eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
😇😆 روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم . عراقی ها روی دیوار خانه‌ای نوشته بودند : « عاش الصدام » یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِ اِ اِ، پس این مرتیکه صدام ، آش فروشه !... 😡😳😋🤪 کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت : «آبرومون رو بردی بیسواد !... 😳 عاشَ! یعنی زنده باد .😂 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید✨ صوت اقرأ بسم ربک مى‌رسد بر گوش جان یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید✨ 🌺عید سعید مبعث، آغاز راه رستگاری و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت مبارک باد🌺 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 اتش سنگینی روی خط بود. خلیل پشت لودر نشسته بود و با مهارت خاصی در میان ترکش ها و خمپاره ها خاکریز می زد. ناگهان, لودر از حرکت ایستاد. فکر کردیم اتفاقی برای خلیل افتاده, اما پیاده شد و شروع کرد به قدم زدن. دویدم سمتش, گفتم چی شده, تو این وضعیت حساس چرا کار را رها کردی. سر به زیر گفت:یک لحظه غرور مرا گرفت که چه خوب دارم کار می کنم! گفتم نکند دارد برای نفسم کار می کنم. پیاده شدم تا غرورم بریزد, بعد که حس کردم برای خدا کار می کنم, کار را ادامه می دهم! چند دقیقه بعد, سبکبال سوار شد و کار را تمام کرد... 🌱🌹🌱🌹 خلیل پرویزی سمت:فرمانده ستاد پشتیبانی و مهندسی جهاد فارس 🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2790609455.mp3
16.84M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت3⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار شهید حسین یوسف الهی/ به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🇮🇷 🍃🌷🍃🌷
⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر) مهدی زاده ⭐️ 🇮🇷روز اول عملیات والفجر 8 بود. بعد از یک شبانه روز نبرد سخت، فرصتی برای استراحت پیش آمده بود. همه خسته در حاشیه خاکریز دفاعی عراقی ها روی زمین وار رفتیم. بچه ها تشنه و گرسنه بودند. امیر نگاهی به اطراف انداخت و سرکی در سنگرهای عراقی ها کشید. چند لحظه بعد با یک کارتن ویفر از یکی از سنگر ها بیرون آمد. سریع ویفر را بین بچه ها تقسیم کرد. به همه که تغذیه داد، به سمت یکی از تانک های عراقی رفت. چند دقیقه بعد با یک دبه بیست لیتری آب از سمت تانک برگشت. گوشه ایستاد. دبه آب را بالا گرفت و بلند می گفت: یا حسین... یا حسین... به فدای لب تشنه ات یا حسین...صلی الله علیک یا حسین... بچه ها به سمت امیر می رفتند، امیر، از بالا آب را به کام تشنه آنــها می ریخت و می گفت: به فدای لب تشنه حسین... برای سلامتی امام زمان صلوات. تشنه لب... بچه های تبلیغات در حال فیلمبرداری بودند و صحنه سقایی امیر برای رزمندگان را ثبت کردند، بعد ها شهید آوینی روی این سقایی کلامی گفت که ماندگار شد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
"کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد یعنی طوری با آنها رفتار کند که آنها را جلب نماید همیشه پیش خداوند♥️ عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود..."😍 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/3797614592C4c785700cb
ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ (ﻋﺞ ) اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه شعبان المعظم (روز‌ چهارشنبه ۳ اسفند ماه) ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: 6037997950252222 بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام 🔺▫️🔺▫️ هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 مشتاقمـ برای یڪ تخریبـ به دست شما آسمانے‌ها ڪه زیر و رو شود، ناخالصے‌هاے نفسِ زمین‌گیرم 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹قبل از عملیات بود. رفتم به یکی از گردان های رزمی. چشمم به محمد جواد افتاد, هیبتی عجیب پیدا کرده بود. لباس رزم پوشیده,چند جیب خشاب بسته بود و چند خشاب. چند نارنجک هم به کمر بسته بود. اسلحه بدست اماده رفتن. گفتم این چه حالتیه! با خوشحالی و ذوق گفت:من از غل و زنجیری که کارهای دفتری به پایم بسته بود خودم را ازاد کردم. حالا به خط مقدم می روم و عشق می کنم و به تکلیفم عمل می کنم. کربلای ۵ از غل و زنجیر دنیا خود را رها کرد و ازاد شد. 🌷در نامه ای نوشته بود. شب پیش خوابی دیدم که بهترین خاطره زندگی من است و امید دارم که تعبیرش خوب باشد. خواب دیدم شهید شده ام و مادر و همسرم بالای سرم گریه می کنند! من به گریه انها خندیدم و گفتم نگاه اینان کنید, من زنده ام و انها بالای سرم گریه می کنند! با تعجب گفتند تو چطور شهیدی هستی که زنده ای و صحبت می کنی! از خواب پریدم و سجده شکر کردم و از خدا خواستم, انچه مقدر من است نصیبم کند. به امید استجابت این دعا. 🍃🌷🍃🌷 محمدجواد(جهان) شرفی تولد:۱۳۳۷-خنج شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۲۶-شلمچه 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_2790686828.mp3
12.27M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت4⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هیئت.mp3
4.27M
📻 اگه ابی‌عبدالله امضا بکنه شهید میشی 🎙 روایت هیئت به بیان حاج حسین یکتا 🚨"با حال مناسب بشنوید" 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده⭐️ 🌷امیر همیشگی نبود، مثل پوست بادمجان سیاه و کبود شده بود. یک بسته پر از دارو هم همراهش بود. توی خانه نشست. - امیر چته... چی شدی! با صدای گرفته گفت: چیزی نیست، توی فاو شیمیایی شدم. گفتم: خوب چرا بستری نشدی، چرا این همه دارو همرات هست. گفت: تهران، توی بیمارستان بستری بودم. امروز صبح آیت الله خامنه ای برای بازدید از مجروحین آمدند. همراه ایشان از تلویزیون هم برای فیلم برداری آمدند، از من هم فیلم گرفتند. پرسیدم این فیلم را کی پخش می کنید. گفتند همین امروز از بخش اخبار. با خودم گفتم اگر من را در این وضعیت ببینید، همه خانواده آواره جاده و بیمارستان ها می شوند. به مسئول بنیاد که مستقر در بیمارستان بود پیام دادم و خواهش کردم که همین امروز من را مرخص کنند تا خودم زودتر از فیلمم به شما برسم. از توی ساکش قرآنی در آورد. آن را آیت الله خامنه ای امضاکرده و به ایشان هدیه داده بود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
❌ ما در قبال ٺمام ڪسانے ڪه ڪج میروند مسئولیم؛ حق نداریم با آنها تند برخورد ڪنیم از ڪجا معلوم ڪه ما در انحراف اینها نقشے نداشته باشیم ؟!👌 🧡 ‌‌🔹🌱🔹🌱🔹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 نسیمی از میان چشمان من و لبخند شما گذشت باران گرفت ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷با سید آمــدیم مرخصی... خانواده من در یکی از روستاهای اطراف بهبهــان بود. وقتــی رسیــدیم, دیــدم دخترم مریض اســت با هم بردیمش بیمارستانی در بهبهان... انجا شــنیدیم عــده ای بیرون از بیمارســتان در حال شعار دادن علیه انقلاب هستند. سید سـریع دوید و رفت داخل انها. وقتی برگشت پیراهنش پاره و ساعتش شکستــه بود. شهربانی همه را جمع کرد و برد کلانــتری. ما هم رفتیم.پدر ومادر کسی که سید را زده بود امدند برای گرفتن رضایت. سید رضایت داد. انها هم با قسم ما را بردند خانه خودشان. پـدر ضارب سریع برای سید یک لباس و یک ساعت خرید. سید قبول نکرد و به جای ان یک نخ ســوزن خواست. لباسش را همانجا دوخت و برگشــت... بعد از سید بود. از همان مـحله رد می شدم. دیدم روی دیوار نوشتــه بود سید عبدالحـسین ولے پور! 🌷🌱🌷 سیدعبدالحسـین ولی پور 🍃🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2790632006.mp3
13.49M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت5⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر) مهدی زاده⭐️ 🇮🇷به شدت از ناحیه ساق پا مجروح شده و در تهران بستری شدم، یک هفته ای می گذشت و هنوز عملی روی پایم انجام نشده بود که برادرم امیر بی خبر رسید، زودکارهای عملم را انجام داد و بلافاصله عمل شدم. بعد از عمل از مسئول بنیاد خواست تا من را به شیراز منتقل کنند. مسئول هماهنگی با سه بلیط هواپیما به اتاق آمد. امیر گفت: چرا سه تا؟ - خوب یکی برای شما، دو تا هم برای مجروح! امیر یکی را پس داد و گفت: این بلیط و هواپیما برای مجروحین است، نه من که همراه هستم. هرچی من و مسئول بنیاد اصرار کردیم قبول نمی کرد. مثل همیشه حرف حرف خودش بود، می گفت پول این بلیط بیت المال است و سهم مجروحین جنگ نه من که همراه هستم. خودش یک شب زودتر با اتوبوس راهی شیراز شد. روز بعد که من با هواپیما به شیراز رسیدم، امیر در فرودگاه منتظرم بود تا من را به بیمارستان برساند! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
‍ 💢نماز اول وقت💢 بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیت می داد نماز بود. هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد. حتی زمانی که در اوج کار و گرفتاری بود. معلم گفته بود: «بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه.» آمدیم داخل حیاط. صدای اذان از مسجد بلند شد. احمد رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: «احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای ازت امتحان نمی گیره و ...» می دانستم نماز احمد طولانی است. 🌷رفتیم کلاس برای امتحان. ناظم گفت: «ساکت باشید تا معلم سوال ها را بیاره.» خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه. بیست دقیقه همینجوری داخل کلاس نشسته بودیم نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد. همه داشتند پچ پچ می کردند که معلم وارد شد. معلم با عصبانیت گفت: «از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه!» بعد به یکی از بچه ها گفت: «پاشو برگه ها را پخش کن.» ✅هنوز حرف معلم تموم نشده بود احمد وارد شد. معلم ما اخلاقی داشت که کسی بعد از خودش را راه نمی داد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم. آقا معلم گفت: «نیری برو بشین.» ✅ احمد سرجایش نشست و من با تعجب به او نگاه می کردم. احمد مثل همه ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد نماز اول وقت خوانده بود و من ... خیلی روی این کار او فکر کردم. این اتفاق چیزی نبود جز نتیجه عمل خالصانه ی احمد. 📙عارفانه. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 هم خودشان خاکی بودند هم لباس هایشان ..! کافی بود باران ببارد تا عطرشان در سنگرها بپیچد 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹بعد از عملیات بیت المقدس بود، می خواستیم به جبهه اعزام شویم، در پادگان امام حسین جمع شده بودیم. یک نفر بود خیلی فعال و در جنب و جوش بود. وقت نماز شد. سریع شروع کرد به جفت کردن کفش نماز گزاران. گفتم این کیه ؟ به منطقه رسیدیم. گفتند برادرانی که قبلاً در جبهه بودند و تمایل دارند وارد گروه شناسایی شوند دست بلند کنند. اولین نفر همین بنده خدا بود، که فهمیده بودم اسمش محمد قنادی است ، دست بلند کرد و گفت من! ما هم بلند شدیم. در واحد شناسایی گفتند چه کسی می تواند مین خنثی کند! باز اولین نفر محمد بلند شد و گفت من! با خودم گفتم این چرا همه کار بلد است! یک روز در عقبه یک گلوله توپ نزدیک ما خورد. از طرف قرارگاه برای بررسی آمدند. گفتند چه کسی می تواند از روی محل انفجار گرای توپ را پیدا کند که از کدام سمت آمده است. باز محمد دست بلند کرد و گفت من بلدم! من خنده ام گرفته بود گفتم واقعا این را هم بلدی؟ با خنده ای که همیشه بر لب داشت گفت بله. یک قیف درست کرد و وسط گودال انفجار رفت و گرای شلیک را پیدا کرد و موقعیت را به آن کسی که برای تحقیق آمده بود داد. واقعا یک نخبه همه فن حریف نظامی بود. محمد قنادی 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
1_2790662531.mp3
13.55M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت6⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎊🎊🎊توجه توجه 🎊🎊 یک مسابقه خوب بمناسبت میلاد امام حسین (ع) 🎁🎁🎁🎁🎁 همراه با اهدای ۱۲کارت هدیه ۱۰۰ هزارتومانی به قید قرعه به برندگان مسابقه 🎈🎈🎈🎈🎈🎈 وارد لینک زیر بشوید و ۴ سوال آسان و راحت را جواب بدهید 😇😊 👇👇👇👇👇 https://formaloo.com/yvdhi 🚨ضمنا مهلت مسابقه تا ساعت ۱۲ روز پنجشنبه ۵ اسفند می باشد ... به بقیه هم خبر بدهید لطفا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ حاج قاسم سلیمانی:  باید نگاه کنیم ببینیم چه بذری در جامعه خودمون میکاریم؟ 🇮🇷 🍃🌷🍃🌷
⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر) مهدی زاده⭐️ 🌷از نظر سنی از اکثراً ما بزرگ تر بود و بزرگ ما بود. با این حال رفتار و منشش جوری بود که همیشه خودش را کوچک همه ما می دانست. بی آنکه وظیفه اش باشد و کسی از او بخواهد،کارهای سخت و طاقت فرسای تدارکاتی را به عهده می گرفت و انجام می داد. از پهن کردن و توزیع غذا، تا جمع کردن و شستن ظروف . این جور نبود که دنبال کارهای اطلاعات و شناسایی نباشد. در شناسایی در خطرناکترین جا ها جلو دار بود، در عقبه، در شستن ظرف ها پیش قدم. یک تنه به اندازه چند نفر کار می کرد. در مقر شهدای گمنام بودیم. دیدم امیر چهارزانو نشسته و به جایی خیره شده است. کنارش نشستم و کم کم از خستگی دراز شدم و سرم را روی پایش گذاشتم. چشمم روی هم افتاد. وقتی چشم باز کردم، دیدم دو ساعت تمام سرم روی پای امیر بوده است و خوابیده ام. شرمنده شدم. اما امیر با مهربانی فقط لبخند تحویلم داد. انگار دوست داشت همه جوره، در خدمت رزمندگان باشد و به آنها خدمت کند، حتی اگر این خدمت متکا شدن باشد! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا