eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
612 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 اسناد وارده در کتب حدیثی مبنی بر شهادت امام حسن مجتبی(ع) در روز ۷ ماه صفر؛ سند اول: تثبیت الامامة قدیمی ترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب ” تثبیت الامامة” تالیف “سید قاسم بن ابراهیم الرسی” است که در سال ۲۴۶ وفات یافته است. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانی است. گفتنی است وی از روات احادیث هم بوده است و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت نقل میکرده است. وی در کتاب خویش چنین آورده است. «الامام الحسن علیه السلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیه السلام، امه فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة» سند دوم: قول شهید اول یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم ماه صفر واقع شده است، شهید اول (متوفای ۷۸۶) می باشند ایشان در کتاب شریف “دروس” می فرمایند: الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة … و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة(۱) سند سوم : مرحوم کفعمی یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی در هفتم ماه صفر شده است، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف “مصباح” می باشد ایشان در این کتاب چنین می فرماید: ولد فی یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة(۲) سند چهارم: پدر بزرگوار شیخ بهایی یکی دیگر از بزرگانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم صفر می باشد مرحوم علامه شیخ حسین والد مکرم شیخ بهایی در کتاب “وصول الاخبار الی اصول الاخبار” می باشد وی که متوفای سال ۹۸۴ هجری است در کتاب خویش میفرماید: هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة(۳) 📚منبع (۱) دروس، شهید اول، ج ۲، ص۷ (۲) المصباح، کفعمی، ص ۵۰۹ (۳) وصول الاخبار، علامه شیخ حسین بهایی، ص ۴۲
♠️ تیر باران بدن امام حسن مجتبی علیه السلام؛ مرحوم علامه مجلسی و محدث قمی و ابن شهر آشوب نوشته اند که هنگام دفن بدن مبارک امام حسن علیه السلام دستور دادند جنازه ی آن حضرت را تیر باران نمودند تا جایی که هفتاد تیر از جنازه ی آن حضرت بیرون کشیدند(۱) پس بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و جنگ کنند؛ ولی امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! وصیت برادرم را ضایع نکنید. پس به آنها فرمود: اگر وصیت برادرم نبود، هر آینه او را دفن می کردم و بینی های آنها را به خاک می مالیدم» و آنگاه جنازه را به طرف بقیع حرکت دادند و در کنار جده اش فاطمه ی بنت اسد دفن نمودند(۲) 📚منبع (۱) کشف الغمة، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۱ به نقل از جنابذى از علماى اهل سنت. (۲)کشف الغمة، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۰، به نقل از ابن طلحه شافعى.
🏴 وصیت امام حسن مجتبی (ع) و تشییع پیکر پاک او؛ در ارشاد مفید در بیان وصیت آن ‌حضرت آمده است: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخه‌ای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏‌ام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آن‌جا به خاک بسپار.» سپس آن‌حضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى‌‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مى‌‏آیند و مقابلتان می‌ایستند. اکنون به تو سفارش مى‏‌کنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. … مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ از این‌رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همین‌که امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر(ص) حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی‌که می‌گفت: ما را با شما چه کار؟! می‌خواهید کسی را وارد خانه من کنید که من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟ مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد. نزدیک بود فتنه‌ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:« ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا(ص) شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک می‌سپاریم. مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچک‌تر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آن‌حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می‌دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن‌ حضرت(ص) به خانه‌اش وارد شدند. و باز در ارشاد آمده است: ابن عباس پیش آمد و خطاب به عایشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می‌خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه می‌ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این‌جا دفن نمی‌کنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنان‌شان خواهد گرفت. «وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرها جان شما را می ستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آن‌را باطل ساختید.» آن‌گاه جنازه امام حسن مظلوم (ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌‏اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند. 📚منبع الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۶ .
◼️ گریه امام حسن (ع) هنگام شهادت؛ امام حسن (ع) به هنگام شهادت می‏ گریست. شخصی از آن حضرت پرسید: شما چرا گریه می‏ کنید؟ زیرا نسبتی که شما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارید کسی ندارد و بیست بار پیاده حج بجا آوردی و سه بار مالت را با خدا تقسیم کردی؟ قال علیه‏السلام: «انما أبکی لخصلتین لهول المطلع و فراق الأحبة»(۱) امام حسن علیه‏السلام فرمود: «برای دو مورد گریه می‏‌کنم: برای هراس از لحظه‏ ی دیدار و دیگری جدایی یاران.» و در حدیث دیگری آمده است: امام حسین علیه‏السلام از امام حسن علیه‏السلام پرسید: «چرا بی‏تابی می‏ کنی؟ با اینکه بر پدرانت رسول خدا و علی علیه‏السلام و مادرانت فاطمه و خدیجه و دایی‏هایت قاسم و طاهر و بر عموهایت حمزه و جعفر وارد می ‏شوی؟» قال علیه‏السلام: «یا أخی ما جزعی الا أنی أدخل فی أمر لم أدخل فی مثله و أری خلقا من خلق الله لم أر مثلهم قط»(۲) امام حسن علیه‏السلام فرمود: «برادرم! بی‏ تابی من جز برای آن نیست که وارد فضایی می‏ شوم که تاکنون وارد چنین فضایی نشده ‏ام و آفریدگانی از خلق خدای می‏ بینم که هرگز چون آنها را ندیده ‏ام.» و در حدیث دیگری آمده است: از امام علیه‏السلام علت گریه‏ اش را پرسیدند. قال علیه‏السلام: «انی أسلک طریقا لم أسلکها، و أقدم علی سید لم أره»(۳) امام حسن علیه‏السلام فرمود: «من رهسپار راهی هستم که تاکنون گام در آن ننهاده ‏ام و مهمان بزرگواری هستم که ندیدمش.» 📚منبع (۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶، ص ۱۵۹ (۲) تاریخ چهارده معصوم علیهم‏السلام، علامه مجلسی، ص ۴۰۴ (۳) حلیة الابرار، سیدهاشم بحرانی، ج ۴، ص ۵۸
🏴 مواعظ مهم امام حسن مجتبی علیه السلام در ساعات پایانی عمر؛ از جنادة بن ابى اميه حديث كند كه گفت: وارد شدم بر حسن بن على عليه السّلام در آن مرضى كه به آن ارتحال فرمود و در پيش روى او طشتى بود كه در آن خون ريخته بود و جگر حضرت در اثر زهرى كه معاوية بن أبى سفيان- خدايش ‏لعنت كند- به آن حضرت خورانده بود قطعه قطعه بيرون مى ‏آمد. عرض كردم: اى مولاى من! چرا خود را معالجه‏ نمى‏ كنى؟ فرمود: «اى اباعبداللَّه مرگ را به چه چيز علاج كنم؟» گفتم: انّا للَّه و انّا اليه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه كرده فرمود: «به خدا سوگند اين پيمانى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با من فرموده كه اين امر (امامت) را دوازده نفر پيشوا و امام از فرزندان على و فاطمه مالك شوند و هيچ يک از ما نيست جز اين كه يا به زهر و يا به شمشير كشته شود (و به مرگ عادى از دنيا نخواهيم رفت)» سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تكيه فرمود. جناده گويد: به وى عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! مرا موعظه فرما. فرمود: «آرى، مهياى مسافرت (آخرت) شو، و توشه آن را پيش از رسيدن اجل فراهم نما و بدان كه تو دنيا را طلب نمايى و مرگ تو را مى‏ طلبد و اندوه و غصه روزى را كه نيامده در روزى كه در آن هستى به خود راه مده و بدان كه در آنچه بيش از قوت خود مال فراهم كنى خزينه ‏دار ديگران خواهى بود و بدان كه در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناكهايش عتاب (و سرزنش) است. پس دنيا را مانند مردارى قرار ده و بگير از آن به مقدارى كه تو را بى ‏نياز كند. اگر حلال باشد در آن زهد ورزيده‏ اى (و بيش از احتياج از اين مردار مصرف ننموده ‏اى) و اگر حرام باشد از مردارى برگرفته ‏اى (و خوردن مردار در صورت ناچارى به مقدار ضرورت مباح است) و اگر مورد سرزنش و عتاب باشد (يعنى شبهه ‏ناك باشد، هموار كردن كمى) سرزنش آسان است. و براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى هميشه زندگانى خواهى كرد و براى آخرت طورى كار كن كه گويى فردا خواهى مرد و هر گاه بخواهى بدون (داشتن فاميل زياد) و عشيره عزيز گردى و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطين) مهابت و بزرگى داشته باشى، از ذلت نافرمانى حق تعالى بيرون آى و به سوى عزّت فرمانبرداريش وارد شو و هر گاه نياز و احتياج تو را به گرفتن رفيقى وادار نمود، با كسى رفاقت كن كه گاه همراهيش تو را زينت دهد (يعنى كردار و رفتارش در موقع همراهى با تو نزد ديگران موجب آبروى تو گردد و مانند زينتى براى تو باشد) و هرگاه خدمت او كردى (آبروى) تو را حفظ كند و اگر از او كمك خواستى تو را كمك كند. هر گاه سخن گويى گفتارت را تصديق كند و هر زمان بر دشمن حمله كنى تو را تقويت كند، و اگر دست كمک به سويش دراز كردى تو را مدد كند و اگر در كارت شكستى پيدا شود برطرف كند و هر گاه نيكى از تو بيند فراموش نكند. اگر دست مسألت به سويش دراز كنى از عطايش محرومت ننمايد و اگر به زبان نياورى او در عطا پيشدستى كند و هر گاه سختى ‏ها و بلاها به او رو آورد مبتلا شدنش تو را بدحال كند. رفاقت كن با كسى كه از ناحيه او به تو گرفتارى و بلايى نرسد و به واسطه او در روشها انحرافى پيدا نشود و اگر گاه تقسيم (مال يا غير آن) ميان شما نزاعى درگير شد تو را بر خويش‏ مقدّم دارد.» جناده گويد: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مباركش زرد شد به طورى كه بر آن حضرت ترسناك شدم، (در اين هنگام) حضرت امام حسين عليه السّلام و اسود بن أبى الاسود (يكى از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) وارد شدند آن حضرت امام حسن را در برگرفت و سر مباركش و ميان دو ديدگانش را بوسيد و نزدش نشست. پس مقدارى آهسته با هم صحبت كردند، ابوالاسود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ امام حسن عليه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مى ‏دهد. پس حضرت به برادرش امام حسين عليه السّلام وصيت فرمودند. 📚منبع كفاية الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، علی بن محمد خزاز رازی، ص ۲۲۹-۲۲۶
. 📢 اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع)؛ مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید در حالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنام گویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: «ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد…» وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد. 📚منبع مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج‏۴، ص ۱۹ .
. 📗 کرامت امام حسن علیه السلام؛ زمخشری در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در خدمت حسن بن علی (ع) بودم که کنیزکی بیامد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد. حسن بن علی بدو گفت: «انت حرة لوجه الله» (تو در راه خدا آزادی!)» من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بی ارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟ در پاسخ فرمودند: «هکذا ادبنا الله تعالی: اذا حُییتُم بتَحِیة فحَیوا باَحسَنَ منها و کان احسن منها اعتاقها» اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیه ای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید» و بهتر از آن آزادی اوست. 📚منبع ملحقات احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۱۱، ص ۱۴۹ .
⚫️ روایت منع عایشه از دفن امام حسن مجتبی(ع)؛ در کتاب کافی آمده است: محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر (علیه‌السّلام) می‌فرمود: هنگامی که حسن بن علی (علیه‌السّلام) به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «برادرم! به تو وصیتی می‌کنم، آن را حفظ کن، زمانی که من از دنیا رفتم، جنازه‌ام را آماده دفن کن، سپس مرا به سوی رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) ببر تا با او تجدید عهدی کنم، آنگاه مرا به جانب مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) برگردان، سپس مرا ببر و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا، (عایشه) که مردم از زشتکاری و دشمنی او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتی به من می‌رسد» وقتی امام حسن (علیه‌السّلام) وفات کرد و روی تابوتش گذاردند، او را به جایی که پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) بر جنازه‌ها نماز می‌خواند بردند، امام حسین بر جنازه نماز گذارد و زمانی که نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، هنگامی که بر سر قبر رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند، بنی‌هاشم جنازه حسن بن علی (علیهما‌السّلام) را آورده‌اند تا در کنار رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) دفن کنند، عایشه بر استری زین کرده نشست و سریع خود را به آن جا رساند ـ او نخستین زنی بود که بعد از اسلام بر زین نشست ـ و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) دریده شود. حسین بن علی (صلوات‌اللَّه‌علیهما) فرمود: «تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست می‌کند. همانا برادرم به من امر کرد که جنازه‌اش را نزدیک پدرش رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) ببرم تا با او تجدید عهد کند و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) را پاره کند،» زیرا خدای تبارک و تعالی می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تا به شما اجازه نداده‌اند به خانه پیغمبر وارد نشوید.» و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانی را به خانه او راه دادی. خدای (عزّوجلّ) فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید» در صورتی که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) کلنگ‌ها زدی؛ با آن‌که خدای (عزّوجلّ) فرموده: «آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می‌کنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده» به جان خودم که پدرت و فاروقش به سبب نزدیک کردن خودشان را به پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) او را آزار دادند و آن حقی را که خدا با زبان پیغمبرش به آنها امر کرده بود، رعایت نکردند؛ زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرام است، به خدا‌ ای عایشه! اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که تو آن را نمی‌خواهی، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، می‌فهمیدی که او در آنجا دفن می‌شد (ولی افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست)» سپس محمد بن حنفیه رشته سخن به دست گرفت و فرمود: ‌ای عایشه! یک روز بر استر می‌نشینی و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر می‌نشینی؟! تو به علت دشمنی و عداوتی که با بنی‌هاشم داری، نه مالک نفس خودت هستی و نه در زمین قرار می‌گیری. عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمه‌اند که سخن می‌گویند، تو چه می گویی؟! حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «محمد را از بنی فاطمه به کجا دور می کنی، به خدا که او زاده سه فاطمه است: ۱. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابو‌طالب) ۲. فاطمه بنت اسد بن‌هاشم (مادر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)) ۳. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبد‌المطلب)» عایشه به امام حسین (علیه‌السّلام) گفت: پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمی هستید که همواره به دنبال دشمنی کردن هستید. پس حسین (علیه‌السّلام) به جانب قبر مادرش رفت و جنازه امام حسن (ع)را در بقیع دفن کرد. 📚منبع اصول کافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۳۰۲ .
گریه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مصائب یکدیگر؛ در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که روزی حسین بن علی (علیهما السلام) به منزل برادرش حسن (علیه السلام) وارد شد و چون نگاهش به برادر افتاد، اشک از دیدگانش جاری شد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: «چرا گریه می‌کنید؟» امام حسین (علیه السلام) فرمود: «گریه‌ام از ظلم و ستم‌هایی است که بر شما وارد می‌شود.» امام حسن (علیه السلام) فرمود: «ظلمی که بر من وارد می‌شود، زهری است که در خفا و پنهانی به من می‌نوشانند و این‌گونه من را به شهادت می‌رسانند. ولی «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» هیچ روزی در عالم مانند روز شهادت تو نیست، زیرا سی‌هزار نفر که همه آنان ادعای اسلام و پیروی از امت جد ما محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را دارند دور تو را می‌گیرند و برای کشتن و ریختن خون تو و هتک حرمت و اسیر کردن زن و فرزندان و غارت کردن متاع تو آماده می‌شوند. در این موقع است که خداوند لعنت و نفرین خود را به بنی‌امیه متوجه می‌گرداند و آسمان خون می‌بارد و حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا در مصیبت تو خواهند گریست.» 📚منبع الامالی، شیخ صدوق، ص ۱۷۷ .
✔️ جود و کرم امام حسن علیه السلام؛ ابن عبّاس ضمن حديثى حكايت می كند: روزى جمعى از بنى اميّه در محلّى نشسته بودند و در جمع ايشان يك نفر از اهالى شام نيز حضور داشت و امام حسن مجتبى عليه السلام به همراه عدّه اى از بنى هاشم از آن محلّ عبور مى كردند، مرد شامى به دوستان خود گفت: اين ها چه كسانى هستند كه با چنين هيبت و وقارى حركت مى كنند؟! گفتند: او حسن، پسر علىّ بن ابى طالب عليه السلام است و همراهان او از بنى هاشم مى باشند. مرد شامى از جاى برخاست و به سمت امام حسن مجتبى عليه السلام و همراهانش حركت نمود و چون نزديک حضرت رسيد گفت: آيا تو حسن، پسر على هستى؟! حضرت سلام اللّه عليه با آرامش و متانت فرمودند: «بلى» مرد شامى گفت: دوست دارى همان راهى را بروى كه پدرت رفت؟ حضرت فرمودند: «واى بر تو! آيا مى دانى كه پدرم چه سوابق درخشانى داشت؟!» مرد شامى با خشونت و جسارت گفت: خداوند تو را همنشين پدرت گرداند، چون پدرت كافر بود و تو نيز همانند او كافر هستى و دين ندارى. در اين لحظه يكى از همراهان حضرت سيلى محكمى به صورت مرد شامى زد و او را نقش بر زمين ساخت. امام حسن عليه السلام فورا عباى خود را روى مرد شامى انداخت و از او حمايت نمود و سپس به همراهان خود فرمود: «شما از طرف من مرخّص هستيد، برويد در مسجد نماز گذاريد تا من بيايم.» پس از آن امام عليه السلام دست مرد شامى را گرفت و او را به منزل آورد و پس از رفع خستگى و خوردن غذا، يک دست لباس نيز به او هديه داد و سپس روانه اش نمود. بعضى از اصحاب به حضرت مجتبى عليه السلام گفتند: يا ابن رسول اللّه! او دشمن شما بود، نبايد چنين محبّتى در حقّ او شود. حضرت فرمودند: «من ناموس و آبروى خود و دوستانم را با مال دنيا خريدارى كردم.» پس از آن كه مرد شامى رفت. به طور مكرّر از او مى شنيدند كه مى گفت: روى زمين كسى بهتر و محبوب تر از حسن بن على عليهما السلام وجود ندارد. 📚منبع ترجمة الامام الحسن عليه السلام، به نقل از طبقات ابن سعد، ص ۱۴۹ .
1_4394874312.mp3
3.09M
💠شرم ارباب کرم باشد ز سائل بیشتر -داستان پاسخ امام مجتبی علیه السلام به سائلی که با سرودن شعر عرض حاجت کرده بود از فرط لطف توست طلبکار گشته ایم اینجا گدا ز لطف تو سازد صدا بلند هیئت روضه الحسن علیه السلام ۱۵ رمضان ۱۴۴۴ 🎤
Kashani-14020522-KodamHussain03-06-Hkashani_Com.mp3
31.73M
📋 جلسه ششم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" 📆 یکشنبه بیست و دوم مردادماه ۱۴۰۲ بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ ،بِه از زندگیِ ننگین است این بیتِ معروف؛حرف درستی است که مفهوم و انحصارش غلط است.و برای همیشه قابل تعمیم نیست. زیدی مذهب ها ،کسی رو امام میدونن که با شمشیر قیام کند. .......... امام خوده حقه. بعضی ها فکر میکردن امام حتما باید قیام کنه... امیرالمؤمنین فرمود بعد از من دیگه با خوارج نجنگید(چون خوارج میرن یراغ معاویه و دوتا باطل بهم مشغول میشن و شما راحت زندگی میکنید، ولی مردم گوش نکردن، سال ۴۳ خوارج رو تارو مار کردن و لذا معاویه پا گرفت). اگر امام حسین با یزید صلح هم میکرد، باز برای ما شیعیان، امام بود. بالجمله باید معرفت امام رو کسب کنی تا به معرفت الله برسی ........... هدایت یک نفر هم برا امام مهمه امیرالمؤمنین با ۹۰ هزار نفر داشت میرفت صفین ... یه عده گفتند از این مسیر بریم ولی، حضرت فرمود نه از مسیر دیگری خواهیم رفت. خلاصه رفتند و در دل بیابون خانه ای دیدند، حضرت از صاحب خانه که راهبی بود، پرسید آب داری ؟ گفت نه.. حضرت فرمود عیب نداره ما میریم دنبال آب و برای تو هم میاریم.... وسط بیابون امیرالمؤمنین محلی رو نشان داد، لذا زمین را کندند و آبی گوارا بیرون آمد.. همه آب خوردند و یک مشک هم برای راهب بردند... راهب وقتی آب رو گرفت و دید آبی گواراست، یک دفعه تشهد گفت... همه پرسیدند با یه مشک آب مسلمان شدی... گفت نه... به ما خبر داده بودند که یک وصی پیامبر فقط میتونه از این بیابون آب بیرون بیاره، برا همین شهادتین گفتم.خلاصه راهب همراه امام شد