#یا_حسین_بن_علے_ع❤️
گر بگردے در زمین و در زمان و عالمین
هیچ عشقے نشود والاتر از عشق حسین
بانیانِ عرش هم گویند نامش را مدام
بَہ چقدر زیباسٺ،این آهنگ و این نام حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙کربلا می خواهیم ...
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سلام_امام_زمانم
🍃مهرتو را خدا به گِل و جانمان سرشت
دنیای درکنارتو یعنی خود بهشت...
🍃باید زبانزد همه دنیا کنم تو را
بایدکه مشق نام تورا تا ابد نوشت...
#اللهمعجللولیکالفرج 💚
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
4⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است...
✅ مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَمَرَنى وَ نَهانى، وَ قَدْ اَمَرْتُ عَلِیّاً وَ نَهَیْتُهُ بِاَمْرِهِ. فَعِلْمُ الْاَمْرِ وَ النَّهْىِ لَدَیْهِ
✅ هان مردمان! همانا خداوند مرا فرمان داده و بازداشته و من نیز به دستور او به علی امر و نهی کرده ام؛ پس دانش امر و نهی در نزد علی است ...
📚فرازی از بخش ششم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹دهه هشتادی ها و دهه نودی های نوجوان #شیرازی، که الگوشان یک #شهیده ...
🚨قابل توجه آنهایی که نوجوانان شیرازی را چند نفر دختر کشف حجاب کرده در #بلوار_چمران شیراز عنوان می کنند....
💠نوجوانان شیرازی عاشقان شهدا هستند
#مکتب_حاج_قاسم
#حجاب
#شهدا_الگوی_ما
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
👈 #نشردهیـد حتما ...
👈 #استوری
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_ششم
خجالت کشیدم که بترسم. اصلاً طوری حرف میزد که انگار داره میبینه .خلاصه جرأت توی رگم دوید .قوت قلبم داد .بسم الله گفتم و رفتم از خاکریز بالا. همین که از بالای گردوخاک نمایان شدیم آتیش بارون شروع شد.
حالا نزن و کی بزن بودن .هرچی دم دستشون بود نثارمون کردن.هول و چرا به جونم ریخت.دستپاچه شدم . پیشونیم گل زده بود از عرق.
نمیدونستم کجام روی زمینم یا توی آسمون. وضعیت گلوله بارون که آروم شد نگاهش کردم به قدر چشم بر هم زدنی نترسیده بود .پیشونی بلندش عرق نداشت. کلاه رج دار قهوه ای رنگش رو جابجا کرد. موهاش برق زد. خیس بود . من خجالت نکشیدم چون مرگ واقعاً روی لبه خاکریز پرپر میزد اما نگاه حاج مجید دورتر از لبه خاک رس بود خیلی دورتر...
🌹🌹🌹🌹
برایم مثل روز روشن بود که اینجا جای خوبی نیست .یک جرقه که زده شود می رود روی هوا .می شود جهنم .یک سنگر پلینی نصف و نیمه که نصف آدم بیشتر در آن جا نمی گرفت .آن هم به صورت نیم خیز .اما لجکرده بود .پایش را در یک کفش کرده بود که الا و لابد من همین جا می مانم.
این اولین بار بود که می گفت نمی روم جلو ،والا هرچه ما یاد داریم نوک پیکان بود .
حالا چه میدید و چه میدانست بر ما معلوم نبود .خلاصه نیامد که نیامد.
چدست از آن سنگر پلیتی برنداشت .دل از ان کانال تنگ نکند .ما هم دلمان نمی آمد که رهایش کنیم.ولایت پذیری هم داشتیم.نشستیم توی سنگر دنج پلیتی .بی سیم چیها نشستن داخل کانال.
گفت:عجب جایی است
گفتم : تو راست میگی
البته زیر لب غرولند کردم .
چوبک زدیم تا عملیات شروع شد .اصرار کردم که : بابا لااقل پاشو سری به بچه ها بزنیم .
گفت:از همین جا نگاه کن.
راست می گفت ،چون نزدیک بود .ماهم روی ارتفاع بودیم و همه چیز از اینجا معلوم بود .چند دقیقه ای صبر کردم .با بی سیم ور رفتم .با چند نفر صحبت کردم .اما اینطوری دلم آروم نشد .نگران بچه های گردانم بودم.کم کم داشتم از کوره در می رفتم.لااقل اگر جواب اصرارم را می داد کمی آرام می شدم .
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای عنایت شهدای گمنام شیراز به مجری یادواره شهدا...😭 قبل از ورود به مراسم یادواره شهدای جزیره مجنون (پنجشنبه ۲ تیرماه گلزار شهدای گمنام شیراز)
💠گره گشایی شهدا ....
💢شهدا به ما هم نگاهی کنید😭
#قطعه_شهدای_گمنام_شیراز
#یادواره_شهدای_جزیره_مجنون
🍃🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷مرحله دوم عملیات کربلای پنج بود. حاجمحمـد گفت: سید بیا بریم یه سر به بچههای خط بزنیم ببینیم چیزی کم و کسر نباشِ.
با وارد شدن ما به خط، عراق هم پاتکش را شروع کرد. عراق با گلوله تانک به خاکریز میزد تا خاکریز را صاف کند. انگار تمام دشت تانک شده بود. هر کس با هر چیزی داشت به سمت آنها تیراندازی میکرد. حاجمحمـد قبضه آرپیجی آماده شلیک را از آرپی جی زنی که ترسیده بود گرفت. به جلو خاکریز رفت، ایستاد و شلیک کرد. گلوله به شنی تانک خورد و کمانه کرد.
سریع برگشت. دیدم توی فکر است. گفتم: چی شده؟ گفت: نمیدونم چرا میترسم!
گفتم: دیگه میخواهی چیکار کنی، بری سوار تانک بشی!
گفت: نه. همان خدایی که اینجا این سمت خاکریز هست، آن سمت خاکریز، روبروی تانک دشمن هم هست. چرا آنجا که رفتم بدنم از ترس لرزید!
دوباره قبضه را برداشت و بار دیگر از خاکریز پائین رفت. این بارجلوتر رفت و از فاصلهای نزدیکتر تانک را زد و برگشت. چندین بار رفت و هر بار یک تانک را شکار میکرد...
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🕊
🍃پسرم خيلي #مهربان و #دلسوز بود. محبت خاصي به همه ي خانواده داشت و با بقيه ي بچه هايم فرق مي كرد. با اين كه در تهران سـاكن بـود و كمتـر وقـت مي كرد به شيراز بيايد، اما هر فرصتي پيش مي آمد، به شيراز مي آمـد و #همـه ي #كارهاي #عقب مانده ي ما را انجام ميداد.
🍃بار آخري كه سوريه بود، من اصرار كردم كه بـراي سـالگرد پـدرش نيايـد. حتي به بچه ها گفتم كه به او نگويند مراسم چه تـاريخي اسـت. امـا او بـا هـر زحمتي بود، خودش را به تهران رسانده بود و با خانواده اش بـه شـيراز آمدنـد و براي مراسم زحمـت زيـادي كشـيدند.
🍃حتـي #پخـت و #پـز و #آشـپزي مراسـم را خودشان انجام دادند. هر وقت #سر سفره مي نشستيم، #اول غذا را براي همه مـي كشـيد. گوشـت و مرغي اگر بود، بين همه تقسيم مي كرد و گاهي به خودش چيزي نمي رسيد. هر كس تهران كاري داشت به او زنگ ميزد. فاميـل و غريـب و همسـايه برايش فرقي نداشت.
🌹شهادت ٩٣/٤/٢
👤راوی:مادرشهید
شهید مدافع حـــــرم دادالله شیبانی
#شهداےفارس
🍃🌷🍃
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱باخیالتان گاهےڪه نه،
🌤️هر روزنفسیتازه میڪنم..
دراینهوایی ڪه با دلِ من سازگار نیست"
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
3⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است...
✅ اَلا اِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لِاَوْلِیاءِ اللَّهِ.اَلا اِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللَّهِ.
✅ هشدار! اوست (مهدی) خون خواه تمامی اولیای خدا. هان! همانا او یاور دین خداست .
📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰به مناسبت ۶۷/۴/۴ سالروز تک ناجوانمردانه دشمن در جزیره مجنون
🔹یادشهدای امام رضایی جزیره مجنون🔹
💢هوا خیلی گرم بود آن هم در تیرماه منطقه جنوب و خوزستان و جزیره مجنون که گرمای بسیار سوزناک و اذیت کننده داشت. در آخرین شب کاری، بچه ها پس از برگشت از خط، داخل سوله ی فلزی که پنکه های سقفی خیلی کوچکی داشت، شروع به استراحت کردند. ربع ساعت بیشتر نشد که صدای فریاد شهید خورشیدی که در بیرون سنگر خوابیده بود، بلند شد. در ورودی سوله ایستاده بود و بلند فریاد میزد و به بچه ها می گفت: بلند بشید... دشمن شیمیایی زده...!
من همیشه احتیاط لازم را انجام می دادم، حتی وقتی هم که می خوابیدم، ماسک شیمیایی را بالای سرم می گذاشتم. به محضی که سردار بچه ها را صدا زد و گفت: عراق شیمیایی زده، اولین کاری که کردم ماسکم را به صورتم زدم.
با سر و صدای شهید خورشیدی بچه ها بلند شدند. منتهی بعضی ها دیر بلند شدند و همان چند لحظه ای که دیرتر بلند شدند باعث شد که تعدادی به گازهای شیمیایی آلوده شوند. به گمانم اولین کسی هم که شیمیایی شد، خود سردار خورشیدی بود.
بدنش به شدت شروع به لرزش کرد. ماسکی را پیدا کردم و روی صورتش زدم که ایشان به علت سرفه شدید بر اثر استشمام گاز شیمیایی ماسک را از صورت خود جدا کرد. دوباره دو سه نفر دورش جمع شدیم، ماسک را به صورتش زدیم و دستانش را گرفتیم که ماسک را بر ندارد، اما شدت استشمام گاز به حدّی بود که کنترل از ایشان صلب شده و نمی¬توانست ماسک را روی صورت خود نگه دارد.
در این بِین بود که پنج شش تا از بچه¬های دیگر هم مورد اصابت گاز شیمیایی قرار گرفتند. کاری نمی¬شد کرد. آخر سنگر، یک قسمت انباری درست کرده بودند، سه چهار تا از دوستانی که از وضعیت عادی خارج شده بودند را داخل این انبار گذاشتند که محافظت شوند. آنهایی هم که خوابیده بودند فقط چند نفر زنده ماندند. یک عده¬ای از دوستان هم در بیرون داخل پشه بند خوابیده بودند که هیچ کدام بیدار نشدند و در همان حالت افتادند.
در عین حال چند تا از بچه ها زنده بودند و چند نفر با همان وضع به شهادت رسیدند، یا لحظات آخرشان بود. یکی از آنها برادریوسف شجاعی بود، در آن لحظات آخر قرآن می خواند و فریاد می زد امام را تنها نگذارید...
🍃🌷🍃🌷
هدیه به سردار مفقود الجسد سردار خورشیدی و ۲۵۰ شهید استان فارس جزیره مجنون #صلوات
#شهدای_فارس
🍃🌷🌱🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_هفتم
کلافه بودم نگران بچه های گردان که یک گروهان ۱۶ بود به ارتفاع دوقلو و یک گروهان ش رفته بود برای کمین گروهان نهم برای احتیاط در شیار بانی شار مستقر بود منتظر ماندیم تا ببینیم بچه های آقای قنبرزاده چه می کنند اصل همه چیز ارتفاع ریشن بود .اگر بچه ها ریشن را می گرفتند مشکل دیگری نداشتیم .هر چقدر که دشمن پاتک میکرد میتوانستیم مقابله کنیم. باز با بیسیم تماس گرفتم دو گروهان اعلام موفقیت کردند. هنوز گوشی در دستم بود که دیدم از سنگر بیرون رفت. در راه کانال شروع کردبه قدم زدن. متوجه اش بودم اما نه طوری که بفهمد. بلکه ظاهراً خودم را با بیسیم مشغول کردم .مرتب قدم میزد دقیقه به دقیقه نگاه میکرد به آسمان مثل اینکه منتظر چیزی باشد. دست هایش را پشت سر گرفته بود و حال عادی نداشت. توی خودش بود. یکباره آتش دشمن شروع شد.
گفتم: بچه ها آماده باشید که الان خاک سنگر را هم به آتش می کشند. حالا وقت پناه گرفتن بود. اما او داد زد:« سریع بیاید بیرون»
پریدیم بیرون . دشمن آژیر شده بود و کانال را پیچانده بود به آتش. دوازده نفری میشدیم که در کانال بودیم رو به شهر سید صالح که در واقع رو به همان ارتفاعی که عملیات انجام می شد.
کانال عمیق بود و اندازه معمول قد یک انسان. لبه هایش سنگ چین شده بود مگر یک نقطه کوچک که از قضا همین جا ایستاد. توی خود هنوز توی خودش بود یک چشمش به آسمان من با بیسیم صحبت میکردم با حاج نبی رودکی دست دراز کرد طرف من و گوشی را گرفت و گفت: می خواهم با عوض صحبت کنم (معصومی فرمانده گروهان) این معصومی آخرین کسی بود که با صدای مجید را در بیسیم شنید الان هم هست بچه کوار است در تیپ الهادی.
من نگران بودم که خاطراتش زیاد و به خاطر حالتی که مجید داشت به دلم افتاده بود ما زبانم قفل شده بود با هر گلوله که کنارمان می خورد دلم فرو می ریخت. حالت عجیب و غریب از کلافه کرده بود آدم نبود که ساکت باشد یا رسمی حرف بزند و شوخی نکند.
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهدا
🔰یادی از شهدای جزیره مجنون
#شهیدمحمد_باصری
#شهدای_فارس
📢سخن شهدا را بشنویم ...
🔹🔸🔹🔸🔹
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍ﻭﺻﻴﺖ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺷﻬﻴﺪ:
«بالاخره جنگ هم چیزی است که تمام می شود و لی بعد از جنگ هم ، جهاد هست و جبهه ادامه دارد و آنجایی که انسان وظیفة خداییش را انجام بدهد همانجا برایش جبهه است .»
#ﺳﺮﺩاﺭﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ_ﻣﺤﻤﺪاﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱاﺳﺘﺎﻥﻓﺎﺭﺱ
#شهدای_جزیره_مجنون
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🌱🌷🌱🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #شهیدانه
🔻شهید علی هاشمی:
آیا علی اکبر امام حسین ( علیه السلام) بی هدف بود، یا حضرت ابوالفضل بی هدف بود. مگر می شود، سرباز روح الله بی هدف باشد و این را بدانید در جوانی پاک بودن، شیوه ی پیغمبری است.
ای جوانان عزیز! هر چند که خون ما به ناحق و برای حق ریخته شد، ولی باعث شدکه درخت اسلام شاداب بماند، تا میوه ی آن که آزادی است به دست دشمن نرسد.
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
کجائید ای شهیدان خدایی🌷
🍃بے قراری
و شوق پرواز
ازچهره هاتان مےبارد...
خستگے را خستہ ڪردید
افلاکیان خاکے ...
صورتهای غبارگرفته
نشانه دوچیز است؛
خستگے از دنیا
اشتیاق به شهادت✨
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
2⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است...
✅ اَلا اِنَّ اَوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - فَقالَ: الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِكَ لَهُمُ الْاَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.
✅ هان! دوست داران امامان ، مؤمنانی هستند که خداوند جزّوجل چنین توصیف فرموده :آنان که ایمان آورده، باور خود را به شرک نیالوده اند ؛ پس ایشان در امان اند و راه یافتگان.
(انعام/۸۲)
📚فرازی از بخش هفتم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نوروز ۶۶خبر دادن حاجی زخمی و تهران بستریه. رفتیم ملاقاتش.....
ترکش خمپاره ۶۰ بدنش را چاک چاک کرده بود. به خصوص ترکشی که زیر زبانش بود و تکلم را از او گرفته بود...😔
روی کاغذ نوشت؛ اصلاً نگران نباشید این هم از طرف خداوند است و من به این حال و درد افتخار می کنم که حال که شهید نشده ام حداقل این طور مجروح شده ام.
برای من یک قران و چند کتاب دیگر بیاورید!😳
بیست روز طول کشید تا ترکش را خارج کردند و تکلمش برگشت. با همان زبان بی زبانش، با قلم و کاغذ کل پرستار های بخش را تخت تاثیر قرار داده و به انها درس زندگی می اموخت....👌
#شهیدحاج_محمدباصری
#شهدای_فارس
#ایام_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌿🌷🌿🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_هشتم
در همین احوالات بودم که چند گلوله کاتیوشا پشت سرمان فرود آمد.همگی در کانال فرو رفتیم .مجید هم همین طور ،هنوز گوشی بی سیم در دستش بود .داخل کانال صاف بود ،مگر جلوی مجید که یک سنگ صخره مانند ، جا خوش کرده بود .مامور بود و مأموریت داشت .انفجارها که تمام شد نیم خیز شدم.برگشتم به طرفش .احساس کردم دارد گوشی از دستش می افتد.بغلش گرفتم و دست گذاشتم زیر سرش .
دستم گرم شد هوا هنوز روشن نشده بود .اول فجر بود .نمی توانستم مطمین بشوم .شاید هم نمی خواستم قبول کنم.اما به هرحال مجید مجروح شده بود .ترکش خورده بود به پشت سرش.از همانجا که سنگ چینی نداشت .پیشانی اش هم شکافته بود .خورده بود به همان صخره که گفتم ماموریت داشت.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا مجید از دست برود .خودش هم خوب فهمیده بود .شاید از یک روز قبل ،لااقل از عصر روز بیست و هفتم.
خون گرمش از دستم سرریز کرده بود .لال شده بودم .حتی بی سیم چی ها را صدا نکردم .کم کم بچه ها متوجه شدند .آنها هم دست کمی از من نداشتند .یواش یواش از بهت و حیرت درامدیم و اشکهایمان سرازیر شد. فقط توانستیم گریه کنیم .همین.
مرتضی روزیطلب وضعش از همه خرابتر بود .شاید کسی که بیشتر از همه با مجید بود خودش بود .همهی شناسایی ها را با هم انجام می دادند .باورش نمیشد .حق هم داشت.
گریه کردیم .شاید به اندازه دهم محرم.آرام که شدم ، پا شدم .به خودم و بچه ها نهیب زدم:
_شهید شد که شد ...این عاقبت همه ماست .ما برای زنده ماندن اینجا نیامدیم.اصلا اینجا به مرگ نزدیکتر است یا زندگی ؟!!
خلاصه یک نطق مفصل با نفس گرم حاجی ارایه دادم تا بچه ها به خود آمدم و خودشان را جمع و جور کردند .
چشم بستم و نفس عمیقی کشیدم .هوا هنوز از بوی مجید پر بود و عطر خونش در دستانم.
خودم می فهمیدم که همه طمطراقی که کردم الکی بود .برای همین دوباره اشکهایم سرازیر شد .این بار بلند بلند گریه کرد. یاد مجید ، کسی که در لشکر بیش از همه دوستش داشتم، جگرم را کباب می کرد .
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻از درشکه تا هواپیمای اختصاصی
#انقلاب_اسلامی
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷حاجمحمـد در حال ساخت خانه بود. گفت: میخواهم خانهام را دوطبقه بسازم. یکی برای زندگی، یکی هم بشود حسینیه برای مراسمهای هیئت.
مدت کوتاهی از شهادت حاجمحمـد میگذشت که حاجی را به خواب دیدم. ناراحت بود و گرفته. گفتم: چیه حاجمحمـد، چرا اینقدر گرفتهای؟
با ناراحتی گفت: حاجی، اینجا هنوز گیر خانهای هستم که در آن دنیا ساختم!
از خواب پریدم. حدس زدم باید بابت این خانه بدهکار باشد. صبح روز بعد رفتم سراغ پدرش حاجمسیح، چیزی نمیدانست. به چند نفر از دوستان و آشنایانشان تماس گرفتیم. بالاخره متوجه شدیم، حاجمحمـد برای ساخت خانه از آشنایی پولی قرض گرفته که تا زمان شهادت موفق به تسویه آن نشده است. آن بنده خدا هم بعد از شهادت حاجمحمـد شرم کرده و جریان بدهی را نگفته بود.
به هر ترتیب که بود، بدهی حاجمحمـد تسویه شد. شب بعد دوباره حاجمحمـد را به خواب دیدم، این بار شاد بود و لبخند زیبای همیشگیاش، زیباتر از همیشه بر لبانش میدرخشید. گویی بار سنگینی از دوشش برداشته شده بود...
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✨#ڪلام_شهید
🍃بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد.
✔️به دوستانش میگفت: همیشه بگید تا لحظه آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید میشویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم.🌷
👤راوی:خواهر شهید
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
🏴عزاداری سالروز شهادت امام جواد ع🏴
⭕️گرامیداشت شهید حسنعلی اوجی
🎙*سخنران: حجت الاسلام شیخ محمد حسین حدائق*
#بامداحی: برادر *کربلایی ماجد قیّم* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۹ تیرماه/ از ساعت ۱۸*
🔹🔹🔹
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺🔺
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🥀🕊️ای شــھید....
دسٺی بــرآر؛
نفس ما را هم تخریب کن!
تا مــعبرِ آســــمان✨
به روےِ ما هم بــاز شود...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
1⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است..
✅ اَلا اِنَّ اَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْاخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ، اُولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...
✅ هشدار! خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده؛ (ای پیامبر ما!) نمی یابی ایمان آورندگان به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گرانِ خدا و رسول اورا دوست بدارند؛ گرچه پدران ، فرزندان، برادران و خویشان شان باشند. خداوند ایمان را در دل های شان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تأیید نمود.
📚فرازی از بخش هفتم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰آن بار که به مرخصی آمده بود با همیشه فرق داشت. قبل از رفتن، یک عکس از وسایلش در آورد و گفت: این را برای بعد از خودم، برای شما گرفتم...
عکس که شد مرهم روزهای نبودش.
🔰دشمن با تمام توان به جزیره مجنون حمله کرده بود تا آن را پس بگیرد.بچه های لشکر ۱۹ فجر، مردانه مقابل دشمن ایستاده بودند.
عبدالرضا فرمانده گردان امام موسی کاظم لشکر بود. جلوتر از همه نیروهایش تمام قامت وسط جاده ایستاده بود و با آر پی جی مانع پیشروی عراقی ها می شد. ناگهان در حین شلیک، گلوله آر پی جی به تنش نشست و مانند اربابش حسین، سر از بدنش جدا شد...
#شهید عبدالرضا رنجبر
شهادت: 1367/4/4- جزیره مجنون
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_نهم
خشه بیسیم متوجه ام کرد. حالا بعد از مدتی که گذشته بود ما حتی جنازه را هم پیچیده بودیم. بچهها را هم متقاعد کرده بودیم که کسی با بیسیم صحبت نکند .شهادت مجید روحیه فرمانده لشگر و عوامل گردان ها را خراب میکند بعد از ۲ شب عملیات همین دم صبح وقت نتیجهگیری بود. احتیاط داشت. خلاصه جنازه را یواشکی گذاشتیم عقب یک تویوت.ا دو تا از بچه ها را هم همراهش کردیم.
گفتیم ببرید عقب .فقط به حاج قاسم خبر دهید .حاج قاسم سلطان آبادی .
حالا مرددم که گفته بودیم بگویید یا اینکه خود حاج قاسم فهمیده بود . بعد از ۴ دقیقه که از حرکت جنازه میگذشت حاج نبی بود گفت :کجایی؟ بچه ها چیکار میکنند
جواب دادم موقعیتم را گفتم و گفت: گوشی را بده به مجید دستپاچه شدم و گفتم :حاجی رفته جلو کاری دارید بفرمایید! قطع کرد ما هم بلافاصله راه افتادیم به طرف جلو.
بچه ها تپه دوقلو را فتح کرده بودند .فجر شده بود تقریباً نزدیک اذان صبح بود یک لحظه متوجه مرتضی شدم که دارد فریاد می کشد. اسلحه در دستش بیتابی میکرد .معلوم بود دارد تیراندازی می کند. به نظرم آمد دارد به فاصله نزدیکی شلیک می کند .نیم خیز شدم از غضبی که داشت افتاده بود به جان چند تا عراقی که اسیر شده بودند پنج نفر را یکجا لت و پار کرد.
مرتب داد میزد :شما مجید را کشتید !شما لعنتی ها
باز هم خشه بی سیم و صدای حاج نبی متوجهم کرد گفت: حاج مسعود شمایید؟
_ بله بفرمایید حاجی
_گوشی بده به مجید
دستم را روی شاسی فشار دادم تا صدایش را نشنوم .بعد گفتم: صدا مفهوم نیست حاجی .
بنده خدا حاج نبی ادامه نداد.نیم ساعت بعد یعنی وقتی که ما رسیده بودیم پایه پلی که رودخانه می ریخت سد دربندی خان و مستقر شده بودیم .باز تماس گرفت سراغ حاج مجید را نگرفت. خیلی ملایم با صدایی که معلوم بود بغض سنگینی پشتش خوابیده گفت: ما همه ادامه دهنده راه مجیدیم.
با آخرین تماس حاج نبی کمی راحت تر شدیم. زمانی رفت سراغ نفر بر هایش .
نیروها را برد جلو. آذوقه برد .مهمات برد .جنازه شهدا را هم برگرداند عقب .لشکر المهدی هم موفق شده بود موضوع را تثبیت کند .خاکریزی هم زده شده بود با تلاش غیب پرور و بچه های مهندسی لشکر.
لشکر عزیز ۱۹فجر
دشمن که حسابی لت و پار شده بود ساعت ۸ صبح لشکر شکست خورده اش را جمع کرد و پاتک کرد . بچه ها سنگر گرفته بودند .آفتاب هم که بالا آمده بود . بنابراین چکاندن ماشه زحمت چندانی نداشت .آنقدر از دشمن کشته گرفتند که حقیقتاً پشته درست شد. آقای امیری با دوربین آنجا بود فیلم هم گرفت می توانید ببینید که چه وضعی است . درست روی ارتفاع ریشن در کنار جنازه شهید ناصر ورامینی و یک بسیجی دیگر شاید هزارتا عراقی افتاده باشد.
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #حتما_ببینید
عاشقانه های همسران شهدا....😭💔
🔹وچقدر ما شرمنده شهداییم....
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷ادامه عملیات کربلای 5 بود. حاجمحمـد دنبال من آمد و گفت: بیا بریم گتوند کار دارم.
من رانندگی میکردم. حاجمحمـد خسته از روزهای سخت عملیات، حرفی نمیزد و به مسیر جلو خیره شده بود. انگار به چیزی فکر میکرد. من هم چیزی نمیگفتم. آمدیم اهواز، از میدان چهار شیر که رد شدیم. حاجمحمـد سکوتش را شکست و بیمقدمه گفت: عبدالله من دو تا آرزو از خدا دارم، دعا کن که خدا بهم بده!
گفتم: چیا؟
گفت: دوست دارم سال دیگه باز برم حج واجب و خانه خدا را زیارت کنم، بعدش بیام و شهید بشم!
با خودم گفتم تو چه فکرهایی است حاجمحمـد. گفتم: انشاالله که هر چی خیر است پیش میاد!
وقتی سال بعد برای بار دوم به حج واجب رفت، گفتم این از آرزوی اولش. وقتی هم سال بعدش در آخرین روزهای جنگ شهید شد، با خودم گفتم: این هم اجابت آرزوی دومش!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید