⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹سر شب بود. سید رضا آمد. به پدرش گفت: آقا، موتور را من بردارم!
آقا گفت: بفرما، مال خودت هست!
سید رضا با موتور رفت. نمیدانم چرا دلم به شور افتاده بود. نگران بودم. تا صبح از نگرانی خواب به چشمم نیامد. سحر چشمم رویهم رفت. امام خمینی (ره) را دیدم که بالای اتاق ایستاده بود، با مهربانی گفت: خانم نگران نباش، سید رضا رفته زیر قرآن [دروازهقرآن] برمیگردد!
وقت اذان شد. همسر سید رضا را صدا زدم که با هم برای نماز به مسجد برویم. آماده شدیم و رفتیم. جلو مسجد چشمم به سید رضا افتاد که با دوستش صحبت میکرد. به سمتش رفتم و گفتم: ننه تو رو خدا بگو دیشب کجا بودی؟
خندید و گفت: حالا که آنقدر قسم میخوری میگویم، یک مأموریت زیر قرآن داشتیم، رفتم و برگشتم!
خوشحال شدم و گفت: قبل از تو آقای خمینی به من خبر داد کجایی!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢 یاد #شهدای_فاطمی
💠عملیات کربلای ۸بود, کروهان را برای حرکت به سمت خط اماده می کردم. دیدم سید ابوالفضل, محجوب و سر به زیر کنارم راه می امید. گفتم شاید ترسیده می خواهد برگرده.گفتم سید چیزی می خوای؟
گفت:اقا من یه خواب زیبا دیدم!
گفتم:زودتر بگو, باید بریم.
گفت:نیم ساعت پیش, قبل از اینکه فرمانده دسته صدایمان بزند, دیدم مادرم زهرا(س) وارد سنگر شد, ما را بیدار کرد, با شیرینی ما را بدرقه کرد و گفت: برید ان شاالله پیروزید!
راهی اش کردم, ساعتی بعد خبر شهادتش را شنیدم.
کاش بیشتر او را نگه می داشتم تا بیشتر از خوابش, از مادرش بگوید,...
#شهید سید ابوالفضل شریف حسینی
#شهدای_فارس
🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند.
حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب.
توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن.
خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت!
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود.
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃
هر که شد گمنامتر
زهرا(س) خریدارش شود
بر درِ این خانه
از نام ونشان باید گذشت
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠 بهشون می گفتم شغل شما ایجاب میکنه که پشت میز بشینید و زیاد سرو کاری با متهم نداشته باشید . با مردم سرو کار نداشته باشید. بهم میگفت من خیلی دوست دارم توی کارهای عملیاتی باشم . بهش گفتم خب شما هزار بار تیر از کنار گوشت رد شده .از کنار دستت رد شده . شما نمی ترسی؟ میگفت من ترسی از مرگ ندارم . برای دفاع از وطنم تا هر جون در بدن داشته باشم از وطنم از زن و بچه ام از ملتم حمایت می کنم
💠وقتی محمدحسین رحیمی که به شهادت رسید، روحیة کمال خیلی بههم ریخت. همکارش بود. با هم در یک اتاق کار میکردند. میزهایشان کنار هم بود. خیلی دوستش داشت. میگفت: «من چطور زنده باشم وقتی محمدحسین را شهید کردند؟» آرزویش شده بود شهادت. همیشه بر زبانش بود که: «من میخواهم شهید بشوم.» خواب شهید رحیمی را زیاد میدید. یک هفته قبل از شهادتش رفته بودم به خانة پدرم. وقتی برگشتم دیدم کمال گوشهای از خانه نشسته است و بلندبلند گریه میکند. نگران شدم. آشفته پرسیدم: «چی شده؟ چرا گریه می کنی؟» گفت که عکسهای شهید رحیمی را نگاه کرده و یاد خاطراتشان افتاده است. هوایی شده بود و بیتاب. آرزو میکرد زودتر به شهادت برسد. آخر هم به آرزویش رسید
#شهید کمال کشاورزی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
نشردهید
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی
من و زبیر حساس شدیم رفتیم تا ببینم چه خبر است. همیشه در کوله پشتی یک کبریت همراه داشتم به زبیر گفتم:
_کبریت را بیرون بیاور
کبریت را در دست گرفتم و به اتفاق زبیر و قلی از پله های سنگر پایین رفتیم و وارد سنگر شدیم .منتظر بودیم که با روشن شدن کبریت جسد یک هیولایی در مقابل چشمانمان خودنمایی کند اما وقتی کبریت روشن شد دیدیم دو سه تخته پتو روی هم چیده شده و یک قوطی خالی شامپویی روی آن افتاده و صدایی که قلی میگفت مربوط به قوطی خالی بوده.
برای امتحان پا روی آن گذاشتم و صدای فیسه ای از خود درآورد. به آقا قلی گفتم:
- بفرمایید این هم جسد عراقی
قلی میخواست زیر بار نرود اما آن قدر زبیر از او خندید که دیگر توقف نکرد و رفت. من و زبیر هم به جمع نیروهای دسته آمدیم. کندی حرکت در کانال به دلیل حمل مجروحان و شهداء آن چنان بود که ما از این فرصت برای کنجکاوی و سر درآوردن از
سنگرهای عراقیها استفاده میکردیم. زبیر دستش را کشید و گفت:
نگاه کن متوجه شدیم یک مجروح عراقی به یک صندوق پر از نارنجک تکیه زده است به اتفاق زبیر به کنار او رفتیم .زبیر اسلحه را به طرف مجروح عراقی کشید و گفت:
- «الموت !لصدام»
مجروح عراقی با عصبانیت کلماتی را تندتند به زبان عربی ادا نمود. معلوم بود که فحش و ناسزا می.گوید. من هم گفته ی زبیر را تکرار کردم .این بار نیز مرد عراقی با عصبانیت بیشتر پاسخ من را با کلماتی که معلوم بود بوی ناسزا می دهد، گفت.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما هم امید داریم که شهید بشویم
🔹شهید فخریزاده: اینها نشان دادهاند که جهادگرهای علمی را هم میکشند؛ پس ما هم امید داریم که شهید شویم.
#شهیدفخری_زاده
#سالروز_شهادت
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹نیمه شهریور سال 60، سید رضا میخواست به منطقه برود. گفت: داداش من را میبری پادگان، موتور را برگردانی؟ آن زمان تازه یک موتور هوندا 125 از تعاونی سپاه گرفته بود. گفتم: آره داداش بریم. سوار شدیم. با موتور به سمت پادگان آمدیم. در بین راه گفت: سید علی حواست به خانه باشد، مراقب پدر و مادر باش. گفتم: چشم، حواسم هست.
تا برسیم مرتب سفارش این و آن را میکرد. به درب پادگان رسیدیم. پیاده شد تا وارد شود. برگشت. من را محکم در آغوشش گرفت و بوسید. نگاهی به موتورش کرد و گفت: این را از تعاونی سپاه گرفتم. اگر شهید شدم، به یکی از برادران سپاه با همان قیمت تعاونی بده، یکوقت گرانتر ندهی!
گفتم: چشم.
خداحافظی کرد و داخل پادگان شد. با تمام این سفارشهایش، هنوز نفهمیده بودم تمام این مسیر و آن درخواست آخرش وصیت بود و این آخرین دیدارم با سید رضا است.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕯 #٫#فاطمیه فرق داره...💔
🏴 فاطمیه مجلس خصوصیه سیدالشهداست
🎙#صابر_خراسانی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
49.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨کشف پیکر مطهر ۸ شهید مدافع حرم
📹تصاویری از تفحص پیکرهای مطهر هشت شهید مدافع حرم در سوریه
🔹شهید علی آقا عبداللهی، شهید مهدی ذاکر حسینی، شهید الیاس چگینی، شهید محمدرضا یعقوبی، شهید غلامعلی تولی، شهید سید مصطفی صادقی، سردار شهید حسن اکبری و شهید رضا عباسی
🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz