💢محرم چه ماهی است؟💢
محرم الحرام ماه اول از سال قمری است.
در این ماه ابتدا به جنگ حرام بوده و حتی جاهلیت عصر رسول ص؛هم متعهد و پایبند به آن بودند.
در این ماه در سال 61 ق ؛امام حسین ع به کربلا رسیده و طی درگیری هایی که با لشکر یزید؛داشتند روز دهم (عاشورا)به شهادت رسیدند.
بهتر است؛توضیف این جریان را از زبان امام رضا ع بخوانیم:
🔴ريان بن شبيب گويد روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم بمن فرمود:
اى پسر شبيب به راستى محرم همان ماهى است كه اهل جاهليت در زمان گذشته ظلم و قتال را بخاطر احترامش در آن حرام مىدانستند و اين امت حرمت اين ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پيغمبرش را در اين ماه ذريه او را كشتند و زنانش را اسير كردند و اموالش را غارت كردند خدا هرگز اين گناه آنها را نيامرزد.
اى پسر شبيب اگر براى چيزى گريه خواهى كرد براى حسين (ع) گريه كن كه چون گوسفند سرش را بريدند و هجده كس از خاندانش با او كشته شد كه روى زمين مانندى نداشتند و آسمانهاى هفتگانه و زمين براى كشتن او گريستند و چهار هزار فرشته براى ياريش بزمين آمدند و ديدند كشته شده و بر سر قبرش ژوليده و خاك آلود باشند تا قائم (ع) ظهور كند و ياريش كند و شعار آنها يا لثارات الحسين است اى پسر شبيب پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه چون جدم حسين (ع) كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد...
📚الأمالي (للصدوق) ص129
#پرسمان
#یابن_شبیب
.
.
✅ روضة الاصحاب
♦️جون غلام ابوذر غفاری
جَون از شهدای واقعه کربلا است. او فردی سیاه پوست اهل نوبَه (منطقهای در آفریقا) و غلام فضل بن عباس بود که امیر المومنین علیه السلام او را خریده به ابوذر غفاری بخشید. او تا زمان وفات ابوذر در ربذه همراه او بود و سپس به نزد امام علی علیه السلام برگشت و در خدمت اهل بیت علیهم السلام ماند.
در نقلی از امام سجاد علیه السلام آمده است: شب عاشورا جون در چادر امام حسین علیه السلام بود و شمشیر او را آماده میکرد.۱
روز عاشورا خدمت امام حسين عليه السلام رسید و اجازه جهاد خواست. حضرت به او فرمود: «تو از من اجازه داری كه نجنگى زيرا تو براى عافيت در پی ما آمده اى، پس خود را درگير گرفتارى ما مكن».
جون عرض کرد: «اى فرزند پيامبر خدا! من به گاه راحتی از شما بهره ببرم و به هنگام سختی رهايتان كنم؟ به خدا سوگند، بوى من بد و تبارم پست و رنگ پوستم سياه است. آيا بهشت را از من دريغ مى دارى تا بويم خوش و تبارم نيكو و رويم سپيد شود؟ به خدا سوگند از شما جدا نمى شوم تا اين خون سياه با خون هاى شما در آميزد».۲
سپس به ميدان آمد به صف دشمن، حمله ور شد و چنین رجز خواند:
«فاجران ، چگونه مى بينند شمشير زدن سياهى را كه با شمشير مَشرَفى بُرَنده تيز مى زند؟
با شمشيرى آخته، از فرزندان محمّد دفاع مى كنم.
از آنان با زبان و دستم دفاع مى كنم
با اين كارها رستگاری روز قیامت را از معبود يگانه اميد دارم
زمانى كه شفاعت كننده اى همانند احمد ص در پيشگاه او نيست».۳
اين پیر غلام امام حسین و این خادم اهل بیت علیهم السلام نيز جنگيد تا به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
در گزارشی آمده كه امام عليه السلام بر سرِ جنازه او ايستاد و براى او ، اين چنين دعا كرد: «اللّهُمَّ بَيِّض وَجهَهُ وطَيِّب ريحَهُ وَاحشُرهُ مَعَ الأَبرارِ ، وعَرِّف بَينَهُ وبَينَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ»
خداوندا! صورت او را نورانى و بويش را خوش گردان و او را با نيكان محشور كن و ميان او و محمّد و خاندانش صلى الله عليه و آله، آشنايى برقرار نما.
از امام باقر عليه السلام روايت شده كه پس از ده روز كه مردم براى دفن شهدا آمدند، از جنازه او بوى مُشك استشمام مى شد.۴
در «زيارت ناحيه مقدّسه» به این یار با وفای سیدالشهدا چنین سلام داده شده است:
«السَّلامُ عَلى جَونِ بنِ حَرِيٍّ مَولى أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ»۵
✍️ تحقیق ونگارش: سعید نسیمی
📚 منابع:
۱.ارشاد شیخ مفید ج۲، ص۹۳
۲.الملهوف : ص ۱۶۳
۳.مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج۲ ص ۱۹
۴.بحار الأنوار : ج ۴۵، ص۲۳
۵.اقبال الاعمال، ج۳، ص ۷۸
#روضة_الاصحاب
#جون_غلام_ابوذر
#سعید_نسیمی
#محرم_1401
#شب_چهارم_محرم #اصحاب
.
.
🔳 شهادت سیدالشهداء(ع) در نقل الفتوح
پس، روى به اهل كوفه آورد و فرمود:
اى اهل كوفه! واى بر شما. كشتيد اهل بيت پيغمبر خود را و بر برنا و پير ابقا نكرديد و در ريختن خون ما مبالغه و غلوّ كرديد حال آنكه شما جميعا مىدانيد كه ما كيستيم و مىدانيد كه دشمنى شما با كيست. نه شما مرا طلبيديد و عهدها كرديد؟ چون رضاى شما را بر جناح عجلت و قدم مسارعت پيش آمدم، شمشيرهايى كه به جهت اعداى دين نگاه داشته و مهيّا كرده بوديد، روى به من آورديد و با دشمنان من در ساختيد بى آنكه از جانب من در رعايت حقّ شما اهمالى رود و يا از من گناهى در وجود آيد. يا ليت كه پيش از آنكه با دشمنان يار شويد، مرا اعلام مىداديد و از كيفيّت نقض عهد اطلاع مىداديد تا من عزم آمدن بدين جانب فسخ كردمى. واى بر شما چون آمدم، خود را پروانهوار بر شمع بيعت زديد و چراغ ايمان خود را به دست خود خاموش كرديد.
آن حضرت اين سخنان مىفرمود و از كسى جوابى شنيده نمىشد. بعد از آن، آن حضرت شمشير بكشيد مانند كسى كه دل از جان برگرفته باشد و از حيات نوميد شده باشد، روى بدان قوم آورده مبارز خواست و جمعى را از آن طايفه به زخم شمشير به دار البوار فرستاد. آخر شمر ذى الجوشن با فوجى انبوه از سوار و پياده روى بدو آورد.
امير المؤمنين* حسين (ع) ساعتى به تنهايى با آن گروه انبوه جنگ كرد. ايشان در ميان او و اهل حرم جدايى افگندند و آنگاه روى به خيمههاى اهل بيت رسول خدا (ص) آوردند. آن حضرت از اين معامله برآشفت و آواز داد:
اى آل أبو سفيان، گرفتم كه شما را دين نيست آخر نه از عربيد؟ از عار نمىانديشيد كه تعرّض حرم من مىكنيد؟
شمر آواز داد: اى حسين! چه مىگويى و مقصود تو چيست؟
فرمود: چرا متعرض اهل بيت من مىشويد؟ مقصود شما كشتن من است اينک اينجا ايستادهام و با شما جنگ مىكنم نگذاريد كه كسى حوالى خيمههاى حرم من گردد.
شمر گفت: اى پسر فاطمه! التماس تو به اجابت مقرون است. پس، بانگ بر آن جماعت زد كه سوى خيمههاى او مىرفتند و گفت:
باز گرديد و بدان خيمه ها هيچ تعلّق مسازيد و روى به حسين (ع) آوريد كه غرض جز او نيست.
📚منبع:
ترجمه الفتوح، ص ۹۰۹
#ماه_محرم
#محرم۱۴۴۴
#شب_سوم
#عاشورا
.
.
🏴چرا شیعیان از شب اول محرم محزون میشوند؟
◾️به امام صادق صلوات الله عليه عرض شد: آقای من به فدایتان شوم، وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او می گیرند؛ و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه عزا می کنید.
◾️حضرت فرمودند:این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود، ملائکه پیراهن امام حسین عليه السّلام را آویزان می کنند در حالیکه از ضربه های شمشیر پاره پاره شده و آغشته به خون است؛ ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم دل (و نه با چشم ظاهری) می بینیم، پس اشک های ما سرازیر می شود.
📚خصائص الزینبیة، ص 49 - ثمرات الأعواد
#محرم
.
.
#کرامات
یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...،
بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!
ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟
گفت الحمدلله جام خوبه
ارباب این باغ و قصر رو بهم داده
دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.
گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟
گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،
صدا زد آقا مشهدی علی
خوش آمدی ..
مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ...
این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...
میگفت دیدم مشت علی گریه کرد .
گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟
گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره
برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ...
عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید...
چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم
استاد مظاهری
.
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ》🔷🔹
✅حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید :
📋《غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ!
فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ : أَرِنِی الْقَمِیصَ!
فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》
♦️وقتی پیامبر اکرم(ص) را غسل می دادم، پیراهن مبارک را به عنوان تبرک نگه داشتم.
فاطمه(س) همواره از من می خواست که آن پیراهن را به نشان دهم.
و هنگامی که آن را می بویید، بیهوش می شد و من هم وقتی این جریان را دیدم، آن پیراهن را از فاطمه(س) پنهان کردم.(۱)
اما یه طفل سه چهار ساله ای هم هست که وقتی تو خرابه ی شام، بهانه ی پدرش رو کرد، سر بریده پدر رو روی دامن او گذاشتند.
🏴عمادالدین طبری می نويسد که؛
در شام از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
📋《کانَ لِلحُسَینِ(ع) بِنتُ صَغیرَة لَها أربَعَ سِنینَ، قامَت لَیلةً مِن مَنامِها و قالَت :
أَینَ أبی الحُسَینِ(ع)؟》
♦️امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
پدرم حسین(ع) کجاست؟
📋《فَإنِّی رأیَتُهُ الساعةَ فی المَنامِ مُضطَرِباً شَدیداً》
♦️من اکنون او را در خواب دیدم!
📋《فَلَمَّا سَمِعنَ النِسوَةُ ذلکَ، بَکینَ و بَکَى مَعَهُنََّ سائرُ الَأطفالِ و ارتَفَعَ العَویلُ》
♦️چون زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
📋《فَانتَبَهَ یَزیدُ مِن نَومِه و قالَ : ما الخَبَرُ؟
فَفَحَصَوا عَنِ الواقعَة و قَصُوها عَلیَه!》
♦️یزید بیدار شد و پرسید : چه خبر است؟
تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند.
📋《فَأَمَرَ بأَن یَذهَبُوا بِرأسِ أبَیها إِلیها، فَأتُوا بِالرَأسِ الشَریفِ و جَعَلُوُه فی حِجرِها》
♦️یزید گفت : سر پدرش را نزد او ببرید.
پس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و تا نگاهش به سر افتاد.
📋《فَقالَت : ما هذا راسُ؟》
♦️آن دختر گفت : این سر کیست؟!
📋《قالُوا: رأسُ أبیک!》
♦️گفتند : سر پدرت!
📋《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
♦️آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی میکند
تلخکامی دیده و شیرینزبانی میکند
دعوت از مهمان بجا آورده در بزم یزید
و ز وفای عهد مهمان قدردانی میکند
اشک و مژگان آب و جارو کرده آن ویرانه را
بین چه با احساس طفلی میزبانی میکند
دیده ی اختر شمارش بر پدر روشن شده ست
مه به روی دامن و اختر فشانی میکند
گرچه طفل است و زمان جست و خیز او ولی
شکوه چون پیران زدرد و ناتوانی میکند
گفت: بهر دیدن تو زنده ماندم تاکنون
مرگ دیر است از چه با من سرگرانی میکند؟
بهر ره رفتن زطفلان دگر گیرم کمک
کودکت جان بر لب است و سخت جانی میکند
👤علی انسانی
📚منابع:
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷
۲)کامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#شب_سوم_محرم
.
نامگذاری ایام دهه محرم به اسم یکی از شهدای کربلا سندی دارد؟
چنین نامگذاری و بزرگداشتی در سیره اهل بیت ع و فرمایش ایشان نبوده است و کاملا زاییده فرهنگ عرف مردمان محب اهل بیت ع و سلیقه و ذوق آنها می باشد.
لذا اینکه مثلا
شب اول: مسلم بن عقیل
شب دوم: ورود به کربلا
ﺷﺐ ﺳﻮﻡ: ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﯿﻪ(ﺱ)
ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﻡ: ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺮﹼ(ﻉ) حضرت زهیر(ع) و طفلان حضرت زینب
شب_پنجم_محرم حضرت عبدالله
ﺷﺐ ﺷﺸﻢ: ﺣﻀﺮﺕ ﻗﺎﺳﻢ(ﻉ)
ﺷﺐ ﻫﻔﺘﻢ: ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺍﺻﻐﺮ(ﻉ)
ﺷﺐ ﻫﺸﺘﻢ: ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ(ﻉ)
و روز تاسوعا مختص علمدار کربلا ع باشد.فقط برای تعظیم و بزرگداشت آنهاست که این دهه را به نام یکی از شهدا مزین کنند و ایام عزاداری متبرک به آنها شود.
پس واضح است که معنای این نامگذاری این نیست که در این روز به شهادت رسیده باشند مثلا اختصاص روز هفتم به حضرت علی اصغر ع به معنای شهادت ایشان در این روز نیست....
..
.
امشب بفهمیم یرای چه امامی عزاداری میکنیم.
برای امامی که جانش رو برای هدایت ما فدا کرده.
شاید دوستی ما با دیگران، براساس منفعتی است که بما میرسونن
اما ولایت امام ؛خوب و بد رو شامل میشه و اهلبیت همه اینجوری بودن.
حضرت علی بهوش آمد گفت برو بگو ابن ملجم رو نزنن
یا شخصه امام حسین؛ چرا اینهمه احتجاج کرد؟
امام توی قتلگاه هم میخواد دست یکی رو بگیره لذا به طبیب مسیحی گفت برو تو کشنده ی من نیستی
امام حسین همه ی عزیزانش رو میده تا حتی اگر شده یه نفر رو نجات بده
میگیم ما که گناه حر رو نداشتیم پس ما رو هم ببخش، اما خدا کنه توفیق توبه پیدا کنیم.
نکنه بشیم عبیدالله حر جعفی
ما جنس معیوب و خراب نمی خریم، فقط دنبال جنس عالی هستیم.
ما روی جنس خوب سرمایه گذاری می کنیم
اما امام حسین روی دلهای شکسته و آلوده سرمایه گذاری میکنه.
مثل اون شاعر ، که امام مدام بهش کمک میکرد.یه شعر هم در وصف امام نگفت. حتی شنید امام رفته کربلا ، اما بی تفاوت گذشت. و فقط در ازای سفارش سلطان و امرا و ... شعر میگفت.
این گذشت تا سالها بعد ،هشام بن عبدالملک مروان اومد برای طواف، اما کسی بهش راه نداد ، اما امام سجاد اومد یه دفعه همه کنار رفتن و امام رفت به حجرالاسود دست کشید.
به هشام گفتن این کی بود که اینجوری همه احترام کردن؟ هشام گفت من نمیشناسم.(خودش رو به تغافل زد).
یکدفعه اون شاعر شروع کرد به شعر گفتن : که اینا کسایی هستن که بی منت میدن و ... انقدر از امام و اهلبیت شعر گفت که هشام دستور داد به زندان بندازن
✅ شب دوم: ورود به کربلا
🔻 مرحوم حاج اکبر ناظم
1️⃣ بند اول
اين قافله مظهر جاءالحق است
هفتاد و دو حقيقت مطلق است
بحق حق بحق حق ملحق است
شد دگر استوار/ دين پروردگار
رهبر قافله حسين است
به فاطمه ضياء عين است
2️⃣ بند دوم
مهجة قلب مصطفی زد ندا
الا گروه عاشقان الصلا
رسيده چون وعده قالو بلی
منم شاه شهيد/ بیمعين و وحيد
كرببلا باب نجات است
حسين سفينةالنجات است
#ورود_به_کربلا
#حاج_اکبر_ناظم
#نوحه
✅ روضة الاصحاب
♦️بشير بن عمرو حضرمى
او اهل کوفه و از تابعین و از یاران امیر المومنین علیه السلام و از اصحاب باوفاى سيّد الشهدا عليه السلام است.
شب عاشورا و به نقلی روز عاشورا، خبر اسارت فرزندش در ناحيه اى مرزى به او رسید و در حالى كه مى توانست به بهانه آزاد كردن فرزندش از کربلا برود، -به ویژه که امام شب عاشورا اصحاب را در ماندن مخیر فرموده بود- از امام حسين عليه السلام جدا نشد.
امام عليه السلام به وى فرمود: تو از بيعت من، آزادى. پس برو و براى رهايى پسرت، تلاش كن .امّا او پاسخ داد: اگر از تو جدا شوم، درندگان، زنده زنده، مرا بخورند.۱ و در گزارشى ديگر آمده كه امام عليه السلام به وى فرمود كه فِديه آزاد كردن فرزندش را هم در اختيارش مى گذارد، امّا وى ، نپذيرفت و گفت: «هرگز! از تو جدا شوم و از مسافران کاروان ها، خبر تو را جويا شوم؟ به خدا ، هرگز اين اتّفاق نمى افتد و از تو جدا نمى شوم». ۲
هنگام نبرد، چنین رجز میخواند و به دشمن می تاخت:
امروز اى نفس، با [خدا ] مهربان، ديدار مى كنم
و امروز، با احسان تمام، پاداش داده مى شوى
بى تابى مكن که همه چيز فنانی است
و بردباری براى تو در پيشگاه داور روز جزا پر بهره ترين است ۳
در زيارت ناحيه مقدّسه به او چنین سلام داده شده است : «السَّلامُ عَلى بِشرِ بنِ عُمَرَ الحَضرَمِيِّ ، شَكَرَ اللّه ُ لَكَ قَولَكَ لِلحُسَينِ وقَد أذِنَ لَكَ فِي الاِنصِرافِ : أكَلَتني إذَن السِّباعُ حَيّا إن فارَقتُكَ وأسأَلُ عَنكَ الرُّكبانَ ، وأخذُلُكَ مَعَ قِلَّةِ الأَعوانِ ، لا يَكونُ هذا أبَدا». ۴
✍️ تحقیق ونگارش: سعید نسیمی
📚 منابع:
۱.لهوف ص ۱۳۱
۲.تاریخ طبری، ج۵ ص۴۴۴
۳.انساب الاشراف، ج۳ ص۴۰۴
۴.بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۰
#روضة_الاصحاب
#بشیر_بن_عمرو_حضرمی
#اصحاب
#شب_چهارم_محرم
.
✨﷽✨
🏴 اثرات برپایی روضه در خانه و یا هیئت!*
▪️ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽرحمه الله علیه:
ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام کوتاهی ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، ﺭﻭﺿﻪ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ.
▪️ﺁﯾﺖ الله ﺑﻬﺠﺖ رحمه الله علیه: ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ.
▪️ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ:
برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد:
یا در حرم اباعبدالله یا در مجلس ابا عبدالله…
▪️آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری:
روضه خوانی و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است.
▪️حاج میرزا اسماعیل دولابی:
محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند همه اهلبیت کشتی نجاتن ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است..
▪️علامه طباطبایی: «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را شفاعت میکنند».
▪️آیت الله بروجردی رحمة الله علیه :
به مقداری که حضرت امام حسین علیه السلام ، بزرگ و واجب الاحترام است، منسوبین (سادات)به آن حضرت هم لازم الاحترام می باشند.
▪️ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮐﻤﭙﺎﻧﯽ : ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻘﯿﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﺭﺍ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﻨد.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
فرموده امام رضا(ع) به پسرشبیب
یابن شبیب ازتن جدم سرش زدند
برروی قطعه قطعه تنش دخترش زدند
(یابن شبیب پیکرجدم کفن نداشت)
(یوسف بخاک بودوبه تن پیرهن نداشت)
یابن شبیب سوخت درآتش همه خیام
شد معجر آستین زنان در بر عوام
یابن شبیب بسته بزنجیرشدعابدین
خون بهراوگریسته زنجیرهای کین
(یابن شبیب دختروپادرطناب وای)
(نامحرمان وعمه وبزم شراب وای)
(یابن شبیب برسرنیزه سرش زدند)
(یابن شبیب روبروی دخترش زدند)
یابن شبیب طعنه وزخم زبان عام
عمه کجاوکوچه وبازار شهر شام
یابن شبیب طشت زروخواهرحسین
چوب یزیدومصحف خونین سرحسین
یابن شبیب عمه وویرانه جای او
جاندادیک سه ساله گرفته عزای او.
#عبدالحسین_محبی
🌺 آشنایی مختصر با حضرت علیاکبر علیهالسلام
حضرت علی اکبر، فرزند ارشد #امام_حسین صلواتاللهعلیه و جناب لیلى بنت أبى مرّة بن عروة بن مسعود ثقفى است؛ که عروة بن مسعود، یكى از سادات اربعه در اسلام و از عظماى معروفین است و او را مثل صاحب یاسین و شبیهترین مردم به عیسى بن مریم گفتهاند.
#حضرت_على_اكبر علیهالسلام، جوانى خوش صورت و زیبا، در طلاقتِ لسان و صباحتِ رخسار و سیرت و خلقت، اَشْبَه مردم بود به حضرت رسالت پناه صلّىاللهعلیهوآله، شجاعت از على مرتضى علیهالسلام داشت و به جمیع محامد و محاسن معروف بود، چنانكه ابوالفَرج از مغیره روایت كرده كه یک روز معاویه در ایّام خلافت خویش گفت: سزاوارترین مردم به امر خلافت كیست؟ گفتند: جز تو كسى را سزاوارتر ندانیم! #معاویه گفت: نه چنین نیست، بلكه سزاوارتر براى خلافت، على بن الحسین است كه جدّش رسول خداست، و جامع است شجاعت بنىهاشم و سخاوت بنىامیّه و حسن منظر و فخر و فخامتِ ثقیف را.
📚 مقاتل الطالبین (ابوالفرجاصفهانی)، ص۵۲
منتهی الآمال (محدث قمی)
#شب_هشتم_محرم
.
.
کربلا میخوام، علی جان!
آیت الله شیخ عبدالقائم شوشتری حفظه الله :
قصد دارم نکته ای معرفتی از حضرت علی اکبر علیه السلام خدمتتان عرض کنم که شاید تا کنون نشنیده باشید.
بنده هم نمی دانستم. امسال که خدا قسمتم کرد (اواخر سال ۷۶ و اوائل ۷۷) عتبات مشرّف بودم در کربلا این فیض را خداوند به بنده مرحمت کرد و آن هم اینکه از یک کانالی به بنده مرحمت شد که مسولیت دفتر حضرت ابا عبدالله علیه السلام، آقا علی اکبر علیه السلام هستند. کارهای مربوط به آقا امام حسین علیه السلام را ایشان انجام می دهند. کارهای مربوط به زیارت، مربوط به مشکلات (زیارت)، دست ایشان می باشد.
مقام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برتر و بالاترند ولی کارهای مربوط به ایشان (امام حسین علیه السلام)را حضرت علی اکبر علیه السلام انجام می دهند. لذا اگر قصد زیارت امام حسین علیه السلام را دارید به آقا زاده شان متوسّل شوید.
منبع:
خِرمن معرفت، سید عباس موسوی مطلق، قم: هنارس، چاپ دوم، 1388، ص 100.
به پیشگاه با کرامت حضرت علی اکبر و مادر بزرگوارشان علیهما اسلام، صلواتی هدیه بفرمائید.
.
.
#شب_دوم_محرم
روضه شب دوم محرم
هر یک از شبهای ماه محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیتها یا وقایعی مرتبط با حادثه کربلا نامگذاری شده است. نامگذاری شبهای محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه ذاکران اهل بیت (علیهمالسّلام) به تقلید از شبهای خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. امام حسین (علیهالسّلام) روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا وارد شد. به همین خاطر، در شب دوم محرم، ذاکران به ذکر مصائب کاروان امام حسین (علیهالسّلام) در کربلا، مانند محاصره لشکر و نگرانی اهل بیت امام میپردازند.
۱ - ورود کاروان امام به کربلا
قافله امام حسین (علیهالسّلام) روز دوم محرم در حالیکه توسط لشکر حرّ بن یزید ریاحی محاصره شده بود به سرزمین کربلا رسید.
امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود: «هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؛ اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوابگاه مرکبهای ماست، محل فرود آوردن بارها و توشههای ماست، اینجا قتلگاه مردان ما و محل ریختن خونهای ماست، جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه به من خبر داده است.»
۲ - اشعار امام بعد از استقرار
پس از سخنان امام حسین (علیهالسّلام) همگی از مرکبها فرود آمدند و خیمهها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن با هزار نفر در نقطه مقابل چادر زد.
امام حسین (علیهالسّلام) بعد از استقرار در کربلا، در گوشهای نشسته و در حالیکه شمشیر خود را آماده میکرد، اشعاری را در بیوفایی دنیا زمزمه میکرد:
«یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ ••• کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ
مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ ••• وَالدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ
ای روزگار! افّ بر تو باد. چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شامگاهان و صبحگاهان به قتل رسانیدهای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمیشود.»
۳ - تسلای حضرت زینب
از امام سجاد (علیهالسّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمهام، زینب (سلاماللهعلیها) از من پرستاری میکرد. در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین
( غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیهالسّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت:
«یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ ••• کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ
مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ ••• وَالدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ
وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَليلِ ••• وكُلُّ حَيٍّ سالِكٌ سَبيلِ
ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستیات، چهاندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان دوستان و خواستاران خود را به کشتن میدهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمیشوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زندهای سالک این طریق است. همه فانیاند، جز ذات حق تعالی.»
ایشان ۲ یا ۳ بار، این شعر را تکرار کردند تا آنجا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست، ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد، اما عمهام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالیکه لباسش را بر روی زمین میکشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیهالسّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و پدرم علی (علیهالسّلام) و برادرم حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفتهاند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان ... ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کردهای، جانم به فدایت.» ... امام حسین (علیهالسّلام) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان! تو را قسم میدهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمهام آرام گرفت، پدرم او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت ...».
امّا در روز عاشورا بعد از شهادت امام، کسی نبود که بانوان حرم را تسلی دهد و آرام کند.
#ورودیه
.
.
#شب_سوم_محرم
روضه شب سوم محرم
شب سوم محرم، به نام حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) سه ساله امام حسین (علیهالسّلام) نامگذاری شده است. هر یک از شبهای ماه محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیتها یا وقایعی مرتبط با حادثه کربلا نامگذاری شده است. نامگذاری شبهای محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه ذاکران اهل بیت (علیهمالسّلام) به تقلید از شبهای خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است.
۱ - رقیه بنت الحسین
[ویرایش]
حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نامگذاری روز سوم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده بهخوبی میتوان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم بردهاند و چنین گزارش کردهاند: «هنگامی که چشم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ای برادرم! با این فاطمه کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت اندوه آب شود.»
این فاطمه، همان رقیّه (سلاماللهعلیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیهالسلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (سلاماللهعلیها) نیز توصیه میکرد که او را نگهداری کند.
۲ - خرابه شام
[ویرایش]
محلّ اقامت حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) و سایر اسیران در شام، خرابهای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (علیهمالسّلام)، آنان را در آن، جای داده است.
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) میگوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار میدیدند. به طوری که صورتهایشان پوست انداخته بود.
سید نعمتالله جزائری در کتاب انوار نعمانیه مینویسد: «منهال امام سجاد (علیهالسّلام) را دید در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساقهای پای او مانند دو نی بود و خون از آنها جاری بود و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است، و زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته، ... و شب و روز به نوحه و گریه میگذرانند، ... منهال گفت: عرضه داشتم اکنون کجا میروید؟ فرمود: آن جایی که ما را منزل دادهاند، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمیبینیم، ...»
۳ - خواب پدر
[ویرایش]
در کامل بهایی چنین آمده است: «در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیهالسلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آنرا به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده پدر عزیزش چنین سخن گفت: «یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَةِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگهای گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری میکند تا بزرگ شود؟ بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم میکند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشمهای گریان ما میکند؟ ای پدر! چه کسی به این زنان بیصاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بیکسی؟ ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمیدیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.
در همان موقع لبهای کوچک خود را بر لبهای بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید.
۴ - جریان کبودی بدن
[ویرایش]
هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیهالسلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را میپرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده میشود؟ گفت: تمام اندام این دختر کبود است.
شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلاماللهعلیها) با چشمان گریان فرمود: ای زن غسّاله! این کودک هیچگونه مریضی نداشت. این لکّههای کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او میزدند.
هنگامی که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلاماللهعلیها) آمدند. زینب (سلاماللهعلیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آنها بیان میکرد و آنها میگریستند، تا اینکه به یاد رقیه (سلاماللهعلیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلاماللهعلیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زنها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقّیه (سلاماللهعلیها) بسیار گریستند.
۵ - مجلس عزا در خرابه
[ویرایش]
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، آنچنان تحولی در مرکز حکومت یزید بپا کرد که زنان شامی و دیگران دستهدسته و گروهگروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به نزد آن حضرت میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند و گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.
.
.
#شب_چهارم_محرم
روضه شب چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام و حر است. محمد و عون دو فرزند حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفرطیار(ع) بودند. با مجموعه متن روضه شب چهارم محرم از مداحان اهل بیت با ما همراه باشید.
عزاداران حسینی شب و روز چهارم دهه اول محرم را برای حر بن یزید ریاحی و دو طفل جوان، اما بلند پرواز حضرت زینب سلام الله علیها عزاداری میکنند. در این مقاله چند متن روضه شب چهارم محرم را برای شما عزیزان گردآوری کردهایم.
بنا به بعضی از اقوال،دوتا عون و دوتا محمد كربلا بوده،یه عون و محمد برادرهای عبدالله جعفر بودند،سنین اونها بالای بیست سال بوده،بنا بر بعضی از اقوال عون و محمد آقازاده های بی بی زینب سلام الله علیها،سنشون كم بوده،زیر پانزده سال،بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون كرد،چشماشون رو سرمه كشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر كشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی میدون بگیرید، مادر یادتون باشه،اگه دایی قبول نكرد،یادتون نره،دایی رو به چادر مادرم قسم بدید،
نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نكنه من سهمی نداشته باشم،بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،
گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه!چطور؟دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله،صدا زد،من و تو یه قرارایی با هم داشتیم،چه طور وقتی نوبت اكبر میشه،فوری میگی برو،وقتی نوبت قاسم میشه،ولو سخت راضی میشی،حالا كه نوبت من شده،نه تو كار میاری،باشه حسین،نمی دونید چقدر حسین گریه كرد.
#حسن_خلج
..................
یه زینبی میگیم،یه زینبی میشنویم،مشهوره،محال ممكن بود،زینب بخواد نمازی بخونه،نمازهای واجب و غیر واجب،حتماً قبل نماز باید میومد،یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میكرد،خوب كه سیر نگاه میكرد،حسین رو،بعد میرفت نماز میخوند،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،تازه خدا بهشون زینب رو داده،متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،زینب شروع میكنه گریه كردن،تا حسین بر میگرده،میخنده،تا حسین میره ضجه میزنه،ابی عبدالله كه كنار گهواره زینب راه میره،اگه میره چپ چشم زینب،دنبالش میره،حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،
بی بی زهرا آمد،خدمت پیغمبر اكرم،عرضه داشت بابا یا رسول الله عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،عشق این خواهر به برادرش،شگفت آوره،پیغمبر شروع كرد گریه كردن،فرمود:فاطمه جان این دخترت شریك حسینه،این دخترت كربلا میره،اون روزی كه حسین كربلا میره با این خواهر،نه من هستم،نه تو هستی،نه باباش علی هست،نه برادش حسن،همه رو میكشن،این دختر و دستاشو به ریسمان ،روی شترهای برهنه سوار،پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه كردند،ای حسین………صل الله علیك یا مولای یا مظلوم یا اباعبدالله
همه زنها از لای پرِ خیمه می دیدند .دیدند خانوم از جا بلند نشد .گفتند: خانوم جان! بچه هات رو آقا داره میاره ،یکیش بغل حسین، یکی بغل عباس …این دایی ها دارن برادر زاده ها رو میارن. نمیخوای بری ؟
برا بچه های ما تو میدون رفتی ،پاشو بچه های خودت رو دارن میارن ،فرمود : نه ..حاشا اگه من بلند شم … حسینم منو ببینه خجالت میکشه.
سه تا سر ؛ سَرِ ابی عبدالله و سر بچه های حضرت زینب همیشه سرشون جلو محمل حضرت زینبِ…
سنگ میزدن حضرت زینب میرفت جلو دفاع می کرد .اینا امانت اند .دیگه زینب پسراش نبودن ، اگر هم بود سر سوزنی از کارش غافل نمیشد .زینبه …امام معصوم فرمود : ای عمه جان! بخدا،تو عالمه ای هستی که کسی تعلیمت نداده .فهمیده ای هستی که کسی بهت نفهمونده خودت می دونی ….
نگاه کرد دید بچه داره با سَرِ بالای نیزه حرف میزنه … دید این بچه اگه حواسش پرت نشه کنار نیزه بچه میمیره …کنار سر به چوبه محمل زد ؛.چند بار زینب این کار رو کرد … خودشو میزد بچه ها به سر بابا نگاه نکنن .
بعد یه همچین خواهری …بدن بچه هاشو که می آوردن از خیمه بیرون نیومد …تو کی هستی خانوم ؟ تو کی هستی خانوم جان ؟ ای جان عالم فدای تو زینب
#کریمی
............
#شب_چهارم_محرم
با یه امیدی با یه انگیزه ای فرمود: بچه ها بیایید، محمد و عون،گفتند: جانم مادر ،بفرمایید با ما چیکار دارید؟…
اینا نوه های فاطمه اند، اینا زیر سایه ی زینب بزرگ شدند،سرا پایین بله مادر جان،قربونتون برم، مادر قربون این حیاتون برم، سرتون و بالا بیارید، میخوام یه کاری بکنید، میخوام من و جلو لشگر یزید و یزیدیا رو سفید کنید،تا نگن داییتون لشگر نداره، یاری رو نداره….عزیزام میخوام برید مادر پهلو شکستم و خوشحال کنید…
گفتند: چه کنیم مادر جان؟گفت: اول صبر کنید، سرمه به چشمشون کشید،هی قد و بالای بچه ها رو نکاه کرد، دورتون بگردم، شما سربازای حسین هستید…کاش مرد بودم شمشیر میگرفتم میومدم وسط میدان،برید اذن و از دایی بگیرید،همچین که اومدن مقابل خیمه ابی عبدالله، خبر دادن دوتا عزیزای زینب اومدن فرمود زود وارد بشن…
چیه عزیزای دایی؟حسین دست رو صورتشون کشید، این دو تا برادر رو بغل گرفت ،گفتند: دایی ما تنهایی نیومدیم….یعنی چی عزیزم؟
دایی جان ما فرستاده های مادرمون زینبیم،مادرمادرم گفنه دایی غریبه،اگه اجازه بدید ما هم بریم میدان؟
ابی عبدالله فرمود: نه شما یادگارای خواهرم هستید، قبول نکردن،زودی اومدن تو چادر مادرشون زدن زیر گریه؟چی شده عزیزای من؟
گفت: مادر رفتیم اما دایی قبول نکرد،یه وقت دیدن زینب با عجله دوید ….
همچین که اومد مقابل حسین، گفت: داداش! نکنه زینب رو قابل نمیدونی؟هم بچه هام فدات، خودم هم قربونت حسین….
عاقبت ابی عبدالله فرمود: شاید باباشون جناب عبدالله راضی نباشه؟
بی بی زینب فرمود:من تربیت شده ی فاطمه ام شوهرداری خوب بلدم…. ،وقتی داشتم می اومدم خود عبدالله گفت: زینب! این دوتا بچه ها باهات میان، هرجا تو تنگنا قرار گرفتی، کار به جنگ کشید، یادت باشه من نیستم، دوتا بچه هارو اول بفرست، اینارو فدای بچه های حسین کن….تا اینو گفت: دیگه حسین گفت: چشم خواهرم!
همه دورشون رو گرفتن، یکی براشون قرآن می خونه، آیت الکرسی میخونه،یکی میگه مواظب خودت باش محمد، یکی میگه: عون مواظب خودت باش…
تنها کسی که هیج عکس العملی نشون نمیداد زینب بود،می گفت: مادر میخوام مثل جدتون مثل شیر وارد میدان بشید،چنان رفتن رجز خوندن این دوتا آقازاده جنگ نمایانی کردن…
یه نامردی دیدن وسط جمعیت داره داد میزنه گفت: داغشون رو به دل مادرشون بذارید…دورَشون کردن،همچین که این آقازاده ها افتادن، بلند صدا زدن: دایی حسین!…
این آقازاده هارو شهید کردن، ابی عبد الله وسط میدان، این دوتارو بغل گرفت،می اومد سمت خیمه پاهاشون رو زمین کشیده میشد…
همه ی زن ها از خیمه ها بیرون اومدن، یکی میگه: محمد، یکی میگه: عون! به سر و صورت میزدن،یه وقت دیدن مادرِ شهید نیست…
هرکی رو زمین اقتاد اول زینب بیرون اومد،رفتن سراغ زینب دیدن گوشه ی خیمه نشسته، خانوم عزیزات رو آوردن، اینجا نشستی،فرمود: بیرون نمیام،با خودم گفتم: شاید حسین منو ببینِ خجالت بکشه…
#شب_چهارم_محرم
خوش به حال اونی که بهترین لذت های عمرش تو راه کربلاست،هر چی حرف میزنه،میگه: یادش به خیر،چه کاری،چه سفری،چه زیارتی،بهش میگی: مگه تو این عالم غیر از کربلا هیچ جا نرفتی،میگه:رفتم یادم نیست،کربلاهاش یادمِ….بعضی ها هنوز کربلا نرفتن،ان شاءالله اصحاب کربلاییش امضاء می کنند…
یکی از شعرا میگه:خواب دیدم،تو عالم رؤیا از دنیا رفتم،دیدم تو قبرِ خودم خوابیدم،یه عده لباس جنگ،لباس رزم به تن، بالا سرم هستن،چهره ها نورانی،پرسیدم شماها کی هستید؟ فرمودند: ما شهدای کربلا هستیم،اومدیم بدرقه ات…میگه: دیدم ده،دوازده نفر بیشتر نیستن،گفتم: شهدای کربلا هفتاد و دو نفر هستن،گفتن: تو فقط اسم مارو برده بودی تو جلسه هات،اگه اسم بقیه رو هم می گفتی،بقیه هم می اومدن…
فکر نکنی تو مقامت کمِ،بعضی ها شرکت کننده هستن،بعضی ها دست اندرکارن،شرکت کننده به کی میگن؟ کسی که اگر نیاد،یه اشاره می کنی بیا جلوتر،جای اون که نیومده پر میشه،اما دست اندرکار اگه نیاد باید فکر کنی یکی رو جاش بذاری،حالا من از شما سئوال می کنم،حبیب دست اندرکار کربلا بود یا شرکت کننده؟حبیب دست اندرکار بود،فرمانده ی سپاهِ اصحاب بود،روز اول ابی عبدالله همه پرچم ها و عَلم هارو داد،غیر از دوتا،گفتن:آقا اینارو هم بدید،فرمود:اینا صاحب دارن میان،صاحبش تو راهِ…
حبیبی که دست اندرکارِ،حبیبی که فرمانده ی سپاهه،آرزو داره جای شما برا حسین گریه کنه،همه آرزوش اینه یه بار دیگه عمری داشته باشه،گریه کن روضه ها باشه،این کم مقامی است؟ امشب مهمان سفره ی اصحابیم….
آره،محبت ما مال دیروز و پارسال و پیرالسال نیست،محبت ما از اون روزیِ که گِلمون رو سرشتن،روز ازل،دلیل دارم برا حرفم،دلیلشم روضه ی امشبِ،وقتی حُر راهِ امام رو بست،حضرت یکی دو بار ازش پرسید،حُر!با منی یا بر عَلَیِّ منی؟ حُر سرش رو انداخت پایین گفت: “عَلیکَ یابن رسول الله”،من با شمام…
نوشتن حضرت سه مرتبه فرمود:”لاحول ولا قوة الا بالله…”یکی ازاصحاب پرسید:آقا! حُر وقتی راه رو بست،سه مرتبه فرمود:” لاحول ولا قوة الا بالله”،برای چی؟ آقا فرمود: اسم حُر رو من توی شهدای خودم دیده بودم…
آقا جان! اسم مارو هم توی غلامات دیده بودی؟ نکنه اسم ما تو نوکرات نباشه؟ تو زائرات،تو عاشقات نباشه؟نکنه گناهام اسمم رو قلم بگیره؟…
کسی نگه:من گنهکارم،شیطون اولین کاری که میکنه،جوری تو دلت رو خالی میکنه،هی به خودت میگی: ما که آب از سرمون گذشته….حُر با اون گناهی که مرتکب شد،گناه بالاتر از این،راه حسین رو ببندی،گناه بالاتر از این دلِ زینب رو بشکنی… اما یه لحظه برگشت،یه لحظه تصمیم گرفت،یه لحظه به خودش اومد،بعد این خانواده هم عجیب خانواده ای هستن،یه لحظه اومد خدمت آقا “هَل لی مِن توبه؟” آیا من اجازه دارم توبه کنم؟ حضرت اصلاً گذشته اش رو یادش نیاورد،نگفت:تو!حالا اومدی توبه کنی؟… حضرت فرمود:” اِرفَع رأسَک”سرت رو بالا بیار…
نفرین کرد به ظاهر،” ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ”مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت….ببین نفرین حُر، چه کرد به ظاهر با دلِ حُر یه جایی امام دست گذاشت که حُر به هم بریزِ، حُر اون ماهیت خودش رو نشون بده،ذات قشنگ خودش رو ، رو کنه،تا گفت: مادرت به عزات بشینه،سرش رو انداخت پایین،گفت:آقا! اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمو آورده بود،زنده نمی موند، اما من چه کنم؟شما فرزندِ فاطمه اید،اسم مادرت زهراست…
حُر،حُر شد به خاطر ادبش،اگه دنبال عاقبت به خیری هستی،راهش همینه،احترام کرد به نام بی بیِ دو عالم..
حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم….
سادات منو ببخشن،میخوام بگم: دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب نوشت تو نامه اش: معاویه! اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم….
شب حُر باید بری پشت در و دیوار،باید بری سر سفره ی حضرت زهرا…
حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ…کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟
به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#شب_چهارم_محرم خوش به حال اونی که بهترین لذت های عمرش تو راه کربلاست،هر چی حرف میزنه،میگه: یادش به
.
به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،همتون اهل روضه اید،آقا لحظه ای از کنار حُر بلند نشد،تا حُر جون داد،بعد حُر رو گذاشت،خیلی از شهدای کربلا رو همین کارو کرد،نوشتن به دو دلیل می اومد بالا سر اصحاب و یارانش،دلیل اول این بود:عشقی که بین ارباب و بین اون اصحاب وجود داشت،حضرت می دونست اینا آرزوشونه اینا حسین رو ببینن،میشناخت یارانش رو،دلش نمی اومد کسی منتظر بشه،دلیل دوم خیلی سختِ گفتنش،میشناخت دشمن رو،خباثتِ دشمن رو خبر داشت،میدونست دشمن برا قهرمان بازی،دشمن برا تضعیف روحیه،زنده زنده سرها رو از بدن جدا میکنه،لذا خودش رو میرسوند،سر یاراش رو بغل می گرفت،کسی جلو نیاد،میذاشت راحت جون بدن،چشماش رو می بست،نذاشت کسی رو زنده زنده سر ببرن…
اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، “و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه” حسین……دستت رو بیار بالا،”بالحسین….” شب حُر و شبِ اصحابِ،الان وقت توبه است،توبه ی ما با حسین پذیرفتنی است، “بالحسین الهی العفو….”
خیلی لحظه ی آخر، لحظه ی مهمیه،ان شاء الله دَم جون دادنمون کسی باشه سرمون رو برداره از رو خاک، سر همه رو بلند کردی،رو دامن گرفتی،یه نفر نبود سرت رو از رو خاک،برداره…نه یه نفر بود، اون یه نفر هم سه ساله بود،یه جوری سر رو از روی خاک خرابه برداشت،سر خاکی رو گذاشت تو بغلش،هی نگاه کرد دید لب ها پاره پاره است،با گوشه ی معجرش خونها رو پاک کرد،خاکارو پاک کرد،نگاش به رگ های بریده افتاد…حسین…”اللهم عجل لولیک الفرج”…
#حضرت_حر
#میرداماد
.
#شب_چهارم_محرم
📜 #متن
#پاسخ_به_شبهات
استاد دکتر محمدحسین #رجبی_دوانی
ویژه ماه #محرم
🚦آیا فرزندان وجود مقدس حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کربلا شهید شدند؟
📍پیرامون فرزندان آن حضرت دو نقل داریم.
🔸نقل اول:
نقلی حاکی از آن است که آن وجود مقدس از عبدالله بن جعفر چهار پسر به نام های علی، محمد، عون و عباس و یک دختر به نام ام کلثوم داشته اند.
🔸نقل دوم:
اما نقل دیگری هم وجود دارد که سه پسر به نامهای علی، جعفر و عون و یک دختر هم به نام امکلثوم داشته اند.
📍اما اینکه کودکانی از حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا به شهادت رسیده باشند، در هیچ منبع معتبری چنین نکتهای ذکر نشده است و اساساً آن وجود مقدس یعنی حضرت زینب علیهاالسلام هنگام فاجعه کربلا حدود ۵۵ یا ۵۶ سال داشتند و معنا ندارد فرزند کوچک، آن هم در حد طفل و کودک داشته باشند.
📍ولی آنچه مسلم است دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر در کربلا به شهادت رسیده اند؛ یکی عون و دیگری محمد.
📍برخی از منابع مطرح کردهاند که هر دوی این شهدای بزرگوار از حضرت زینب سلام الله علیها بودهاند اما یکی از نقلها حاکی از این هست که محمد بن عبدالله بن جعفر مادرش خوصاء دختر حفصة بن ثقیف بوده و این نقل را مناقب ابن شهر آشوب و ابوالفرج اصفهانی مطرح کردهاند.
📍اما در اینکه حداقل حضرت زینب سلام الله علیها مادر یک شهید در کربلا هست شکی نیست و چه بسا این محمد هم طبق نقلی که عرض کردیم که حضرت زینب علیهاالسلام فرزندی هم به نام محمد داشته او هم فرزند حضرت زینب سلام الله علیها باشد و آن وجود مقدس مادر دو شهید باشد.
📍دو نکته هم در اینجا عرض کنم که برخی از منابع (البته خبر متفق القولی نیست) گفته اند که غیر از این دو شهید از فرزندان عبدلله بن جعفر فرزند دیگری هم بوده است به نام عبیدالله بن عبدالله بن جعفر و او هم در واقعه کربلا به شهادت رسیده که ابوالفرج اصفهانی میگوید که این عبیدالله برادر همان محمد از خوصاء بوده است ولی همان طور که عرض کردم این نقل مورد اتفاق نیست.
📍نکته دوم هم راجع به دختر حضرت زینب علیهاالسلام است که ما نقلی را داریم که تفصیل آن را مرحوم علامه امین عاملی در کتاب ارزشمند اعیان الشیعه آورده است و به سند خود روایت می کند که معاویه لعنه الله هنگامی که بر عالم اسلام غاصبانه حکومت می کرد، در پی به دست آوردن دل بنیهاشم و عمدتاً امام حسین علیهالسلام و خاندان امیرمومنان علیهالسلام به ظاهر برآمده بود
📍لذا در این ارتباط تلاش کرد که امکلثوم دختر حضرت زینب علیهاالسلام را برای یزید لعنه الله پسر خود خواستگاری کند و در این ارتباط مروان حکم لعنه الله فرمانروای خود در مدینه را مامور خواستگاری کرد. اما عبدالله بن جعفر موضوع را با امام حسین علیهالسلام در میان گذاشت و اختیار دختر خود و تصمیم گیری برای ازدواج او را به حضرت واگذار کرد و امام علیهالسلام ضمن مخالفت با این ازدواج امکلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب یعنی پسر عموی او با میل و رضایت خود امکلثوم در آورد.
🔸در این نقل هست که امام علیهالسلام خیر امکلثوم را در این ازدواج دیدند و وقتی با او در میان گذاشتند امکلثوم هم پیشنهاد حضرت امام حسین علیهالسلام دایی بزرگوار خود را پذیرفت و این ازدواج صورت گرفت واقدام معاویه ناکام ماند .
#طفلان_حضرت_زینب
.
.
#اصحاب
🔸🔶《السَّلَامُ عَلَیکَ یَا عَبدُاللهِ بنَ الْحَسَنِ(ع)》🔶🔸
✅در مقاتل آمده است که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا؛
📋《وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ》
♦️توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاد و سپس دعای قربانی خواند و فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ(ص)!》
سپس سر مبارک را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود :
📋《إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ》
♦️خدایا! تو خود مى دانى که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را مى کشند.
📋《ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَةِ انْبِعَاثِ الدَّمِ فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ》
♦️در همان لحظاتى که امام حسین(ع) در شهادتگاه خود با لب تشنه، در حالی که همچنان خون از او می رفت و ضعیف گشته بود و غرق در خون شده بود، دشمن قدری توقف نمود و سپس همگی به سمت ایشان یورش بردند.
در این هنگام؛
📋《فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ(ع) وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ(ع) فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ(س) لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ :
لَا أُفَارِقُ عَمِّی!》
♦️عبدالله فرزند امام حسن مجتبی(ع) از سراپرده بانوان بیرون آمد و شتابان خود را به عموى گرانمایه اش حسین(ع) رسانید تا عمو را یارى کند.
در این هنگام؛ عمه اش زینب کبری(س) خود را به او رساند تا وى را به خیمه ها بازگرداند، امّا او پایدارى کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که :
به خداى سوگند! از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت!
📋《فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ(ع) فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ :
وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ! أَ تَقْتُلُ عَمِّی؟
فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَةً فَنَادَى :
یَا عَمَّاهُ! فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ : یَا ابْنَ أَخِی! اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ》
♦️در این هنگام یکى از تجاوزکاران اموى بنام بحر بن کعب به سوى امام حسین(ع) روى آورد، که عبدالله فریاد بر آورد :
هان اى پلید زاده! آیا مى خواهى عمویم را به شهادت برسانى؟
آن پلید نیز شمشیرى بر آن کودک فرود آورد و عبدالله دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد!
او در حالى که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که :
عمو جان مرا دریاب! امام حسین(ع) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود :
یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایى پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خداى پر مهر به زودى تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
📋《فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ فَقَالَ الْحُسَیْنُ(ع) :
اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً》
♦️پس آن گاه حرمله گلوى آن کودک محبوب را هدف تیر خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد!
امام حسین(ع) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، عبدالله را در آغوش گرفت، و به آسمان رو کرد و فرمود :
بار خدایا! اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشه ات را تاکنون از نعمت هایت بهره ور ساخته اى، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار بده و هرگز از آنان خشنود و راضی مباش!(۱)(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
که به این سینه مجروح تو با پا نزنی
ذکر لا حول و لا از دو لبش می بارد
با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی
عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی
نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون
می زنی باز دوباره شود آیا نزنی
نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا
ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی
من از این وادی خون زنده نباید بروم
شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی
👤علیرضا لک
📚منابع :
۱)مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص ٧٣
۲)روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ص ٢٠٨
#شب_پنجم_محرم
.