eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. (علیه السلام) 1⃣سلام : «السلامُ علی الممنوعِ من ماءِالفرات ـ السلام علی سَیِّدِ السّادات ـ السلام علی قائدِ القادات.» ۱ 2⃣گرفتن اذن میدان: اومد اجازه بگیره ، امام اجازه داد و فرمود برو با اهل خیمه وداع کن . صدا زد: «السلام علیک یا أخاه و علیکن یا اهلَ بَیتاه هذا آخِرُالسلام و آخِرُ الکلام و اللقاءُ فی الجنه.» ۲ اهل حرم دورش و گرفتند ، دختر خردسال امام حسین جلو اومد صدا زد: «یا علی إرحم غُربَتَ أبینا»۳ «إرحم غُربَتَنا لا طاقةَ لنا علی فِراقک» ۴ 3⃣رفتن به میدان: امام یه نگاه مأیوسانه ای به علی اکبر کرد ، اشکش جاری شد ، محاسنش رو به آسمان بلند کرد صدا زد: «اَللّهُمَّ کُن اَنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً بِرَسولِکَ وَ کُنا اِذا اَشتَقنا اِلی نَبِیِّک نَظَرنا اِلَیه.»۵ 4⃣نبرد علی اکبر: وارد میدان شد رجز خوند ، 120 نفر از دشمن رو به درک واصل کرد، تشنگی بر آنحضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد: «یا اَبَه! اَلعَطَشُ قد قَتَلَنِی وَ ثِقلُ الحَدِیدِ قد اَجهَدَنِی و هل الی شربةٍ من الماء سبیلٌ»۶ امام فرمود: «یا بنیّ یعَزُّ علی محمدٍ و علی علیِّ بن ابیطالب و عَلَیَّ أن تدعوهم فلا یُجیبوک و تثتغیثَ فلا یُغیثوک یا بُنَیَّ هات لسانک»۷ 5⃣شهادت علی اکبر: علی به میدان برگشت یه وقت با تیری گلوش و هدف گرفتند گلو پاره شد، خون تموم بدن و گرفت، مُرَّةِ بنِ مُنقَذِ عبدی گفت: گناه عرب بر گردن من باشد اگه داغ این جوون و به دل پدرش نذارم ، با نیزه کمین کرد ، یه مرتبه مُرَّه چنان با نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد، لشگر دور علی روگرفتند، «فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِم اِرباً اِرباً.» روحش به گلوگاه نزدیک شد صدا زد: «یا اَبَتاهُ عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یَقرَئُکَ السَّلامُ و یَقُولُ عجِّلِ القُدُومَ اِلَینا. قَد سَقانیِ بِکَأسِهِ الاَوفی شَربَةً لا ظَمَأَ بَعدَها اَبَداً.»۸ یه وقت دیدن یه صدایی از گلوی اکبر بلند شد و جان سپرد. ۹ 6⃣امام بر بالین علی: واعظ قزوینی می گه امام چند قدم به جنازه علی اکبر مونده بود از مرکب به زمین افتاد، با زانو خودش و رسوند کنار بدن علی اکبر ، تا بدن قطعه قطعه رو دید ، «صاح الامام سبعَ مرّات» «آه وا ولدا ، آه واعلیا ، وا ثمرةَ فؤاداه ، ولدی قتلوک» « فجعل یمسعُ الدَّمَ علی ثنایاهِ الشَّریفَه» « فوضع خده علی خده و قال: یا بُنَیَّ لَقَد اِسترحتَ مِن هَمِِّ الدُّنیا و غَمِّها و بَقِیَ اَبُوکَ فَریداً وَحِیداً.»۱۰ «قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوکَ» «عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا» در این حال زینب(س) از خیمه بیرون دوید، فریاد میزد: وای برادرم، وای فرزند برادرم ، امام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه باز گردانید.۱۱ امام صورت اشک آلود خود را روی چهرة خون آلود علی اکبرش گذاشت، و بقدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی اینگونه صدای گریه بلند را از او نشنیده بود. ۱۲ 7⃣بردن بدن علی به خیمه: سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود: «تَعالَو اِحمَلُوا اَخاکُم.» اینجا سکینه جلو اومد صدا زد: «پدرم! برادرم چه شد؟» امام فرمود: دشمنان او را کشتند. «فَنادَت وا اَخاه! وا مُهجَةََ قَلباهُ! ...» امام فرمود: «دخترم ، صبر کن»گفت: «یا اَبَتاهُ! کَیفَ تَصبِرُ مَن قُتِلَ اَخُوها وَ شُرِدَ(تنها مانده) اَبُوها.» ۱۳ 8⃣فضیلت گریه: زید شحام می گه : خدمت امام صادق بودیم که جعفر بن عفّان وارد شد ، آقا صداش زد کنار خودش نشوند ، فرمود : شنیدم برای جدم حسین شعر می گی؟ عرض کرد بله آقا جان. جعفر شروع کرد به مرثیه خوندن ، به قدری امام گریه کرد که اشک بر محاسن و صورت مبارک جاری شد همه شروع کردند به گریه کردن . امام فرمود: «یا جعفر! واللهُ شَهِدَت ملائکةُ اللهِ المقربون هاهنا یسمعون قولَک فی الحسین و لقد بَکَوا کما بَکَینَا و اکثر.» ۱۴ 9⃣سخن بزرگان در باب علی اکبر: آیت الله کوهستانی: آنقدر حضرت علی اکبر شفاعت می کند که نوبت به امام حسین نمی رسد. ۱۵ شیخ جعفر شوشتری: مجلس علی اکبر مجلس وفات حسین است بلکه مجلس وفاتهای حسین است. ۱۶ ...................................................... ۱-بحار، ج ۱۰۱ ۲-تذکرة الشهداء، ج 1، ص 466. ۳-شرح شمع، ثمری، ص190. ۴-سالار کربلا، مقرم، ص 416. ۵-سوگنامه آل محمد، ص 274. ۶-لهوف، 67. ۷- بحار، ج45، ص 43. ۸- مقتل الحسین مقرم ص ۳۱۲ ۹-کبریت الاحمر ط اسلامیه ص 185. ۱۰-رياض القدس، ج2، ص 22. ۱۱-ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 110 ۱۲-نفس المهموم ص62. ۱۳-الوقایع والحوادث ج 3 صں 131. ۱۴-بحار، ج 44، ص 282. ۱۵-بر قله پارسایی، ص 292. ۱۶-مقتل شوشتری،ص181. .
. علیه السلام بسیار کاربردی جمع آوری و عنوان بندی شده از کتب مختلف 1⃣سلام: «السلام علی المقتول المظلوم ـ السلام علی الممنوع من ماء الفرات ـ السلام علی سیّد السادات ـ السلام علی قائد القادات.»۱ 2⃣فضیلت گریه: امام صادق فرمودند: «امام حسین کسانی را که برایش گریه می کنند می بیند، و برای آنها طلب استغفار می کند، و از آل عبا می خواهد که برای آنها طلب استغفار کنند» ، « اگر زائرین و گریه کنندگان بر من می دانستند، که خدا چه پاداشی برای آنها فراهم کرده است، شادی آنها از گریه هایشان بیشتر بود، آنها از مجلس عزا بدون گناه برمی خیزند مثل روزی که از مادر متولد شده اند.»۲ 3⃣منع آب از اهل بیت: در روز هفتم ابن زیاد طی نامه ای به عمرسعد نوشت: «و حالوا بینَ الحسینِ و اصحابِهِ و بینَ الماءِ ان یستَقوا منه قطرةً...»۳ 4⃣قنداقه اصغر هنگام ظهور: وقتی امام زمان ظهور می فرمایند، بعد از مکه و مدینه می رن کربلا، صدا می زنند: «الا یا اهل العالم إنَّ جدی الحسین قتلوه عطشانا» ، « الا یا اهل العالم إنَّ جدی الحسین سحقوه عدوانا» ، یه وقت دست می برند داخل قبر امام حسین قنداقه خون آلودی رو بیرون میارن، خطاب می کنند: « الا یا اهل العالم بأیِّ ذنبٍ قتلوه»۴ 5⃣روضه: وقتی همه به شهادت رسیدند، و دشمن تنهایی امام را دیدند ، به خیمه ها نزدیک شدند و محاصره کردند، امام نزدیک سپاه اومد و فرمود: «هل من معین؟ هل من مغیث؟ هل من ذابٍّ یذُبُّ عن حرم رسول الله؟» اینجا طفل شیرخواره تو آغوش حضرت زینب بیهوش بود. ۵ تا صدای استغاثه بلند شد ، اهل حرم شروع کردن به شیون کردن، امام برگشت به سمت خیمه ها ، زینبم چی شده؟ عرضه داشت: تا صدای استغاثه شما بلند شد، علی اصغر« قطع القماط و القی بنفسه(خودش رو بر زمین انداخت)»۶ 6⃣آوردن طفل به میدان: امام زنها رو آروم کرد بعد فرمود: «ناولونی علیا حتی اودعه» بغلش کرد، دید از تشنگی چشماش فرو رفته، شروع کرد به گریه کردن. ۷ 7⃣شهادت علی اصغر: اومد مقابل دشمن، فرمود: «یا قَومُ اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا الطِّفلَ اَما تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً.» اینجا حرمله تیری به کمان گذاشت، «فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الوَرِیِد اِلَی الوَرید، او مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُنِ.»۸ حضرت دستش و از خون گلوی علی پر می کرد ، به آسمان می پاشید، می فرمود: «اللهم احکم بیننا و بین القوم دعونا لینصرونا فقتلونا» بعد فرمود: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله» در این وقت یک ندایی از آسمان اومد: «یا حسین دَعهُ فَاِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ.» ۹ 8⃣ملاقات سکینه با نعش علی اصغر: جنازة علی اصغر را در حالی که خونش بر سینهاش جاری بود به سوی خیمه آورد. سکینه به استقبال پدر شتافت و عرض کرد: «یا اَبَهُ لَعَلَّکَ سَقَیتَ اَخِی اَلماءَ.» امام گریه کرد و فرمود: «بُنَیَّهُ هاکِ(بیا بگیر) اَخاکِ مَذبوحاً بِسَهمِ الاَعداء.»۱۰ 9⃣شاهدی بر شدت مصیبت: امام حسین(ع) هنگامی که به شهادت رسید، در روز یازدهم محرم، سکینه کنار پیکرهای شهداء آمد و گریه کرد تا بیهوش شد، امام حسین(ع) در عالم بی هوشی به سکینه اشعاری آموخت برای شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است: لَیتَکُم فِی یَومِ عاشُورا جَمِیعاً تَنظُروُنِی کَیفَ اَستَقِی لِطِفلِی فَاَبَوا اَن یَرحَمُونِی وَسَقُوهُ سَهمَ بَغیٍ عَوَضَ الماء المَعِینِ یا لَرَزءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ اَرکانَ الحَجُونِ :«ای کاش در روز عاشورا همة شما بودید و میدیدید که چگونه برای کودکم طلب آب کردم، قوم به من رحم نکرد، و به جای آب گوارا، کودکم را با تیر (خون) ظلم سیراب کردند، این حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است که پایه های کوههای مکه را خراب کرد».۱۱ ..................................................... ۱_بحارالانوار، ج 101.. المزار، ص 236 ۲_تمنای ابرار، ص 196. وسائل الشیعه، ج 14، ص422 . . بحار، ج 44، ص 281 ۳_ تقویم شیعه، ص 19. . الوقابع و الحوادث، ج 2، ص 153. ۴_ باب الحوائج علی اصغر، صں 161. ۵_تذکرة الشهداع، ج 1، ص 517. ۶_معالى السبطين، ص 391. ۷_اسرار الشھادہ، ج2، صں 759. ۸_نفس المهموم، ص 216. ۹_بحار، ج45، ص 47. ۱۰_معالى السبطين ج 1 ص 425. ۱۱_معالى السبطين ج 2 ص 53. .
. روضه حضرت عباس(علیه السلام) 1⃣سلام امام زمان: اَلسّلامُ عَلی اَبِی الفَضلِ العَبّاسِ بن اَمِیرِالمُؤمِنینَ، اَلمُواسِی اَخاهُ بَنَفسِهِ، اَلاَخِذُ لِغَدِهِ مِن اَمسِهِ، اَلفادِی لَهُ، الواقِیُ السّاعِیُ اِلَیهِ بِمائهِ اَلمَقطوعَةُ یَداهُ ... بحار ج 45 ص 66. 2⃣فضایل:اِنَّ لِلعَبّاسَ عِندَ اللهِ تبارکَ وَ تَعالی مَنزِلَةًً یَغبِطُهُ بِها جَمِیعُ الشُّهداءِ یَوم القیامَهِ. کَالجَبَل العَظِیم وَقَلبُهُ کَالطَّودِ الجَسِیم لِانّهُ کان فارساً هُماماً وَ بَطَلاً ضَرغاماً، وَکانَ جَسُراً عَلَی الطَّعْنِ وَالضَّربِ فِی مَیدانِ الکُفارِ وَ الحَربِ. یزید گفت: اَبَیتَ اللّعنَ یا عباسُ، هکَذا یَکُونُ وَفاءُ الاَخ لِاخِیهِ. 3⃣آب آوردن از شریعه: دشمنان شش بار به او حمله کردند تا نگذارند او خود را به آب برساند، ولی آن حضرت ضربات سنگین بر آنها وارد ساخت و خود را به آب رسانید نزدیک آب شد، کفی از آب برداشت و کنار دهان اسبش برد تا بیاشامد، سپس کفی از آب برداشت و خواست بیاشامد، به یاد لب تشنة امام حسین(ع) افتاد، آب را به روی آب ریخت فَذَکَرَ عَطَشَ الحسین(ع) وَ مَن مَعَهُ فَرَمَی الماء (کبریت الاحمر ص 159 ـ منتخب التواریخ ص 258). یا نَفسُ مِن بَعدِالحسین هُونِی وَ بَعدِهِ لا کُنتَ اَن تَکُونِی هذا الحسین وارِدُ المَنُونِ وَ تَشرِیِینَ بارِدَ المَعِینِتَا للهِ ما هذا فِعال دِینِی «وَاللهِ لا اَذُوقُ الماءَ و سیّدی الحسین(ع) عَطشاناً» بحار ج 45 41 ـ ترجمه مقتل الحسین(ع) ابی مخنف ص 97 4بریده شدن دست راست: حضرت عباس(ع) مشک را به شانه راستش گرفت تا اینکه نَوفِل اَزرق ضربتی بر دست راست او زد و آن را جدا نمود، وَاللهِ اِن قَطَعتُمُو یَمِینی اِنِّی اُحامِی اَبَداً عَن دِیِنی وَ عَن اِمامٍ صادِقِ الیَقِینِ نَجلِ النَّبِیَّ الطّاهِرِ الاَمیِن 5⃣بریده شدن دست چپ: بعضی کشته های آن حضرت را 855 نفر ذکر کرده اند. در این بحران، حکیم بن طُفیل از کمین نخلهای بیرون جهید و ضربتی بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت، و دستش را از بند (مُچ) قطع کرد (فَقَطَعَ یَدَهُ مِن الزَّنَدِ).آن حضرت چنین رجز میخواند: یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّار وَ اَبشِریِ بِرَحمَةِ الجَبّار مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ قَد قَطعُوا بِبَغیِهِم یِسارِیفَاَصلِهِم یارَبِّ حَرَّ النّارِ 6خوردن تیر به مشک: آنحضرت مشک را به دندان گرفت و همّت میکرد تا مشک را به خیمه ها برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت، و تیر دیگری بر سینهاش رسید و از اسب بر زمین افتاد. منتهی الآمال ج 1 ص 279 7اصابت عمود: ابی مخنف مینویسد وقتی که دستهای عباس(ع) جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون میریخت به دشمن حمله کرد ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت، آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید صدا زد: یا اَخِی یا حسین(ع) عَلیکَ مِنّیِ السَّلامُ. :«ای برادرم حسین(ع) خداحافظ»و طبق روایت مشهور، صدا زد:یا اَخاهُ اَدرِک اَخاکَ. فَوَقَفَ عَلَیهِ مُنحَنِیاً وَ جَلَسَ عِندَ رأسِهِ یَبکِی حَتّی فاضَت نَفسُهُ. اَلآن اِنکَسَر ظَهرِی وَقَلَّت حِیلَتِی وَ شَمَّت بِی عَدُوِّی 8چرا تو را به خیمه نبرم: مرحوم فاضل دربندی در اسرار الشّهاده نقل میکند: امام حسین(ع) تصمیم گرفت عباس را که پیکرش در خون غوطه ور بود به سوی خیمهها ببرد، عباس چشم خود را گشود و دریافت که امام میخواهد او را به خیمه ببرد، عرض کرد: میخواهی چه کنی؟ امام فرمود: میخواهم تو را به خیمه ببرم. عباس عرض کرد: بگذار من در همین جا باشم. امام فرمود: چرا؟ عباس عرض کرد: اِنِّی مُستَحٍ مِن اِبنَتِکَ سَکِینَهَ و قد وَعَدتُها بِالماء وَلَم آتِها بِه. امام حسین(ع) فرمود: جَزَیتَ عَن اَخِیکَ خَیراً حَیثُ نَصَرتَنِی حَیّاً وَ مَیِّتاً. معالی السبطین ج 1 ص 449 9سخن سکینه هنگام برگشتن به خیمه :یا اَبَتاهُ! هَل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّیَ العَباسِ ...یا اِبنَتاهُ اِنَّ عَمَّکَ العَبّاسَ قُتِلَ وَ بَلَغَت روُحُهُ الجَنانَ.صدای شیون سکینه و زینب(س) و سایر بانوان بلند شد و همه فریاد میزدند:وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ، وا ضِیعَتاهُ مِن بَعدِکَ. كبريت الاحمر ص162.وَ بانَ الاِنکِسارُ فِی وَجهِ الحسین(ع) وَ بَکی بُکاءً شَدیداً، وَ نادی وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا مُهجَةَ قَلبَاهُ! وا ضِیعَتاهُ بَعدَکَ یا عَبّاسُ، اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهرِی وَقَلَّت حِیلَتِی وَ انقَطَعَ رَجائِی 👇
🔟روضه مرحوم ملا حبیب الله کاشانی: ایشان می گوید هنگامی که امام حسین(ع) صدای جانسوز برادرش عباس را شنید، پیاده و به روایتی سوار بر ذوالجناح به سوی نهر علقمه روانه شد، لشگر دشمن را سر راه خود دید بر آنها حمله کرد، آنها فرار میکردند، به آنها فرمود: اِلی اَینَ تَفِروُنَ وَ قَد قَتَلتُم اَخِی و کَسَرتُم ظَهرِی .هشتصد نفر از دشمن را کشت، و فریاد میزد» ای برادر کجائی؟ 👇که نا گاه ذوالجناح ایستاد و قدم از قدم بر نداشت، امام به زمین نگاه کرد، دستهای بریدة برادر را دید، پیاده شده دستهای بریده را به صورت کشید و بوسید و گریست و فرمود: «ای داد که برادرم کشته شد» به راه خود ادامه داد، ناگاه اسب توقف کرد، امام به زمین نگاه نمود، مشک پارة برادر را دید، آهی جانکاه بر کشید و گریه کرد، سپس به راه خود ادامه داد تا کنار فرات آمد، ناگاه نگاهش به نعش پاره پاره برادر افتاد.پس بی اختیار نعرة جانسوز از دل برکشید که همة ملک و ملکوت را به لرزه درآورد و فرمود:اَلآنَ اِنکَسَر ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی. جَزاکَ اللهُ خَیراً یا اَخِی لَقَد جاهَدتَ فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ. 1⃣1⃣اومد خدمت امام صدا زد: قد ضاق صدری و سَئِمتُ من الحیاة . امام فرمود: یا أخی انت صاحب لوائی و إذا مضیتَ تَفَّرَّقَ عسگری (مقرم 428)فسمع الأطفال ینادون العطش العطش. مشک و برداشت ، دید فأحاط به أربعةَ آلافٍ ممن کانوا موکلین بالفرات . فَذَکَرَ عَطَشَ الحسین وَ مَن مَعَهُ فَرَمَی الماء. وَاللهِ لا اَذُوقُ الماءَ و سیّدی الحسین عَطشاناً. و توجه نحو الخیمه . فضربه علی یمینه فأخذ السیفَ بشماله . فضربه علی بشماله فحمل القربة َ بأسنانه . فجاء سهمٌ فأصاب القربة و أریقَ ماؤُها . و سهم آخر أصاب إحدی عینیه و جمدتِ الدِّماءُ علی عینه و هنا وقف العباس متحیرا . فضربه ملعونٌ بعمودٍ من حدید فنادی یا أخا ادرک اخاک فانقلب عن فرسه . فصاح الحسین وبکی اِلی اَینَ تَفِروُنَ وَ قَد قَتَلتُم اَخِی و کَسَرتُم ظَهرِی . وَ بانَ الاِنکِسارُ فِی وَجهِ الحسین(ع) وَ بَکی بُکاءً شَدیداً، وَ نادی وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا مُهجَةَ قَلبَاهُ! وا ضِیعَتاهُ بَعدَکَ یا عَبّاسُ، اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهرِی وَقَلَّت حِیلَتِی وَ انقَطَعَ رَجائِی.یا أخی هل لک وصیة . وصیتی ان لا تَحمِلَنی الی الخیام ما دمتُ حیا . اِنِّی مُستَحٍ مِن اِبنَتِکَ سَکِینَهَ و قد وَعَدتُها بِالماء وَلَم آتِها بِه.ثم إنحَنی علیه و اعتنقه و جعل یُقَبِّلُ موضعَ السیوف من وجهه و نحره و صدره . رجع الی المخیم باکی العین منحنی الظهر یمسح دموعه بکمة . فاستقبلته سکینه : یا ابتاه این عمی العباس. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 👇
. روضه وداع امام: یا سُکَینَهُ یا فاطِمهُ! یا زَینَبُ وَ یا اُمُّ کُلثُوم عَلَیکُنَّ مِنِّی السَّلامُ فَهذا آخِرُ الاِجتِماعِ وَ قَد قَرُبَ مِنکُنَّ الاِفتِجاعُ. زینب: یا أخی ایقنتَ بالقتل ـ امام: کیف لا أیقنُ و لیسَ لی معینٌ و لا نصیر ـ زینب: ردنا الی حرم جدنا ـ امام : هیهات اینها دست از من برنمی دارند. ـ و کأنی بکم غیرَ بعیدٍ یسوقونکم أمام الرکاب(جلوی اسبها می دوانند) و یسومونکم سوء العذاب. ـ زینب : وا وحدتاه وا قلة ناصراه ، گریبان چاک زد ، با سیلی به صورت می زنه . ـ امام: مهلا یا بنت المرتضی! إن البکاء طویل. ـ تا اومد حسین بره ، زینب خودش و رو پاهای برادر انداخت ، صدا زد: مَهلاً یا اَخِی، تَوَقَّفْ حَتّی اَتَزوَّدَ مِنکَ وَ اُوَدِّعَکَ وِداعَ مُفارِقٍ لا تَلاقِی بَعدَهُ. فجعَلَت تَقَبَّلَ یدیه و رجلیه... ـ باید به وصیت مادرم عمل کنم ، لب گذاشت روی گلوی خشکیده... امام:وَاَمَرَّیَدَهُ عَلی صَدرِها وَ سَکَنَها مِنَ الجَزَعِ. لباس کهنه: امام چند بار خطبه خوند ، برگشت خیمه ، زنا دور آقا رو گرفتند ، اراذل و اوباش کوفه تیرباران کردند ، امام فرمود: إبعثوا إلیَّ ثوباً لا یرغب ُ فیه أجعلُهُ تحتَ ثیابی... فإنی مقتولٌ مسلوبٌ ـ تا این حرف و شنیدند زنها صدا به شیون بلند کردند ، امام فرمود: مهلا فإن البکاء امامکنَّ ـ لباس کهنه آوردند ، آقا مقداری پاره پاره کرد . اما : فلما قُتِل جَرِّدوه منه... وداع سکینه: یااَبَتاهُءَاِسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوتِ فَاِلی مَنْ اَتَّکِلُ. ـ امام: لَو تُرِکَ القَطا لَغَفا وَنامَ. سَیَطُولُ بَعدِی یا سُکَینَةُ فَاعْلَمِی ـ مِنکِ البُکاءُ اِذِا الحِمامُ دَهانِی ـ لا تُحرِقِی قَلبِی بِدَمْعِکِ حَسرَةً ـ ما دامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثمانِی ـ فَاِذا قُتِلْتُ فَاَنْتِ اولی بِالَّذی ـ تَأتِینَهُ یا خِیْرَةَ النِّسوانِ وداع رقیه: یا اَبَه! اُنظُر اِلَیَّ فَاِنِّی عَطشانٌ. بُنیَّهُ اللهُ یُسقِیکِ فَاِنََّهُ وَکِیلِی. وقایع عاشورا برداشتن بیعت از یاران سخن با زینب(یا دهر اف...) کندن خندق اشتغال بعبادت(ولهم دویٌّ کدوِیِّ النحل ما بین راکعٍ و ساجدٍ و قائمٍ و قاعدٍ) فضیلت گریه: امام حسین به امام سجاد: (یا ولدی بلغ شیعتی عنّی السلام ، فقل لهم إنَّ أبی ماتَ غریبا فاندبوه و مضی شهیدا فابکوه) معالی السبطین،2،23. حدیث قدسی: یا موسی (ما من رجلٍ اوامرئة سال دمعُ عینَیه فی یوم عاشورا و غیرِه قطرةً واحدةً الا و کَتَبتُ له اجرَ مائةَ شهیدٍ) مستدرک الوسائل،10 ، 319. مقدمه روضه: آیت الله مرعشی در وصیت ، روضه وداع درسه موضع( حرم، حسینیه، داخل قبر) گریه خاص امام در روضه وداع(مرحوم کوثری) 🏴
. روضه روز عاشورا احتجاج : اُنشِدُکُمُ اللهَ هَل تَعرِفُونَنِی. فَبِمَ تَستَحِلُّونَ دَمِی ... قَد عَلِمنا ذلِک کُلُّهُ، وَنَحنُ غَیرُ تارکِیکَ حَتّی تَذُوقَ المَوتَ عَطَشاً. شهادت: آقاروتیر باران کردند: حَتّی صارَ کَالقُنفُذِ. صالح بن وهب جلو اومد: آنچنان با نیزه به پهلوی حسین زد: فسقط عن فرسه إلی الارض علی خده الأیمن . وهو یقول بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ. اینجا سنان بن انس جلو اومد : نوک نیزه رو در گودی گلوی آقا فرو برد. امام زمان: السلام علی من هو نحرُهُ منحور. شمر یارا نش اومدند به خیمه ها حمله کنند ، آقا فرمودند: وَیلَکُم یا شِیعَةَ آلِ اَبی سُفیانِ اِن لَم یَکُن لَکُم دِینٌ وَ کُنتُم لا تُخافُونَ یَومَ المَعادِ فَکُونُوا اَحراراً فی دُنیاکُم... شمر و سنان جلو اومدند ، امام در حال جان دادنه ، فضربه شمر برجله ، ( به سنان گفت: اجتز رأسه من القفا گفت من چنین نمی کنم) شمرجلو اومد: و جلس علی صدر الحسین ، و قبض علی لحیته و همَّ بقتله . آقا فرمود : ویلک فقد ارتقیتَ مُرتقا عظیما . و قبض علی لحیة و ثم قَلَّبَهُ علی وجه الشریف. ضربه بسیفه إثنتی عشرة ضربة و ثم حَزَّ رأسَه المقدس . ابو مخنف می گه هر رگی از رگها رو که می برید امام ناله می زد: وا مُحَمّدا ! وا جداه وا اَبَتا ! وا عَلِیّاهُ ! وا حسناه ! وا جَعفَراهُ وا عقیلاه ! وا عباساه ، وا قتیلاه ! وا قلة ناصراه. شمر می گه: رأیتُ شفتَیه یتحرَّکان فلمّا قربته من أدنی سمعتُه یقول: الهی وشیعتی ومحبی . حضرت زینب آمد: علامه مجلسی می گه: زینب از خیمه بیرون اومد: تُنادِی بصوتِ الحزین لَیتَ السَماءُ اَطْبَقَتْ عَلَی الاَرضِ، وَلَیتَ الجِبالُ تَدَکْدَکَتْ عَلَی السَّهْل. فرمود: یابن سعد أیُقتلُ ابوعبدالله و انتَ تنظر إلیه . عمر سعد گریه کرد : و دموعه یسیلُ علی خَدَّیهِ و لحیتیه وَ صَرَفَ وَجهَهُ عَنها وَلَم یُجِبْها بِشَیئٍ. زینب رو کرد به لشگر : وَیْلَکُم اَما فِیکُم مُسلِمٌ؟ امام سرش و بلند کرد: أختی لقد کسرتِ قلبی إرجعی الی الخیمه... سیدابن طاووس میگه عمر سعد صدا زد: مَن یَنْتَدِبُ لِلْحسین(ع) فَیُواطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ. نَحنُ رَضَضْنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهْرِ . حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ. :«تا آنکه مانند آسیا، استخوانهای سینهاش را نرم کردیم». 🏴
. ما کجاییم و بعضیا تا کجا رفتن ! 💢معنای کار برای خدا چیست؟ ✍امام صادق(علیه السلام): خداوند بندگانی دارد که روز قیامت پروندۀ اعمالشان کاملاً خالی و سفید است. ملائکه از پروردگار می‌پرسند: چرا هیچ چیزی در پروندۀ اعمال اینها ثبت نشده است؟ خداوند می‌فرماید: اینها برخی از بندگان مخلص من هستند که آن‌قدر خلوص‌شان بالا بوده که وقتی کار خوبی انجام می‌دادند حتی دوست نداشتند ملائکه‌ای که اعمال را ثبت می‌کنند هم ببینند، فقط دوست داشتند خدا ببیند! لذا هر وقت اینها می‌خواستند کار خوب انجام دهند، خدا اجازه نمی‌داد ملائکه ببینند و ثبت کنند. اینها حساب‌شان با خود خداوند است.  📚عدة الداعی و نجاح الساعی/ص۲۰۷ .
. ✅شیعیان کوفیان وقتی از مرگ معاویه مطلع شدند و خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید و سفر ایشان به مکه به گوششان رسید، به امام حسین(ع) نامه نوشتند، وحمایت و آمادگی خود را، به صورت همه جانبه، از پسر رسول خدا(ص) اعلام کردند. 👤ابن شهر آشوب می نویسد : 📋《ثُمَّ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ اجْتَمَعُوا فِي دَارِ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدَ الْخُزَاعِيِّ فَكَاتَبُوا الْحُسَيْنَ(ع) مِنْ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدَ وَ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجِيَّةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ وَ شِيعَتِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ》 ♦️سپس اهل کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی تجمع کردند و به امام حسین(ع) نامه نوشتند. این نامه از طرف سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد و حبیب بن مظاهر و جمعی از مومنین و مسلمانان کوفه بود. آنان این چنین نوشتند : 📋《سَلَامٌ عَلَيْكَ أَمَّا بَعْدُ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَصَمَ عَدُوَّكَ الْجَبَّارَ الْعَنِيدَ الَّذِي انْتَزَى عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فَابْتَزَّهَا أَمْرَهَا وَ غَصَبَهَا فَيْئَهَا وَ تَأَمَّرَ عَلَيْهَا بِغَيْرِ رِضًى مِنْهَا ثُمَّ قَتَلَ خِيَارَهَا وَ اسْتَبْقَى شِرَارَهَا وَ جَعَلَ مَالَ اللَّهِ دُولَةً بَيْنَ جَبَابِرَتِهَا وَ عُتَاتِهَا فَبُعْداً لَهُ‌ كَما بَعُدَتْ ثَمُودُ إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا بِإِمَامٍ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا عَلَى الْحَقِّ بِكَ وَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ فِي قَصْرِ الْإِمَارَةِ لَسْنَا نَجْمَعُ مَعَهُ فِي الْجُمُعَةِ وَ لَا نَخْرُجُ مَعَهُ إِلَى عِيدٍ وَ لَوْ قَدْ بَلَغَنَا أَنَّكَ قَدْ أَقْبَلْتَ إِلَيْنَا أَخْرَجْنَاهُ حَتَّى نُلْحِقَهُ بِالشَّامِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ》 ♦️درود بر تو و اما اینکه حمد و ستايش از آن يكتا آفريدگاري است كه دشمن زورگو و كينه توزت را درهم شكست و نابود ساخت، دشمني كه بدون ذره اي پروا از خدا بر اين امت تاخت و زمام امور آن را به ناروا و ناحق به كف گرفت و ثروتهاي جامعه را غصب كرد و بر اساس ستم و بيداد بر آنان فرمان راند. شايستگان و نيكان جامعه را نابود ساخت و اشرار و تبهكاران آن را وانهاد و ثروتهاي ملي و مال خدا را به كام زورمندان و در انحصار توانگران قرار داد، لعنت و نفرين خدا بر او باد همانگونه كه ثموديان نفرين و لعنت شدند. ای فرزند سرفراز پيامبر(ص)! اينك ما پيشوايي راستين نداريم تا به او اقتدا كنيم پس شما به سوي ما بيا و بر ما منت نه، اميد كه خدا بوسيله شما ما را بر محور حق و عدالت همدل و همداستان سازد. در شرايطي اين نامه را بسوي شما مي نگاريم كه «نعمان»، فرماندار امويان در كاخ استانداري است اما ما، نه به نماز جمعه او مي رويم و نه به نماز عيدش! و اگر آگاه شويم كه وجود گرانمايه ات به سوی شهر و ديار ما روان است، او را از شهر خود مي رانيم و به سوي شام روانه اش مي سازيم ان شاء الله.(۱) نامبرده از ديدگاه رجال‏شناسان از بزرگان و پارسايان تابعان و از ياران اميرمؤمنان و امام مجتبی(ع) بودند. امام حسین(ع) ابتدا به نامه‌ها بسنده نکردند، هر چند امضای شیعیان برجسته‌ای مانند؛ سلیمان بن صرد یا حبیب بن مظاهر پای نامه‌ ها بود. سید بن طاووس تعداد نویسندگان نامه‌ ها را دوازده هزار نفر آورده است که هر نامه را چند نفر امضا کرده بودند.(۲) حتی افرادی همچون شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث، عروة بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی نیز برای آن حضرت(ع) نامه نوشتند که امام حسین(ع) در روز عاشورا یادآور این نامه ها شد و به آنان خطاب کرد : 📋《یا شَبَثَ بْنَ رَبَعی! وَ یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ یا قَیْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ! وَ یا یَزیدَ بْنَ الْحارِثِ! أَلَمْ تَکْتُبُوا الَىَّ : أَنْ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى‏ جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟!》 ♦️اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث! آیا شما براى من نامه ننوشتید که درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز! و چاه‏ها پرآب گشته و تو در سرزمینى پا مى‏ گذارى که لشکرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بیا!(۳) تا جایی که وقتی سپاه حر بن یزید ریاحی مقابل سپاه امام حسین(ع) ایستاد، امام حسین(ع) خطبه خواندند و نامه های کوفیان را مبنی بر دعوت ایشان به کوفه توسط خود کوفیان، گوشزد کردند و به عقبة ابن سمعان فرمودند : 📋《یا عُقْبَةُ! هاتِ الْخُرْجَیْنَ اللَّذَیْنِ فِیهِمَا الْکُتُبُ》 ♦️اى عقبه! آن دو خورجین نامه ها را بیاور! عقبه نیز نامه هاى شامیان و کوفیان را حاضر کرد و پیش روى آنان ریخت، آنان پیش آمده، به نامه ها نگاه کرده و مى گذشتند!(۴) ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۹ ۲)اللهوف ابن طاووس، ص۳۵ ۳)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۲ ۴)مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، ص۲۳۷
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روز_شمار_عاشودا ✅شیعیان کوفیان وقتی از مرگ معاویه مطلع شدند و خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید
. ✅هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه، مسلم بن عقیل یکی از همراهان ایشان در این سفر بود. پس از اینکه نامه‌های مردم کوفه به امام حسین(ع) رسید، ایشان مسلم پسر عموی خود را به کوفه فرستاد تا اوضاع و شرایط آن شهر را بررسی کند و درباره درستی ادعای کوفیان مبنی بر کثرت پیروان امام(ع)، اطمینان یابد و اعلام آمادگى آنان را براى پذیرش رهبرى امام حسین(ع) گزارش کند. آن حضرت(ع) نامه اى در پاسخ به آنان نوشت، که مسلم حامل آن نامه برای کوفیان بود. نامه امام حسین(علیه السلام) چنین است : 📋《«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ، إِلَى الْمَلا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ. أَمّا بَعْدُ : فَإِنَّ هانِئاً وَ سَعِیداً قَدِما عَلَىَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِی اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ، وَ مَقالَةَ جُلِّکُمْ : «أَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ فَأَقْبِلْ، لَعَلَّ اللهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى وَ الْحَقِّ» وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنِ عَقِیل وَ أَمَرْتُهُ أَنْ یَکْتُبَ إِلَىَّ بِحالِکُمْ وَ أَمْرِکُمْ وَ رَأْیِکُمْ. فَاِنْ کَتَبَ إِلَىَّ : أَنَّهُ قَدْ أَجْمَعَ رَأْىُ مَلَئِکُمْ، وَ ذَوِی الْفَضْلِ وَ الْحِجى مِنْکُمْ، عَلَى مِثْلِ ما قَدِمَتْ عَلَىَّ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ، أَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَشیکاً إِنْ شاءَاللهُ》 ♦️به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن على(ع) به بزرگان از مؤمنان و مسلمانان! هانى و سعید همراه نامه هایتان به سوى من آمدند و این دو تن آخرین کسانى بودند که نامه هایتان را آوردند. محتواى همه نامه هایتان (به طور فشرده) این بود که : «امام و پیشوایى نداریم، به سوى ما بیا! امید است که خداوند به وسیله تو ما را بر محور حقّ و هدایت گردآورد». اکنون من، برادر، پسر عمو و شخص مورد اعتماد از خاندانم مسلم بن عقیل را به سوى شما مى فرستم؛ به او فرمان دادم که تصمیم و برنامه ها و افکارتان را براى من بنویسد. هر گاه به من اطّلاع دهد که بزرگان و خردمندان شما؛ با آنچه که در نامه هایتان ذکر شده، همراه و هماهنگند؛ به زودى به سوى شما خواهم آمد ان شاءالله. امام حسین(ع) در پایان نامه اضافه فرمود : 📋《فَلَعَمْرِی مَا الاِمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ، وَ الاْخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللهِ وَ السَّلامُ》 ♦️به جانم سوگند! امام و پیشوا تنها کسى است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را بر پا دارد، دین حق را پذیرفته و خود را وقف راه خدا کند.(۱) امام حسین(علیه السلام) همچنین در نامه اى که همراه با اعزام مسلم بن عقیل(ع) خطاب به او مرقوم مى دارد، بار دیگر بر بسیج نیروها و آماده سازى مردم تأکید مى ورزد. در این نامه مى خوانیم : 📋《..وَادْعُ النّاسَ إِلَى طاعَتِی، وَ اخْذُلْهُمْ عَنْ آلِ أَبِی سُفْیانَ، فَإِنْ رَأَیْتَ النّاسَ مُجْتَمِعِینَ عَلَى بَیْعَتِی فَعَجِّلْ لی بِالْخَیْرِ، حَتّى أَعْمَلَ عَلَى حَسَبِ ذلِکَ إِنْ شاءَ اللهُ تَعالى》 ♦️وقتی به کوفه رسیدى مردم را به پیروى از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابى سفیان باز دار. اگر مردم متّفقاً بیعت کردند، مرا با خبر ساز تا برابر آن عمل کنم.(۲) پس مسلم راهی کوفه شد. 📚منابع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۹۰ ۲)الفتوح ابن اعثم کوفی، ج۵، ص۵۳ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه، مسلم بن عقیل یکی از همراهان ایشان در این سفر بود. پس
. ✅مسلم بن عقیل در یازدهم ذی القعده بعد از استقبال و بیعت مردم، نامه‌ای مبتنی بر آمادگی کوفیان به امام حسین(ع) نوشت. شیخ مفید می نویسد : 📋《فَكَتَبَ مُسْلِمٌ إِلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) يُخْبِرُهُ بِبَيْعَةِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ أَلْفاً وَ يَأْمُرُهُ بِالْقُدُومِ》 ♦️مسلم بن عقیل نامه اى به محضر امام حسین(علیه السلام) نوشت و آن حضرت(ع) را از وضعیت کوفه و بیعت مردم با ایشان، با خبر گردانید و از امام حسین(علیه السلام) درخواست نمود، که به سوى کوفه حرکت کند.(۱) نامه مسلم به دست عابس بن حبيب كه از رهبران مورد اعتماد كوفه و از شهداي كربلاست، به امام حسين(علیه السلام) رسيد. ايشان كه از احساسات عميق كوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوي اين شهر حركت كند. حاكم كوفه در زمان سفارت مسلم، نعمان بن بشير بود. وي با اينكه از هواداران عثمان و طرفدار امويان بود، ولي از خلافت يزيد هم رضايت نداشت. لذا با اينكه از ماجراي بيعت مردم با مسلم آگاه بود، چندان سخت گيري و تندي از خود نشان نمي داد و شايد هم در دل از اين كار راضي بود. تنها واكنشي كه از او نقل شده، سخنرانی اي است كه در جمع مردم كوفه انجام داد كه به نظر طرفداران يزيد، بيشتر ضعف او را منعكس كرد تا قدرتش را! بیعت گیری مسلم از مردم کوفه همچنان ادامه داشت در حالی که یزید و عمال او در شام به طور کامل از اون غافل بودند. 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۹ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #حضرت_مسلم ✅مسلم بن عقیل در یازدهم ذی القعده بعد از استقبال و بیعت مردم، نامه‌ای مبتنی بر آمادگی
. ✅امام حسین(ع) با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبنی بر بيعت مردم کوفه با او و از سوی ديگر برای حفظ حرمت خانه خدا که تصميم به قتل آن حضرت(ع)، در آنجا گرفته بودند، عمره را به جا آورد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسياری از دوستان به سوی عراق روانه شد. طبق نقلی، یزید عده ‏اى را همراه با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام حسین(ع) به مکّه فرستاده بود‌. خود امام حسین(ع) در جواب ابوهره ازدی فرمود : 📋《اِنَّ بَنِی اُمَیَّةَ اَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْتُ!》 ♦️بنی اميّه مالم را گرفتند، صبر کردم، به آبرويم لطمه زدند صبر کردم، و خواستند خونم را بريزند، که در این هنگام گريختم.(۱) امام صادق(ع) می فرماید : آن شبى كه امام حسين(ع) تصميم گرفته بود، فرداى آن از مكه خارج شود، محمد بن حنفيه به حضور آن حضرت(ع) آمد. بینشان سخنانی رد و بدل شد. تا اینکه محمد حنفيه به امام(ع) پیشنهاد هجرت به جایی غیر از کوفه داد، که امام(ع) نپذیرفت. فردای آن روز مجدد محمد بن حنفیه قبل از بيرون آمدن امام(ع) از مكه، خدمت ایشان رسید و عرض کرد : پس چه باعث شد كه به اين زودى حركت كردى؟!! امام حسین(ع) فرمود : 📋《أَتَانِي رَسُولُ‏ اللَّهِ(ص) بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ : يَا حُسَيْنُ(ع)! اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا》 ♦️وقتى از تو مفارقت كردم جدم پيامبر خدا(ص) را در عالم خواب ديدم كه به من فرمود : اى حسين(ع)! حركت كن همانا خداوند خواسته كه تو را كشته شده ببيند. محمد بن حنفيه گفت : 📋《إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ!》 و پرسید : پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود مي برى، در صورتى كه با اين حال خارج مي شوى!؟ امام حسین خطاب به وی فرمود که جدم رسول اکرم(ص) نیز در این باره فرمود : 📋《إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا》 ♦️خداوند خواسته كه خاندان تو را نیز اسير ببيند.(۲) امام حسین(ع) در بخشی از فرمایشاتشان به بنی هاشم نوشت : 📋《بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ، أَمَّا ... بَعْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَمْ يَبْلُغِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ》 ♦️به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن علی(ع) به بنی هاشم! هر کس به ما ملحق گردد، به فیض شهادت نائل خواهد آمد، و هر کس از آمدن با ما خودداری کند، هرگز به فتح و کامیابی و پیروزی نخواهد رسید. والسلام!(۳) 📚منابع : ۱)أمالی شيخ صدوق، ص۲۱۸ ۲)اللهوف ابن طاووس، ص۶۵ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۶۶ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅امام حسین(ع) با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبنی بر بيعت مردم کوفه با او و از سوی ديگر برای حفظ حرمت
. ✅پس از ارسال نامه‌های فراوان از جانب کوفیان به امام حسین(ع) و دعوت از آن حضرت(ع) برای ورود به کوفه، مسلم روانه کوفه می شود و خیل کثیری از کوفیان با مسلم بیعت می کند. آن زمان در شهر کوفه نعمان بن بشیر از طرف معاویه و یزید والی شهر بود. نعمان بن بشیر هر چند مردم را از وارد شدن به فتنه بر حذر داشت؛ اما در عین حال گفت : 📋《إِنِّي لاَ أُقَاتِلُ مَنْ لاَ يُقَاتِلُنِي وَ لاَ آتِي عَلَى مَنْ لَمْ يَأْتِ عَلَيَّ وَ لاَ أُنَبِّهُ نَائِمَكُمْ نَائِمَکُمْ وَ لَا أَتَحَرَّشُ بِکُمْ وَ لَا آخُذُ بِالْقَرْفِ وَ لَا الظِّنَّةِ وَ لَا التُّهَمَة》 ♦️من با کسانی که با من کاری نداشته باشند، به آنان کاری ندارم و کسانی که با من سر جنگ نداشته باشند، من نیز با آنان جنگ نمی‌کنم. من کسی را بی دلیل دستگیر نمی‌کنم و به گمان هاى بيهوده و تهمت ها قضاوت نمى كنم.(۱) در همین زمان مزدوران حکومت بنی‌امیه که این موضع نعمان بن بشیر را دلیل بر ضعف او دانستند، در صدد بر آمدند برای یزید نامه بنویسند تا او را از اوضاع کوفه با خبر سازند. عبدالله بن ربیعه در نامه‌اش به یزید نوشت : 📋《فَإِنَّ مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ قَدْ قَدِمَ الْکُوفَةَ فَبَایَعَتْهُ الشِّیعَةُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) فَإِنْ یَکُنْ لَکَ فِی الْکُوفَةِ حَاجَةٌ فَابْعَثْ إِلَیْهَا رَجُلًا قَوِیّاً یُنَفِّذُ أَمْرَکَ وَ یَعْمَلُ مِثْلَ عَمَلِکَ فِی عَدُوِّکَ فَإِنَّ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ رَجُلٌ ضَعِیفٌ أَوْ هُوَ یَتَضَعَّف‌》 ♦️اما بعد بدان که مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعه براى خلافت حسین بن على(ع) با او بیعت کرده‌اند، پس اگر کوفه را می‌خواهى، مرد نیرومندى را بفرست که فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار نماید، زیرا نعمان بن بشیر مرد ناتوانى است یا خود را به ناتوانى زده است.(۲) عمارة بن عقبه و عمر بن سعد بن أبى وقاص نیز مانند عبداللَّه بن مسلم به همین مضمون به یزید نامه نوشتند. در این زمان یزید با مشاور خویش «سرجون» مشورت کرد و سرجون پیشنهاد کرد : عبیدالله بن زیاد را به کوفه بفرستد.(۳) یزید پس از این پیشنهاد، به عبیدالله بن زیاد که والی بصره بود، نوشت : 📋《قَد بَلَغَنِي أَنَّ أَهلَ الكُوفَةِ قَد كَتَبُوا إلَى الحُسَينِ(ع) فِي القُدُومِ عَلَيهِم، وَ أنَّهُ قَد خَرِجَ مِن مَكَّةَ مُتَوَجِّهَاً نَحوَهُم، وَ قَد بَلَي بِهِ بَلدَكَ مِن بَينَ البُلدَانِ، وَ أَيَّامَكَ مِن بَينِ الأيَّامِ، فَإِن قَتَلتَهُ، وَ إلّا رَجَعتَ إلَى نَسَبِكَ وَ إلَى أَبِيكَ عُبَيد، فَاحذِر أَن يَفُوتَكَ》 ♦️خبر یافته‌ام که مردم کوفه به حسین بن علی(ع) نامه نوشته‌اند تا نزد ایشان بیاید و او هم از مکه بیرون آمده، به سوی ایشان رهسپار گشته است، و اکنون از میان همه شهرها شهر تو و از میان همه زمان‌ها زمان تو است که بدین آزمایش گرفتار آمده، حال اگر او را کشتی که هیچ، و گر نه به نسب و پدر خویش «عبید» بازگردی، پس مبادا که از دستت رها شود.(۴) وقتی نامه یزید به عبیدالله بن زیاد رسید، او بلافاصله شتابان بر اسبش سوار شد و وقتی به کوفه رسید به صورت ناشناس و در حالی که عمامه خود را به سر و چهره پیچیده بود، وارد شهر شد و از میان بازار گذشت. عده‌ای از مردم وقتی او را دیدند گمان کردند او امام حسین(ع) است که منتظر آمدنش بودند، و شروع به دویدن در رکاب او و بوسیدن دست و پایش کردند و به او می‌گفتند : ای پسر رسول خدا(ص)! سپاس خداوندی را که تو را به ما نمایاند. عبیدالله به راه خود رفت تا به مسجد رسید و به منبر رفت و چهره خود را گشود. مردم وقتی او را دیدند، نخست به یک دیگر پناه بردند و سپس از گرد عبیدالله پراکنده شدند. با ورود ابن زیاد به کوفه و با آغاز تهدیدها و تطمیع‌های او، وحشت این شهر را فرا گرفت، مردم کوفه که با جنایات پدر عبیدالله آشنا بودند، سخت ترسیدند و از اطراف مسلم پراکنده شدند.(۵) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۴۱ ۲)تاریخ الامم و الملوک طبری، ج۵، ص۳۵۶ ۳)البدایه و النهایه ابن اثیر، ج۸، ص۱۶۴ ۴)تاريخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲ ۵)الامامه و السیاسه دینوری، ج۲، ص۸ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅پس از ارسال نامه‌های فراوان از جانب کوفیان به امام حسین(ع) و دعوت از آن حضرت(ع) برای ورود به کوفه
. فرار کوفیان از اطراف مسلم و سرگردانی در کوفه ✅مسلم بن عقیل(ع) هنگام ورود به کوفه ابتدا به خانه مختار ثقفی و بعد از آن به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه بیرون رفت. دینوری می نویسد : 📋《فَصَلَّى مُسلِمُ العَشَاءَ فِي المَسجِدِ وَ مَا مَعَهُ إِلَّا زُهَاءُ ثَلَاثِينَ رَجُلاً》 ♦️مسلم نماز عشا را در مسجد خواند در حالی که جز سى نفر با او نمانده بود.(۱) مسعودی می نویسد : 📋《فَما بَلَغَ البابَ إلّا ومَعَهُ مِنهُم ثَلاثَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ فَإِذا لَیسَ مَعَهُ مِنهُم أحَدٌ، فَبَقِیَ حائِرا لا یَدری أینَ یَذهَبُ، ولا یَجِدُ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَی الطَّریقِ》 ♦️وقتی مسلم به درهای کنده روانه شد، دید جز نفر کسی نمانده است، همه مردم از اطرافش پراکنده می شوند و وقتی از مسجد بیرون آمد، هیچ کس باقی نمانده بود. مسلم، سرگردان ماند و نمی دانست کجا برود و کسی را نیافت که راه را به او نشان دهد.(۲) اینگونه تنهایی مسلم رقم خورد. 📚منابع : ۱)الاخبار الطوال دینوری، ص۲۳۹ ۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۷ .
. ✅مسلم در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى‏ كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : 📋《يا عَبْدَالله! اِذْهَبْ اِلي مَنْزِلِکَ!》 ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : 📋《ياعَبْدَالله! قُمْ! عَافَاکَ اللهُ! اِذْهَبْ اِلي اَهْلِك!》 ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده‏ ات بازگرد. 📋《فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلُوُسُ عَلى بَابِي، وَلَااُحِلُّهُ لَكَ!》 ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى‏ دارم. مسلم برخاست و گفت : 📋《مَا لِي فِي هَذَا الْمِصرَ مَنزِلٌ وَ لَا اَهْلٌ》 ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده‏ اى ندارم. آيا مى‏ خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : 📋《أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هَؤُلاءِ القَومُ وغَرُّونِي》 ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : آیا تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو! رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آی خانه ، خانه ی توست و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅مسلم در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و
. ✅وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند. محل اختفای مسلم که فاش شد، خانه ی طوعه توسط سربازان عبیدالله محاصره شد. سپاهيان، ابتداء خانه را سنگباران كردند و با نى هاى آتش گرفته، آتش مى‏ افكندند. مسلم چاره را در جنگ با آنان دید پس آن گاه به زن گفت : خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا! زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و چهل نفر از آن ملاعین را به درک واصل کرد.(۱) خبر به عبیدالله رسید و به پسر اشعث پیغام داد که ما تو را فرستادیم که فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنه ای را در میان یارانت ایجاد کرده است؟!! ابن اشعث جواب داد : 📋《ایُّها الاَمِیرُ! أَ تَظُنُّ انَّکَ بَعَثَتَنِی اِلَی بَقَّالِِ مِن بَقَّالِی الکُوفَةِ اَو اِلَی جَرَمقَانِی مِن جَرَامِقَةِ الحِیَرَةِ؟! اَوَلَم تَعلَم اَیُّهَا الاَمِیرُ اَنَّکَ بَعَثَنِی اِلَی اَسَدِِ ضَرغَامِِ وَ سَیفِِ حِسامِِ فِی کَفِّ بَطَلِِ هَمَامِِ مِن آلِ خَیرِ الاَنَامِ》 ♦️ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه و یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی که مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بی همتا و یک شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر(ص) است.(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۷ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۵۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #پسر_طوعه ✅وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زی
. ✅وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه خدعه وارد شوند و به او امان دهند. پس محمد بن اشعث به مسلم امان داد و از این طریق او را دستگیر و سوار بر استری کردند و او را به سمت دارالعماره کوفه بردند. در طول مسیر، مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! از جان خویش می ترسی؟ مسلم جواب داد : 📋《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📋《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم.(۱) سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : 📋《اِرْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ‏ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ‏ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رائی ندارد.(۲) مسلم به دارالعماره رسید و او را در بیرونی دارالعماره نگه داشتند تا اذن دخول دهند. در این حین، مسلم احساس عطش کرد و با دیدن کوزه آبی طلب آب نمود. مسلم بن عمرو از دادن آب به مسلم امتناع کرد و به او آب نداد، تا اینکه عمرو بن حریث به غلامش دستور داد تا جرعه آبی به او بنوشاند. مسلم جام را گرفت و همین که خواست بنوشد، خون دهان مبارکش، جام را پر کرد، او دو بار نیز این کار را کرد، که هر بار این عمل تکرار شد و بار سوم که خواست بنوشد دندانهای پیشین او، در جام افتاد. و در این هنگام مسلم گفت : 📋《الحَمدُلِله! لَو كَانَ لِي مِن اَلرِّزقِ المَقسُومِ شَرِبتُهُ》 ♦️خدا را سپاسگزارم! اگر از این آب، رزق مقسوم من بود، حتما از آن سیراب می شدم.(۳) 📚منابع : ۱)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۳ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۶۰_۵۹ ۳)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #دستگیری #حضرت_مسلم ✅وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه
و مکالمه با ابن زیاد ✅مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد و در ادامه بین او و عبیدالله سخنانی رد و بدل شد تا اینکه عبیدالله با عصبانیت تمام، شروع کرد به ناسزا گفتن به امام علی(ع) و حسنین(علیهما السلام) و در آخر مسلم را تهدید به قتل کرد. و مسلم خطاب به عبیدالله گفت : تو و پدرت به دشنام سزاوارترید، هر چه خواهی بکن ای دشمن خدا! سپس عبیدالله حکم قتل او را صادر کرد.(۱) در این هنگام، مسلم درخواست نمود تا وصیتی کند و عبیدالله گفت : وصیت کن! مسلم به اطراف خود نگریست و عمر بن سعد را دید و او را به گوشه ای فراخواند و وصیت خود را به او بازگو نمود. سفیر مظلوم امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود سه وصیت کرد و گفت : 📋《إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً بِالْكُوفَةِ اسْتَدَنْتُهُ مُنْذُ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَاقْضِهَا عَنِّي! فَإِذَا قُتِلْتُ فَاسْتَوْهِبْ جُثَّتِي مِنِ ابْنِ زِيَادٍ فَوَارِهَا وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلًا》 ♦️همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را به قرض گرفته‏ ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى به نزد حسين(ع) بفرست كه او را از اين سفر باز گرداند، زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته‏ ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است.(۲) بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. 📚منابع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۱ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#حضرت_مسلم و مکالمه با ابن زیاد ✅مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد
. ✅بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. به دستور عبیدالله، بکر بن حمران مسلم را به بالای دارالعماره برد و مسلم را در حالی که مشغول تسبیح خدای تعالی و استغفار و درود بر پیغمبر(ص) بود، سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه كوفه، به دار آويختند و سرهای مقدس مسلم بن عقیل را به همراه هانی بن عروه، به دمشق برای يزيد فرستادند.(۱) در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📋《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》  ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۲) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در منزل زُباله از شهادت مُسلم بن عقیل و هانی بن عروه مطلع شد و بعد از شنیدن خبر آیه استرجاع خواند و گریست.(۳) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۷۵ ۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۵ . 🏴حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) اولین گریه کننده بر حضرت مسلم(علیه السلام) :👇 ✅شیخ صدوق روایت می کند؛ روزی امیرالمؤمنین(ع)، به حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت : 📋《یَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلَاً؟》 ♦️ای رسول خدا(ص)! آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت(ص) فرمودند : 📋《اِی وَاللهِ!》 ♦️به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: 📋《إنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّینِ، حُبَّاً لَهُ وَ حُبَّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبِِ(ع) لَهُ》 ♦️من عقیل را از دو جهت دوست دارم! یکی این که؛ عقیل را به خاطر خودش دوست دارم و یکی هم این که؛ عقیل محبوب پدرش ابوطالب(ع) بود و به خاطر اینکه ابوطالب(ع) عقیل را دوست داشت، دوستش دارم. 📋《وَ إنَّ وَلَدَهُ لَمَقتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ》 ♦️و همانا فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین(ع)، شهید می شود. 📋《فَتَدمَعُ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنِینَ》 ♦️و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. 📋《وَ تُصَلَّی عَلَیهِ المَلائِکَةُ المُقَرَّبُونَ》 ♦️و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 📋《ثُمَّ بَکَی النَّبِیُّ(ص) حَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 ♦️با نام بردن از حضرت مسلم(ع)، پیغمبر اکرم(ص) گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر(ص) برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد و سپس فرمود : 📋《إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي》 ♦️به خداوند شكايت مى‌كنم از آنچه بر سر خاندانم مى‌آورند.(۱) 📚منبع: ۱)امالی شیخ صدوق، ص۱۲۸ . 1. روضه ی اشک پیامبر ص بر مسلم بن عقیل ع و خبر شهادتش 🌱 گریز به اهمیت اشک در محرم و آماده سازی محبان با روایات برای استقبال از محرم 2. روضه ی ثواب اشک بر مسلم بن عقیل ع از پیامبر ص 🌱گریز به اشک محبان در روز عاشورا ،ملائک اشک محبان را جمع می کنند 3. روضه ی وداع مسلم بن عقیل با امام حسین ع در رفتن به کوفه در مکة 🌱 روضه های وداع مسلم با دو طفلانش در سپردن به شریح و... 4. روضه بی وفایی کوفیان ، تنها شدن مسلم ع 🌱 گریز به غربت امام حسین ع در روز عاشورا و صدا زدن مسلم ع 5. روضه غربت مسلم بن عقیل ع 🌱 گریز بهغربت حضرت زهرا در کوچه که ملعون الهی سیلی زد 6. روضه آب خواستن مسلم ع از طوعه 🌱 گریز به عطش علی اصغر ع و امام حسین ع،از شدت عطش زبانش دور لبان مبارک می گشت 7. روضه ی مهمان نوازی طوعه از مسلم 🌱گریز به مهمان نوازی امام حسین ع در کربلا،مهمان را تشنه کشتند. 8. روضه ی ذکر و دعا در شب شهادت و سلام بر امام حسین ع 🌱 تذکرات مهم درباره چگونه مداح در آخر جلسه دعا کند 9. روضه ی شنیدن سم اسبان و گریز به کربلا 10. روضه ی وداع مسلم با طوعه 11. روضه ی مبارزه مسلم ع در کوچه 🌱 دو نفر تو کوچه گیر افتادندند 🌱دو نفر رو آتش زدند 🌱دو نفر رو در کوفه سنگسار کردند 12. روضه ی امان دادن اشعث لع به مسلم بن عقیل ع 🌱 گریز به امان دادن عباس در شب عاشورا 🌱 گریز به امان دادن علی اکبر 🌱 گریز به امان دادن حر و راهی بهشت شدن 🌱 امان زندان بان به طفلان مسلم و رها کردن آنها 🌱 امان به زوار امام حسین شبهای جمعه . 13. روضه مسلم بن عقیل 4 مرتبه بر امام حسین ع گریست 🌱 در وداع اخر با امام حسین ع 🌱 شب عرفه… 🌱در بازار کوفه 🌱بالای دار الاماره 14. روضه ی امام حسین ع چند مرتبه بر سلم ع گریست. 🌺گریه امام حسین در وداع در خبر شهادت مسلم روز عاشورا در صدا زدن او 15. روضه ی اسارت مسلم ع در بازار کوفه گریز وضعیت اسراء در بازار کوفه نحن اسرای آل محمد اسارت در بازار شام اسارت روز یازدهم .
. 🔹🔷《سَلامُ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَيْكَ يَا هَانِيَ بْنَ عُرْوَةَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ》🔷🔹 ✅هانی بن عروه مرادی از بزرگان کوفه و یاران خاص امام علی(ع) بود که در جنگ جمل و صفّین حضور داشت. از فعالیت های سیاسی او می توان به همراهی او با قیام حُجْر بن عَدی در برابر زیاد بن ابیه، و از مخالفان بیعت با یزید در زمان امام حسین(ع) نام برد و همچنین خانهٔ او از زمان ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی بود و او نقش مهمی در قیام مسلم بن عقیل داشت. او نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود و از بزرگان قبیله بنی مراد محسوب می شد و رهبری آن‌ها را به عهده داشت. به نقل مسعودی : هانی چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت می‌کردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا می‌خواند سی هزار نفر گرد او جمع می‌شدند.(۱) هنگامی که مسلم بن عقیل در روز پنجم شوال سال ۶۰ هجری وارد کوفه شد، ابتدا به خانه مختار ابن ابوعبیده ثقفی رفت و پس از آگاهی از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و تهدیدهای او، از خانهٔ مختار به خانهٔ هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اطلاع عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم، هانی بن عروه را به قصر فرا خوانده شد و از او خواستند مسلم را به آنان تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، دستگیر شد. از طرفی هم هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه، که جز سى نفر با او كسى نمانده بود، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، توجه کرد، دید ديگر كسى با او نبود!(۲) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد، او را نزد عبیدالله بردند. ابن‌ زیاد به او گفت : 📋《وَ اللّهِ لَتَأْتِيَنِّي بِهِ أَو لَأَضْرِبَنَ عُنقَكَ!》 ♦️یا باید مسلم بن عقیل را نزد من بیاوری یا گردنت را خواهم زد! هانی گفت : 📋《إِِذَاً وَاللّهِ تَكثُرُ البَارِقِةُ حَولَ دَارِكَ》 ♦️به خدا شمشیرهای برنده در اطراف خانه تو فراوان می گردد. ابن‌زیاد گفت : 📋《وَالَهفَاهُ عَلَيكَ! أَبِالبَارِقةِ تُخَوِّفُنِي؟》 ♦️وای بر تو! مرا از شمشیرهای برّنده می‌ترسانی؟ هانی می ‌پنداشت که قبیله‌اش به یاری وی بر می‌خیزند و به دفاع از وی می‌ پردازند. ابن‌ زیاد که از سخنان هانی عصبانی شده بود، گفت : او را نزدیک من بیاورید! هنگامی که چنین کردند، و هانی نزدیک شد؛ 📋《فَاعْتَرَضَ وَجْهَهُ بِالْقَضِيبِ فَكَسَرَ أَنْفَهُ وَ خَدَّهُ وَ جَبِينَهُ وَ أَسَالَ اَلدِّمَاءَ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ ثِيَابِهِ》 ♦️پس عبیدالله با ضرباتى پى در پى بر او فرود آورد كه در نتيجۀ آن جنايت، بينى، پيشانى و گونه‌هاى هانی را در هم شكست و خون بر محاسن سپيدش فرو ريخت و آن را رنگين كرد و لباس او نيز خونرنگ گرديد. سپس عبیدالله گفت : 📋《قَد حَلَّ لَنَا دَمَكَ! جَرُّوُهُ!》 ♦️خون تو بر ما حلال است! او را بکشانید و ببرید! سرانجام او را کشان کشان به درون محبسی انداختند.(۳) در این هنگام بیرون کاخ شایعه شد که هانی بن عروه به شهادت رسیده است. پس بدین ترتیب عمرو بن حجاج با شنیدن این خبر که هانی به قتل رسیده است، باقبیله مذحج کاخ ابن‌ زیاد را به محاصره درآوردند. او فریاد زد که من عمرو بن حجاج‌ هستم و این‌ها سواران و جنگجویان قبیله مذحج‌اند؛ ما از پیروی خلیفه دست برنداشته و از مسلمانان جدا نگشته‌ایم چرا باید بزرگ ما هانی کشته شود؟ به ابن‌ زیاد گفتند : قبیله مذحج بر در کاخ ریخته‌اند! ابن‌زیاد به شریح قاضی گفت : نزد بزرگ آنان، هانی برو و او را ببین و سپس بیرون رو و به آن‌ها بگو که او زنده است و کشته نشده است. شریح، در حالی که جاسوسی از غلامان ابن‌زیاد برای او گماشته شده بود که آنچه می‌گوید ثبت کند به اتاق هانی آمد و او را دید. هانی با دیدن شریح گفت : ای خدا! ای مسلمانان! قبیله من هلاک شدند! کجایند دیندارن؟ کجایند مردم شهر؟ این سخنان را می‌گفت و خون بر محاسنش جاری بود که صدای فریاد واغوثا از بیرون کاخ شنیده شد، گفت : به گمانم این فریاد قبیله مذحج و پیروان مسلمان من است! اگر ده نفر نزد من بیایند مرا رها خواهند کرد و به شریح گفت : از خدا بترس! ابن‌زیاد مرا خواهد کشت! شریح که این سخن را شنید نزد قبیله مذحج آمد و گفت : 📋《إِنَّ اَلْأَمِيرَ لَمَّا بَلَغَهُ مَكَانُكُمْ وَ مَقَالَتُكُمْ فِي صَاحِبِكُمْ أَمَرَنِي اَلدُّخُولَ إِلَيْهِ فَأَتَيْتُهُ فَنَظَرْتُ إِلَيْهِ، فَأَمَرَنِي أَنْ أَلْقَاكُمْ وَ أَنْ أُعْلِمَكُمْ أَنَّهُ حَيٌّ! وَ أَنَّ اَلَّذِي بَلَغَكُمْ مِنْ قَتْلِهِ كَانَ بَاطِلاً》 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #اصحاب #هانی_بن_عروه 🔹🔷《سَلامُ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَيْكَ يَا هَانِيَ بْنَ عُرْوَ
. ♦️همانا امیر آمدن شما و سخنان‌تان را درباره بزرگتان شنید به من فرمان داد تا نزد او روم، من پیش او رفته و وی را دیدم. او به من فرمان داد تا شما را ببینم و به اطلاعتان برسانم که او زنده است و این که به شما گفته‌اند او کشته شده، دروغ است! عمرو بن حجاج و همراهانش گفتند : اکنون که کشته نشده خدا را سپاس گزاریم و سپس پراکنده شدند.(۴) پس از این واقعه، عبید الله بن زیاد با خیالی آسوده دستور قتل هانی را داد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند. هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم می‌بردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری می‌طلبید و فریاد می‌زد و می گفت : ‌ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.(۵) سرانجام در روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، بعد از گردن زدن هانی، جسد او و جسد مسلم بن عقیل را در بازار کناسه بر زمین کشیدند و سپس؛ 📋《فَأَمَرَ بِصَلْبِهِ مَنكُوسَاً》 ♦️عبیدالله دستور داد تا جنازه هانی [و مسلم بن عقیل] را وارونه (که مرسوم بود یاغیان را چنین کنند) به‌ دار بیاویزند.(۶) عبیدالله بن زیاد سرهای مبارک مسلم و هانی را، توسط دو تن به دمشق نزد یزید فرستاد. زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازه‌های دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامه‌ای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد.(۷) زمانی که خبر شهادت هانی و مسلم در منزلگاه زرود به امام حسین(ع) رسید، 📋《فَاستَعبَرَ الحُسَینُ(ع) بَاکِیَاً》 ♦️حضرت(ع) به شدت گریستند و سپس مکرّر فرمودند : 📋《انّا لِلّه و انّا الَیهِ راجِعونَ! رَحمَةُ اللَّهِ عَلیهِمَا》 ♦️رحمت خدا بر آن‌ها باد!(۸) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ای سایه ات فتاده به روی سرم حسین معنای واقعی اصول الکرم حسین   یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین   لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین من سال‌هاست در به در روضه توام داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین   در کوچه‌های سینه زنی سالیان سال در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین کابوس من شده غم دوری کربلا در خواب هم ذکر لب من حرم حسین   اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد در یک کلام: ای همۀ باورم حسین 👤صیامی 📚منابع : ۱)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۵۹ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ ۳_۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۵۱_۵۰ ۵_۶)مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۴۵ ۷)جلاء العیون علامه مجلسی، ص۶۲۳ ۸)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۶۴ /الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۴ .
. همچین که روز عاشورا ابی عبدالله تنها شد، همه رفتن میدان، کسی نمونده، میگه:" نَظَرَ يَمِيناً وَ شِمَالا" یه نگاهی به راست و چپ کرد،" فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه " دید کسی رو نداره" فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیر ..." دید کسی جوابش رو نمیده، بلند شید من رو یاری کنید، ابی عبدالله صدا زد: "اِدْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُول" بیایید این نامردا رو از خیمه های آل الله دور کنید، نامحرم ها دورِ خیمه های من حلقه زدن... وقتی جوابی نیامد ابی عبدالله فرمود: به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاك افكنده، ... و گرنه هرگز از اجابت دعوتم كوتاهى نمى كرديد و از ياريم دست نمى كشيديد.آگاه باشيد، ما در فراق شما سوگواريم و به شما ملحق مى شويم، «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»). (1) ابی عبدالله برگشت تویِ خیمه ها، صدا زد:" یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلام" یعنی من رو حلال کنید من دارم میرم، روایت میگه: سکینه سلام الله علیها اومد جلو، صدا زد: میخوای تسلیمِ مرگ بشی؟ صدا زد: چاره ای ندارم دخترم... میگه: شروع کرد سکینه گریه کنه، صدا زد: بابا!" رُدَّنٰا ، اِليٰ حَرَمِ جَدَّنٰا" میخوای بری اول مارو برگردون مدینه، بعد هر جایی میخوای بری برو، میخوای مارو اینجوری تنها بذاری؟ ما رو میخوای به کی بسپاری؟... ابی عبدالله آرومش کرد، صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابات رو اذیت نکن، بیچاره ام داری میکنی، قلبم رو آتیش نزن، گریه هات رو نگه دار، حالا مونده تا گریه کنی، چند ساعت دیگه گریه کن... زن ها دورِ ابی عبدالله حلقه زدن، یه کم وداع طولانی شد، آخه زنها دورِ حسین رو گرفتن نمیذارن بره، هر کسی یه چیزی میگه، زینب صدا زد: داداش! صبر کن، مادرم سفارش کرده زیر گلوت رو ببوسم، یه بوسه زیر گلو زد، این آخرین بوسه بود؟ نه! چند ساعت دیگه زینب اومد تویِ گودال، این نیزها روکنار زد، این شمشیرها رو کنار زد، همه دیدن زینب خم شد، این لبهاش رو گذاشت به رویِ لبهای بریده... حسین . «يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيل، وَ يا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ كَثير، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الحَصيْنِ، وَ يا عُمَيْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ يا أَسَدُ الْكَلْبِىُّ، وَ يا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقيل، وَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ يا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ، وَ يا حُرُّ الرِّياحِىُّ، وَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، وَ يا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ، مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني، وَ أَدْعُوكُمْ فَلا تَسْمَعُوني؟! أَنْتُمْ نِيامٌ أَرْجُوكُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُكُمْ عَنْ إِمامِكُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ(صلى الله عليه وآله) لِفَقْدِكُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِكُمْ، أَيُّهَا الْكِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لكِنْ صَرَعَكُمْ وَاللّهِ رَيْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِكُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلاّ لَما كُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتي تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتي تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَيْكُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِكُمْ لاحِقُونَ، فَإِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». 📚معالی السبطین ج۲ ص ۱۷ _ ۱۸ .
Kashani-14020110-ImamSajjad(AS)-08-Hkashani_Com.mp3
44.96M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل 📋 امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه هشتم از ده جلسه 📆 پنجشنبه مورخ 10 فروردین ماه 1402 🔸 مسجد ارک
4_6026143376066219188.mp3
5.46M
علیه السلام چون بهر شاه تشنه جگر ، یاورى نماند عبّاس و قاسمى و على اکبرى نماند اِلّا نشان ناوک اعدا ، تنى نگشت اِلّا براى زیب سِنان ها ، سرى نماند سلطان دین ، برابر دشمن به روزِ رزم بهرش رکاب گیر، به جز خواهرى نماند از بهر حفظ پیکر خود ، کهنه جامه خواست وآخر ز سُمّ اسب خَسان ، پیکرى نماند درداکه از شرارت آن فرقه ی شریر گشتند بانوان حریمِ خدا ،اسیر