#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
💠فرمانده گردان بود. تا بیکار می شد, می رفت سراغ دستشویی صحرایی ها. کارش تمیز کردن انها بود, بعد هم پر کردن منبع اب انجا…
💠مجروح شده بود, پایش توی گچ بود و به اجبار در مرخصی. گفت بیا بریم انتقال خون من خون بدم!
گفتم: تو با این حالت؟😳
گفت حالا که دستم از جبهه کوتاه شده, بذار حداقل خونم را برای مجروحین بدم. با اصرار رفتیم. اما پرستار حاضر نشد, سعید هم اصرار. دیدم راضی نمی شود, گفتم پس من به جای تو خون می دهم.
کارمان که تمام شد. هنوز سعید ارام نشده بود. دست کرد توی جیبش همه پول هایش که ۳۰ تومن بود را در اورد و گفت:پس این را بده به صندوق کمک به جبهه!
#شهید حمیدرضا (سعید )ابوالاحرار
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🌹🍃🌷🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_دوازدهم
تقسیم بندی سهمیه ی لشکر ۱۹ فجر شدم .اتوبوسها حاضر شده و به سمت مقر لشکر حرکت کردند. از امیدیه به طرف گتوند و از آن جا در دامنه ی کوهی که از کنار سد دز گذشتیم و در جوار حرم امامزاده محمد ابن زید (ع) و در گردان حضرت فاطمه ی زهرا (س) سازماندهی شدیم .
محل استقرار نیروها در دامنه ی کوهی خوش قامت بود. هم جواری با امام زاده و قبرستان شهدای روستای ترکالکی بر نشاط ما می افزود و تقویت روحیه ی ما را دو چندان کرده بود گروهانها از نو سازماندهی شدند. من و زبیر که از یک محل بودیم در گروهان دوم امام حسین (ع) و مابقی هم محلی ها در گروهان سوم سازماندهی شدند.
غروب که فرا رسید خیمه ها بر پا بود مسئولان تدارکات گروهانها با عجله لوازم خیمه ها را از مسئولین گردان تحویل گرفتند و در اختیار بسیجی ها قرار دادند. وقتی که چشمم به فانوس نفتی خیمه افتاد ، بغض گلویم را گرفت و صورت شکسته ی پدر و مادرم در ذهنم نقش .بست به سراغ فانوس رفتم فانوس را پاک کردم و مقداری نفت پیدا کردم و در آن ریختم و فانوس را روشن کردم برخی از رفیق هایم که بچه ی شهر بودند و با فانوس آشنایی نداشتند ،چندان راضی به نظر نمیرسیدند .اما من که روستازاده ای بودم و از کودکی با فانوس این مظهر روشنایی آشنا بودم برایم زیبایی عجیبی چرا که الفبای خواندن و نوشتن را شبها در زیر همین فانوس در چهاردیواری گلی که با خشتهای نمناک ساخته شده بود یاد گرفته بودم ،فانوس برایم زیبا بود .
این که با گذشت چند روز و چند شبی گاهی میدیدم در خلوت شب جوانی در زیر نور فانوس مشغول نوشتن نامه ای به خانواده است.
شب را استراحت کردیم. صبح زود بعد از نماز صبح آموزش نظامی شروع شد.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢آخرین مرحله قبل از ظهور....
🎙حجت الاسلام عالی
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
گلزار شهدا
💢آخرین مرحله قبل از ظهور.... 🎙حجت الاسلام عالی 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
روز جمعه این کلیپ را ببینید تا دلتان آرام گیرد...
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹 سید عبدالرضا، بزرگ ما بچههای فامیل بود و آغازکننده کارهای فرهنگی و مذهبی در شهر سیدان. قبل انقلاب کار فرهنگی که رنگ بوی اسلامی داشته باشد بهندرت انجام میشد، آن هم در یک شهرستان کوچک، اما سید رضا با اینکه ساکن شیراز بود، اما دغدغه کارهای فرهنگی داشت، آن هم در سیدان.
یکی از کارهایش برپایی کلاس قرآن و احکام در بین اهالی سیدان بود. هفتهای یک شب این جلسات در منزل یکی از اهالی برپا میشد.
در یکی از همین جلسات، سید رضا پیشنهاد تشکیل یک کتابخانه در شهر سیدان را داد. در بهداری سیدان یک سرباز با گرایشهای مذهبی خدمت میکرد و در جلسات سید رضا شرکت میکرد. ایشان گفت من تعدادی کتاب تهیه میکنم، خود سید رضا هم از حوزهها و خانههای مردم تعدادی کتاب جمع کرد، در مجموع شد دو سه کمد کتاب که در مسجد جامع سیدان گذاشتیم و کتابخانه تشکیل شد که مورد استقبال مردم بود و مشتری زیاد داشت.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر بچهای که خانواده خود را از دست داده و تنها بازمانده حمله صهیونیستهاست🥺
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃
یک تڪه جواهرید،نورید شما
اسطورۀ غیرت و غرورید شما
رفتید اگر چه،زود برمیگردید..
زیرا که ذخیره ظھورید شما :)
#حاج_قاسم 💔
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠آن روز صبح حبیب نورانیتر از همیشه شده بود. گفت: آقای رودکی روایتی برات بگم؟
گفتم: بفرما!
گفت: شیخ شوشتری (ره) فرمود امام حسین(ع) دو خون داشت. یکی خونی که از سر مبارک آمد و به سمت محاسن شریفش رفت و حضرت آن را در دست جمع کرد و به آسمان پاشید و دیگری خوندل امام از مردم آن روزگار.
ادامه داد: ما نباید دل امام خمینی (ره) را خون کنیم، ما باید مطیع ایشان باشیم و اطاعت بکنیم، تا این عَلم اسلام ناب را که امام برافراشته است، برافراشته بماند.
💠در همین حین خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچهها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیبهایش بود را درآورد و به من داد.
یک قرآن جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید.
ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیبهای خالی از هر نشانهای رفت!
#شهید حبیب روزیطلب
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سیزدهم
از صبح تا ظهر و از ظهر تا غروب مدام در حال یادگیری آموزش نظامی بودیم.آموزش
آن قدر فشرده بود که حتی جمعه ها هم به سختی آزادمان میکردند. معمولاً پنج شنبه ها به زیارت قبور شهدا و امامزاده میرفتیم .
دوستی داشتم به نام محمدرضا رهبر، لر زبان و شوخ طبع بود .هنرش خنداندن بچه ها بود .بچه ها را در زیر سایه ی درخت کنار جمع میکرد و با شوخیهای خود آنها را میخنداند، خیلی طبیعی و قشنگ صدای قورباغه در می آورد هرگاه صدای قورباغه بلند می شد، معلوم بـود کـه محمدرضا شوخی اش گل کرده.
یک شب در میان و گاهی پی در پی رزم شبانه داشتیم. آنهایی که قبل به جبهه آمده بودند و تجربه داشتند میگفتند که عملیات از نوع آبی خاکی است. دلیل را می پرسیدیم می گفتند چون آموزش آبی خاکی هست.
بعداً معلوم شد حدس آنها درست بوده است. چند روزی که آموزش داشتیم، کار برای جثه ی کرچکی من سخت و طاقت فرسا بود .مثل حمل اسلحه کوله پشتی، کلاه آهنی، جیب خشاب، ماسک قوطی ،امداد قمقمه آب و بیل کلنگی که از کوله پشتی آویزان بود. ولی من که برای رسیدن به چنین روزهایی انتظار طولانی کشیده بودم خستگی را به روی خود نمی آوردم .هرگاه احساس خستگی میکردم با زبیر که هم محلی بودم بنای شوخی و مزاح میگذاشتیم .زبیر خنده رو و شوخ بود و شوخی هایش خستگی را از تنم بیرون میکرد.
شبها که رزم شبانه میرفتیم آن قدر از مسیرها و آبگرفتگی ها عبور میکردیم که
واقعاً طاقت فرسا بود رفیقی هیکل مند پیدا کرده بودم که میگفت:
_خسته شدی اسلحه ات را به من بده برات میآرم.
احساس خستگی میکردم اما به خودم اجازه چنین کاری را نمی دادم. هر چه
رفیقم میگفت:
بچه این قدر لجوج نباش میخوای اسلحه ات رو برایت بردارم.زیر بار نمی رفتم.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢راویتی از #شهید_مسلم_شیرافکن
به مناسبت سالگرد شهادت شهید
🎙راوی: سید رضا متولی
#شهدای_فارس
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹 قبل انقلاب کتابخانه مسجد حسن بن علی شیشه گری با همت سید رضا برپا شده بود. سید رضا عمده وقت بیکاری خودش را صرف مسجد و این کتابخانه میکرد. همیشه در جمع دوستان میگفت: ما باید تلاش کنیم بچههایی که در سنین کودکی و نوجوانی هستند را به مسجد جذب کنیم!
قبل انقلاب در محله شیشهگری قمار و کارهای بیهوده زیاد بین بازیهای نوجوانان جا داشت. سید رضا در خیابان شیشهگری و خیابانها و محلههای اطراف میگشت و نوجوانانی که در کوچه مشغول بازی یا قمار بودند را پیدا میکرد، کنار آنها مینشست و با آنها گرم میگرفت و آنها را به مسجد دعوت میکرد. ساعتهای زیادی در مسجد، وقتش صرف همین نوجوانان بود. با آنها بازی میکرد و عضو کتابخانهاش میکرد. حتی وقت میگذاشت با خانواده بچهها صحبت میکرد که اگر مشکلی دارند برطرف کند. آن روزها خیلی از نوجوانان و جوانان محل به کلام و مهربانی سید رضا جذب مسجد و فعالیتهای مسجد شدند و راهشان و زندگیشان عاقبت بخیری شد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیرمرد فلسطینی خطاب به شهدا میگوید:
گلایه و شکوه ما را به رسول خدا برسانید. به رسول الله بگویید که امتت ما را در جهاد با دشمنان دین تنها گذاشتند. به رسول الله بگویید در حالی که کافران و مشرکان بدنهای ما را تکه تکه میکردند، امتت تنها تماشا میکردند...
♨️هر کس این روزها ساکت و بی تفاوت باشد ، خیانتکار هست چه در لباس شیعه و عالمان آن ، چه در لباس سنی یا در لباس غرب
#فلسطین
#غزه
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz