eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
789 ویدیو
85 فایل
🔰 #تولید_اشعار_آئینی 🔰 #تولید_استیکر_عکس_نوشته_مذهبی 💢 تنها کانال #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_1367
مشاهده در ایتا
دانلود
(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحمّدٌ رَسُولَ الله) بهار عزت رسید، ز لطف پروردگار زمین شده سربه‌سر ز یُمن حق لاله‌زار ز چشمه‌ی ایزدی، روان بوَد چشمه‌سار هزاردستان عشق، به نغمه بر شاخسار ترانه خوانَد همی به عشق و شور و نوا به رزم اسپند و دی، سپاه نوروز بین سپاه نوروز را ، همیشه پیروز بین ز بعد شام سیَه، درخشش روز بین به چرخ دین و خرد، مَهِ خودافروز بین نبیّ امّی نسب، محمّد مصطفی (ص) بشارت ای مسلمین! که عید بعثت رسید گذشت دور مِحن، زمان عزّت رسید شب غم آمد به سر، چو روز عشرت رسید بگو به لب ‌تشنگان، که ابر رحمت رسید بریز ساقی کنون، به جامم آب بقا جناب احمد شبی، به امر حق شد رسول که درس احکام دین، دهد به قوم جهول کسی که اسلام را ، بکرد از اوّل قبول خدیجه و بعد از او، علی‌ست زوج بتول که صِیتِ توحیدشان رسید بر ماسَوا رسول با فرّ و جاه، چو اختری تابناک فروغ یزدان فشاند ز چرخ دین تا سماک ز گفتن حرف حق، نشد دمی بیمناک تناقص لامکان، ز صدر شد بر مَغاک لوای اسلام شد، فراز عرش عُلا به عزم ترویج دین، بکرد هفتاد جنگ که لشکر ملحدان، رهاند از کفر و ننگ بدید در جنگ ‌ها ، مصائب رنگ رنگ به راه اسلام داد، بسی گهرها ز چنگ هزار شیر دلیر، چو حمزه‌ی باوفا به غیر لطف و کرم، نبود منظور او سوای پند و حِکَم، نبود دستور او جهان ز ظلمت رهید، ز پرتوِ نور او علوم کاهن همه، شدند مسحور او جز «إهدَ قَومی» نگفت به پیشگاه خدا فراز دنیای کفر، فراشت احمد عَلَم تمام اصناف را ، فکند بر خاک غم به سقف بتخانه‌‌ها ، کلام حق زد رقم که در تعجب شدند، کرسی و لوح و قلم سرودِ توحید خواند به خفیه و بر ملا بگویم این تهنیت، به جمله خلق جهان ز بعثت مصطفی، رسول با عزو شان چنو بوَد راهبر، به جمله‌ی پیروان ز فرّ ایمان او بیافت گیتی، امان ز شرّ کفّار دون، شدند امّت رها چو طبع (شمس قمی) ز لطف یزدان بود مدایح نغز او ، چو شمس رخشان بود ز یُمن طبع روان همیشه شادان بود به‌ وصف عشّاق حق، لبش دُر افشان بود بسی بوَد مفتخر، به مدح آل عبا شادروان سید علیرضا شمس قمی برگرفته از روزنامه استوار قم 1337 eitaa.com/shamseqomi
(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ الله) یار من نارفته مکتب، مصدر تعلیم شد نقطه‌ای ناخوانده درس استاد هفت اقلیم شد بی معلّم بر علوم هر دو عالم شد علیم لا یُعلّم بود و علمش مکتب تعلیم شد در جوانی بود پیرانِ خرد را رهنمای تا بیاناتش به اهل مَعرفت تفهیم شد سر به‌سر دانشوران بودند در بحثش زبون وآنکه زد کوسِ سخن در منطقش تسلیم شد در امانت شهره‌ی آفاق بود و در شباب شد مُلقّب بر «امین» و مورد تکریم شد کیمیای سیم و زر بود و ز استغنای طبع بی نیاز از کیمیا و گنجِ زرّ و سیم شد شد محمّد نام نیکویش چو بستودش خدای وز ازل، حکم رسالت بهرِ وی ترقیم شد با یکی میم از اَحد در سالِ چل مبعوث گشت تا مُلقّب شد به احمد، کامل از آن میم شد در شب مسعودِ بیست و هفتم ماهِ رجب در «حِرا» دستورِ کارش تا ابد تنظیم شد جبرئیل از سوی حق در خدمتش آمد فرود گفت: «اقرأ بسمِ ربّك» پس برآن تصمیم شد از «حِرا» شد جانب اُمّ القریٰ آن شاه دین تا درآن شب، آیتِ حق بر سرش دیهیم شد با شهامت، نغمه‌ی «اللّٰه اکبر» بر کشید کز شعارش خصم کافر در هراس و بیم شد گفت: «قولوا لا اله» آنگاه، «اِلّا الله» گفت قدر گفتارش ز فیضِ «تفلحوا» تقدیم شد عالم امّی حسب، پیغمبر مَکّی نسَب کز خداوندش سلام دوستی تقدیم شد آیتِ عظمای حق بود و کتاب اعظمش بهر ادیان معظّم، واجب التعظیم شد احمد مرسل که باشد رحمة لِلعالمین فیضِ لطفش عالمی را موجب ترحیم شد در پناه عدل و دادِ آن خدیوِ دادگر خطّه‌ی دین را خطوطِ مَعدلت ترسیم شد کرد قانونِ مساواتی ز قرآن، پایدار تا حقوق مردمان در سهمِ خود تسهیم شد (شمس قم) گفت این قصیدت را به مدح خسروی کز تولّایش مرا نقص سخن، ترمیم شد. شادروان سیّد علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است ناله‌ی دل ، به فلک رفت و اثر نزدیک است ای‌ دل از هجر مکن شکوه رسد وقت وصال که شب صبر تو را صبح ظفر نزدیک است دلِ بی‌صبر مرا وصل تو همچون خورشید دور دست است ولیکن به نظر نزدیک است کاروانا...! چه غم از بار گران و رَه دور؟ شوق دلدار به دل دار ، سفر نزدیک است چند در وادی حیرت شده در خوف و رجا قبس عشق ، فروزان و شجر نزدیک است کام فرهاد شد از تلخی هجران ، شیرین چون بُوَد عشق، حقیقی به شکر نزدیک است تشنگان را که شده محو سراب باطل... مژده‌ی رحمت حق دِه که مَطر نزدیک است فجرِ توحید دمید از افق عشق و امید... دفع کفر و ستم و فتنه و شر نزدیک است وعده‌ی نصر من الله، که بود مژده‌ی فتح البشاره که قریب است و دگر نزدیک است عالمی در رَه ارباب نظر ، منتظرند که وفاداری ارباب نظر نزدیک است رنجه از رنج زمستان ، نشود برزیگر که بهار آید و تحصیل ثمر نزدیک است شهر علم است رسول و درِ این شهر علی‌ست فیض دیدار بَرد هر که به در نزدیک است با ولای علی و آل (ع) بجو راه نجات کاین خبر فوز عظیم است و خبر نزدیک است (شمس قم) را چو به دل ، نور ولایت تابید ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
"میلاد امام حسین (ع) مبارک باد" ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا قاصد طبعم سحرگه با سُرور از در رسید گوییا پیک وصال از جانب دلبر رسید از در آمد با بسی وجد و نشاط و انبساط کز طفیلش شام هجر و رنج و محنت سر رسید مژده بر من داد کای افسرده‌ی خاموش دل! خیز کز چرخ شرف، ماه فلک_افسر رسید تا به کی؟ باشی خموش ای عاشق شوریده حال! شمع دانش برفروزان، شاه دانشور رسید بزمی آرا «سوم شعبان» فرا آمد به ناز همچنان کبک دری با صد خرام از در رسید جستم ازجا بر گرفتم خامه‌ی عرفان به کف تا مرا این مژده از طبع گهرپَرور رسید نور عرفان سر زد از شرقِ خِرد خورشیدسان همچنان خورشیدِ عالمتاب کز خاور رسید زآنکه میلاد شهی باشد که شاهان جهان هر یکی بر درگهش چون چاکر و نوکر رسید مولد مسعود شاهنشاه احرار جهان مظهر يزدان، حسين آن بَضعه‌ی حيدر رسيد شد برون از بحر هستی گوهر شهوار عشق كز وجودش قدر و عزت بر دُر و گوهر رسيد سُنبل گیسوی او بازار عنبر را شکست نافه خشکید آن زمان کآن طرفه مُشکِ تر رسید چون علی درياى گوهر بود و زهرايش صدف گوهری اين‌سان، به گنج علم و دين زيور رسيد شد کمان از فرط حسرت، سَرو مُلک کاشمر مژده‌ی آن قامت رعنا چو بر کِشمَر رسید آبروی گل، سراسر ریخت نزد باغبان تا که خندان در گلستان آن گل احمر رسید شمس برج دين و دانش ، شمع بزم معرفت گشت «مصباح الهدىٰ» با چهره‌ی انور رسيد ماهِ کیهان حقیقت، پرتو افکن شد به دهر آری آری نور حق، از مَطلع داور رسید از سپهر معدلت، وز آسمان مُلک دین از فروغ لایزالی، پرفروغ اختر رسید بر نجات مَردم از جهل و فساد و انحراف كشتی بحر هدايت با بسی لنگر رسيد از ميان بحر آزادى و اقيانوس عدل ناخدا يعنی خدا با چهره‌ی ديگر رسيد باغبان گلشن دين، آبيار باغ عشق بر نهال شرع احمد، مُثمِر و مُثمَر رسيد شاهد بزم امامت، ساقی جام مراد بر خماران طريقت با می و ساغر رسيد خادما آتش فروزان! عود در مجمر بریز کاندرین میخانه، پور ساقی کوثر رسید رهبر آزادگان و سَرور سردادگان لشكر اسلام را سالار و سرلشكر رسيد مُجری فرمان يزدان، عاملِ اَعمال حق حاكم احكام قرآن، سبط پيغمبر رسيد مکتب یزدان‌شناسی، رونق از عِلمَش گرفت کز صباوت بر همه اَعلام دین، رهبر رسید از ضمير عشق او جز حق كسی آگاه نيست آنقدر دانم ضمير عشق را مُضمر رسيد تا كه بر قنداقه‌اش ساييد فُطرس بال و پر سرخط آزادی‌اش از درگه داور رسيد فاش گويم راست گويم در ميان خاكيان پور آدم، ليک ز افواج مَلک برتر رسيد مِدحت ثاراللَّهی تنها بوَد در شأن وی خونبهاى دين و خونِ خالق اكبر رسيد افتخار اهل‌بيتِ مصطفیٰ فخرالامم آبروى شيعه و اسلام را مفخر رسيد بهر قلع ظالمان و دفع استبدادیان قاضی عادل بیامد، مُجری کیفر رسید آسمان، گویی چراغانی بوَد از اختران مجلس‌آرایی كند مَه، كآن مَهِ انور رسيد سومين خورشيد رخشانِ امامت شد عيان بر سپهر دين چنين خورشيدِ روشنگر رسيد روز جشن و شادمانی، گاهِ عيش است و صفا چون صفابخش زمان، شاه همايون‌فر رسيد هست چون در ساغر ما باده‌ی عشق حسين بانگ نوشانوشِ ما بر گنبد اخضر رسيد شاد زی ای شیعه! کز لطف خداوند کریم ناسخ ادیان ناقص، ناقض کافر رسید دانی ای دل! کیست این مولود با عزّ و شرف؟ پور حیدر، آن مهین سلطان اژدر در رسید حامی بیچارگان و منجی درماندگان سرپرست کِهتران بر مِهتران مِهتر رسید ماحصل، آن خسرو ظالِم‌كُش و مظلوم‌كيش بهر دفع ظلم و كين، مظلوم را ياور رسيد (شمس قم) ديگر چه غم باشد تورا كز لطف حق كاين‌چنين طبع رسا و شعر چون شِکّر رسيد. شادروان سيد عليرضا شمس قمی 1345 eitaa.com/shamseqomi
(السلامُ عَلَیكَ يا عَلی بِن الحُسَيِن السَجّاد) ا࿐❈❁❈❁࿐✿࿐❈❁❈❁࿐ا (سرحلقه‌ی عبّاد) آفرید از مِهر ، چون جان تو را جان آفرین گفت بر خود از کمالِ خَلق این جان آفرین آفرین جان آفرین را ، کآفرید این جان پاک هم بر این جان آفرین و هم برآن جان آفرین مرحبا بر خلق خالق باد و مصنوعی چنان حبّذا بر خلق خالق باد و مخلوقی چنین دست گوهر آفرین حق به دریای کمال در صدف، پرودہ یکتا دُرّ اعلا و ثمین بحر فیض حق حسین و شهربانویش صدف گوهر اعلا على ـ سجاد و زین الساجدین مفخر شرع نَبی و نصّ معنای نُبی است کُنیه و القاب آن شاهنشه دنیا و دین بومحمد، بوالحسن، سجادِ آل مصطفی (ص) کز ذکاوت بُد ذکیّ و، از امانت شد امین پند و اندرزش بوَد مسطورہ در ارشاد خلق چون «صحیفه» کآن بوَد مفهوم قرآن مبین بر جبین زآن مُهر، کز مِهر عبادت داشتی زینت عُبّاد حق شد، مرحبا مُهر جبین در سجود او را هم‌آوا بود در تسبیح حق هم درخت و سنگ و ریگ و خار و خارا، ماء و طین خاتم و سرحلقه‌ی عبّاد حق بود و نوشت جمله‌ی «الحمدللهِ علیٰ» نقش نگین (شمس قم) را مَعرفت نبوَد به‌وصف آن امام آن قدَر دانم که او بوده‌ست زین العابدین. شادروان سید علیرضا شمس قمی 1361 @shamseqomi
(نور دانش) خواهی ار با رهروان عشق باشی هم‌نورد باید اول با هوای نفس گردی هم‌نبرد می‌توان بینی شهاب عارض دلدار را گر شبی در تیهِْ طور عشق گردی رهنورد چهره از گرد زمان کی شویی ای جویای آب تا به حفر چاه ، دستت را نیالایی به گرد تا تنور زندگی گرم است از آن بهره گیر ورنه کی گردد خمیرت نان تنور ار گشت سرد پایمردی کن چو زیرین سنگِ چرخ آسیا گو به سنگ فرقَدان مردانه بر فرقم بگرد راحت فردی برای مرد نبوَد افتخار مفتخر فردی که بر نفع جماعت کار کرد گنج محصول ار به تابستان بیابد برزگر کیمیای حاصل رنج زمستان است و بَرد بیستون فرهاد را در همت و مردی ستود کاو برآورد از دل کَه گرد و از دل کوه درد از فغان رنگ زرد و سرخ و اسپید و سیاه رو سیه، دیده سپید و خون دلم رخساره زرد مرده خواهی بین که کس در زندگی یادم نکرد بعد مرگم سال‌ها باشد عزای سالگرد نی اثر در وِرد ما ، نه رنگ و بو در وَرد باغ تا که صد رنگیم زیر این سپهر لاجورد آتش شهوت اگر خاموش سازی بی‌خلل چون خلیل، آتش سلامت داردت با لطف بَرد گر نباشد اهل دل اسرار حق افشا مکن مشتری نبوَد چو کالا را شود بازار سرد طوطی تقلیدچی هرچند خوش لفظی کند کی توانش همنوای بلبل دستان شمَرد پند نیکان در فرومایه نمی‌بخشد اثر در کویر ار بذر افشانی نروید شاخ وَرد از حقیقت دم مزن در بزم باطل پیشگان گرچه حق هرجا قدم بگذاشت باطل گشت طَرد نور دانش گر که خواهی از جماعت دور باش ماه از آن تابان بوَد کز اختران افتاده فرد (شمس قمّی) نیکمردی شیوه‌ی مردان بوَد کن نکویی تا که تاریخت بنامد نیکمرد. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi پ . ن : وِرد: ذکر ـ دعا وَرد: گل سرخ بهایم: چارپایان فرقَدان: دو برادران، نام دو صوَر فلکی (دُب اکبر و اصغر)
(شق القمر) از سپاه ناز مژگانش حذر کرده ست دل چون ز قربانگاه ابرویش گذر کرده ست دل با نگاهی شیر دل را کرده صید تیر عشق گرچه از آهوی چشمانش حذر کرده ست دل در قفای کاروان عاشقانش روز و شب با غبار راه، خود را همسفر کرده ست دل دل در آویز سر زلفش شبی چون جا گرفت خلق گفتند العجب شق القمر کرده ست دل گاه در مسجد، گهی در کعبه، گاهی در کنشت خویش را در جستجویش دربه‌در کرده ست دل در لباس خسرو و مجنون و فرهاد و اویس جمله عشاق جهان را خون‌جگر کرده ست دل در دل دیوانه، پند عقل کی دارد اثر ؟ زآنکه در عقل مصفا هم اثر کرده ست دل گیرودار زندگی را دل به بار آورده است چون ز عقل و عدل و دین صرف‌نظر کرده ست دل (شمس قم) سوزد اگر در آتش جهل و خطا از نخست افکار او را پر شرر کرده ست دل شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) (مرآت تجلی) ای روشنی مِهر و مَه ای حجت یزدان ای مَظهر حق خسرو با حشمت دوران تا چند کنیم از غم هجران تو افغان دوری تو ما را کُشد ای یوسف کنعان یعقوب ولاییم و طلبکار وصالت ای شاهِ جهان! بهر چه غایب ز جهانی ای ماه جهان! تا به کی از دیده نهانی تو صاحب عصری و نگهدار زمانی بخشنده و گیرنده‌ی دیهیم شهانی هستند شهان معتکف صفّ ِ نعالت هستیم به دیدار رخت شایق و مایل جان‌ها شده از فرقت رخسار تو زایل بِین تو و ما پرده‌ی هجران شده حایل برقع فکن از روی خود ای ماه شمایل بینیم مگر چهره‌ی خورشید مثالت شاها به کسی غیر تو مارا نظری نیست جز در ره عشق تو دگر رهگذری نیست جز وصف کمالات تو ذکر دگری نیست افسوس که از وصف جمالت خبری نیست ای جان جهان جمله به قربانت جمالت ای شمع فروزنده‌ی دین خامشی‌ات چیست گویا که ز پروانه‌ی دلخون خبرت نیست آن کس که هوای تو نباشد به سرش کیست بی مِهر تو ای خسرو عالم! نتوان زیست رزق دوجهان خردلی از خوان نوالت جز مدحت ذات تو شها هیچ نخوانیم از هجر رخت ای مه تابان به فغانیم اندر همه جا طالب آن شاه زمانیم در کعبه و بتخانه و میخانه چنانیم یابیم مگر قامت بی شبه و هَمالت هرجا که برفتیم همانجا سخن از توست در محفل اعدا و احبّا سخن از توست در کعبه و در دیر و کلیسا سخن از توست آری همه جا ای شه والا ، سخن از توست بیهوده نگویم سخن از وصف خصالت شاهنشه مُلکِ کرم و جود تویی تو در برج ولا ، اختر مسعود تویی تو از خلق جهان مقصد و مقصود تویی تو ای ماه جهان! مهدی موعود تویی تو مخلوق دو عالم همه در قید عِقالت شاها تو بر این ملک، امیرالاُمرایی این میکده را پیر مغانی و سزایی هم ساقی و هم باده و هم جام ولایی باللَه که تو مرآت تجلّی خدایی ظاهر بوَد این نکته ز گفتار و مقالت نی ما شده مشتاق تو ای مظهر خلاق! شاهان جهان‌اند به دیدار تو مشتاق عشاق تو افزون بوَد از انجم نُه طاق شد طاقت و صبر همه از هجر رخت طاق مجنون صفتانیم به امّید وصالت ما را نبوَد بی مَه رویت به جهان تاب بنمای رخ انورت ای مهر جهانتاب! باز آی ز جوف صدف ای گوهر نایاب! اسلام فنا گشته و شیعه شده بی‌تاب بفکن به سر خلق ستمدیده، ظِلالت باز آی که کشتی جهان غرق فنا شد باز آی که دجّال زمان، چهره نما شد ابنای شریعت همه را عیش، عزا شد ارکان حقیقت ، همه در بحر ریا شد از پرده برون آی ، اگر هست مجالت شاها کنی ار نهضت و از پرده در آیی زنگ از دل این قوم گرفتار زدایی اسرار خداوند ، به یاران بنمایی ابواب سعادت به رخ ما بگشایی باشد که شویم از دل و جان عبد مثالت (شمس قمی) از قدر و جلال تو سراید تا آنکه شب هجر جمال تو سر آید جز از تو و آبای تو مدحی نسراید گر پای، شود خسته به کویت به سر آید تا غوطه خورد در یَم احسان و کمالت شادروان سید علیرضا شمس قمی 1342 eitaa.com/shamseqomi
(اللهم عجل لولیك الفرج) هنوز منتظر ِ آن نگار منتظَرم سپید گشت دوچشمم به ره که منتظِرم نظر به خاک رهش دوختم که از ره لطف نظاره می‌کند آن شوخ_چشم بر نظرم به خاک پایش اگر سر نهم عجب نبوَد که سرفراز شوم پای اگر نهد به سرم ز جان و دل همه دم عزم کوی او دارم که این وصیت جاوید باشد از پدرم چو کاشتند و بخوردیم، کاشتیم و خورند چنین صفت بنهم ارث خویش بر پسرم سزد که نسل پس از نسل این ودیعهٔ پاک به دست جملهٔ اخلاف خویشتن سپرم هلا هلا چو منم منتظر به روی مهش صلا صلا رسد از وصل او به هر سحرم بیا بیا که ز هجر جمال زیبایت رسیده جان به لبم ای مه نکو سِیَرم وصال روی تو درمان عشق (شمس قمی) ست طبیب من! قدمی رنجه کن که منتظرم شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج) همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی بدهی صفا دلم را ، که تو مظهر صفایی به سرای دل قدم نِه که ز عشق گشته بنیان به در آی بی تأمل، که تو شمع این سرایی دل ما مریض عشقت! شده با امید وصلت که طبیب‌سان به گیتی ز شفا دری گشایی به گدایی تو شاها ، همه افتخار دارند که جهان گدای عشقت، تو یگانه پادشایی تویی آن امیر عادل، به حکومت جهانی که به زیر پای عدلت سر ظالمان بسایی مَه عارضت رهاند چو کلیم را ز ظلمت که به طور عدل یزدان تو شهاب روشنایی شب تیرهٔ زمان را به فروغ فضل و عرفان بنما چو روز روشن که تو ماه حق نمایی ملکوت عاشقان را تو سپهر پایداری جبروت عارفان را ، تو علوّ کبریایی دل ما بجز تو با کس، نکند چو همنشینی قدمی به چشم ما نِه! که تو همنشین مایی همه دم نوای محزون، بدهم ز نای بیرون بوَد اشک دیده‌ام خون، ز چه از برم جُدایی بنما قیام زیرا ، همگان در انتظاریم بفِکن نقاب و بازآ ، که چراغ رهنمایی تویی آیت حقیقت، شَه کشور طریقت تو سحاب لطف و رحمت تو نشانهٔ خدایی ز رَهِ کرم عطا کن تو به سائلین کویت ز دراهِم ولایت، که تو مظهر ولایی به امید وصل رویت بسرود (شمس قمّی) همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی   شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) « دُرّ شاهوار » رسید مژده به بلبل که نوبهار آمد به صحن باغ و چمن یار گلعذار آمد صبا عبیرفشان کرده دشت و بستان را بدین نوید فرح‌زا که نوبهار آمد صباح لب به تبسّم گشود غنچه ز شوق چو عندلیب خوش‌الحان به شاخسار آمد به‌طرْف باغ به گلبانگِ عشق، بلبل و سار به صد ترنم و شور و نوا، هزار آمد روان به جوی، چو شهد خوشاب آب روان به پای گلبن چون درّ ِ شاهوار آمد کنارِ جوی، به شادابی و صفا سوسن به دَه زبانِ رسا ، مژده داد : یار آمد چو لاله چهره‌ی این گل بدید در گلشن بسوخت چهره‌اش از رَشک و داغدار آمد سحرگه از شرف باغبان گلشن دین فرح‌فزا گل مختوم هشت و چار آمد به باغ عسکری آن گل دمید و باغ جنان ز رشک آن گل رخساره، شرمسار آمد دمید نوگل نرگس به دامن نرجس که نرگس چمن از حسرتش خمار آمد شمیم دلکش آن گل ز عطر دین و خرد مشام اهل خِرد را ، شمامه بار آمد به گلشن علوی سرو سرفراز رسید به کشور نبوی شاهِ تاجدار آمد به‌روز نیمه‌ی شعبان ز کِتم پرده‌ی غیب امام عصر و شَهِ غیب و آشکار آمد سلیل احمد مختار و ناسخ کفّار به انتقام نیاکان، به اختیار آمد شَه سَریر امامت، امیر کشور دین به تاج و تخت شریعت زمامدار آمد شهی که از قدمش شد بنای دین باقی مَهی که از کرمش عرش را قرار آمد امامِ هادی مطلق، ولی و حجّت حق به استعانت ِ اسلام حق شعار آمد نه خاکیان به سُرورند از ولادت وی که قدسیان همه را عیش پایدار آمد رسید خسرو عادل به دفع اهرمنان بگو به خصم که با حکم کردگار آمد امیر لشکر دین، در نبرد مدعیان به رزمگاه، مسلّح به ذوالفقار آمد خدیو عرصه‌ی ایمان، زعیم مُلک ولا به شهر عشق، مَلک‌جاه شهریار آمد پناه و حامی درماندگان به عدل و وداد به دادخواهی مظلوم، دادیار آمد نجات‌بخش بشر از میان بحر ستم مهینه جنّت یزدان، سفینه‌وار آمد شدند مات رخ او صفوف شاه و وزیر چو میر عرصه‌ی شطرنج، شهسوار آمد نهاد مهره‌ی دشمن به ششدر توحید چو دل بباخت درین نرد و در قمار آمد شها ، مها ، ملکا ، خسروا ، جهاندارا ! بیا که بی‌‌تو به دین لطمه بی‌‌شمار آمد ریا و کید و جفا و عناد و کین و حسد به جای رحم و وفا و شرف به کار آمد به سوی منتظران، خسروا نظر فرما که جان ما به لب از دردِ انتظار آمد به طبع (شمس قمی) کن عطا فروغ خِرد که بی فروغ و خرد، دین و علم تار آمد . شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(اللهم عجل لولیك الفرج) دمید فجر و شب هجر سر رسید بیا سپیده از افق وصل بر دمید بیا گذشت شام فراق و رسيد صبح وصال قمر ، به خوابگه روز آرمید بیا به جستجوی تو در دشت عشق پوييدم که خار هجر تو بر پای دل خلید بیا بيا که چشم به راهت نشسته‌ام يکعمر ز انتظار تو شد چشم من سپید بیا توان دیدن روی تو شرط ديدار است ز تن توان شد و از ديده رفته دید بیا دل از ملامت بیگانه گشته لجه‌ی خون چو در غیاب تو زخم زبان شنید بیا روا مدار که از وصل روی آن شه حسن شوند دلشدگان تو ، نا امید بیا مذاق دهر به شهد وصال شيرين کن زمانه تلخی هجرت فزون چشید بیا به پيشباز تو گلشن ، ستاره باران شد ز بس شکوفه به هر شاخه بشکفید بیا ز چرخ چارمِ افلاک، عيسی از حسرت پی نظاره‌ی روی تو ، سر کشید بیا تويی چو يوسف و یعقوب دين ز دوری تو بسان دال ، الفِ قامتش خمید بیا بکن قیام که خياط دهر جامه‌ی عدل به قامت تو به روز ازل برید بیا فقط وصال رخت مایه‌ی امید من است تویی امید ، مرا ! مایه ی امید بیا زمانه عقده ی دل وا نمی‌کند هرگز که قفل مشکل ما را تویی کلید بیا هلال ابروی آن مه چو کرده‌ام رؤيت کنم به بدر جمالت! نماز عيد بیا تو را به خواب بدیدیم یا به بیداری به پاس دیدن ما ، بهر بازدید بیا فروغ (شمس قم) از پرتو عنایت توست تو نور بخش منی ، ای مَه سعید! بیا شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi