eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅پس از ارسال نامه‌های فراوان از جانب کوفیان به امام حسین(ع) و دعوت از آن حضرت(ع) برای ورود به کوفه
. فرار کوفیان از اطراف مسلم و سرگردانی در کوفه ✅مسلم بن عقیل(ع) هنگام ورود به کوفه ابتدا به خانه مختار ثقفی و بعد از آن به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه بیرون رفت. دینوری می نویسد : 📋《فَصَلَّى مُسلِمُ العَشَاءَ فِي المَسجِدِ وَ مَا مَعَهُ إِلَّا زُهَاءُ ثَلَاثِينَ رَجُلاً》 ♦️مسلم نماز عشا را در مسجد خواند در حالی که جز سى نفر با او نمانده بود.(۱) مسعودی می نویسد : 📋《فَما بَلَغَ البابَ إلّا ومَعَهُ مِنهُم ثَلاثَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ فَإِذا لَیسَ مَعَهُ مِنهُم أحَدٌ، فَبَقِیَ حائِرا لا یَدری أینَ یَذهَبُ، ولا یَجِدُ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَی الطَّریقِ》 ♦️وقتی مسلم به درهای کنده روانه شد، دید جز نفر کسی نمانده است، همه مردم از اطرافش پراکنده می شوند و وقتی از مسجد بیرون آمد، هیچ کس باقی نمانده بود. مسلم، سرگردان ماند و نمی دانست کجا برود و کسی را نیافت که راه را به او نشان دهد.(۲) اینگونه تنهایی مسلم رقم خورد. 📚منابع : ۱)الاخبار الطوال دینوری، ص۲۳۹ ۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۷ .
. ✅مسلم در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى‏ كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : 📋《يا عَبْدَالله! اِذْهَبْ اِلي مَنْزِلِکَ!》 ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : 📋《ياعَبْدَالله! قُمْ! عَافَاکَ اللهُ! اِذْهَبْ اِلي اَهْلِك!》 ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده‏ ات بازگرد. 📋《فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلُوُسُ عَلى بَابِي، وَلَااُحِلُّهُ لَكَ!》 ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى‏ دارم. مسلم برخاست و گفت : 📋《مَا لِي فِي هَذَا الْمِصرَ مَنزِلٌ وَ لَا اَهْلٌ》 ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده‏ اى ندارم. آيا مى‏ خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : 📋《أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هَؤُلاءِ القَومُ وغَرُّونِي》 ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : آیا تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو! رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آی خانه ، خانه ی توست و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅مسلم در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و
. ✅وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند. محل اختفای مسلم که فاش شد، خانه ی طوعه توسط سربازان عبیدالله محاصره شد. سپاهيان، ابتداء خانه را سنگباران كردند و با نى هاى آتش گرفته، آتش مى‏ افكندند. مسلم چاره را در جنگ با آنان دید پس آن گاه به زن گفت : خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا! زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و چهل نفر از آن ملاعین را به درک واصل کرد.(۱) خبر به عبیدالله رسید و به پسر اشعث پیغام داد که ما تو را فرستادیم که فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنه ای را در میان یارانت ایجاد کرده است؟!! ابن اشعث جواب داد : 📋《ایُّها الاَمِیرُ! أَ تَظُنُّ انَّکَ بَعَثَتَنِی اِلَی بَقَّالِِ مِن بَقَّالِی الکُوفَةِ اَو اِلَی جَرَمقَانِی مِن جَرَامِقَةِ الحِیَرَةِ؟! اَوَلَم تَعلَم اَیُّهَا الاَمِیرُ اَنَّکَ بَعَثَنِی اِلَی اَسَدِِ ضَرغَامِِ وَ سَیفِِ حِسامِِ فِی کَفِّ بَطَلِِ هَمَامِِ مِن آلِ خَیرِ الاَنَامِ》 ♦️ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه و یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی که مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بی همتا و یک شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر(ص) است.(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۷ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۵۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #پسر_طوعه ✅وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زی
. ✅وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه خدعه وارد شوند و به او امان دهند. پس محمد بن اشعث به مسلم امان داد و از این طریق او را دستگیر و سوار بر استری کردند و او را به سمت دارالعماره کوفه بردند. در طول مسیر، مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! از جان خویش می ترسی؟ مسلم جواب داد : 📋《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📋《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم.(۱) سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : 📋《اِرْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ‏ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ‏ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رائی ندارد.(۲) مسلم به دارالعماره رسید و او را در بیرونی دارالعماره نگه داشتند تا اذن دخول دهند. در این حین، مسلم احساس عطش کرد و با دیدن کوزه آبی طلب آب نمود. مسلم بن عمرو از دادن آب به مسلم امتناع کرد و به او آب نداد، تا اینکه عمرو بن حریث به غلامش دستور داد تا جرعه آبی به او بنوشاند. مسلم جام را گرفت و همین که خواست بنوشد، خون دهان مبارکش، جام را پر کرد، او دو بار نیز این کار را کرد، که هر بار این عمل تکرار شد و بار سوم که خواست بنوشد دندانهای پیشین او، در جام افتاد. و در این هنگام مسلم گفت : 📋《الحَمدُلِله! لَو كَانَ لِي مِن اَلرِّزقِ المَقسُومِ شَرِبتُهُ》 ♦️خدا را سپاسگزارم! اگر از این آب، رزق مقسوم من بود، حتما از آن سیراب می شدم.(۳) 📚منابع : ۱)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۳ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۶۰_۵۹ ۳)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #دستگیری #حضرت_مسلم ✅وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه
و مکالمه با ابن زیاد ✅مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد و در ادامه بین او و عبیدالله سخنانی رد و بدل شد تا اینکه عبیدالله با عصبانیت تمام، شروع کرد به ناسزا گفتن به امام علی(ع) و حسنین(علیهما السلام) و در آخر مسلم را تهدید به قتل کرد. و مسلم خطاب به عبیدالله گفت : تو و پدرت به دشنام سزاوارترید، هر چه خواهی بکن ای دشمن خدا! سپس عبیدالله حکم قتل او را صادر کرد.(۱) در این هنگام، مسلم درخواست نمود تا وصیتی کند و عبیدالله گفت : وصیت کن! مسلم به اطراف خود نگریست و عمر بن سعد را دید و او را به گوشه ای فراخواند و وصیت خود را به او بازگو نمود. سفیر مظلوم امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود سه وصیت کرد و گفت : 📋《إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً بِالْكُوفَةِ اسْتَدَنْتُهُ مُنْذُ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَاقْضِهَا عَنِّي! فَإِذَا قُتِلْتُ فَاسْتَوْهِبْ جُثَّتِي مِنِ ابْنِ زِيَادٍ فَوَارِهَا وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلًا》 ♦️همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را به قرض گرفته‏ ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى به نزد حسين(ع) بفرست كه او را از اين سفر باز گرداند، زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته‏ ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است.(۲) بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. 📚منابع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۱ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#حضرت_مسلم و مکالمه با ابن زیاد ✅مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد
. ✅بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. به دستور عبیدالله، بکر بن حمران مسلم را به بالای دارالعماره برد و مسلم را در حالی که مشغول تسبیح خدای تعالی و استغفار و درود بر پیغمبر(ص) بود، سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه كوفه، به دار آويختند و سرهای مقدس مسلم بن عقیل را به همراه هانی بن عروه، به دمشق برای يزيد فرستادند.(۱) در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📋《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》  ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۲) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در منزل زُباله از شهادت مُسلم بن عقیل و هانی بن عروه مطلع شد و بعد از شنیدن خبر آیه استرجاع خواند و گریست.(۳) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۷۵ ۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۵ . 🏴حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) اولین گریه کننده بر حضرت مسلم(علیه السلام) :👇 ✅شیخ صدوق روایت می کند؛ روزی امیرالمؤمنین(ع)، به حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت : 📋《یَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلَاً؟》 ♦️ای رسول خدا(ص)! آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت(ص) فرمودند : 📋《اِی وَاللهِ!》 ♦️به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: 📋《إنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّینِ، حُبَّاً لَهُ وَ حُبَّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبِِ(ع) لَهُ》 ♦️من عقیل را از دو جهت دوست دارم! یکی این که؛ عقیل را به خاطر خودش دوست دارم و یکی هم این که؛ عقیل محبوب پدرش ابوطالب(ع) بود و به خاطر اینکه ابوطالب(ع) عقیل را دوست داشت، دوستش دارم. 📋《وَ إنَّ وَلَدَهُ لَمَقتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ》 ♦️و همانا فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین(ع)، شهید می شود. 📋《فَتَدمَعُ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنِینَ》 ♦️و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. 📋《وَ تُصَلَّی عَلَیهِ المَلائِکَةُ المُقَرَّبُونَ》 ♦️و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 📋《ثُمَّ بَکَی النَّبِیُّ(ص) حَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 ♦️با نام بردن از حضرت مسلم(ع)، پیغمبر اکرم(ص) گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر(ص) برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد و سپس فرمود : 📋《إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي》 ♦️به خداوند شكايت مى‌كنم از آنچه بر سر خاندانم مى‌آورند.(۱) 📚منبع: ۱)امالی شیخ صدوق، ص۱۲۸ . 1. روضه ی اشک پیامبر ص بر مسلم بن عقیل ع و خبر شهادتش 🌱 گریز به اهمیت اشک در محرم و آماده سازی محبان با روایات برای استقبال از محرم 2. روضه ی ثواب اشک بر مسلم بن عقیل ع از پیامبر ص 🌱گریز به اشک محبان در روز عاشورا ،ملائک اشک محبان را جمع می کنند 3. روضه ی وداع مسلم بن عقیل با امام حسین ع در رفتن به کوفه در مکة 🌱 روضه های وداع مسلم با دو طفلانش در سپردن به شریح و... 4. روضه بی وفایی کوفیان ، تنها شدن مسلم ع 🌱 گریز به غربت امام حسین ع در روز عاشورا و صدا زدن مسلم ع 5. روضه غربت مسلم بن عقیل ع 🌱 گریز بهغربت حضرت زهرا در کوچه که ملعون الهی سیلی زد 6. روضه آب خواستن مسلم ع از طوعه 🌱 گریز به عطش علی اصغر ع و امام حسین ع،از شدت عطش زبانش دور لبان مبارک می گشت 7. روضه ی مهمان نوازی طوعه از مسلم 🌱گریز به مهمان نوازی امام حسین ع در کربلا،مهمان را تشنه کشتند. 8. روضه ی ذکر و دعا در شب شهادت و سلام بر امام حسین ع 🌱 تذکرات مهم درباره چگونه مداح در آخر جلسه دعا کند 9. روضه ی شنیدن سم اسبان و گریز به کربلا 10. روضه ی وداع مسلم با طوعه 11. روضه ی مبارزه مسلم ع در کوچه 🌱 دو نفر تو کوچه گیر افتادندند 🌱دو نفر رو آتش زدند 🌱دو نفر رو در کوفه سنگسار کردند 12. روضه ی امان دادن اشعث لع به مسلم بن عقیل ع 🌱 گریز به امان دادن عباس در شب عاشورا 🌱 گریز به امان دادن علی اکبر 🌱 گریز به امان دادن حر و راهی بهشت شدن 🌱 امان زندان بان به طفلان مسلم و رها کردن آنها 🌱 امان به زوار امام حسین شبهای جمعه . 13. روضه مسلم بن عقیل 4 مرتبه بر امام حسین ع گریست 🌱 در وداع اخر با امام حسین ع 🌱 شب عرفه… 🌱در بازار کوفه 🌱بالای دار الاماره 14. روضه ی امام حسین ع چند مرتبه بر سلم ع گریست. 🌺گریه امام حسین در وداع در خبر شهادت مسلم روز عاشورا در صدا زدن او 15. روضه ی اسارت مسلم ع در بازار کوفه گریز وضعیت اسراء در بازار کوفه نحن اسرای آل محمد اسارت در بازار شام اسارت روز یازدهم .
. 🔹🔷《سَلامُ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَيْكَ يَا هَانِيَ بْنَ عُرْوَةَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ》🔷🔹 ✅هانی بن عروه مرادی از بزرگان کوفه و یاران خاص امام علی(ع) بود که در جنگ جمل و صفّین حضور داشت. از فعالیت های سیاسی او می توان به همراهی او با قیام حُجْر بن عَدی در برابر زیاد بن ابیه، و از مخالفان بیعت با یزید در زمان امام حسین(ع) نام برد و همچنین خانهٔ او از زمان ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی بود و او نقش مهمی در قیام مسلم بن عقیل داشت. او نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود و از بزرگان قبیله بنی مراد محسوب می شد و رهبری آن‌ها را به عهده داشت. به نقل مسعودی : هانی چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت می‌کردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا می‌خواند سی هزار نفر گرد او جمع می‌شدند.(۱) هنگامی که مسلم بن عقیل در روز پنجم شوال سال ۶۰ هجری وارد کوفه شد، ابتدا به خانه مختار ابن ابوعبیده ثقفی رفت و پس از آگاهی از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و تهدیدهای او، از خانهٔ مختار به خانهٔ هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اطلاع عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم، هانی بن عروه را به قصر فرا خوانده شد و از او خواستند مسلم را به آنان تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، دستگیر شد. از طرفی هم هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه، که جز سى نفر با او كسى نمانده بود، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، توجه کرد، دید ديگر كسى با او نبود!(۲) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد، او را نزد عبیدالله بردند. ابن‌ زیاد به او گفت : 📋《وَ اللّهِ لَتَأْتِيَنِّي بِهِ أَو لَأَضْرِبَنَ عُنقَكَ!》 ♦️یا باید مسلم بن عقیل را نزد من بیاوری یا گردنت را خواهم زد! هانی گفت : 📋《إِِذَاً وَاللّهِ تَكثُرُ البَارِقِةُ حَولَ دَارِكَ》 ♦️به خدا شمشیرهای برنده در اطراف خانه تو فراوان می گردد. ابن‌زیاد گفت : 📋《وَالَهفَاهُ عَلَيكَ! أَبِالبَارِقةِ تُخَوِّفُنِي؟》 ♦️وای بر تو! مرا از شمشیرهای برّنده می‌ترسانی؟ هانی می ‌پنداشت که قبیله‌اش به یاری وی بر می‌خیزند و به دفاع از وی می‌ پردازند. ابن‌ زیاد که از سخنان هانی عصبانی شده بود، گفت : او را نزدیک من بیاورید! هنگامی که چنین کردند، و هانی نزدیک شد؛ 📋《فَاعْتَرَضَ وَجْهَهُ بِالْقَضِيبِ فَكَسَرَ أَنْفَهُ وَ خَدَّهُ وَ جَبِينَهُ وَ أَسَالَ اَلدِّمَاءَ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ ثِيَابِهِ》 ♦️پس عبیدالله با ضرباتى پى در پى بر او فرود آورد كه در نتيجۀ آن جنايت، بينى، پيشانى و گونه‌هاى هانی را در هم شكست و خون بر محاسن سپيدش فرو ريخت و آن را رنگين كرد و لباس او نيز خونرنگ گرديد. سپس عبیدالله گفت : 📋《قَد حَلَّ لَنَا دَمَكَ! جَرُّوُهُ!》 ♦️خون تو بر ما حلال است! او را بکشانید و ببرید! سرانجام او را کشان کشان به درون محبسی انداختند.(۳) در این هنگام بیرون کاخ شایعه شد که هانی بن عروه به شهادت رسیده است. پس بدین ترتیب عمرو بن حجاج با شنیدن این خبر که هانی به قتل رسیده است، باقبیله مذحج کاخ ابن‌ زیاد را به محاصره درآوردند. او فریاد زد که من عمرو بن حجاج‌ هستم و این‌ها سواران و جنگجویان قبیله مذحج‌اند؛ ما از پیروی خلیفه دست برنداشته و از مسلمانان جدا نگشته‌ایم چرا باید بزرگ ما هانی کشته شود؟ به ابن‌ زیاد گفتند : قبیله مذحج بر در کاخ ریخته‌اند! ابن‌زیاد به شریح قاضی گفت : نزد بزرگ آنان، هانی برو و او را ببین و سپس بیرون رو و به آن‌ها بگو که او زنده است و کشته نشده است. شریح، در حالی که جاسوسی از غلامان ابن‌زیاد برای او گماشته شده بود که آنچه می‌گوید ثبت کند به اتاق هانی آمد و او را دید. هانی با دیدن شریح گفت : ای خدا! ای مسلمانان! قبیله من هلاک شدند! کجایند دیندارن؟ کجایند مردم شهر؟ این سخنان را می‌گفت و خون بر محاسنش جاری بود که صدای فریاد واغوثا از بیرون کاخ شنیده شد، گفت : به گمانم این فریاد قبیله مذحج و پیروان مسلمان من است! اگر ده نفر نزد من بیایند مرا رها خواهند کرد و به شریح گفت : از خدا بترس! ابن‌زیاد مرا خواهد کشت! شریح که این سخن را شنید نزد قبیله مذحج آمد و گفت : 📋《إِنَّ اَلْأَمِيرَ لَمَّا بَلَغَهُ مَكَانُكُمْ وَ مَقَالَتُكُمْ فِي صَاحِبِكُمْ أَمَرَنِي اَلدُّخُولَ إِلَيْهِ فَأَتَيْتُهُ فَنَظَرْتُ إِلَيْهِ، فَأَمَرَنِي أَنْ أَلْقَاكُمْ وَ أَنْ أُعْلِمَكُمْ أَنَّهُ حَيٌّ! وَ أَنَّ اَلَّذِي بَلَغَكُمْ مِنْ قَتْلِهِ كَانَ بَاطِلاً》 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #اصحاب #هانی_بن_عروه 🔹🔷《سَلامُ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَيْكَ يَا هَانِيَ بْنَ عُرْوَ
. ♦️همانا امیر آمدن شما و سخنان‌تان را درباره بزرگتان شنید به من فرمان داد تا نزد او روم، من پیش او رفته و وی را دیدم. او به من فرمان داد تا شما را ببینم و به اطلاعتان برسانم که او زنده است و این که به شما گفته‌اند او کشته شده، دروغ است! عمرو بن حجاج و همراهانش گفتند : اکنون که کشته نشده خدا را سپاس گزاریم و سپس پراکنده شدند.(۴) پس از این واقعه، عبید الله بن زیاد با خیالی آسوده دستور قتل هانی را داد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند. هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم می‌بردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری می‌طلبید و فریاد می‌زد و می گفت : ‌ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.(۵) سرانجام در روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، بعد از گردن زدن هانی، جسد او و جسد مسلم بن عقیل را در بازار کناسه بر زمین کشیدند و سپس؛ 📋《فَأَمَرَ بِصَلْبِهِ مَنكُوسَاً》 ♦️عبیدالله دستور داد تا جنازه هانی [و مسلم بن عقیل] را وارونه (که مرسوم بود یاغیان را چنین کنند) به‌ دار بیاویزند.(۶) عبیدالله بن زیاد سرهای مبارک مسلم و هانی را، توسط دو تن به دمشق نزد یزید فرستاد. زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازه‌های دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامه‌ای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد.(۷) زمانی که خبر شهادت هانی و مسلم در منزلگاه زرود به امام حسین(ع) رسید، 📋《فَاستَعبَرَ الحُسَینُ(ع) بَاکِیَاً》 ♦️حضرت(ع) به شدت گریستند و سپس مکرّر فرمودند : 📋《انّا لِلّه و انّا الَیهِ راجِعونَ! رَحمَةُ اللَّهِ عَلیهِمَا》 ♦️رحمت خدا بر آن‌ها باد!(۸) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ای سایه ات فتاده به روی سرم حسین معنای واقعی اصول الکرم حسین   یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین   لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین من سال‌هاست در به در روضه توام داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین   در کوچه‌های سینه زنی سالیان سال در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین کابوس من شده غم دوری کربلا در خواب هم ذکر لب من حرم حسین   اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد در یک کلام: ای همۀ باورم حسین 👤صیامی 📚منابع : ۱)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۵۹ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ ۳_۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۵۱_۵۰ ۵_۶)مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۴۵ ۷)جلاء العیون علامه مجلسی، ص۶۲۳ ۸)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۶۴ /الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۴ .
. همچین که روز عاشورا ابی عبدالله تنها شد، همه رفتن میدان، کسی نمونده، میگه:" نَظَرَ يَمِيناً وَ شِمَالا" یه نگاهی به راست و چپ کرد،" فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه " دید کسی رو نداره" فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیر ..." دید کسی جوابش رو نمیده، بلند شید من رو یاری کنید، ابی عبدالله صدا زد: "اِدْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُول" بیایید این نامردا رو از خیمه های آل الله دور کنید، نامحرم ها دورِ خیمه های من حلقه زدن... وقتی جوابی نیامد ابی عبدالله فرمود: به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاك افكنده، ... و گرنه هرگز از اجابت دعوتم كوتاهى نمى كرديد و از ياريم دست نمى كشيديد.آگاه باشيد، ما در فراق شما سوگواريم و به شما ملحق مى شويم، «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»). (1) ابی عبدالله برگشت تویِ خیمه ها، صدا زد:" یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلام" یعنی من رو حلال کنید من دارم میرم، روایت میگه: سکینه سلام الله علیها اومد جلو، صدا زد: میخوای تسلیمِ مرگ بشی؟ صدا زد: چاره ای ندارم دخترم... میگه: شروع کرد سکینه گریه کنه، صدا زد: بابا!" رُدَّنٰا ، اِليٰ حَرَمِ جَدَّنٰا" میخوای بری اول مارو برگردون مدینه، بعد هر جایی میخوای بری برو، میخوای مارو اینجوری تنها بذاری؟ ما رو میخوای به کی بسپاری؟... ابی عبدالله آرومش کرد، صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابات رو اذیت نکن، بیچاره ام داری میکنی، قلبم رو آتیش نزن، گریه هات رو نگه دار، حالا مونده تا گریه کنی، چند ساعت دیگه گریه کن... زن ها دورِ ابی عبدالله حلقه زدن، یه کم وداع طولانی شد، آخه زنها دورِ حسین رو گرفتن نمیذارن بره، هر کسی یه چیزی میگه، زینب صدا زد: داداش! صبر کن، مادرم سفارش کرده زیر گلوت رو ببوسم، یه بوسه زیر گلو زد، این آخرین بوسه بود؟ نه! چند ساعت دیگه زینب اومد تویِ گودال، این نیزها روکنار زد، این شمشیرها رو کنار زد، همه دیدن زینب خم شد، این لبهاش رو گذاشت به رویِ لبهای بریده... حسین . «يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيل، وَ يا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ كَثير، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الحَصيْنِ، وَ يا عُمَيْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ يا أَسَدُ الْكَلْبِىُّ، وَ يا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقيل، وَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ يا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ، وَ يا حُرُّ الرِّياحِىُّ، وَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، وَ يا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ، مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني، وَ أَدْعُوكُمْ فَلا تَسْمَعُوني؟! أَنْتُمْ نِيامٌ أَرْجُوكُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُكُمْ عَنْ إِمامِكُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ(صلى الله عليه وآله) لِفَقْدِكُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِكُمْ، أَيُّهَا الْكِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لكِنْ صَرَعَكُمْ وَاللّهِ رَيْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِكُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلاّ لَما كُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتي تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتي تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَيْكُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِكُمْ لاحِقُونَ، فَإِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». 📚معالی السبطین ج۲ ص ۱۷ _ ۱۸ .
Kashani-14020110-ImamSajjad(AS)-08-Hkashani_Com.mp3
44.96M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل 📋 امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه هشتم از ده جلسه 📆 پنجشنبه مورخ 10 فروردین ماه 1402 🔸 مسجد ارک
4_6026143376066219188.mp3
5.46M
علیه السلام چون بهر شاه تشنه جگر ، یاورى نماند عبّاس و قاسمى و على اکبرى نماند اِلّا نشان ناوک اعدا ، تنى نگشت اِلّا براى زیب سِنان ها ، سرى نماند سلطان دین ، برابر دشمن به روزِ رزم بهرش رکاب گیر، به جز خواهرى نماند از بهر حفظ پیکر خود ، کهنه جامه خواست وآخر ز سُمّ اسب خَسان ، پیکرى نماند درداکه از شرارت آن فرقه ی شریر گشتند بانوان حریمِ خدا ،اسیر
1402-03-15(rafiei).mp3
13.26M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: عاقبت بخیری ( شرح دعای یازدهم صحیفه سجادیه ) و نکاتی پیرامون قیام ۱۵خرداد 🗓 دوشنبه پانزدهم خرداد ماه ۱۴۰۲ 🗂 حجم : ۱۳ مگابایت
. زهرا که مدینه را مزین می کرد با سجده، چراغ کعبه روشن می کرد از پرتو نور چهره اش در شب تار خیّاط زمانه نخ به سوزن می کرد • مضمون نقل آیه الله سیدان استاد رستگار .......... . 💠 | خیاطی به نور حضرت صدّیقه سلام الله علیها! در برخی منابع تاریخی و روایی عامه از قول عایشه وجود دارد:  «کنا نخیط و نغزل و ننظم الإبرة باللیل فی ضوء وجه فاطمة» (ما شب‌ها، با استفاده از نور صورت فاطمه(سلام الله علیها) خیاطى و بافندگى کرده و نخ و سوزن خود را تنظیم می‌کردیم). 🔻 آیه الله سیّدان | جمع علما و شاعران اهل بیت علیهم السلام ۱۴۰۰/۹/۲۱ .
. اندیشیدن درباره مرگ [منبر ۴۵ دقیقه ای] 👈مناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏ 🌙بیان احکام اگر وضو داشته باشد و بداند که اگر وضوی خود را باطل کند تهیه آب برای او ممکن نیست یا نمی‌تواند وضو بگیرد، چنانچه بتواند وضوی خود را نگه‌دارد ـ بنا بر احتیاط واجب ـ نباید آن را باطل نماید، چه قبل از وقت باشد و چه بعد از دخول وقت، ولی می‌تواند با همسر خود نزدیکی کند اگرچه بداند که از غسل متمکن نخواهد شد.(۱) 🌺شعر ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت ایمنی خواهی، ز اوج اعتبار اندیشه کن روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام چون شود لبریز جامت، از خمار اندیشه کن بویِ خون می‌آید از آزار دلهای دونیم رحم کن برجان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن 💠داستان ایجاد انگیزه حضرت سلیمان بن داود به اصحابش فرمود: خداوند تبارك و تعالی به من سلطنتی داده که بعد از من زیبنده ی احدی نیست. باد، انسان، جن، پرندگان، وحوش را مسخرو رام من نموده، زبان پرندگان را تعلیم کرده و از هر چیز مرا بهره مند نموده و علاوه بر اینها آنچه موجب فرح وسرور من از ابتداء روز تا شب می‌باشد را نیز فراهم فرموده است. اینك مایلم که فردا داخل قصر شوم و به بالاترین نقطه آن رفته و به آنچه در تحت قدرت و سلطنتم هست بنگرم. از شما می‌خواهم که به احدی اجازه ندهید که نزد من آید و نشاط و سرور مرا به گرفتگی و تاری مبدل کند. جملگی عرض کردند: چشم. فردا شد، سلیمان عصایش را به دست گرفت و به بلندترین مکان قصرش رفت و به عصا تکیه داد و با نشاطی تمام، که ناشی از داشتن اسباب قدرت و سلطنت بود، به آنچه در تحت تصرفش بود می‌نگریست. ناگهان نظرش به جوانی نیکومنظر و خوش لباس افتاد که از گوشه ی قصر ظاهر شد. حضرت سلیمان (ع) به او فرمود: چه کسی تو را به قصر راه داد؟ با اینکه من گفته بودم امروز می‌خواهم تنها باشم و تو به اذن چه کسی داخل شدی؟ جوان گفت: صاحب این قصر مرا راه داد و به اجازه او وارد شدم. حضرت سلیمان (ع) گفت: صاحب این قصر البته به آن اولی و سزاوارتر است، تو کیستی؟ جوان گفت: من ملك الموت هستم. سلیمان (ع) گفت: برای چه آمده ای؟ جوان گفت: آمده‌ام تا روح تو را قبض کنم. سلیمان (ع)گفت: به آنچه امر شده ای عمل کن، امروز، روز سرور من بود.(۲) 🟢بیان موضوع یاد مرگ حقیقتی عبرت انگیز و بیدارگر در زندگی انسان است، از این رو پيامبر(ص) می فرماید: «إنّ أَكْيَسَ الْمُؤْمِنينَ، أَكْثَرُهُم ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً»با هوش ترين مؤمنان كسى است كه بيش از همه به ياد مرگ باشد و بيش از همه آماده آن باشد.(۳) با قصد اندیشیدن درباره مرگ نکاتی در چند محور تقدیم میکنیم؛ 🟢مرگ آگاهی در میان این موجودات فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد . همه جانداران می میرند، ستارگان و کهکشان ها فرو می پاشند، اما نمی دانند که می میرند و نمی فهمند که خواهند مرد! جز انسان که می داند و می فهمد که خواهد مرد . انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست . بلکه به تدریج با مفهوم مرگ آشنا می شود . ➖ موجوداتی که از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند . اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی می کنند: - مرگ یعنی چه ؟ - چرا باید مرد؟ - چگونه می میریم؟ - بعد از مرگ چه می شود؟ - چه کسی یا کسانی از راز مرگ آگاهند؟ - می توان مرگ را چاره جویی کرد؟ - آیا روحی داریم که با مرگ نابود نشود؟ - سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟ - سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟ و ده ها پرسش دیگر . 🟢علل ترس از مرگ ابن سینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح می کند: الف - عده ای از مجهول و مرموز بودن مرگ می ترسند . ب - گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناکند . ج - و بعضی ها از نابودی مطلق جسم و روح می ترسند . د - و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند . ه - و جمعی از عذاب بعد از مرگ می ترسند . و - و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشی های زندگی بیمناکند 🟢اهمیت یاد مرگ همانا به یاد آوردن دایم مرگ اثرات تربیتى و اخلاقى فراوانى بر رفتار و افكار آدمى دارد؛ بر هر مسلمانى لازم است همیشه یاد مرگ را در خاطر خود زنده نگهدارد و تنها دانستن و باور داشتن مرگ كفایت نمى‌كند. ۱👇
🟢آیات قرآن خداوند در تعداد قابل توجهی از آیات قرآن با تعابیر مختلف متذکر مرگ شده اند که برخی از آنها را ذکر میکنیم: ➖«كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ* وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ». هر آنچه روی زمین است دستخوش مرگ و فناست و تنها ذات خدای باجلال و عظمت باقی می ماند. [الرحمن/۲۷-۲۶] ➖ «أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا» هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید! و اگر به آنها [= منافقان‌] حسنه (و پیروزی) برسد، می‌گویند: «این، از ناحیه خداست.» و اگر سیّئه (و شکستی) برسد، می‌گویند: «این، از ناحیه توست.» بگو: «همه اینها از ناحیه خداست.» پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟! [نسا/۷۸] ➖«وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ» پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم؛ (و آنها که انتظار مرگ تو را می‌کشند،) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! [انبیا/۳۴] ➖«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» هر کسی مرگ را می‌چشد؛ و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت؛ آنها که از آتش (دوزخ) دور شده، و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده‌اند و زندگی دنیا، چیزی جز سرمایه فریب نیست! [آل عمران/۱۸۵] ➖«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‌کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می‌شوید! [انبیا/۳۵] ➖«... وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته‌اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می‌گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوارکننده‌ای خواهید دید»! [انعام/۹۳] ➖«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می‌گیرند در حالی که پاک و پاکیزه‌اند؛ به آنها می‌گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می‌دادید!» [نحل/۳۲] ➖«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيق» و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جانشان را می‌گیرند و بر صورت و پشت آنها می‌زنند و (می‌گویند:) بچشید عذاب سوزنده را. [انفال/۵۰] ➖«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می‌گیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمی‌گردانند.» [سجده/۱۱] ➖فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ* وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ* وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ* فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ* تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد، و شما در آن وقت نظاره گر هستید [و کاری از شما ساخته نیست] و ما به او از شما نزدیک تریم، ولی نمی بینید. [آری] پس چرا اگر شما پاداش داده نمی شوید [و به گمان خود قیامتی در کار نیست و شما را قدرتی بزرگ و فراتر است؟ آن [روح] را [به بدن محتضر] برنمی گردانید، اگر راستگویید؟ [واقعه/۸۷-۸۳] ➖ «كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ* وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ* وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ* وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ* إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ» آرى، چون جان به گلوگاه رسد،و [اطرافیان محتَضَر] گویند: درمان کننده این بیمار کیست؟و [بیمار] یقین می کند زمان جدایی فرا رسیده است! و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم پیچد؛ آن روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست. ۲👇
🔵احادیث ➖ حضرت پیامبر(ص) أكثِروا ذِكرَ المَوتِ ؛ فإنّهُ يُمَحِّصُ الذُّنوبَ و يُزَهِّدُ في الدُّنيا ، فإن ذَكَرتُموهُ عِندَ الغِنى هَدَمَهُ ، و إن ذَكَرتُموهُ عِندَ الفَقرِ أرضاكُم بعَيشِكُم . مرگ را فراوان ياد كنيد؛ زيرا كه ياد مرگ گناهان را مى زدايد و به دنيا بى رغبت مى كند. اگر در هنگام توانگرى به ياد مرگ باشيد آن را بر هم مى زند و اگر به هنگام نادارى به يادش باشيد، شما را به زندگيتان خشنود مى سازد.(۴) ➖حضرت امیر(ع) فرمود:« اکثِرُوا ذِکرَ الْمَوْتِ وَ یوْمَ خُروجِکمْ مِنَ الْقُبُورِ وَ قِیامِکمْ بَینَ یدَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ تَهُونُ عَلَیکمُ الْمَصائِبَ». بسیار یاد مرگ و نیز یاد لحظات خروج از قبر و ایستادن در مقابل خداوند عز و جل کنید تا سختی بر شما آسان گردد.(۵) ➖حضرت امیر(ع) فرمود:«مَنْ اکثَرَ مِنْ ذِکرِ الْمَوْتِ رَضِی مِنَ الدُّنْیا بِالْکفافِ». کسی که زیاد به یاد مرگ باشد به اندازه احتیاج از دنیا راضی می شود(۶) ➖حضرت پیامبر(ص) فرمود:«انَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَصَدءُ کما یصْدَءُ الحَدیدُ، قیلَ وَ ما جَلائُها؟ قالَ: کثُرَةُ ذِکرِ الْمَوْتِ وَ تَلاوَةُ الْقُرآنِ». این قلب ها زنگ می زند همان طوری که آهن زنگ می زند. عرض کردند: جلای آن به چیست؟ فرمود: زیاد به یاد مرگ بودن و بسیار قرائت قرآن نمودن.(۷) ➖ حضرت پیامبر(ص)فرمود:«افْضَلُ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا ذِکرُ الْمَوْتِ، وَ افْضَلُ الْعِبادَةِ ذِکرُ الْمَوْتِ، وَ افْضَلُ التَّفَکرِ ذِکرُ الْمَوْتِ، فَمَنْ اثْقَلَهُ ذِکرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ». در دنیا بالاترین زهدها و نیز بالاترین عبادتها و همچنین بالاترین تفکرها، یاد مرگ است، کسی که یاد مرگش سنگین باشد قبرش را باغی از باغ های بهشت خواهد یافت.(۸) ➖امام باقر(ع) فرمود: «أَكْثِرْ ذِكْرَ اَلْمَوْتِ، فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ اَلْمَوْتِ إِلاَّ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا» زياد به ياد مرگ باش ؛ زيرا هيچ انسانى مرگ را بسيار ياد نكرد ، مگر آن كه به دنيا بى رغبت شد.(۹) ➖از حضرت پیامبر(ص)پرسيدند: «هَلْ يَحْشُرُ مَعَ الشُّهَداءِ أَحَدٌ»آيا احدى از غير شهيدان با شهدا محشور مى شود؟ فرمود: «نَعَمْ مَنْ يَذْكُرُ الْمَوْتَ فِى الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ عِشْرينَ مَرَّةً»آرى كسى كه در شبانه روز، بيست بار به ياد مرگ بيفتد [و خود را با اعمال صالح و توبه از گناه آماده سازد].(۱۰) ➖اميرمؤمنان علي(ع) می فرماید: «إِنَّ ابْنَ آدَمَ (ع) إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الْآخِرَهًِْ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَی مَالِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ حَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا لِی عِنْدَکَفَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی وَلَدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ مُحَامِیاً فَمَا ذَا لِی عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَی حُفْرَتِکَ نُوَارِیکَ فِیهَا قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً وَ إِنْ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ نَشْرِکَ حَتَّی أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ‌عَلَی رَبِّکَ قَالَ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَلِیّاً أَتَاهُ أَطْیَبَ النَّاسِ رِیحاً وَ أَحْسَنَهُمْ مَنْظَراً وَ أَحْسَنَهُمْ رِیَاشاً فَقَالَ أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّهًِْ نَعِیمٍ وَ مَقْدَمُکَ خَیْرُ مَقْدَمٍ فَیَقُولُ لَهُ مَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ أَنَا عَمَلُکَ الصَّالِحُ ارْتَحِلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْجَنَّهًْ.» ترجمه حدیث در پست بعدی⏪⏪ ۳👇
هنگامی که بنده در آخرین روز زندگیش دردنیا و نخستین روز از آخرت قرار می‌گیرد مال او و فرزند او و عملش در برابر او ممثّل و مجسّم می‌شود. پس رو به مال خود کرده می‌گوید: «سوگند به خدا من در طلب تو حریص و آزمند بودم و بر صرف تو بسیار بخل می‌ورزیدم حال تو چه داری که مرا در این سفر به کار آید»؟ مال جواب می‌دهد: «کفنت را از من برگیر». بعد متوجّه فرزندانش می‌شود و می‌گوید: «به خدا قسم من دوستدار شما بودم و من بودم که از شما پشتیبانی می‌کردم اکنون نزد شما چیست که دستگیر من باشد و با من چگونه همراهی می‌کنید»؟ آنان به او پاسخ می‌دهند: «ما فقط می‌توانیم تو را به گورت رسانده و آنجا دفن کنیم، آنگاه به عمل خویش روی می‌کند و می‌گوید: «به خدا قسم که تو بر من سخت گرانبار بودی و من به تو بی‌رغبت بوده و از تو روی می‌گرداندم، اکنون تو چگونه مرا همراهی می‌کنی»؟ و عمل به او پاسخ می‌دهد: «من در گورت و در آن روز که محشور خواهی شد با تو همنشین و همراه خواهم بود تا من و تو بر پروردگارت هر دو عرضه شویم». حضرت (علیه السلام) فرمود: «پس اگر آن شخص، ولیّ و دوست خدا باشد نزد او کسی می‌آید که از جهت خوشبویی و خوبی منظره و زیبایی و در برداشتن لباس‌های فاخر و قیمتی نیکوترین مردم است. و به وی گوید: «بشارت و مژده باد تو را به راحتی و آسایش و زندگی دایم و روزی پاک و پاکیزه و بهشت پر نعمت و مقدم و ورود تو بهترین ورودها باشد». پس شخص محتضر به او می‌گوید: «تو کیستی»؟ می‌گوید: «من عمل صالح تو هستم، کوچ کن از دنیا به‌سوی بهشت».(۱۱) 🔷آثار اخلاقی ذکر الموت در احادیثی که ذکر شد به برخی آثار ذکر الموت از قبیل«کنار آمدن با مصایب» ، « قناعت و کنار آمدن با کمبودها» ،« آمرزش گناهان» اشاره شده است اما در این بخش به طور ویژه در سه عنوان آثار ذکر الموت را مورد توجه قرار میدهیم؛ 🔹زهد و بی رغبتی به دنیا غفلت از مرگ، دنیا را در نظر انسان زیبا و با ارزش جلوه می دهد و او را سخت شیفته و واله خویش می گرداند، به طوری که عقل او را از درک هر حقیقت و واقعیتی عالم خلقت محروم می سازد که یاد مرگ این عیب را برطرف میکند و انسان را از وابستگی شدید به دنیا به سمت زهد می کشاند . پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَکثِرُوا مِنْ ذِکْرِ الْمَوتِ فَاِنَّهُ یَزْهَدُ فِی الدُّنْیا؛ مرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا یاد مرگ از میل و رغبت به دنیا می کاهد.»(۱۲) 🔹کوتاهی آرزو یاد مرگ می تواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بی قراری و کناره گیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد؛ زیرا که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد می سازد؛ همچنان که حضرت علی علیه السلام به این نتیجه ناپسند اشاره و به عنوان یک قانون کلی مطرح می نماید و می فرماید: «مَا اَطَالَ عَبدٌ الاَْمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ هیچ بنده ای آرزویش را طولانی نمی کند، جز اینکه عملش را بد می کند.»(۱۳) به همین علت، ایشان آرزوی طولانی را به عنوان یکی از مواردی که از گسترش آن در امت اسلامی ترس داشت معرفی نموده، می فرماید: «إنَّ اَخَوفَ مَا أخَافُ عَلیکُم خِصلَتَانِ، إتِّبَاعُ الْهَوَی وَطُولُ الاَْمَلِ، فَأمَّا إتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنسِی الاْآخِرَةَ؛ وحشتناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی هوی و آرزوی دراز. پیروی هوی [شما را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز [شما را] از یاد آخرت به فراموشی می اندازد.»(۱۴) 🔹رهایی از غفلت امام صادق (ع) در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی می فرماید: «ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا؛ یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل می کند و ریشه های غفلت را می کند و دل را به وعده های الهی قوی و مطمئن می گرداند و طبع را رقیق و نازک می سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می سازد.»(۱۵) به همین دلیل است که هر امر مربوط به مرگ، می تواند عامل بیداری و دوری فرد از غفلت محسوب گردد؛ همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «مَنْ کانَ مَعَهُ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ؛ کسی که کفنش با او در خانه اش باشد، از غافلان به شمار نمی آید.»(۱۶) و یا اینکه می فرماید: «اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَةً فَکُنْ کَاَنَّکَ اَنْتَ الْمَحمُولُ؛ هنگامی که جنازه کسی را برداشتی، فکر کن که گویا تو خود آن کسی هستی که [در تابوت است و] آن را برداشته اند.»(۱۷) 🔻 ادامه دارد 👇👇 ✅ کانال محتوایی منبر طلاب🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
💠داستان سلمان ،از بازار آهنگران می گذشت جوانی جیغ و داد می نمود، مردم وی را نزد سلمان آوردند و گفتند: گویا دیوانه شده است، جوان وقتی سلمان را نزد خود دید، آرام شد و گفت: وقتی دیدم آهن را روی سندان می کوبند بیاد این آیه افتادم « وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» برای آنها در جهنم گرزهایی از آهن سوزان هست. محبت جوان به دل سلمان راه پیدا کرد و پیوسته با وی رفیق بود. دم مرگ جوان، وقتی که به حال احتضار افتاده بود، حضرت به بالینش رفت و از عزرائیل خواست با وی مدارا کند، او در جواب به سلمان گفت: یا اباعبدالله انا لکل مومن رفیقٌ من با هر مؤمنی رفیقم. مقدار یاد مرگ را در روایت ذیل ببینید. 💠داستان فردی وارد شهری شد و دید مردم آن شهر هیچ گناهی مرتکب نمی‌شوند؛ بسیار تعجب کرد و جویای علت شد. پس از جست وجوی بسیار متوجه شد که در این شهر هر کس می‌میرد، خانواده‌اش او را جلوی در خانه دفن می‌کنند. صبحها که اعضای خانواده برای کار از خانه خارج می‌شوند، به محض خروج با اولین چیزی که روبه رو می‌شوند، قبر کسی است که تا چندی پیش با آنها زندگی می‌کرد؛ از این رو یاد و خاطره صاحب قبر برایشان زنده می‌شود؛ خنده‌ها، گریه‌ها، گفته‌ها، خصلتها و دهها خاطره دیگر به یادشان می‌آید که اکنون با صاحبش در زیر خروارها خاک مدفون است. شبها نیز که به خانه باز می‌گردند، پیش از ورود به خانه با این قبر روبه رو می‌شوند و دوباره همان خاطره‌ها و پایان آنها برایشان تداعی می‌شود. گذر شب و روز و تداعی پیوسته این خاطره‌ها و پایان آنها، سبب آن شده که میل و رغبتی به گناه نکنند».‌ 💠داستان روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا بقا فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: «چه سفری؟» موسی (ع) گفت: «سفر آخرت» مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم» دل موسی (ع) آرام گرفت. به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟ عزرائیل: از دهانت موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟ عزرائیل: از دستت موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل : از پایت موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی (ع) گفتند: «یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.» ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.توضیح المسائل آیت الله سیستانی،مسأله ۶۵۰. ۲. عیون أخبار الرضا (ع)،ج۱، ص۵۴۵ ۳.بحار الأنوار،ج۸۲،ص۱۶۷. ۴.كنز العمّال ،۴۲۰۹۸. ۵.الخصال ،ص۶۱۶ ۶.غررالحكم ۷.كنزالعمال، ۴۲۱۳۰ ۸.جامع الأخبار ،۴۷۳ ۹.الکافي ج۲ ،ص۱۳۱. ۱۰.تنبيه ‏الخواطر، ص۲۲۳ ۱۱.الکافی، ج۳، ص۲۳۱ ۱۲.كنز العمّال ،۴۲۰۹۸. ۱۳.بحار الأنوار ،ج۷۳،ص۱۶۶. ۱۴. وسائل الشیعة ،ج۱۵،ص۲۸۰. ۱۵.بحار الأنوار ،ج۳۲،ص۱۳۳ ۱۶.فروع كافى، ج۳، ص ۲۵۶. ۱۷.الزهد للحسين بن سعيد ،ص۲۰۸ 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺 ۴
میتونه نوجونی ۱۳ ساله معلم تموم دنیا باشه هل من ناصر از تو ، لبیک از من 👇👇
Shab3Fatemieh1-1399[05].mp3
5.66M
میتونه نوجونی ۱۳ ساله معلم تموم دنیا باشه
. السلام علی المهدی مِهرِ اسلام گشت زندانی چِقَدَر شد کسوف، طولانی هست خورشید در پریشانی خاک آمد به رنگِ ظلمانی غربتش هست بی مثل، مهدی رَبّنَا اقْض ِ حَوائجَ الْمَهدی قرن ها پشتِ ابر، تابیده چِقَدَر هست او ستمدیده ستم از دوست، بیشتر دیده فاطمه پا به پاش گِرییده به لبش هست: " اَلعَجَل، مهدی! " رَبّنَا اقْض ِ حَوائجَ الْمَهدی ما چه کردیم از برایش؟ هیچ ما چه گفتیم در ثنایش؟ هیچ ما چه اندازه ایم پایش؟ هیچ پای اِکثار در دعایش؟ هیچ در غمش هست بی‌بدل، مهدی رَبّنَا اقْض ِ حَوائجَ الْمَهدی او چه خواهد ز کبریا؟ فَرَجَش حاجتش چیست از خدا؟ فَرَجَش هست تکلیف در دعا فَرَجَش به جمیع بلا، دوا فَرَجَش حاجتِ ماست از ازل، مهدی رَبّنَا اقْض ِ حَوائجَ الْمَهدی ✍ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ .......... 🌷 بزرگی میفرمود : هر موقع ، حال خوشی به شما دست داد و متوجه شدید که دعایتان مستجاب است ، بگویید : اللّهُمَ اقضِ حَوائِجَ مُولانَا المَهدی ، پروردگارا ، حاجات مولای ما ، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را روا  بفرما 👌 در این صورت ، اگر حاجات شما ، جزو حاجات امام عصر باشد که مستجاب می گردد و اگر در بین حاجات ایشان نباشد ، متوجه می شوی که آن حاجت ، حاجت مطلوبی نبوده است. امام عصر ناظر است و می بیند که شما ، حال خوش ات را برای او ایثار نموده ای. .
‍ . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آه جدی المظلوم جدی العطشان جدی العریان یااباعبدالله یه عمره خون میچکه از دل صفحه به صفحه مقتل لهوف روضه خونت امام رضا شده کشته ی زخمی شده ی سیوف إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا یابن شبیب جد مرا بی هوا زدند تو شلوغی ها زدند جلو عمه ها زدند سیلی اول و نه که تو کربلا زدند توی کوچه ها زدند به شام بلا زدند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قال الرضا (ع):روز شهادت حسین(ع) چشم ما را ریش کرد و اشک ما را روان ساخت و عزیز ما را در زمین کربلا خوار کرد .👇