eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨اَسـیر شُمآ شُدن خوب اَسٺ اَسـیرِ |شُھدٵ| شدن رامیگویم خوبے اَش بہ ایـن اسـٺ کہ ازاسـآرٺِ دُنیـآ آزاد میشوۍ ♥️ 📿 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔵والفجر 1 بود. من فرمانده دسته بودم، جلیل فرمانده گردان. موقعیت عجیبی داشتیم. بیشتر نیروهای گردان مجروح بودند، همه را در یک سنگر تانک جا داده بودیم. عراقی ها با نارنجک و آتش تیربار جلو می آمدند، مثل نقل بر سر ما تیر می بارید. کسی جرأت بلند کردن سر را هم نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد نیم خیز شود یا بایستد. در همین زمان جلیل را دیدم، تمام قامت روبروی عراقی ها ایستاده بود. با چشم خودم، تیر هایی را که از کنار دست و سرش، حتی از بین زانوهایش عبور می کرد را می دیدم، اما جلیل ایستاده بود و خم به ابرو نمی آورد. داشت منطقه را کنترل می کرد تا راهی برای مقابله با دشمن پیدا کند. سمت: فرمانده گردان فجر- لشکر 33 المهدی(عج) جلیل اسلامی (آریانژاد). 🌱🌹🌱🌹🌱 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * الله آذرپیکان* * * * *. _چطور مگه؟ _هیچی هر جوری بهش رسوندم که برای کمک مالی رفتم سراغش به روی خودش نیاورد و رفت. _خب.. _خب به جمالت فرمودند ،اجرت با امام حسین موفق باشی. _همین؟! _اونجوری که تعریفش رو کرده بودن گفتم حالا دست میکنه ده بیست هزار تومان میده. _اشتهاتم بد نیست ..ده بیست هزار تومان؟! _لااقل ۷ یا ۸ هزار تومن باید میداد. _باید که در کار نیست. _درسته ولی آخه اون جوری که شما ازش تعریف کرده بودی. _هیس حاجی داره میاد.. _سلام بچه ها... _سلام حاجی _چه خبر چیزی هم جمع کردین.. _ یه خورده جمع شده _مثلاً چقدر؟! _تقریباً ۳۰ هزار تومان میشه _خدا کریمه بیا فعلا اینو هم بگیر پیشت باشه.. چک هست ..من رفتم موقع نماز میبینمتون. _بازش کن ببین چقدر ه؟! _باورم نمیشه ۱۰۰ هزار تومن. ایناهاش بیا خودت ببین.. _درسته حق با تو مال کی هست. _نمیدونم فقط شماره حساب نوشته. _حاجی داره میاد حالا ازش میپرسم. _بچه ها من دارم میرم بیرون. آقای آذرپیکان را بدین خودم میبرم بانک نقدش می کنم . چرا زل زدیم به هم دیگه..یالا دیگه دیرم شد.. _بفرمایید _چیه نکنه شما دوتا را مار زده! نشنیدین خداحافظی کردم! _به سلامت به سلامت به دست خدا... 👈ادامه دارد .... http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
16.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات جالب و طنز ماشاالله شاهمرادی، بازیگر و رزمنده دفاع مقدس در محضر رهبر انقلاب 😁 🌱🔹🌱🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حسن صفر زاده 🌷با تیپ احمد بن موسی(ع) در کردستان، کنار سد بوکان مستقر بودیم. هوا به شدت سرد بود. با حسن به کنار سد رفته بودیم. تکه سنگی برداشت و شروع به شکاندن آب یخ زده کرد. گفتم: چی کار می کنی؟ در حالی که یخ را می شکاند گفت: غسل واجبم! چند روزی بود حمام خراب شده بود و آب گرم و حتی آب معمولی برای حمام نداشتیم. گفتم: پیر شده، تیمم برای همین وقتاست، مجبور که نیستی با این آب یخ غسل کنی! گفت: من تا غسل نکنم حالم خوب نمیشه، با تیمم حال نمی کنم. گفتم: به خودت رحم کن، این جا که جای غسل نیست. گفت: من می خوام برم تو آب، تو می ترسی و می لرزی؟ به اندازه بدنش از یخ های سد شکاند. پیراهن و شلوارش را در آورد. کنار سوراخ ایستاد و در یک لحظه دو پایی درون آب پرید، تا حدی که سرش زیر آب رفت و به اصطلاح غسل ارتماسی کرد. چند ثانیه بعد، بالا آمد. دستش را لبه یخ ها گرفت و به سختی خودش را بالا کشید. در حالی که می لرزید گفت: حالا راحت شدم! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷 : ☘ بایستی را در آغوش گرفت گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند،بایستی محتوای فرامین امام را درک و نماییم 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: آه (شهادت ) مرگ خونین من، عزیز زیبای من، عروس حجله من ....کجایی!!.... 🎊🎊🎊🎊🎊 💝🌹 یادآور شب‌های عملیات 🇮🇷و اشتیاق شهدا به 🌷 همراه با برنامه های ویژه👌 و جشن میلاد منجی موعود(عج) 🎊🎉مراسم عقد یک زوج جوان 🎈💓 💢پنجشنبه ۲۶ اسفند از ساعت ۱۶ 🔹💕🔹💕🔹💕🔹💕🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 لطفا مبلغ باشید
وعشق‌راخلاصہ‌میکنم...❤️ درنگاه‌مادرےکہ،بہ‌عشق‌فرزند گمنامش🕊️ سنگ‌مزارتمام‌شهداےگمنام‌را بہ‌آغوش‌ میکشد...⁦🥀💔 💔🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 📹ماجرای شهیدی که در لحظات آخر حنا بست ... 🍃🔺🍃🔺🍃🔺 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🎊🎊🎊🎊🎊 💝🌹 یادآور شب‌های عملیات 🇮🇷و اشتیاق شهدا به 🌷 🎊🎉مراسم یک زوج جوان 🎈💓 💢پنجشنبه ۲۶ اسفند(امروز )از ساعت ۱۶ .... 🔹💕🔹💕🔹💕🔹💕🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 لطفا مبلغ باشید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * الله آذرپیکان* * * * *. پادگان امام خمینی جهرم سر به دامان شب گذاشته و آرام خوابیده بود.جای شلوغی و رفت و آمد روز را تنها زمزمه چرخش نسیم در لابلای شاخه و برگ درختان خرما و صدای خفه گام‌های نگهبانان گرفته بود. حاج حجت که به تازگی از سفر حج برگشته بود با دلتنگی و بی حوصلگی و به یاد خاطرات مسافرتش روی تخت اتاق فرماندهی دراز کشیده و از پنجره به حرکت آرام شاخه های نخل چشم دوخته بود. فرنج نظامی ساده ای را بر دوش انداخته و به محوطه رفت. از دور سایه نگهبانی را کنار اسلحه خانه قدم میزد. لحظه ای ایستاد. نخواست در آن حال و هوا به سراغ او برود اما حاج محسن خوشبخت (خوشبخت معاون شهید آذرپیکان)کم کم از راه می رسید و برای دیدن او باید در همان مسیر قدم میزد. این بود که به سمت اسلحه خانه به راه افتاد. نگهبان با زن بودن صدای پای حاج حجت ایستاد. اسلحه اش را محکم در دست گرفت و نگاهش را به اطراف گرداند.دور خودش چرخید و عاقبتش به ای را که به او نزدیک می شد دید. بی‌درنگ اسلحه را از ضامن خارج کرد. انگشتر از زیر ماسه به حالت آماده‌باش گذاشت _جلو نیا شبح ایستاد و ادامه ادامه داد: _کی هستی؟! _آشنا به نظرش رسید آن صدا را می شناسد اما نتوانست صاحبش را به خاطر بیاورد. اسلحه را محکمتر در پنجره فشرد. _اسم شب.. شبه لحظه ای ساکت ماند و دوباره تکرار کرد: _اسم شب چیه؟! _نمیدونم نگهبان همچنان با خود می اندیشید که آن صدا برای خیلی آشناست. فریاد زد: _بیا جلو شب آرام و با گام های کند به سمت او رفت .دوباره فریاد زد: _دست‌ها پشت گردن. شبح لحظه ای بعد در حالی که دستانش را دور گردن قفل کرده بود از تاریکی در آمد و در چند قدمی نگهبان ایستاد.با دقت به چهره او خیره شد اما باز نتوانست او را بشناسد. تنها مطمئن بود که او را قبلاً هم در پادگان دیده است. 👈ادامه دارد .... •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*