*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_بیست_و_سوم*
🎤 به روایت محسن ریاضت
هاشم می گفت : بچه ها نگاه کنید اگه آدم اراده کنه میتونه یه طناب دور تا دور کره زمین بکشه فقط اراده و عشق میخواد.
این را سال ۶۳ و در منطقه دهلران و نزدیک شیار مالحه می گفت. یکی از مناطقی که ما چندین بار کار شناسایی کردیم .همان منطقه ی بیات بود.
برای دیدگاه مشکل داشتیم. فقط یک ارتفاعی مشرف بود بر منطقه و ما می توانستیم به عنوان دیدگاه استفاده کنیم .ولی برای رسیدن به آن باید مسیری را کانال میزدیم که برای تردد زیر دید عراقی ها نباشیم. زمین آن منطقه هم خیلی سخت بود خیلی از بچه ها از جمله خودم امیدی به اینکه بشود در آن زمین کانال زد نداشتیم .هاشم که آمد پای کار وضع عوض شد.
خیلی سماجت می کرد که کانال باید زودتر آماده شود تا بحث شناسایی برای عملیات قدس ۳ به جایی برسد.
اکثر شبها که باید به شناسایی میرفتیم .شب هایی هم که استراحت می کردیم، بیل و کلنگ به دستمان میداد و باید کانال میکندیم. خودش هم یک لحظه بیکار نمی نشست.
یک شب خیلی خسته بودیم خدا رحمت کند غلام ذاکرعباسی ،نشسته بود و کلنگ را آماده گرفته بود روی دوش ،تا هاشم می رفت سراغ گروه جلویی ، غلام چرا میزد . همین که سر و کله هاشم پیدا میشد ، از جا می پرید و کلنگ را محکم به زمین می زد . هاشم متوجه شده بود اما به روی خودش نمی آورد .
صدا میزد:« غلام چکار میکنی؟»
_دارم کار میکنم مگه نمی بینی؟!
ماهم می خندیدیم . من بهانه می آوردم که خاکش سفت است. سریع کلنگ را می گرفت و شروع می کرد به کندن:«شما بچه شهریار کار کردن بلد نیستین»
دست از سر ما بر نداشت تا این که آخرش کانال را رساند به پای آن ارتفاع و عجب دیدگاهی هم برای ما درست شد .
تازه از سر آن کامل خلاص شده بودیم که یک روز با آن شدیدی آمد و رودخانه ی میمه طغیان کرد . جاده ای که کنار رودخانه بود خراب شد و راه تدارکاتی ما به کلی قطع شد . ژاندارمری هم که آنجا خط داشت ، مشکل بیشتری پیدا کرده بود . ما که چند نفری بیشتر نبودیم ، اما گردان ژاندارمری بالای ۳۰۰ نفر نیرو داشت . هم ما و هم بچه های ژاندارمری مانده بودیم که برای آب و آذوقه چه کار کنیم .باز این جا هم ایده هاشم بود که جواب داد .
روز از نو روی از نو ، این بار باید راه باز می کردیم . قبلا ما از مسیر میان بر با موتور به دهلران رفته بودیم .آمد به ژاندارمری گفت و کمک خواست تا جاده باز شود . یک آیفایی پر از نیرو با بیل و کلنگ برداشتند و رفتند .هر چه هاشم به من گفت تو هم بیا ، نرفتم . مجید خدایی تعریف کرد : آنجا هم ماجرای کانال کنی به شکل دیگری داشتیم . بچه های ژاندارمری ناامید شده بودن اما هاشم را که می دیدند کار می کرد ، کمک می کردند . مجید تعریف می کرد که یک تکه ای خیلی خراب بود .آن تکه را هاشم داد دست بچه های ژاندارمری و خودش رفت جلوتر .حالا بچه های ژاندارمری می خواستند کار را رها کنند که هاشم برگشت گفت:زودتری اینو آما ه کنید که یک کم هم جلو کار کنیم »
آنقدر از خودش و بقیه کار کشیده بود که بالاخره یک راه میانبر راز کردند و فرمانده ژاندارمری به خاطر همان راه میانبر تشویقی گرفت .یعنی زحمت اصلی را هاشم کشید و تشویقی را او گرفت.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
#ﺯﻳﺎﺭﺕﻣﺠﺎﺯﻱ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ, قرائت زیارت عاشورا
👇👇
🚨🚨🚨🚨
تا دقایقی دیگر ⭕️⭕️
لینک هییت آنلاین با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
•°🌱
#قرار_عاشقی
#سلام_به_ارباب✋🏻
ای بادصبا برسون به حسین«علیهالسلام»
سلآم برحسین«ع»
سلآم از راه دور
سلآم ای کربلآ
سلآم ای نینوا
سلآم ای خآمسِ آل عبا
#جان_عالم_به_فدای_تو_شود♥️🌱
#شب_جمعه هوای حرم دارم ...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ع
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨#اطعام_علوی🚨
👈امام صادق(ع) فرمود:
غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق و یک میلیون شهید و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد. (بحار ج۶ ص ۳۰۳)
🎊🔹🎊🔹🎊🔹
#طرح_طبخ_وتوزیع اطعام #سفارش_شده عید غدیر
#به_نیابت_امام_زمان عج و شهدا
#نذرظهورمنجی_موعود(عج)
🌿🌷🌿🌷
👈👈شماره کارت جهت مشارکت :
۶۰۳۷۶۹۷۵۰۶۶۱۵۴۸۰
بانک صادرات. بنام محمد پولادی
🚨لطفا با توجه به تعدد طرحها، مبالغ مربوط به اطعام غدیر را فقط به همین شماره کارت واریز نمایید🚨
🔹🍃🔹🍃
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سلام_امام_زمانم 💚
🌤️صبح یعنی
💓تپشِ قلبِ زمان
درهوسِ دیدنِ تو
کہ بیایی و زمین
گلشنِ اسرار شود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
6⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر
✅ معاشِرَ النّاسِ، فَبایِعُوا اللَّهَ وَ بایِعُونى وَ بایِعُوا عَلِیّاً اَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْاَئِمَّةَ مِنْهُمْ فِى الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ كَلِمَةً باقِیَة
✅ هان مردمان! با خداوند بیعت کنید و با من پیمان ببندید و با علی امیرمؤمنان و حسن و حسین و با امامان از نسل آنان که پس از ایشان خواهند بود. امامانی که فرمانی پایدار در دنیا و آخرت اند.
📚بخشی از فراز یازدهم خطبه شریف غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیره_شهدا
روضه داشتیم. چند تا از مهمان ها از استکان ها خوششان امد, به هر کدام دو تا دادم.
وقتی احمد امد گفتم چهارتا استکان بیشتر نداریم, سختمه مرتب انها را بشورم.
یه حواله بده از شورا بگیرم. سرخ شد. گفت به خدا اگه اتش کف دستم بگذاری که از ان سمت دستم بیرون بیاید از کارم برای خودم و خانواده ام سواستفاده نمی کنم!
🌷🌱🌷
#ﺷﻬﻴﺪاﺣﻤﺪﻋﺴﻜﺮﻳﺎﻥ
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
#ایام_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷▫️🌷▫️🌷
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨اطلاعیه 🚨
مسابقه بزرگ کتاب خوانی از کتاب آرزوی فرمانده (خاطرات سردار شهید حاج منصور خادم صادق)👏👏👌
شرایط شرکت در مسابقه:
1- نسخه فیزیکی📚 کتاب در مراسم هفتگی میهمانی لاله های زهرایی/ عصرهای پنجشــبه در قطعه شهدای گمنام شیراز ارائه میشود
💢نسخه الکترونیکی نیز از طریق کانال کانال شهداي شيراز مي باشد ⏬⏬👇🔍👇
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
2- پس از مطالعه کتاب، با مراجعه به لینک زیر سوالات مسابقه را پاسخ دهید😇⬇️
https://survey.porsline.ir/s/MrCnKtV
3- مهلت ارسال پاسخنامه تا ۴ مرداد 1400 می باشد.‼️‼️
4- به ۱۰ نفر از کسانی که پاسخ صحیح را ارسال کرده باشند، به قید قرعه جوایزی اهدا می شود 🤩🎁(جایزه نفرات برگزیده کارت هدیه به مبلغ ۱۰۰ هزارتومان می باشد که انشاالله به همت خیرین تعداد آن اضافه خواهد شد)🎊🎊
شرکت در مسابقه برای عموم افراد در هر نقطه از کشور بلامانع می باشد
لطفا نشر بدهید....
⬇️⬇️⬇️⬇️
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
Merge.pdf
10.95M
نسخه پی دی اف کتاب *با آرزوی فرمانده*
جهت مطالعه و شرکت در مسابقه
لینک سوالات⬇️
https://survey.porsline.ir/s/MrCnKtV
🔹🔹🔹🔹🔹
توجه: با اجازه نویسنده کتاب نسخه پی دی اف فقط در جهت مطالعه و شرکت در مسابقه می باشد و هرگونه کپی برداری و چاپ ممنوع میباشد
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_بیست_و_چهارم*
🎤 به روایت محمدعلی شیخی
چیزی که هاشم را متفاوت کرده بود ، جدای از بحث شجاعت و نترسی ، هوش بالا برای تجزیه و تحلیل آنی و لحظهای بود.
مثلاً برای شناسایی قدس ۳ در منطقه زبیدات ، یک شب با برادری به نام عزیزاللهی رفته بود . این را خود عزیزاللهی برایم تعریف کرد که آنشب که هوش و تدبیری از هاشم دیده بود .
می گفت که ما روی جاده شنی ، توی دل خاک دشمن پیش می رفتیم که دیدیم یک خودروی عراق نزدیک می شود.
این ها میکشند توی شانه جاده و یک جایی مخفی می شوند تا خودرو را رد شود . به مجردی که آیفای عراقی می رسد هاشم یک قلوه سنگ را محکم به اتاقش می کوبد .
عزیزاللهی خیلی از این کار هاشم ناراحت می شود . آنها چند کیلومتر توی دل دشمن بودند . عزیزاللهی می گفت تا آن سنگ خورد به اتاق آیفا راننده با سرعت بیشتر گازش را گرفت و رفت .
بعد چیزی نگذشت که صدای بوق ممتد خودرو بلند شد. دستش را گذاشته بود روی بوق و همانطور بوق میزد .
عزیزاللهی میگفت که ما قاعدتاً باید از این وضعیت رسیدیم اما هاشم شروع کرد به تجزیه و تحلیل که بله این نزدیکی یک مقر است و این مقر دژبانی دارد و بوق های ممتد راننده هم به خاطر ترس و اضطراب از آن صدای برخورد سنگ بوده و حالا میخواهد دژبان زودتر زنجیر را بیندازد.
عزیزاللهی با نظرش مخالفت میکند که نمیشود به همین سادگی چنین قضاوتی کرد . هاشمی میگوید پس باید برویم و نگاه کنیم. میروند و اتفاقاً برخورد می کنند به مقر فرماندهی تیپ عراقیها و همانجا یک کار شناسایی خوبی را انجام میدهند ، کاری که میشود گفت رمز موفقیت عملیات قدس ۳ شد .
همیشه اعتقاد داشت که در کار اطلاعاتی از موضوعات پیش پا افتاده هم نباید صرف نظر کرد . کما این که از بوق زدن ماشین یک چنین تجزیه و تحلیل خوبی را برداشت می کرد . برای همین هم مسئولین لشکر روی شناسایی ها و تجزیه و تحلیل های هاشم حساب جداگانهای باز میکردند . شناسایی های هاشم واقعاً کاربردی بود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷شغل پدر ما چوپانی بود و دام و حشم مردم روستا را به چِرا می برد.هنوز چهل روز از ولادت برادر کوچکم محمد نگذشته بود که پدرمان، "نجات اسلام نسب" بار سفر را از این دنیای فانی بست و به رحمت ایزدی پیوست. پدرمان مرحوم نجات، مردی مؤمن و دین دار بود. در روستا معروف بود، هر وقت در بیابان های اطراف، محلی را پیدا می کردند که رو به قبله صاف شده و تمیز بود، به اصطلاح برای نماز آماده شده بود، می گفتند: کار نجات است!
محمد که طعم یتیمی را از کوچکی چشیده بود، از وقتی خوب و بد را فهمید، با چوپانی کمک خرج خانواده بود. سال 46، وقتی 12 ساله بود، به شیراز آمد، هم درس می خواند، هم کار می کرد. اول در پارچه فروشی، بعد هم در خیاطی. آنقدر امانت دار بود و کارش را خوب می کرد که
یک روز صاحب کارش گفت: بگذارید، محمد شبانه روز پیش من بماند و باشد...
راوی خواهر شهید
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍ﻭﺻﻴﺖ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺷﻬﻴﺪ:
اي حسين! تو كه در كربلا يكايك شهدا را در آغوش مي كشيدي و مي بوسيدي و وداع ميكردي، آيا ممكن است هنگامي كه من نيز به خاك و خون مي غلطم، تو دست مهربانت را بر قلب من بگذاري و عطش عشق مرا به خود، سيراب كني؟!😭
خدايا! تو را شكر ميكنم كه مرا در كوي غم گداختي و در درياي درد، آب ديده كردي و در برابر حوادث روزگار، رويين تنم كردي تا سخت ترين مشكلات حيات و خطرناك ترين ضربه هاي تاريخ را عارفانه و عاشقانه تحمل كنم.
#شهيد امير سرتيپ جمشيد جاودانيان
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
#سالروز شهادت
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
یادم هست زمانی که برای راهیان نور جنوب میرفتیم،من و هادی و چند نفر دیگر از بچههای مسجد، جزء خادمان دوکوهه بودیم.آنجا هم هادی دست از شیطنت بر نمیداشت.🌹
مثلاً، یکی از دوستان قدیمی من با کت و شلوار خیلی شیکٔ آمده بود دوکوهه و میخواست با آب حوض دو کوهه وضو بگیرد.
هادی رفت کنار این آقا و چند بار محکم با مشت زد توی آب! 😁
سر تا پای این رفیق ما خیس شد. 😩🤧😑
یکٔ دفعه دوست قدیمی ما دوید که هادی را بگیرد و ادبش کند.😐
هادی با چهرهای مظلومانه شروع کرد با زبان لالی صحبت کردن. این بندهی خدا همین تا دید این آقا قادر به صحبت نیست چیزی نگفت و رفت. شب وقتی تو اتاق ما آمد، یکٔ باره چشمانش از تعجب گِرد شد .😳هادی داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف میزد!😉😄
منبع:#کتاب_پسرڪ_فلافل_فروش
#شهدارفتندوجاماندهایم 😔
سال روزِ تَوَلُدَش:1367/11/13
سال روزِ آسِمانے شُدَنَش:1393/11/26
هدیه به شهید هادی ذوالفقاری یڪ صلوات هدیه ڪـنید 🌸🍃
#شهید
#شهادت
🌹🌱🌹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
❣️تو با خنده دوا کردی
تمـام درد هایم را ..
✨کدام اکسیر جاویدی
درون خنـده ات پیـداست ..
#❤️شهید حاج حسین خرازی🕊
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
5⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر
✍امام صادق (ع) فرمودند:
✅ کسیکه در این روز (عید غدیر) یک درهم به برادر مؤمن خود بدهد، برابر با صد هزار درهم در غیر این روز است. طعام دادن در این روز به یک مؤمن مانند طعام دادن به همه پیامبران و صدّیقان است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیره_شهــدا
🌷 شدت گرماے هوا آنقدر زياد بود كه هركسے را به شكايت واميداشت. در چنين شرايطي سید صادق از وسايل خنككننده و كولر، خودداري ميکرد.
او كه در ميدان مبارزه، با جديت و پشتكار ميجنگيد در عرصه جهاد با نفس نيز درس شهامت و ايستادگي را به خوبي اجرا ميكرد.
ميگفت: «در شرايطي كه رزمندگان، در مناطق جنوبي و كنار اروندرود به دليل گرماي طاقت فرسا و شديد هوا، راحتي و آرامش ندارند خدا هم راضي نيست كه من در ستاد باشم و در پناه هواي مطبوع و دلپذير خنك كنندهها (كولر)، در آسايش باشم.
#شهیدسیدمحمدصادق_دشتے
#شهداےفارس
🌹🍃🌷🍃🌹🍃🌷
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_بیست_و_چهارم*
🎤 به روایت محمود مظاهر.
هاشم هیچ وقت دنبال آسایش نبود . همیشه میخواست در خط اول باشد تا بتواند روی تحرکات دشمن دقت نظر داشته باشد .آدم نبود که منتظر دستور یک مقام بالاتر بماند که او چیزی در خواست کند و برود دنبال کند. همیشه کنجکاو بود اگر نمی توانست شناسایی برود سراغ دیدگاه می رفت و دشمن را زیر نظر می گرفت. چیزی که من خیلی برایم جالب بود و سماجت و کله شقی بود.وقتی وارد منطقه دشمن می شدیم با چنان اعتماد به نفسی راه میرفت که انگار ن انگار توی زمین دشمن راه می رود. گاهی چنان بی محابا جلو میرفت که آدم می ترسید.
هوای زمستان ۶۳ بود و در منطقه دهلران ارتفاعاتی را باید شناسایی می کردیم. ما افتاده بودیم با گروه فلق که مسئولش هاشم بود. یک شب راه افتادیم و باید بالای ۱۰ کیلومتر توی عمق نفوذ میکردیم.هاشم هم اخلاقش طوری بود که خیلی پیره می کرد اگر محوری را به عهده می گرفت توی همه جزئیاتش ریز می شد و تا ته و تویش را در نمی آورد دست بردار نبود.
در هر حال آن شب روی محور رفتیم جایی که خیلی به سنگرهای دشمن نزدیک بودیم رسیدیم یک جایی که دیدیم نمی شود زیر نور ماه جلو برویم چون عراقی ها ما را می دیدند. هاشم مسئول گروه تصمیم بر آن شد که بیست دقیقه استراحت کنیم تا ماه رفت پایین راه بیفتیم.
یک وقتی که بیدار شدید این یک ساعت و نیم گذشته. هاشم خیلی جا خورد ما باید طوری می رفتیم که برای برگشت به روشنایی برخورد نکنیم. سریع راه افتادیم و کار شناسایی را شروع کردیم.
وضعیت طبیعی و جغرافیایی آنجا شرایط خاصی داشت با این حال علیرغم فرصت کم تلاش کردیم کار شناسایی آن را خوب انجام دهیم.
اینها همه برمیگشت به تدبیر هاشم ، آدمی نبود که بخواهد برای رفع تکلیف کاری انجام دهد و بعد منجر به دادن اطلاعات غلط بشود و این اطلاعات سبب بروز مشکلات در شب عملیات شود.
همیشه حرفاش این بود که بچههای گردان ها با اتکای اطلاعات و مسیرهایی که ماها انتخاب میکنیم وارد عمل میشوند.به همین خاطر خوش نداشت کارها ماست مالی شده و ناتوان در اختیار گردان ها قرار بگیرد.
آن شب تمام مشکلات به خاطر ضیق وقت از وضعیت سنگرهای دشمن و نوع موانع و شیوههای دفاع اطلاعات خوبی کسب کردیم خدا هم کمک کرد و زود کارمان تمام شد.
در مورد دیگر هم با و مجید خدایی و بابایی رفتیم آن مرتبه روی برگشت کارمان به روشنایی کشید. تنها شانس مه صبحگاه بود.ما توی این همان مه گرفتگی خدا کشیدم جلو تا رسیدیم به رودخانه .دوروبرمان را نگاه کردم دیدم توی یک نعل اسبی در مواضع دشمن هستیم . با چشم خودم نگهبان عراقی را میدیدم که ۱۰۰ متری ما روی یک نقطه مشرف در جایی که ما بودیم ایستاده بود.
نگاهی به هم کردیم هاشم داشت ذکر می گفت اصلا به روی خودش نمیآورد که توی چه شرایط گیر افتادیم. شروع کردیم و جعلنا خواندن و سینهخیز راه افتادیم.
نمیدانم چطور شد آن نگهبان ما را ندید. بعد از آنکه آن را با هر بدبختی پشت سر گذاشتیم تازه رسیدیم به میدان مین و کمین های دشمن.این هم خودش ماجرایی بود با چه سختی کمیت را دور زده و میدان مین را رد کردیم . لطف خدا شامل حال مان شد تا رسیدیم به منطقه خودی.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷اوایل که به شیراز آمده بود، در یک مغازه بزازی در بازار وکیل کار می کرد. هر روز صبح با ذوق و شوق می رفت سر کار، غروب، بعد از نماز مغرب و عشاء بر می گشت. یک روز به محمد گفتم: محمد چرا انقدر شب ها دیر میای، مگه تا ساعت چند باید سرکار باشی؟
سر به زیر انداخت و گفت: راستش، عصر کارم تمام می شه، اما منتظر می شم تا اذان بگن، نمازم را در مسجد می خوانم بعد می آیم!
- خوب چرا انقدر معطل بشی، بیا نمازت را خونه بخوان!
- نه، چون مهمان شما هستم، شاید صاحب خانه شما راضی به ماندن من نباشد و نمازهایم مشکل دار بشه!
هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اما به چیزهایی توجه می کرد که شاید ما توجه ای به آن نداشتیم. گفتم: کاکو، خیالت راحت، ماهی پنج تومن اجاره اضافه به صاحب خانه به خاطر تو میدم!
راوی خواهر شهید
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰حاج قاسم سلیمانی: جمعی که در آن احمد بود، یک صفای دیگری داشت، مجلسی که در آن احمد بود، یک رونق دیگری داشت. وقتی جلسه ای برای ما بچه های جنگ میگرفت، اولین موضوعی که به همه تذکر میداد، این جلسه برای خداست و بعد پیرامون آن حرف میزد.
لذا نقش احمد در ما، خیلی نقش مهم و برجسته ای بود.
🌷 به مناسبت سالروز تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی
🌹🌱🌹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺻﻴﺎﺩ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ🚨
🔰از شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۲ بر می گشتیم. ...
هلیکوپتر که روی زمین نشست.🚁
#شهیدصیاد شیرازی پیاده شد. پشت سرش هم کمال....👌
کمال در بین فرماندهان عالی رتبه ای که حاضر بودند روی دو زانو نشست و شروع کرد به یک چوب موقعیت محوری که باید عمل می شد را به دقت تشریح کرد....💪
کلامش که تمام شد. صیاد روی دوش او زد و گفت: باید درجه های من را بزنن رو دوش این کیهان فرد!😳!🙂
ادامه داد: چنین نیرویی را باید تو هفت سنگر پنهون کرد تا دست دشمن بهش نرسه!👌
قبل از رفتن به عملیات خواب دیده بود از هلیکوپتر سقوط می کند....😞
توی هلیکوپتر بود که شهید شد.😭
#شهید محمد امین(کمال) کیهان فرد
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
شهادت:۱۳۶۲/۵/۲ عملیات والفجر ۲- حاج عمران
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 #آزادےازجــنس_شهدایے🚨
🎊🌱🎊🌱🎊
طرح آزادی #زندانیان_جرایم_غیرعـمد
در ایام دهه ولایت و عید غدیر
👇👇👇
#مثل_شهدا_پای_غصه_های_مردم
#به_نیابـت_امام_زمان(عج) و شهدا
#نذرظهــورمنجےموعــود
🌺🌱🌺🌱🌺
#مشخصات زندانی:
زندانی مورد نظر کشاورز بوده که به علت سقوط از ارتفاع ناحیه کمر و پا دچار حادثه می شود...به علت عدم توانایی در پرداخت بدهی با شکایت طلبکاران از سال 98 تاکنون در زندان می باشد. ایشان داری 5 فرد تحت تکفل می باشد
#مبلغ_بدهی ایشان : ۱۸ میلیون می باشد
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
شماره کارت جهت مشارڪت:
6037997950252222
بانک ملی. بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز
🌸🌷🌸🌷🌸
ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭاﺭﻳﺰ ﻭﺟــﻮﻩ ﺑﻴﺶ اﺯ ﻣﺒﻠﻎ اﻋﻼﻣﻲ, ﻣﺒﺎﻟﻎ اﺿﺎﻓــﻲ ﺻﺮﻑ ﺁﺯاﺩﻱ ﺯﻧﺪاﻧــﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻴــﺸﻮﺩ
🌺☘🌺☘🌺
#هییت_شهداےگمنام شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام
🎊🎊
ضمنا گزارش ازادی و ستاد دیه استان از طریق کانال رسمی هییت اطلاع رسانی می شود
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد... در ثواب شریک شوید
ای صبـح من از طعم کلامت شيرين
هر لحظه به اعتبار نامت شيرين
لبخند بزن، بخند، از قند لبت
هر صبـح بخيـر و هر سلامت شيرين
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
4⃣روز مانده تا عید بزرگ امامت و ولایت
👤 آیت الله حائری شیرازی: نگویید «مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد»
💢هرچه می توانید سنتهای خود را در عید غدیر، جدیتر بگیرید. نگویید: «مستحب است؛ شد شد؛ نشد نشد».
⁉️ این سنتها از اوجب واجبات است. چرا؟
✅چون شناسنامۀ ما شیعیان است.
پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند که بچهها از یک ماه، دو ماه قبل چشمانتظار عید غدیر باشند! حتی اگر لازم شد، قرض کنید و یک عیدی حسابی -به اندازهای که به علی ارادت دارید- به بچهها بدهید.
❌ نگویید: «باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض میشوی، خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای، یک بار هم برای حضرت علی مقروض شو.
❌مسیحیها بابانوئل درست میکنند و به بچه هایشان میگویند: «او برای تو هدیه را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده».
بچه از اول ذهنش با عیسی (علیهالسلام) انس میگیرد، رفاقت میکند.
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ_ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ..
🌷نیمه شب برای تجدید وضو بلند شدم. به زحمت خود را از سنگر بیرون کشیدم، هنوز چند قدم از سنگر دور نشده بودم که صدایی مرا میخ کوب کرد. فکر کردم حتماً مجروحی را تازه از خط آورده اند،؛ اما خوب که دقت کردم دیدم صدای مناجات است که باسوز خاصی خوانده می شود.
همان جا پشت خاکریز نشستم. هر چه چشم تنگ کردم تا صاحب صدا را ببینم تاریکی منطقه اجازه نداد.
می خواستم صاحب صدا را بشناسم. تا اذان صبح همان جا نشستم.
نزدیکی های اذان صدا قطع شد. دیدم از گودالی شخصی بیرون آمد و به سمت نماز خانه رفت.
بی آنکه متوجه شود دنبالش رفتم، کسی نبود جز قاسم چوپان!
#ﺷﻬﻴﺪﻗﺎﺳﻢ_ﭼﻮﭘﺎﻥ
#شهدای_فارس . اﺳﺘﻬﺒﺎﻥ
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ 🌹
🌷🍃🌹🍃🌷🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_بیست_و_ششم*
🎤 به روایت سید موسی حمیدی
شبی که بنا بود برویم دنبال تیم مفقودی من هم بودم. بقیه بچه ها همان روز به طرف اهواز حرکت کردند. شب من باهاشم و (شهید) رضا ذاکر عباسعلی رفتیم. رضا خیلی منگ و پیکر بود انگار فهمیده بود که برادر شهید شده است. این را نه رضا که ماها همه از همان ظهری که آخرین نماز را با هم خواندیم متوجه شدیم. اولاً غلام که به لحاظ سازمانی با تیم ترکی نژاد نبود دیگری بود.
ناصر خدری هم کارش توی بحث شناسایی نبود . او هم بیشتر روی دیدگاهها کار می کرد. اتفاقاً همان روز پیچید به پای هاشم که تو یه کاری کن تا من را هم بگذارند برای یکبار هم که شده با اینها به شناسایی بروم .هاشم موضوع را با جعفر مومن باقری در میان گذاشت و او هم اجازه داد که ناصر برود.
سر نماز ظهر و عصر آن روز ، غلام از اول تا آخرش گریه میکرد. همین ترکی نژاد که پیش نماز بود هم مرتب گریه میکرد.یعنی آن نماز را با اشک به جا آوردند. عجیب هم گریه می کردند بعد هم رفتند و دیگر برنگشتند.
شب هوا ابری بود که ما رفتیم دنبالش بودید خیلی کم بود از رودخانه سومار که عبور کردیم به قدری آب سرد بود که هاشم مجبور شد ماها را یکی یکی کول کند و از آب رد کند. دلش نیامد که ما خیس شویم بعد سردمان بشود خودش فدای بقیه شد.
هاشم آن مسیر را چند بار رفته بود. با این حال هر چه میرفتیم نمی رسیدیم . یک وقت من دوربین دید در شب را آماده کردم و خوب به ارتفاعات دور و اطراف نگاه کردم . منطقه خیلی ناآشنا بود موضوع را با هاشم درمیان گذاشتم. او هم دوربین را گرفت و نگاه کرد و گفت :سید میدونی ما کجاییم؟!»
گفتم :نه فقط همین قدر می دانم که منطقه را نمیشناسم»
با رضا که مشورت کرد و او هم حال و دل حرف زدن نداشت.
بی حوصله گفت که نمی داند.
هاشم گفت : ما حدود ۵ کیلومتر پشت سر دشمنیم.
ما ندانسته نفوذ کرده بودیم پشت سر دشمن و خبر نداشتیم. برای اینکه برگشتمان به روشنایی صبح نخورد خیلی با عجله برگشتیم . آمدیم تا رسیدیم جایی که خط اول عراقیها بود و احتمال می دادیم بچه ها توی تله مین ها افتاده باشد. دشمنان منطقه را خیلی پیچیده کرده بود . هم از نظر موانع و هم از نظر نیروی انسانی ، نگهبان ها و کمین های متعددی را کار گذاشته بود . همانجا برای ما مسجل شد که تیم با مشکل خاصی مواجه شده است . چون آن دقت و وسواس بیش از حد عراقی ها بیانگر این بود . رضا گریه میکرد و هاشم با سینه پر درد زل زده بود به موانع و نگهبان های عراقی و ساکت بود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿