذر برگشتند، هر دو خاکی با چشمانی قرمز و اشک بار و سرفه زیاد، می گفت مزدوران رژیم مردمی که برای جشن آمده بودند را به خاک و خون کشیدن... از محمد خبری نبود. هرچه گشتیم کمتر پیدا کردیم. شب ساعت یک بود که بالاخره صدای ماشین پیکانش در کوچه آمد. محمد بود با سر و رویی عرق کرده و خون آلود. گفت خواهر ای ماشین من را بشورید. ماشینش پر از خون دلمه شده و چادرهای خونی بود. می گفت مجروحین را توی ماشین می گذاشتم و این چادر ها را روی سرشان می کشیدم.
و به خانه ای امن می بردم تا مداوا شوند.... شستن این پیکان خونی، پس از هر تظاهرات یا
درگیری مأموران با مردم، ادامه داشت.
راوی خواهر شهید
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
#ﺯﻳﺎﺭﺕﻣﺠﺎﺯﻱ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ, قرائت زیارت عاشورا
👇👇
🚨🚨🚨🚨
تا دقایقی دیگر ⭕️⭕️
لینک هییت آنلاین با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🚨نتایج مسابقه کتابخوانی آرزوی فرمانده🚨
با توجه به برگزاری دوماهه مسابقه کتابخوانی کتاب آرزوی فرمانده مربوط به زندگینامه شهید حاج منصور خادم صادق و استقبال گسترده امت حزب الله طی قرعه کشی انجام شده توسط خانواده های معظم شهدا، اسامی زیر انتخاب گردید
۱.خواهر مریم محمودی
از شیراز
۲.خواهر لیلا نصیری آقجه قشلاق سفلی... از تهران
۳.خواهر مائده یوسفی یوسف آباد از کرج
۴.برادر پوریا شایق از کرج
۵.برادر سجاد فرح بخش از ارومیه
۶.خواهر زینب مروتی اردکانی از شیراز
۷.خواهر زهرا آقاخانلو از کرج
۸.خواهر ناهیده عقیلی از تهران
۹.خواهر هستی میری از شیراز
۱۰.خواهر فاطمه جعفری از زابل
۱۱.برادر سجاد محمد خانی از قم
۱۲.خواهر نرگس تکتاش از یزد
🔹🔹🔹🔹🔹
جوایز عزیزانی مقیم شیراز شامل یک کارت هدیه ۱۰۰ هزارتومانی به همراه یک سری کتاب خاطرات مادری مربوط به کتابهای شهدای شیراز امروز در گلزار شهدای شیراز اهدا شد
جوایز بقیه عزیزان در دیگر شهرهای کشور نیز طی هماهنگی با ایشان در روزهای آتی اهدا خواهد شد
🎊🌱🎊🌱
خداوند روح مطهر شهید والامقام حاج منصور خادم صادق را از این عمل ما خشنود دارد و هدیه ما را از طرف این شهید به ما در روز عید غدیر ،تعجیل در امر ظهور قرار دهد
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
>•🌸•<
زیر لواے علے صف کشیده ایم . .
چشم انتظار مهدے آل محمدیم♥️:))
•
اللهم صل علی محمد وآل محمد. عجل فرجهم🌺🌸
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌷حاج علی کسایی نهج البلاغه درس می داد. خیلی از مطالب کلاس سنگین بود مخصوصا درک معارف قرآن و نهج البلاغه و جذب هدایت الهی که معلوم بود اکثریت کلاس متوجه نشدند. ناگهان شهید کسایی از کلاس بیرون رفت و با یک تنگ و لیوان آب برگشت. لیوان را که تمیز بود به همه نشان داد. مقداری هم با آن آب خورد. بعد دستش را با روغن ماشین کثیف کرد و به بیرون لیوان کشید و مقداری آب تمیز در لیوان ریخت و به بچهها پیشنهاد کرد بخورند. تقریبأ هیچ کس حاضر نشد با رقبت بخورد.
شهید کسایی گفت: معارف الهی چشمه های زلال هدایت هستند که باید ظرف دل راب برایش از زنگارهای دنیایی پاک کنید و در این صورت است که اگر هم لازم شد جرعه ای از آن را به کسی بدهید طرف مقابل رغبت توجه و نوشیدن بهم بزند.
لذا شما هم سعی کنید در ابتدا دل های خود را پاک و بی غل و غش کنیدو از زخارف دنیائی دوری کنید تا هم انوارالهی را درک کنید و هم سخنانتان نفوذ داشته باشند چرا که سخنی کز دل برآید لاجرم بردل نشیند.
#شهید حاج علی کسائی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اﺳﺎﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ 👇🌺👇🌺
۱-امیر علی طهرانی ۶/۵ ساله از آران وبیدگل
۲-هستی مصلحیان ۲/۵ ساله از شیراز
۳-نگار رویین تن ۷ساله از شیراز
۴-محدثه حیدری ۷ ساله از شیراز
۵-نازنین فاطمه قراباغی ۷ ساله از شهرستان فامنین همدان
۶-آیسودا کیان پور محمود آبادی ۷ساله از شیراز
🌺🌸🌺🌸
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﻃﺒﻖ ﻭﻋﺪﻩ اﻱ ﻛﻪ ﺩاﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﮔﻞ ﭘﺴﺮا و ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﺩﺧﺘﺮاﻱ ﻋﺰﻳﺰﻣﻮﻥ ﻳﻚ ﻫﺪﻳﻪ 50 ﻫﺰاﺭ ﺗﻮﻣﺎﻧﻲ اﻫﺪا ﻣﻴﺸﻮﺩ
👏👏👏
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺏ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺷﻬﺪا و ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ ﺷﻬﺪا ﺑﺮاﻱ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻳﻪ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻤﻨﺎﺳﺒﺖ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﺨﺮﻧﺪ 😊😍
✅😊✅😊
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_سی_یکم*
🎤 به روایت همسر شهید
مرتب برایم نامه می نوشت . من هم می نوشتم یک تعداد از آن نامه هایی که من نوشته بودم و توی وسایلش پیدا شدند. اما چون نامهای خودم خیلی اهمیت نداشتند نگه نداشتم . فقط یکی دو تا را نگه داشتم .. این یکی از آن نامه ها بود..
به نام او که زندگی ام از اوست .
با سلام و درود به تمام اولیا خداوند به خصوص امام حسین علیه السلام با سلام بر تمام شهیدان و سلام گرم به همسرم هاشم آقا که واقعاً نمی دانم با چه زبانی از خداوند شد گذاری کنم که چنین همسر خوب و مهربانی به من داده است.
امیدوارم که حالت خوب باشد و سرشار از رحمت های خداوند باشی.
عزیزم امیدوارم زیر سایه امام زمان عجل الله مشغول خدمت باشی و به فکر من هم نباشی.
اگر جویای حالم باشی به لطف خدا خوب و سرحال هستم و هیچ گونه ناراحتی هم ندارم . فقط دوری تو است که مرا ناراحت و دلتنگ می کند. اما همانطور که خودت هم نوشته بودی باید صبر کرد چون خدا با صابران است. در تمام لحظاتی که از تو دور هستم در ذره ذره وجودم احساس می کنم خانه خدا را شکر کلاس خیاطی خیلی سرگرمم کرده است.
راستی در نامه حدیثی از امام علی علیه السلام برای من نوشته بودی «هر کاری که سرا به غیر از خدا مشغول کند بت تو است»
عزیزم مطمئن باش که هیچ کاری بت من نمیشود که بخواهد مرا از خدا دور کند.
نمیدانی وقتی که نام از را دریافت کردم چقدر خوشحال شدم. از اینکه نوشته بودی «با سلام و درود به همسرانی که در سنگر تنهایی زندگی میکنند و به این تنهایی می سازند»
کمی تعجب کردم! .عزیزم این چه حرفی است که میزنی ؟! این ما هستیم که باید سپاسگزاری کنیم و به شما یاری دهیم تا پیروز شوید . من به سهم خودم به تو افتخار می کنم که با دشمنان دین و کشورم می جنگی.
بگذریم. با وجود همه این حرفها دلم برای تو تنگ شده است. خدا کند جنگ خیلی زود با پیروزی ما به پایان برسد تا بتوانیم همیشه در کنار هم باشیم .همه اهل خانواده و پدر و مادر همه خوب هستند و سلام می رسانند و همه فامیل خودم و خودت خوب و سلامت هستند. زیادی سرت را درد نمی اورم . در مورد آن چیزی که نوشته بودی هم فعلا جواب منفی است. هرچه خدا بخواهد. انشاالله که لحظه لحظه های زندگیم قدم به قدم با تو پیش برود.
همیشه به یاد تو زهره شیخی
🎤به روایت همسر شهید
با آن همه صمیمیت که بین ما بود هیچوقت از کارش در شناسایی نمی گفت. اتفاقاً من خودم خیلی علاقه داشتم که از کارش سر در بیاورم اما بروز نمی داد . طوری وانمود میکرد که نباید ازش چیزی بپرسم . تنها موردی که توانستم از زبانش حرف بکشم بعد از یکی از عملیات ها بود.
آن هم فقط در این حد گفت:« با یه نارنجک سه تا عراقی را توی سنگر کشتم . خیلی دوست داشتم اسیرشان کنم اما در خطر بودم..»
سپس یک کارت شناسایی از جیبش در آورد و به من داد و گفتم: این که کارت شناسایی یک عراقی پیش تو چیکار میکنه...
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
✍وصــیت زیباے شهیــد:
مــادرم! انسانســـازترين مكان خــاكى #سنگــر اســـت. آن هـــم سنگــرِے كه بر عـــليه ظلم و ستـــم باشــد.✅
اين را هم بايد بدانیـــد كه گرامےترين مرگـــها #شهـــادت در راه خــداست.....
منطق شهيد منطقى است آميخته با منطق عشق الهى.....💖💕
از يك طــرف و منطـــق اصلاح و مصلــح از يك طــرف ديگر..
اما روى سخنم به شــما خواهران مسلـــمان است كه حجاب اسلامى خودراحفظ كنـــيد، كه حفظ حـــجاب شماهاكوبنده ترازســـلاح من است و در زندگى زيـــنب وارباشـــيد....
شهید #محمدرضا_آقاجان_عبداله🌹
#سالروز_شهادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌷🍃🌹🌱🌷🌱🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷یک روز به اتفاق خانواده به خانه شیخ رضایی رفته بودیم. رسیدم به یکی از اتاق های خانه که وضع عجیبی داشت. پشت در اتاق حدود ده جفت پوتین کنار هم گذاشته شده بود. از بین در، به اتاق چشم انداختم. دیدم، ده نفر کنار هم در اتاق خوابیده اند. سرهای همه تراشیده و لباس های خاکی شبیه به هم داشتند و من هیچ کدام را نمی شناختم! با تعجب به سمت مادرم دویدم و جریان آن جوان های غریبه را گفتم. مادرم جریان را از همسر شیخ رضایی پرسید. ایشان گفت: این ها سربازهایی هستند که در خیابان در زمان حکومت نظامی می ایستدند. آقای اسلام نسب خودش را به این ها نزدیک می کند، بعد از رساندن پیام امام در مورد فرار سربازها از خدمت، آنها را به فرار تشویق می کند و وعده می دهد شما نیت فرار کنید من به شما هم جا می دهم، هم لباس!
آنها را به خانه ما می آورد و از
آنها پذیرایی کند، شب هم
آنها را فراری می دهد.
راوی حاج احمد جعفری
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﭼﺸﻤﺎﻥ_ﻣﻨﺘﻆﺮ ....😭
🌷🌷🌷
از مادر شهید ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ:
هنوز هم بعد از این همه سال به یادش می افتید؟
چشمان منتظرش را به قابی که در دست داﺷﺖ ﺩﻭﺧﺖ ... با گوشه روسری غبار احتمالی را از روی عکس پاک ﻛﺮﺩ ...
اشک توی چشمانش موج میزد...😓
و زمزمه میﻛﺮﺩ...
💔بچه ام خیلی خوب بود... همه اش با خودم میگم، معلوم نیست بچه ام روی کدوم زمین افتاده؟! کجا جون داده؟ الان کجاست!
ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﭼﺸﻢ اﻧﺘﻆﺎﺭﺷﻢ ....
🌹
#شهیدمفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار🌹
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🍃🌷🍃🌹🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟وارث مُلک تبسم ، کاظم است
💫عشق عالمتاب هفتم ، کاظم است
🌟آفرینش ، سوره ای از مهر او
💫بر لب هستی ، تبسّم کاظم است
🌟مصحف اخلاص و قاموس یقین
💫بحر عرفان را تلاطم ، کاظم است
#میلاد_امام_کاظم(ع)💕💖
#مبارڪ_باد💕💖
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🎊💖🎊💖🎊
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ڪلام_شهید🌷
ڪاش قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند؛
بیدارشویـــم
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌱نِدایِ صُبح بِخیر از تو
نَوایِ مَستی اش با مَن
عَجب صُبحِ قَشنگی شُد🌤️
نگاهَت دَر نِگاهِ مَن
🌷شهید_حجت_الله_رحیمی🕊️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_سی_و_دوم*
🎤 به روایت همسر شهید
رفته رفته هردو متوجه شدیم که جنگ حالا حالاها تمام نخواهد شد. منزل برادرش در اهواز و کنار پادگان بود و با وجودی که فضای بسیار کم و محدودی در اختیارشان بود هر از گاهی من از شیراز میرفتم چند روزی می ماندم. اما در نهایت دیدیم نمیشود مزاحم آنها باشیم هر چند که عمهام خیلی به ما محبت داشت و حاج محمد هم خودش اصرار داشت که ایشان باشیم اما برای خودم سخت بود.
هر وقت به هاشم میگفتم که یک خانه سازمانی دست و پا کنم می گفت که امتیازش نمیرسد. حتی یکی دو بار پیشنهاد دادم که در همان اهواز دو تا اتاق اجاره کند این را هم قبول نکرد و گفت : چطور دلم می آید تو را ببرم توی این شهر غریب و بعد بروم دنبال کارهای جبهه و جنگ؟!
ناچار شدیم در همان منزل حاج محمد بمانی میرود یک هفته ۱۰ روز بیشتر و کمتر پیدایش نمی شد. بعد می آمد یکی دو شب می ماند و دوباره میرفت. خوبی اش این بود که منزل حاج محمد کنار پادگان بود و از نظر امکانات هم مشکل آنچنانی نداشتیم.
زمان طولانی شده بود و من حتی بچه هم نداشتم که خودم را با آن سرگرم کنم . هاشم هم که درگیر کار خودش بود این بود که اهواز حوصلمسررفته آمدم شیراز پیش مادر شوهرم. اینجا هم باز دلم برای هاشم تنگ میشد اصلا شرایط خوبی نبود هاشم هم همینطور بود اما جسم و روح و بیشتر به طرف جبهه و جنگ میل پیدا کرده بود و اعتقاد داشت که نباید جبههها را خالی کرد.
یک مدت شیراز می ماندم دوباره یا خودش میآمد دنبالم یا خودم می رفتم اهواز یک زندگی سیار این شکلی داشتم.
یک بار اهواز بودم از پایین صدا زدن تلفن با شما کار دارد. کیوسک تلفن توی محوطه بوده که به نام حسینی مسئولش بود.گوشی را برداشتم صداها ناجور بود گفتم : تو کی هستی با کی کار داری؟!
_زهره منم هاشم.
_نه تو هاشم نیستی اگر هاشمی یک نشونی بده.
نشانی که داد درست بود گفتم : کجا هستی؟!
_بیمارستان یزد! مجروح شدم شما سریع بیا شیراز چون من رو یکی دو روز دیگه مرخص می کنن.
فردای آن روز به طرف شیراز حرکت کردم پدر و مادرش رفته بودند یکی از آنها زودتر از من خبر دار شده بودند. حاج محمد هم اگر فرموده بود چیزی به ما نمیگفت.
دو روز بعد هاشم را آوردند شیراز این بار هم پایش تیر خورده بود. از بس به این طرف و آن طرف میرفت زخمش سرباز می کرد . تازه با همان وضع روزه هم می گرفت. این عادت را چند بار که مجروح شد ترک نکرد. با همان وضعیت حمام می رفت . کارهای شخصی اش را بدون این که مزاحمتی برای من ایجاد کند انجام میداد . حتی یک مورد که پایش به شدت مجروح بود و تا بالای ران توی گچ بود فرقی برات نداشت روزه اش را می گرفت .مهم نبود در چه فصلی باشد .
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷.
#شهید خلیل مطهرنیا
#شهداي_فارس
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید