.
#امام_کاظم
1⃣ماجرای صفوان جمّال و #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام :👇
✅صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را میگذراند و از همین جهت به او جمّال میگفتند.
نقل می کند که؛
روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم.
آن حضرت(ع) به من فرمود :
📋«یَا صَفْوَانُ! کُلُّ شَیْءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً!»
♦️ای صفوان! همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز!
سؤال کردم : فدایت شوم آن چیست؟
امام(ع) فرمود :
📋«إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ!»
♦️اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه میدهی!
عرض کردم :
📋«وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی»
♦️به خدا سوگند! من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمیکنم.
چون او به راه حج میرود، شتران خود را به او کرایه میدهم. خودم هم خدمت او را نمیکنم و همراهش نمیروم، بلکه غلام خود را همراه او میفرستم.
امام(ع) فرمود :
📋«یَا صَفْوَانُ! أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟!!»
♦️آیا از او کرایه طلب داری؟
گفتم : فدایت شوم. آری!
امام(ع) فرمود :
📋«أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟»
♦️آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟
گفتم : آری!
امام(ع) فرمود :
📋«مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ!»
♦️کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.
صفوان می گوید :
📋«فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا»
♦️بعد از این گفتگو با امام کاظم(ع)، تمامی شتران خود را فروختم.
وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت :
به من گزارش دادهاند که تو شترهای خود را فروختهای، چرا این کار را کرده ای؟!!
گفتم : آری! فروختم.
چون پیر و ناتوان شدهام و غلامانم از عهده این کار برنمیآیند!
هارون عصبانی شد و گفت :
📋«هَیْهَاتَ! هَیْهَاتَ! إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ!»
♦️هرگز! هرگز! میدانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ای!
به او گفتم :
📋«مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؟!!»
♦️من را با موسی بن جعفر چکار؟!!
هارون گفت :
📋«دَعْ هَذَا عَنْکَ! فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ»
♦️بس است دیگر!
به خدا قسم! اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را میکشتم.(۱)
📚منبع :
۱)رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸
#موسی_بن_جعفر
.
.
#امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
3⃣توبه بشر حافی!👇
✅علامه حلی می نویسد :
روزی امام موسی کاظم(ع) در بغداد از مقابل درب خانه بِشْر بن حارث بغدادی می گذشت.
📋«فَسَمِعَ المَلَاهِي وَ أَصوَاتَ الغِناءِ والقَصبِ تَخْرجُ مِنْ تِلكَ الدَّارِ، فَخَرَجَتْ جَارِيَةٌ وَ بِيَدِها قُمَامَةُ البَقْلِ، فَرَمَتْ بِهَا فِي الدَّرْبِ»
♦️هنگامی که امام کاظم(ع) از کنار خانه او میگذشت، صدای ساز و آواز و لهو و لعب از خانه او بلند بود.
در این هنگام کنیزی از خانه بِشْر بیرون آمد و در دست او ظرف خاکروبه ای بود و در جلوی درب خانه بشر ریخت.
امام موسی کاظم(ع) از او پرسید :
📋«يَا جَارِيَةُ! صَاحِبُ هذِهِ الدَّارِ حُرٌّ أَم عَبْدٌ؟»
♦️ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟
کنیز که ایشان را نمی شناخت، در پاسخ گفت :
او آزاد است!
امام موسی کاظم(ع) خطاب به آن کنیز فرمود :
📋«صَدَقْتِ! لَو كَانَ عَبْدَاً خَافَ مِنْ مَولَاهُ!»
♦️راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود میترسید!
امام(ع) این را فرمود و به راه خود ادامه دادند و رفتند.
هنگامی که کنیز به خانه برگشت، بِشْر بر سر سفره نشسته بود و علت تاخیر را از کنیز جویا شد.
کنیز نیز قضیه ملاقات خود با امام کاظم(ع) را برای بِشْر بازگو نمود.
در این هنگام؛
📋«فَخَرَجَ حَافِيَاً حَتَّى لَقِيَ مَولَانَا الكَاظِمَ(ع) فَتَابَ عَلَى يَدِهِ»
♦️پس بدین ترتیب بِشْر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم(ع) راه افتاد و در نتیجه گفتگویی با ایشان، توبه کرد.(۱)
از آن پس او را بِشْر حافی نامیدند.
📚منبع :
۱)منهاج الكرامة علامه حلی، ص۵۹
.
.
#حکایات #امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
4⃣بلعیده شدن ساحر توسط شیر روی پرده به دستور #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام!👇
✅نقل است که؛
روزی هارون الرشید جمعی از نزدیکان خود را برای صرف غذا دعوت کرد.
از طرفی هارون الرشید به دنبال کسی می گشت که بتواند به کمک او احترام و منزلت موسی بن جعفر(ع) را کم کند و ایشان را در مجلس خجالت زده نماید.
به همین دلیل از امام موسی کاظم(ع) نیز درخواست نمود تا در این میهمانی شرکت کند.
امام(ع) نیز دعوت او را پذیرفت و بر سر سفره غذا، پیش سایر میهمانان نشست. هارون طبق نقشه ای از پیش تعیین شده، شخص شیّاد و جادوگری را به این میهمانی دعوت کرده بود تا سر سفره، کارهای مضحک و خنده داری علیه امام کاظم(ع) انجام دهد تا ایشان را نزد میهمانان بازیچه قرار داده، به خیال خودش، امام(ع) را دست بیندازد.
وقت غذا فرا رسید و سفره را پهن کردند و هر کس در جای خودش قرار گرفت.
📋«فَلَمَّا أُحْضِرَتِ اَلْمَائِدَةُ عَمِلَ نَامُوساً عَلَى اَلْخُبْزِ فَكَانَ كُلَّمَا رَامَ أَبُواَلْحَسَنِ(ع) تَنَاوُلَ رَغِيفٍ مِنَ اَلْخُبْزِ طَارَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ»
♦️وقتی سفره را پهن کردند، جادوگر بر نان جادویی خواند که هر وقت امام کاظم(ع) می خواستند قطعه نانی را بردارند، نان از مقابل حضرت(ع) بلند می شد.[پرواز می کرد.]
هارون از شوق در جای خود آرام و قرار نداشت و می خندید.
امام کاظم(ع) که فهمیده بود منشأ این توطئه از کجاست، به پرده ای که نقش شیری در آن نقش بسته بود، اشاره کرد و فرمود :
📋«يَا أَسَدُ! خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ!»
♦️ای شیر! این دشمن خدا را بگیر![نابود کن!]
راوی می گوید :
📋«فَوَثَبَتْ تِلْكَ اَلصُّورَةُ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنَ اَلسِّبَاعِ فَافْتَرَسَتْ ذَلِكَ اَلْمُعَزِّمَ فَخَرَّ هَارُونُ وَ نُدَمَاؤُهُ عَلَى وُجُوهِهِمْ مَغْشِيّاً عَلَيْهِمْ فَطَارَتْ عُقُولُهُمْ خَوْفاً مِنْ هَوْلِ مَا رَأَوْهُ فَلَمَّا أَفَاقُوا مِنْ ذَلِكَ»
♦️عکس به صورت یک شیر درنده بسیار بزرگ در آمد و آن مرد جادوگر را از هم درید و هارون و اطرافیانش از ترس آنچه دیده بودند بیهوش شدند، و روی زمین افتادند.
وقتی به هوش آمدند هارون به امام کاظم(ع) گفت : شما را قسم می دهم به حقی که بر شما دارم از این عکس بخواهید آن مرد را برگرداند.
امام کاظم(ع) فرمود :
📋«إِنْ كَانَتْ عَصَا مُوسَى رَدَّتْ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ حِبَالِ اَلْقَوْمِ وَ عِصِيِّهِمْ فَإِنَّ هَذِهِ اَلصُّورَةَ تَرُدُّ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ هَذَا اَلرَّجُلِ»
♦️اگر عصای موسی(ع) آن عصاها و طناب هایی را که بلعیده بود برگرداند، این عکس نیز آن مرد را نیز بر می گرداند.(۱)
📚منبع :
۱)عيون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۵
#شهادت_امام_کاظم
.
.
5️⃣دستور #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام به تقیّه!👇
✅علی بن یقطین وزیر دربار عباسی در زمان حکومت هارون الرشید بود.
روزی علی بن یقطین در نامه ای به امام موسی کاظم(ع) نوشت :
📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اِخْتَلَفُوا فِي مَسْحِ اَلرِّجْلَيْنِ!
فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِخَطِّكَ مَا يَكُونُ عَمَلِي بِحَسَبِهِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ》
♦️اصحاب بر سر کیفیت مسح پا در وضو با هم اختلاف دارند.
اگر صلاح دیدید به خط شریف خود کیفیت وضوی کامل را برایم بنویسید.
امام کاظم(ع) در جواب نامه نوشت :
📋«فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلاِخْتِلاَفِ فِي اَلْوُضُوءِ وَ اَلَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تُمَضْمِضَ ثَلاَثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلاَثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلاَثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَكَ إِلَى اَلْمِرْفَقَيْنِ ثَلاَثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ ثَلاَثاً وَ لاَ تُخَالِفْ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ»
♦️اختلافی را که گفته بودی، متوجه شدم، ولی تو از این پس این چنین وضو بگیر :
۱)سه بار آب در دهان بگردان و دهان شویه کن.
۲)سه بار استنشاق کن و بینی ات را بشوی.
۳)صورتت را سه بار و دستها را از پایین تا آرنج بشوی.
۴)همه سر را مسح کن و گوشها را بشوی.
۵)پاهایت را بشوی!
با این دستور هرگز مخالفت مکن!
وقتی نامه امام(ع) به دست علی بن یقطین رسید، همه از جواب امام(ع) تعجب کردند که چرا دستورالعمل وضویی کاملاً مشابه با وضوی اهل سنّت برای علی بن یقطین صادر فرموده است؟
ولی خود علی بن یقطین گفت :
مولایم بهتر از هر کس دیگری علت چنین دستوری را می داند و من هم فرمانبردار و مطیع دستورش هستم.
مدتها چنین بود تا روزی جاسوسان هارون الرشید گزارش دادند که علی بن یقطین از شیعیان موسی بن جعفر(ع) و مخالف شماست.
با توجه به اینکه علی بن یقطین وزیر هارون بود و گهگاه از این گزارش ها می رسید، هارون موضوع را با بعضی از عوامل اطلاعاتی در جریان گذاشت و گفت : مدت هاست گزارش هایی در مورد تشیّع علی بن یقطین و نفوذی بودنش در دستگاه حکومتی ما به دستم می رسد، ولی من هیچ سرنخی بدست نیاورده ام. دوست دارم به گونهای که او متوجه نشود امتحان روشن دیگری به عمل آورم و به همه حرفها خاتمه دهم.
بگویید چه کنم؟
آنان گفتند : وضوی شیعیان با وضوی اهل سنت فرق می کند.
بهترین امتحان آن است که شخصاً به طور پنهانی وضوی او را کنترل کنید.
هارون گفت : آری، این بهترین راه است.
عادت علی بن یقطین این بود که نماز را اول وقت در اطاقی تنها به جا می آورد.
روزی وقتی علی وارد اطاق شد، هارون از محلی که قبلاً در نظر گرفته بود، او را زیر نظر گرفت.
علی نیز همچون همیشه وضویی به روش وضوی اهل سنت گرفت.
صحنه آن چنان عجیب بود که هارون بی اختیار از مخفی گاهش بیرون آمد و خطاب به علی فریاد زد :
📋«كَذَبَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ مِنَ اَلرَّافِضَةِ»
♦️ای علی بن یقطین! هر کسی می گوید تو شیعه هستی دروغ می گوید.
پس از آن روز مجدداً نامه ای از امام کاظم(ع) به دست علی بن یقطین رسید که در آن نوشته بود :
📋«اِبْتَدِئْ مِنَ اَلْآنَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اَللَّهُ اِغْسِلْ وَجْهَكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اِغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ اَلْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ اِمْسَحْ بِمُقَدَّمِ رَأْسِكَ وَ ظَاهِرِ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا كَانَ يُخَافُ عَلَيْكَ وَ اَلسَّلاَمُ»
♦️ای علی بن یقطین! از این پس آن گونه که خداوند فرموده است، وضو بگیر!
صورت را کامل و دستها را از آرنج تا انگشتان بشوی، و سپس قسمتی از جلوی سر و آنگاه روی پاهایت را از رطوبت دستهایت مسح نما؛ زیرا که خطری که متوجه تو بود برطرف گردید.(۱)
📚منبع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۲۷
#امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
#شهادت_امام_کاظم
.
.
#حکایات 😭
#موسی_بن_جعفر #امام_کاظم
📝صحن موسی ابن جعفر تا زمان شاهزاده فرهاد میرزا مثلث بود ، گوشه صحن ،قبر یکی از علمای سنی ها بود نمی گذاشتند خراب کنند و صحن را چهارگوش کنند. شیعه ها رفتند والی بغداد را دیدند راضی نشد . شیعه ها آمدند تهران شاهزاده فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه را دیدند . شازده که فردی متدین و اهل علم و روضه بود، رفت عراق و بغداد ، و والیِ بغداد را دید و راضی اش کرد که با خرج خود شازده صحن را چهارگوش کنند، خلاصه صحن را مرمت کرده و ساختند.
شازده برای خودش یک گوشه ی صحن یک مقبره درست کرد ، آمد تهران مریض شد ، وصیت کرد ؛گفت اگر من مُردم جنازه ام را با تشریفات سلطنتی ببرید عراق بعد هم ببرید کاظمین تو همان مقبره ی خودم خاک کنید . شازده مُرد جنازه اش را یک مشت از رجال و شخصیت های مملکت تشییع کردند. بر حسب وصیتش آوردند عراق، یک مشت از شیعه های عراقی ها هم آمده بودند استقبال (چون آن خدمت را کرده بود). یک وقت کنار جسر که رسیدند وصی شازده آمد جلوی جنازه را گرفت وگفت: جنازه را بگذارید زمین . گفتند چرا؟ گفت شازده وصیت کرده تا اینجا با تشریفات سلطنتی جنازه ی من را بیاورید ،اما از اینجا که می خواهید ببرید کاظمین بگویید چهارتا حمال بیاید جنازه ی من را بردارد ببرد کاظمین . چهارتا حمال پیدا کردند و آوردند این جنازه را برداشت یک غوغایی شد .پیرمردها محاسن هایشان را می کَندند ،زن ها گیسوهایشان را می کندند . جنازه ای که با این تشریفات می برند حالا چهارتا حمال بردند. اینها به یاد منظره ی دیگر افتادند .
🔷طولی نکشید یک وقت دیدند از طرف کاظمین ،شیخ حیدر( کلید دار صحن موسی بن جعفر) سوار اسب با عجله دارد می آید. آمد جلو گفت: با همان تشریفاتی که می آوردید جنازه را بیاورید. چهارتا حمال بروند کنار؛ گفتند آقا خودش وصیت کرده ؛گفت کرده باشد . من تو خانه خوابیده بودم موسی ابن جعفر را در عالم رویا دیدم ، حضرت به من فرمود: حیدرِ کلید دار ؛پاشو برو بگو جنازه را با همان تشریفات بیاورند چون این جور جنازه برداشتن فقط مال منِ غریب است. فقط مال منِ مظلوم است .
#استاد_مرحوم_کافی 🎤
..........................
#پ.ن: پیکر فرهاد میرزا با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی جسر (پل بغداد) قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند. ٢
📚١). تاریخ حرم کاظمین، ص ١٠٨ - ١١٧.
٢). همان، ص ١٠٧؛ پاورقی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵٨۴؛ مقدمه سفرنامه فرهاد میرزا، ص ١٢؛ مکارم الآثار، ج ٣، ص ٩١۴؛ الذریعه، ج١٧، ص ١٧١.
.
فرهاد میرزا و نگارش مقتلِ
📚 "قمقام زخّار و صمصام بَتّار"، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد.
.
.
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم
#25رجب
◾️ #بنی_العباس_آگاه_به_مقامات_اهل_بیت_ع
👈🏼👈🏼 #سفیان_بن_نزار میگوید:
روزی به حالت احترام پشت سر مأمون ایستاده بودم، مأمون رو کرد به حضار وگفت: آیا میدانید چه کسی تشیع را به من آموخت؟
همه گفتند: نه! نمیدانیم!
مأمون گفت: پدرم هارون الرشید مرا شیعه کرد!
حاضران دربار گفتند: چطور؟ هارون رجال اهلبیت را میکشت وبا این وصف چگونه ممکن است، او شما را شیعه کرده باشد؟!
➖ مأمون گفت: آری او بخاطر پیشرفت وتحکیم مقام سلطنت اقدام به کشتن اولاد پیغمبر میکرد، زیرا گفتهاند: الملك عقیم.
سپس مأمون ماجرای تشیع خود را اینطور شرح داد:
➖ «من در یکی از سفرهای حج پدرم هارون الرشید همراه وی بودم. چون به مدینه رسیدیم، جلوس نمود و بمردم بارعام داد و بدربان خود گفت بهر یک ازفرزندان مهاجرین وانصار ورجال مـکه ومدینه وبنیهاشم وسایرقریش کـه بملاقات من میآیند بگو هنگامی که ب من واردمیشوند قبل از هر چیز نسب خود را بازگو کنند تا من آنها را بشناسم.
دربان هم بـه مـردم یـادآور می شد وهر کس داخل می گردید میگفت: من فلانی فـرزند فـلانی هستم و نسبت خود را تا جد اعلایش که از اصحاب پیغمبر بودند برمیشمرد، و هارون هم بهر یک به میزان شرافت و سـابقه مـهاجر و خـدمات پدرانشان از دویست تا پنج هزار اشرفی میداد.
➖ سپس مأمون گفت: روزی مـن پهلوی پدرم هارون ایستاده بودم دیدم #فضل_بن_ربیع دربان آمد و گفت:
یا امیرالمؤمنین! شخصی بر در ایستاده میگوید: مـن #مـوسی_بن_جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بـن ابـیطالب(علیهمالسلام) هستم. پدرم فیالفور رو کرد به من و برادرانم محمد امین و ابراهیم مؤتمن و سایر افسرانی که پشتسر او ایـستاده بـودیم و گـفت: مواظب خود باشید مبادا حرکات ناشایسته از شما سر زند. سپس به دربان گفت: بـگو هـمانطور کـه سوار است وارد شود.
➖ ناگاه پیرمرد را که از بسیاری شب زندهداری و عبادت چهرهای زرد و بدنی نحیف داشـت در مـقابل خـود دیدیم، چون چشم وی به پدرم هارون افتاد، خواست از الاغی که بر آن سوار بود فرود آیـد، ولی پدرم بـانگ زد و گفت:
نه بهخدا نمیگذارم پیاده شوید، باید سواره جلو آمده در روی فرشهای سلطنتی مـن فـرود آئیـد.
➖ دربانان نیز از پیاده شدن او جلوگیری کردند، ما همه با دیدهی عظمت به وی مینگریستیم و او هـمچنان سـواره میآید تا به روی فرش سید و سرهنگان دور او را گرفتند و با این تشریفات پیاده شد.
➖ در ایـن وقت پدرم هـارون از جـای برخاست و جلو رفت و از وی استقبال نمود و روی و دیدگانش را بوسید و دستش را گرفته به صدر مجلس آورد و پهلوی خود نشانید و بـا وی به گفتگو پرداخت و احوال او را جویا میشد.
سپس پرسید: کسانی که از پرتو وجود شما نان میخورند چقدرند؟
فرمود: بـیش از پانـصدنـفر میباشند.
هارون پرسید: اینها همه فرزندان شما هستند؟ فرمود: نه اکثر آنها خدمتگذاران من میباشند. فرزندان مـن پسـر ودخـتر سی وچند نفر هستند.
گفت: چرا دختران را به پسر عموهایشان تزویج نمیکنی؟
فرمود: چـندان دسـترسی به این کار ندارم.
پرسید: ملک و مزلعه شما چه وضعی دارد؟
فرمود: گاهی حاصل میدهد وگاهی نمیدهد. پرسید: هـیچ قـرضی داری؟
فرمود: آری.
گفت: چقدر است؟
فرمود: تخمینا ده هزار دینار.
هارون گفت: پسر عمو! من آنقدر ثـروت بـه شما میدهم که پسران را داماد ودخترانت را شوهر دهـی و مـزرعه خـود را تعمیر کنی.
حضرت فرمود: خداوند بر والیـان وسـران قوم واجب کرده است که تهیدستان را از خاک بردارند و وامهای آنها را بپردازند وصاحبان عـیال را دسـتگیری نمایند و برهنگان را بپوشانند، وبه آنها کـه گـرفتار محنت وتنگدستی هـستند، نـیکی ومحبت کنند، واین کارها بیش از هـرکس امـروز از تو انتظار میرود که انجام دهی.
هارون گفت: قول میدهم که آنـچه فـرمودی انجام دهم.
➖ آنگاه حضرت برخاست کـه مراجعت نماید، پدرم نیز بـرخاست و چشمان و روی او را بوسید سپس روی بـه من و امین و مؤئمن کرد و گفت:
بروید رکاب بگیرید وآقا وعموی خود را سوار کنید و لباسش را مرتب نمائید و او را تا در منزل مشایعت کنید. مـا نـیز چـنین کردیم.
➖ در میان راه حضرت بـطور پنـهانی رو به من نمود و فـرمود:
تو بعد از پدرت هارون خلیفه میشوی! وقتی بخلافت رسیدی نسبت به فرزندان من نیکی کن!
سپس حـضرت را بـه منزل رسانیده و برگشتیم.
➖ من در نزد پدرم بیش از سـایر بـرادرانم جرئت داشـتم. به همین جـهت وقتی مجلس خلوت شـد، گفتم:
یا امیرالمؤمنین! این مرد کی بود که این همه او را بزرگ وگرامی داشتی وبـه احترام او از جـای برخاستی وبه استقبالش شتافیت و او را بر صدر مـجلس نـشاندی و از وی پائیـنتر هـم نـشستی و به ما دسـتور دادی تا رکاب برایش بگیریم و او را سوار کرده تا در خانه بدرقه کنیم؟
ادامه⤵️
.
#موسی_بن_جعفر علیهالسلام
#امام_کاظم
#25رجب
#برنامه_ی_امام_كاظم_علیه_السلام_در_زندان_فضل_بن_ربيع
شيخ صدوق (رضواناللهتعالیعلیه) به اسناد خود از #عبدالله_قزوینی نقل ميكند. كه پدرم گفت:
➖ روزي نزد #فضل_بن_ربیع رفتم، ديدم بالاي بامي نشسته، به من گفت: نزديك بيا.
نزديك رفتم، تا برابرش رسيدم و گفت: به اين اطاق بنگر، (از پنجره يا سوراخ پشت بام) به آن اطاق نگريستم، گفت: «در خانه چه ميبيني؟»
گفتم: جامهای [لباسی] افتاده است.
گفت: درست نگاه كن.
با دقت نگاه كردم و حقيقت را دريافتم، گفتم: «مردي در حال سجده است».
➖ گفت: آيا اين مرد را ميشناسي؟
گفتم: نه.
گفت: اين مرد، مولاي تو است.
گفتم: مولاي من كيست؟
گفت: خود را به ناداني ميزني؟
گفتم: نه، ولي من مولايي براي خود نميشناسم.
➖ گفت: اين مرد؛ ابوالحسن، #موسي_بن_جعفر_عليه_السلام است.
من شب و روز او را تحت نظر دارم، او را غير از اين حال سجده، كه ديدي نديدهام.
او نماز صبح را در اول وقتش ميخواند، سپس بعد از نماز تا طلوع خورشيد، مشغول تعقيب است، سپس به سجده ميرود، و همچنان تا ظهر در سجده است، و به غلامي سفارش كرده كه لحظهی ظهر را به او خبر دهد.
➖ او به محض اين كه از جانب غلام، با خبر ميشود كه ظهر شده، از سجده برميخيزد، بيآنكه وضو بگيرد، مشغول نماز ظهر ميشود.
من از خواندن نماز بدون تجديد وضو ميفهمم كه او در سجده، به خواب نرفته و چرت نزده است.
➖ او به همين ترتيب مشغول عبادت است تا از نماز عصر فارغ ميشود، پس از نماز عصر، به سجده مي رود، و همواره در سجده است تا خورشيد غروب كند.
پس از غروب، برميخيزد و نماز مغرب را ميخواند بيآنكه براي قضاي حاجت برود و همچنان مشغول نماز و تعقيب نماز است تا نماز عشا را ميخواند، و بعد از نماز عشا، غذاي اندكي كه برايش آورده ميشود، ميخورد، سپس تجديد وضو ميكند، آنگاه برميخيزد و همواره در دل شب مشغول نماز است تا اول اذان صبح فرا رسد، من نميدانم! [كه در اين بين، قضاي حاجت ميكند؟!]
همين كه غلام ميگويد: سپيده دميده شد، برميخيزد و نماز صبح را بجا ميآورد.
➖ اين روش، از حدود يك سال تاكنون كه او را به من سپردهاند، برنامهی شبانهروزي اوست.
📚 منابع:
۱. انوار البهية، ص۲۹۴
۲. منتهی الآمال، ج۲، ص۴۳۴
#شهادت_امام_کاظم
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. حضرت موسی بن جعفر چند سال زندانی بودند؟ حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام چند سال در زندان به سر ب
باز یادآوری میکنم .. حضرت #موسی_بن_جعفر ۵ یا ۶ سال بیشتر زندانی نبودند....
خودِ منم در روضه خواندم ۱۴ سال... ولی اشتباهه
.
#موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
◾️ [جلسهی سوم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۶ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱۲. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۱۳. اِخبار غیبی امام کاظم علیهالسلام از باطن و ما في الضمیر هشام بن سالم
۱۴. داستان عنایت امام کاظم علیهالسلام به بیبی شطیطه نیشابوری
۱۵. کلمات امام کاظم علیهالسلام در کودکی
۱۶. واقعهای حیرتانگیز در سن ششسالگی
#شهادت_امام_کاظم
#موسی_بن_جعفر علیهالسلام
#حکایات #امام_کاظم
#علم_غیب
#25رجب
#علم_غیب_امام_کاظم_در_کودکی
👈🏼👈🏼 مرحوم #قطب_الدین_راوندى و دیگر بزرگان به نقل از عیسى شَلقان آورده اند:
روزى بر محضر مبارک امام صادق علیهالسلام وارد شدم و تصمیم داشتم که درباره شخصى به نام ابوالخطّاب سؤال کنم.
همین که داخل منزل حضرت رفتم و سلام کردم، امام علیه السلام فرمود:
اى عیسى! چرا نزد فرزندم موسى - کاظم علیهالسلام - نمىروى تا آنچه که مىخواهى از او سؤال کنى؟!
➖ من دیگر سخنى نگفتم و براى یافتن حضرت موسى کاظم علیهالسلام روانه گشتم، و سرانجام او را در حال نوشتن یافتم، که نشسته بود و مدادى در دست داشت.
➖ چون چشم آن کودک معصوم بر من افتاد، اظهار داشت:
اى عیسى! خداوند متعال در روز ازل از تمامى پیغمبران و خلایق، بر نبوّت محمّد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله؛ و نیز خلافت و جانشینى اهلبیت عصمت وطهارت علیهمالسلام عهد و میثاق گرفته است، و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند.
ولیکن عدّهاى از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلکه ایمان آنها عاریه و ظاهرى است، که ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد مىباشد.
➖عیسى شلقان گوید: چون از آن کودک، چنین سخنى عظیم را شنیدم، خصوصاً که از نیّت و قصد درونى من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته وپیشانى او را بوسیدم و اظهار داشتم:
ذرّیه رسولالله صلواتاللهعلیهم، بعضى از بعضى ارث مىبرند و همگان یکى مىباشند.
➖ و پس از آن ، نزد امام صادق علیهالسلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو کردم، و افزودم بر این که همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسولالله صلىاللهعليهوآله است.
سپس امام صادق علیهالسلام فرمود:
چنانچه هر مطلب و سؤالى که داشتى، از این فرزندم - که او را مشاهده نمودى - سؤال مىکردى، تو را پاسخ کافى و کامل میداد.
📚 منابع:
۱. الخرایج والجرایح، ج۲، ص۶۵۳، ح۲
۲، بحارالأنوار، ج۴۸، ص۵۸، ح۶۸
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #دوخط_روضه #شهادت_امام_کاظم دو نفر از اهلبیت مرگ خودشونو از خدا طلب کردن ، یکی مادرتون زهرای مر
.
#موسی_بن_جعفر علیهالسلام
#مطاعن_هارون_الرشید
#حکایات #امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
#25رجب
#دعای_امام_کاظم_در_حبس_هارون_ملعون
👈🏼 #علی_بن_ابراهيم_بن_هاشم از پدرش گويد: از يكى از شيعيان شنيدم كه مىگفت: وقتى هارون، موسى بن جعفر عليهماالسّلام را زندانى كرد، حضرت، شب هنگام، از جهت هارون در ترس بودند كه مبادا ايشان را بكشد.
لذا تجديد وضو كردند و رو به قبله ايستادند و چهار ركعت نماز خواندند و سپس دست به دعا برداشته، چنين گفتند:
«يا سيّدي نجّني من حبس هارون وخلّصني من يده، يا مخلّص الشّجر من بين رمل وطين، ويا مخلّص اللّبن من بين فرث ودم، ويا مخلّص الولد من بين مشيمة ورحم ويا مخلّص النّار من الحديد والحجر، ويا مخلّص الرّوح من بين الاحشاء والأمعاء، خلّصني من يدي هارون».
📝 يعنى: اى آقاى من، سرور من، مرا از زندان هارون نجات بده و از دست او رهايم كن. اى كه درخت را از بين گل و شن بيرون مىآورى! اى كه شير را از بين مجراى خون و سرگين خارج مىكنى(۱) اى كه جنين را از ميان رحم و مشيمه خارج مىكنى! اى كه آتش را از آهن و سنگ بيرون مىآورى! اى كه روح را از بين امعاء و احشاء خارج مىكنى(۲) مرا از دست هارون نجات بده.
➖ راوى مىگويد: وقتى حضرت موسى بن جعفر عليهماالسّلام اين دعاها را خواند، هارون در خواب مردى سياه پوست را ديد كه بهسراغش آمده و شمشيرى در دست دارد كه از نيام بيرون كشيده و بالاى سرش ايستاده است و مىگويد: هارون! موسى بن جعفر را از حبس آزاد كن وگرنه، گردنت را با اين شمشير مىزنم.
➖ هارون از هيبت آن مرد وحشت كرده، دربان را طلبيد و به او گفت: به زندان برو و موسى بن جعفر عليهماالسّلام را آزاد كن.
راوى ادامه داد: دربان به سمت زندان حركت كرد، به زندان رسيد و در زد، مأمور زندان گفت: كيست؟
گفت: خليفه، موسى بن جعفر را فراخوانده است او را بيرون بياور و آزادش كن.
زندانبان فرياد زد: اى موسى! خليفه تو را فراخوانده است. حضرت موسى بن جعفر- عليهماالسّلام- ترسان و نگران از جابرخاست و گفت: حتما تصميم بدى در مورد من گرفته است كه در اين دل شب مرا فراخوانده است، حضرت گريان و اندوهگين و نااميد از حيات خود، برخاست و با اندامى لرزان به نزد هارون رفت.
➖ حضرت فرمود: سلام بر هارون، هارون نيز جواب سلام حضرت را داد و گفت: تو را به خدا قسم مىدهم آيا امشب دعا كردهاى؟
حضرت فرمود: بله.
هارون پرسيد: چه دعايى؟
حضرت فرمود: تجديد وضوء كردم و چهار ركعت نماز خواندم و سر به آسمان بلند كردم و گفتم: يا سيّدى خلّصني من يد هارون.- و تا آخر دعا را ذكر فرمود.
هارون گفت: خداوند دعايت را مستجاب كرد، اى دربان! او را آزاد كن!
سپس چند خلعت طلبيد و سه عدد از آنها را به حضرت پوشاند و اسب خود را به ايشان داد و ايشان را گرامى داشت و احترام نمود و نديم و همدم خويش گرداند.
سپس گفت: آن دعاها را برايم بخوان، حضرت آنها را به او تعليم فرمود.
➖ راوى ادامه داد:
هارون حضرت را آزاد كرد و به دربانش سپرد تا ايشان را به منزل برساند و همراه او باشد، و موسى بن جعفر عليهماالسّلام در نزد هارون از احترام و اكرام برخوردار بودند و هر پنجشنبه نزد هارون مىرفتند تا اينكه يك بار ديگر هارون ايشان را دستگير كرد و ديگر آزادشان نكرد تا بالأخره ايشان را به سندىّبنشاهك سپرد و او آن حضرت را با سمّ شهيد كرد(۳).
📚 پانوشتها:
۱. اشاره به آيه شريفه ۶۶ سوره نحل است. ترجمه آيه تقريبا چنين مىباشد:
«از شكم چهارپايان از بين خون و سرگين، شيرى خالص و گوارا بيرون مىآوريم».
و علّت اينكه فرموده است شير را از بين خون و سرگين خارج مىكنيم اين است كه سرگين در شكمبه است و پستان چهارپايان در قسمت عقب شكم نزديك پاها قرار دارد و شريانها و وريدها شكمبه و پستان را احاطه كرده است. و لذا به اين اعتبار، خداوند مىفرمايد از بين خون و سرگين، شير خالص بيرون مىآوريم.
۲. شايد اشاره به اين حقيقت باشد كه روح در هنگام مرگ از بدن خارج مىشود كما اينكه فرموده است: «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ-» واقعه۸۳ (آن زمان كه روح به حلقوم برسد).
۳. ترجمه عيون أخبار الرضا عليهالسلام،
ابن بابويه (حمیدرضامستفيد وعلیاکبرغفارى، نشر صدوق - تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۲ش)، ج۱، صص۱۹۰_۱۸۸
.
#موسی_بن_جعفر #امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
◾️ [جلسهی چهارم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۷ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱۷. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۱۸.خبر دادن از آنچه در خیال و وسوسهی شيطاني بود
۱۹. خباثت هارون در دستگیری، زندان و شهادت امام کاظم علیهالسلام
۲۰. وضعیت زندان و مدت زندان امام کاظم علیهالسلام در بصره
#موسی_بن_جعفر
#فیش_منبر #امام_کاظم
#25رجب
#26رجب #حضرت_ابوطالب
◾️ [جلسهی پنجم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
و
#وفات_حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
۲۸ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
و
وفات حضرت ابوطالب علیهالسلام
📚 مطالب مطرح شده:
۲۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲۲. لرزیدنِ سندیبنشاهک در حضور ۸۰تن از علمای اهلسنت بر اثر کلام امام کاظم علیهالسلام
۲۳. گواهی ۵۰تن از علمای اهلسنت بهوفات امام کاظم و نماز امام رضا علیهماالسلام
۲۴. شناختنامه حضرت ابوطالب علیهالسلام
۲۵. سرپرستی و کفالت رسولالله صلیاللهعلیهوآله
۲۶. ایمان ابوطالب در کلام اهلبیت علیهمالسّلام
#شهادت_امام_کاظم
.
18 تیر 1402 - صبحانه ایرانی 1402 - شبکه 2 - ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۲.mp3
25.68M
🎙صوت کامل بحث مرتبط با ولادت #امام_کاظم علیه السلام
📺#شبکه_دو
☕️#صبحانه_ایرانی
📆 یکشنبه ۰۴/۱۸
📋 موضوع: مبارزه علمی و فرهنگی امام #موسی_بن_جعفر علیه السلام در عصر #هارون
#طباخیان🎤
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📋 جلسه دهم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" 📆 سه شنبه بیست و ششم مردادماه ۱۴۰۲ #حامد_
.
💡 بیاندیشیم !
در شهادت حضرت #موسی_بن_جعفر علیه السلام، #هارون عباسی در زندان ایشان را به قتل میرساند، و از پذیرش قتل ابائی نداشت و از جسارت به پیکر حضرت نیز فروگذار نکرد اما کمتر از هفتاد سال بعد، در قلب پادگان نظامی #بنی_عباس، خلیفه وقت، #معتمد_عباسی جرات و توان پذیرش قتل #امام_عسکری علیه السلام را ندارد و از جسارت به امام پرهیز دارد و ایشان را در اوج احترام در موج خروشان و گریان مردم به خاک می سپارد ، تفاوت بین امام کاظم علیه السلام و امام عسکری در چیست؟
❓در این هفتاد سال چه رخ داده است، از #بغداد سال ۱۸۳ ه ق تا #سامرا ۲۶۰ ه ق، تمایز در چیست؟
#طباخیان✍
.
#موسی_بن_جعفر علیه السلام
#امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
◾️ [جلسهی اول]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۴ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲. در بیوگرافی و تاریخ ولادت و شهادت امام کاظم علیهالسلام
۳. نامهای فرزندان امام کاظم علیهالسلام
۴. برنامه إمام کاظم علیهالسلام در زندان فضلبنربیع
۵. دعای امام هفتم بهجهت خلاصی از زندان هارون
۶. عابده شدن کنیز هارونالرشید
📚 #مطالبنابدرمنبر
#شهادت_امام_کاظم
#موسی_بن_جعفر
#فیش_منبر #امام_کاظم
#25رجب
◾️ [جلسهی دوم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۵ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 #شهادت_امام_کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۷. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۸. اخلاق امام کاظم علیهالسلام با فرد عُمری
۹. توبهی بشر حافی بهدست امام کاظم علیهالسلام
۱۰. بنیالعباس، آگاه بهمقامات اهلبیت علیهمالسّلام
۱۱. عطا و دعای امام کاظم علیهالسلام
#مطالبنابدرمنبر
.👇
#موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
◾️ [جلسهی سوم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۶ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 #شهادت_امام_کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱۲. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۱۳. اِخبار غیبی امام کاظم علیهالسلام از باطن و ما في الضمیر هشام بن سالم
۱۴. داستان عنایت امام کاظم علیهالسلام به بیبی شطیطه نیشابوری
۱۵. کلمات امام کاظم علیهالسلام در کودکی
۱۶. واقعهای حیرتانگیز در سن ششسالگی
#مطالبنابدرمنبر
👇
.
#شهادت_امام_کاظم علیهالسلام
#25رجب
باز شد موقع افطار خدا رحم کند
من و سندی جفا کار خدا رحم کند
باز شلاق به دست آمده بر دیدارم
به من زار وگرفتار، خدا رحم کند
بین تاریکی این حبس دگر با سیلی
هر دو چشمم نشود تار خدا رحم کند
نوک شلاق که بر زخم رسد میسوزد
زخمهایم شده بسیار خدا رحم کند
کند و زنجیر و غل و سیلی و شلاق و لگد
یک تن و این همه آزار خدا رحم کند
تازه فهمیدم در کوی یهودی چه کشید
دختر حیدر کرار خدا رحم کند
یک محل پر زیهودی و همه خصم علی
چه شود عاقبت کار خدا رحم کند
دختران علی و چشم حرامی ای وای
به اباالفضل علمدار خدا رحم کند
(ظرف خاکستر یک عده هنوز آتش داشت
آتش افتاد به گلزار خدا رحم کند)
رفت بر بام زنی سنگ دل و سنگ به دست
بر سر زخمی دلدار خدا رحم کند
شب و روز است دعایم ،که پس از من نبرند
دخترم را سر بازار خدا رحم کند
#عبدالحسین✍
..............
#موسی_بن_جعفر علیهالسلام
#کرامات
#25رجب
◾️ #وصیت_فرهاد_میرزا_بر_تشییع_غریبانه_وی_در_کاظمین_توسط_چهار_حمال
👈🏼👈🏼 #حاج_فرهاد_میرزا، پسر #عباس_میرزا، از دانشمندان نامی اسلام است در سال ۱۳۰۰ هجری صحن و رواق و گنبد و تزئینات حرم و صحن مقدس حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را به هزینه خود تعمیر نمود.
➖ بعضی به او اشکال کردند که شما از جملهی علمائید و مؤلف کتب #قمقام و #جام_جم و غیره میباشید؛ چرا یکصد هزار تومان (معادل یکصد هزار مثقال طلا) از اموال خود را در راه ساخت حرم، مصرف نمودید؟!
پاسخ گفت:
ثروتمندان، دارایی خود را در بانکها ذخیره میکنند و من دارایی خود را در بانک حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد (علیهماالسلام) و در بانک حضرت سید الشهداء (علیهالسلام) و در کتاب قمقام، پسانداز کردهام.
➖ #فرهاد_میرزا در سال ۱۳۰۵ق در تهران مریض شد و چون در وقت احتضار وی، اکثر بزرگان در اطراف او جمع شدند، فرمان سکوت داد و گفت:
از جمله وصایای من این است که:
پس از مرگم، مرا غسل و کفن کنید و به هر تشریفاتی که مایلید در تهران و شهرهای دیگر تشییع نمایید و مرا در کاظمین، در حجرهی شخصیای که در صحن حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) برای خود ساختهام دفن نمایید.
➖ و به فرزندان خود گفت:
میدانم که اگر مردم مطلع شوند، در بغداد برای من تشییع بینظیری بر پا خواهد شد، در این صورت من از حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) خجالت میکشم و دوست دارم تشییع من مثل تشییع موسی بن جعفر (علیهماالسلام) غریبانه باشد!
➖ لذا هنگامی که به نزدیک بغداد رسیدید، جنازهی مرا بر روی تخته پارهای بگذارید و آن را چهار نفر حمال بدون هیچ تشریفاتی بردارند و به صورت یک نفر غریب دفنم کنید.
فرزندان به دستور او عمل کردند، اما همینکه به بغداد رسیدند، دیدند که به یکباره از سمت کاظمین جمعیت زیادی با عماری و پرچمها به استقبال جنازه آمدند.
➖ فرزندان آن مرحوم سفارش آن بزرگوار را به مردم گفتند، اما #متولی_باشی (متولی حرم) گفت:
این دستور حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) است.
آن حضرت در خواب بهمن امر کردند که با جمعیت و تشریفات بروید و جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید.
📚 منابع:
۱. مردان علم در میدان عمل، ج۲، سیدنعمتالله حسینی [با اندکی تلخیص]
۲. ستارگان درخشان، ج۹ ص۱۱
۳. منتخب التواریخ وزندگانی چهارده معصوم علیهمالسلام، عمادزاده، ص۳۶۶
۴. رجال اسلام، ص۲۹۹
۵. احسن الودیعه و فارسنامه، علی فلسفی، ج۲، ص۱۱۸
#مطالبنابدرمنبر
.
#موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
◾️ [جلسهی چهارم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
۲۷ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱۷. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۱۸. خبر امام کاظم علیهالسلام دادن از آنچه در خیال و وسوسهی شيطاني بود
۱۹. خباثت هارون در دستگیری، زندان و شهادت امام کاظم علیهالسلام
۲۰. وضعیت زندان و مدت زندان امام کاظم علیهالسلام در بصره
#مطالبنابدرمنبر
.👇
#موسی_بن_جعفر
#شهادت_امام_کاظم
#فیش_منبر
#25رجب
#26رجب
◾️ [جلسهی پنجم]
#ایام_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
و
#وفات_حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
۲۸ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلواتاللهعلیه
و
وفات حضرت ابوطالب علیهالسلام
📚 مطالب مطرح شده:
۲۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲۲. لرزیدنِ سندیبنشاهک در حضور ۸۰تن از علمای اهلسنت بر اثر کلام امام کاظم علیهالسلام
۲۳. گواهی ۵۰تن از علمای اهلسنت بهوفات امام کاظم و نماز امام رضا علیهماالسلام
۲۴. شناختنامه #حضرت_ابوطالب علیهالسلام
۲۵. سرپرستی و کفالت رسولالله صلیاللهعلیهوآله
۲۶. ایمان ابوطالب در کلام اهلبیت علیهمالسّلام
#مطالبنابدرمنبر
.👇