✨﷽✨
#پندانه
✅قایقهای خالی
✍وقتی جوان بودم، قایقسواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایقسواری میکردم و ساعتهای زیادی را آنجا به تنهایی میگذراندم. در یک شب زیبا و آرام، بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم، درون قایق نشستم و چشمهایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد.
عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا بههم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور میتوانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمیشد کرد!
دوباره نشستم و چشمهایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آنموقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود میگویم: «این قایق هم خالی است!»
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
جالبه بدونی اگه روزی ۱۴ کلمه انگلیسی یاد بگیری، پایان سال بیشتر از کتاب ۵۰۴ واژه مهم، کلمه بلدی؟
اگه روزی ۲۰ دقیقه پیاده روی کنی، تا ۳۰ درصد از مرگ زودهنگام پیشگیری کردی؟
و اگه هر روز فقط یک در صد پیشرفت کنی یعنی ٣.٧ برابر پارسال رشد کردی!؟
پس هیچوقت قدم های کوچیکتو دست کم نگیر...
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#قانون_آزمایش_حفظ_جدید
👈 بعد از انجام حفظ جدید ، مسائل خیلی مهمی وجود داره از جمله مرحله آزمایش حفظ جدید..
🔹️حتما بعد از اینکه حفظ جدیدتون رو انجام دادید و چند بار به کسی تحویل دادید ، خودتون رو محک بزنید..
یعنی خودتون رو در کلاس ، یا در جمع ، یا در یک مسابقه مهم (با توجه به روحیه تون) تصور کنید و با همون حس و حال ، شروع به تلاوت حفظ جدید کنید..
✅ این آزمایش به شما کمک میکنه تا متوجه بشید چه اندازه ، حفظ جدیدتون از استحکام ، برخورداره..
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✨﷽✨
🔴بهشت چند در دارد؟
✅در های بهشت عبارتند از:
1) باب المجاهدین
2) باب المصلین (در نماز گزاران)
3) باب الصائمین (روزه داران)
4) باب الصابرین (صبر کنندگان)
5) باب الشاکرین (شکر گزاران)
6) باب الذاکرین (یاد آوران خدا)
7) باب الحاجین (حج کنندگان)
8) باب اهل المعروف، که امام صادق (ع) در این مورد میفرماید: «در کارهای نیک با برادرانتان رقابت کنید و از اهل معروف باشید، زیرا برای بهـشت دری است که به آن در معروف میگویند و داخل آن نمیروند و مگر کسی که در دنیا کارهای نیک انجام داده است»
📚 کتاب نور الثقلین، ج4، ص506
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملی که در ماه رمضان جواز عبور از صراط است !
🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
#فرحزاد
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#ماه_رمضان #آداب_الشیعه
🌸 حضرت صادق علیه السلام فرمودند :
در هر شب از ماه رمضان این دعا را بخوانید که هرکس بخواند ، گناه چهل سال او آمرزیده می شود :
« اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اغْفِرْ لِي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا رَحْمَانُ »
📔 بحار الانوار جلد ۹۶ صفحه ۳۱۱
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#حکایت_آموزنده
یکی از داستانهای زیبای پروین اعتصامی:
پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و به سوی خانه دويد.
در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت :
و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما
و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند.
پروین اعتصامی :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#میدونستی
✅موسی یعنی «برگرفته از میان آب» یا «فرزند آب»
🔸این اسم رو آسیه وقتی روش گذاشت که از رود نیل پیداش کرد.
🔹یک نام اصیل از عهد عتیق
#انبیا
📚روض الجنان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـدون تــو هرگـز♥️⃟📚 #قسمت_بیست_و_سوم نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد... –دکتر حسینی ...
♥️⃟📚 بـدون تـو هرگـز ♥️⃟📚
#قسمـت_بیست_و_چهارم
داســتانــے کاملاً واقــعــے از زندگـــے شهـــید سید علی حـسیــنـے
راوے : زینب سادات حـــسیــنــے «دختر شهید»
چند لحظه مکث کردم...
–لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ...
اصلا دزدهای زرنگی نیستن...
و از جا بلند شدم...
تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید...
–دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟...
–کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن
چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم...
از جاش بلند شد...
–تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا
محبور کرده باشه...
نفس عمیقی کشیدم...
–چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم...
و از اتاق خارج شدم...
برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می
کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم
... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه...
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم...
–بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ...
وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم
... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم...
همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد...
ادامه دارد