هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
#دنیا_دار_مکافات_است
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورند
و وقتی میمیرد مورچه ها اورا میخورند
زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند
در زندگی هیچکس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید
اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمند تر است
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست
پس خوب باشید و خوبی کنید...
🌹مجموعه حکایات وسخن بزرگان
👌💚 @h_bohlol 💚👌
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#داستان_پندآمور
کشاورزي يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش. در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد...
وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! بهتر است ببخشيم ❤️و بگذريم...
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍ضرب المثل
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#ضربالمثل
درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه درآورد
روزی بود روزگاری بود ، زمستان و برف بود، صاحب باغ که از خانه ماندن خسته شده بود با خودش گفت :
برم به باغم سری بزنم، به باغش رفت، برف روی زمین نشسته بود.
باغبان گفت : دو سه ماه دیگر درختانم دوباره به بار می نشیند، ناگهان چشمش به درخت انجیری افتاد که بر شاخه هایش چند تا انجیر روییده بود.!
باغبان با تعجب گفت: نکند خواب می بینم ؟ این فصل و میوه انجیر ؟ باغبان با خودش گفت :
بهتر است میوه ها را به پادشاه هدیه کنم تا جایزه ای به من بدهد، با این فکر به طرف قصر پادشاه راه افتاد.
دربانها پرسیدند : با شاه چکار داری؟
باغبان گفت : آمده ام هدیه مخصوص به شاه تقدیم کنم .!
شاه از دیدن انجیرها خوشحال شد، دو سه تا انجیر خورد و گفت : از این باغبان در قصر پذیرایی کنید تا برگردم .!
باغبان فکر کرد که شاه برمی گردد و جایزه ی خوبی به او می دهد موضوع این بود که شاه به شکار می رفت، شکار شاه چند روزی طول کشید وقتی به قصر برگشت دلخور و ناراحت به اتاق خوابش رفت، چون نتوانسته بود شکار کند ، کسی هم جرات نکرد درباره باغبان با او حرفی بزند .!
چند روز گذشت، صاحب باغ با اعتراض گفت :
به شاه بگویید مرا مرخص کند ولی آنها جواب درستی به او ندادند، باغبان صدایش بلند شد، داد و بیداد راه انداخت و خودش را به در و دیوار کوبید، آنها هم ناراحت شدند و او را به عنوان دیوانه به تیمارستان فرستادند.
صاحب باغ مدتها در تیمارستان ماند دیگر کسی باور نمی کرد که او سالم است و دیوانه نیست!
از قضای روزگار یک روز شاه با درباریانش برای بازدید از تیمارستان به آنجا رفت باغبان او را دید و تمام ماجرا را برای شاه تعریف کرد..!
شاه خندید و گفت : چه سرنوشت بدی داشته ای، حالا دستور می دهم که تو را آزاد کنند و بعد تو را به خزانه من ببرند و هر چه خواستی بردار باغبان به خزانه جواهرات شاه رفت..!
مدتی در خزانه گشت و به خزانه دار گفت :
آنچه من می خواهم در اینجا نیست.
پرسیدند : تو چه می خواهی ؟
باغبان گفت : به دنبال یک تبر تیز و یک جلد قرآن می گردم.!
خبر به پادشاه رسید، باغبان را صدا کرد و گفت : چرا به جای جواهرات ( تبر و قرآن ) می خواهی !
صاحب باغ گفت : تبر را به دلیل این می خواهم که با خود به باغ ببرم و درختی را که بی موقع میوه داد و مرا به این درد و رنج انداخت ببُرم و قرآن را هم به این دلیل که پیش فرزندانم ببرم و آنها را به قرآن قسم بدهم که به طمع مال و دنیا و جایزه به کارهایی مثل کاری که من کردم دست نزنند .
✨ از آن به بعد ، به کسی که می خواهد محبت و لطف بی موقع انجام دهد می گویند : درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه درآورد..
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#حکایت_بسیار_زیباوآموزنده👆
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
توکل بر خدایت کن؛
کفایت میکند حتما؛
اگر خالص شوی بااو؛
صدایت میکند حتما"؛
اگر بیهوده رنجیدی؛
از این دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما"؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگر غافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکند حتما"؛
خطا گر میروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکند حتما"؛
به لطفش شک نکن هرگز
اگر دنیا حقیرت کرد؛
تو رسم بندگی آموز؛
حمایت میکند حتما"؛
اگر غمگین اگر شادی؛
خدایی را پرستش کن؛
که هردم بهترینهارا
عطایت میکند حتما
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
👌💚 @h_bohlol 💚👌
🌺سلام .روزبخیر
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایت
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
🌹🍃از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
*یاد گرفتم*
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
*یاد گرفتم*
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
*یاد گرفتم*
که دنیا ی ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
*یاد گرفتم*
که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
*یاد گرفتم*
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد.
*یاد گرفتم*
که:بساط عمر و زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🍀🍂
🍀
💠حضـــــرت علی (ع):👇
کسی که شش خصلت داشته باشد همه در های بهشت بر رویش گشوده است و تمام درهای جهنم بر رویش بسته است:
1- خدا را بشناسد و اطاعتش نماید.
2- شیطان را بشناسد و مخالفتش کند.
3- راه حق و اهلش را بشناسد و به دنبالش برود.
4- باطل و اهل آن را بشناسد و ترکشان گوید.
5- دنیای حرام را بشناسد و رهایش سازد.
6- آخرت را بشناسد و طلبش کند.
📚نصایح صفحۀ 248✨
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
📚 @h_bohlol 📚
🍀
🍂🍀🍂
🍃🍂🍀🍃🍂
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#شخصی_بهلول_را_گفت:
بهشت جای فرزانگان و عاقلان باشد
نه دیوانگانی چون تو...
#بهلول_گفت:
من دیوانگی خود را قدر میدانم
که مانعی باشد برای ورود به بهشتی
که فرزانه ایی چون تو در آن آید.
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
مردی خودنما و متکبر که خود را فیلسوف دهر میپنداشت،
#بهلول_را_گفت:👇
آدم احمق کسی است که از هر حرفی که میزند اطمینان کامل داشته باشد
بهلول پرسید: تو مطمئنی؟
گفت:کاملا!!!😂
☑️ #بهلول
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایت👇
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد.
در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد.
بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید.
دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند.
چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد.
بالاخره تصمیم خود را گرفت.
می دانست که باید این کفشها را بخرد
از فروشنده پرسید:
قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
⭐️این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست، همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است. ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم. خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم. فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است. خود کم بینی و اغلب خود نابینی باعث می شود که خویشتن را به حساب نیاورده و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشیم ⭐️
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#ملانصرالدین وکفش فروش😂👆
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#داستان_آموزنده👇
✨گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
در راه با پرودرگار سخن می گفت: ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:👇👇
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
💥ندا آمد که:👇👇👇
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
📚"مولانا"
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
انسانهای بخیل تنها
خزانه داری برای
وارثان خویش هستند!
☑️ #امام_حسین (ع)
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایتی ازملانصرالدین😂
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
🌼از همه جا رانده😔
🌼ملا سالها تحصیل کرد.
🌼در آخر بایستی وارد زندگی شود چون در شهر ها به قدر کافی عالم بود، فکر کرد که در دهات بهتر میتواند زندگی کند.
🌼به دهی رفت گفتند ما ملاامام داریم و احتیاج به شما نیست.
🌼از آنجا به ده دیگر و بالاخره از بس در دهات گشت و از هر جا رانده شد خسته گردید.
🌼پس از چندین روز گردش به دهی رسید در قسمت مرکزی ده غوغائی دید. جلو رفته سبب را پرسید گفتند: مدتها است روباهی در این ده آمده و نسل مرغ و خروس را بر انداخته است. امروز با هزار زحمت او را گرفته ولی نمیدانیم چگونه شکنجه اش کنیم که تلافی خسارات ما بشود.
🌼ملا گفت: این کار را به من واگذارید. شکنجه ای خواهم کرد که نظیر نداشته باشد. دهاتی ها خوشحال شده و گفتند: لابد بهتر از ما میداند. و روبا را در اختیار ملا گذاشتند.
🌼ملا قبایش از تن بیرون آورده به پشت روباه انداخت و لُنگی را هم به سر روباه گذاشته شال کمرش را نیز محکم به روباه پیچید واو را رها کرد.
🌼دهاتی ها که این عمل را دیدند به طرف ملا حجوم آورده و گفتند: باید تمام خسارات ما را بدهی زیرا این همه زحمت کشیده این حیوان موزی را به چنگ آوردیم و تو به این سادگی او را رها کردی.
🌼ملا گفت: آنچه من میدانم شما نمیدانید بلائی به سر این حیوان آورده ام که تا آخر زندگی بدبخت باشد و به هیچ سوراخی راهش ندهند😂😂
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#حکایتی_از_ملانصرالدین 😂😂👆
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌱🕊
⭕️✍تلنگر بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
زندگی شاید یک فیلم باشد...یک فیلم بلند یا کوتاه...فیلمی که زمانش مهم نیست، کیفیتش مهم است...
از همان روز تولد شروع می کنیم به بازی...بعضی از بازیگر ها از پیش انتخاب شده اند اما بعضی دیگر را خودمان انتخاب می کنیم... در انتخاب نقش های مهم باید دقت کنیم چون ممکن است داستان فیلم را عوض کنند...فیلم را خراب کنند...
بماند که بعضی ها فقط سیاه لشکرند...بود و نبودشان فرقی ندارد...
نقش اصلی و قهرمان فیلم خود ما هستیم...
بعضی سکانس ها سخت هستند...هزار بار کات می شوند و هزار بار از نو باید آن را بازی کنیم ...
گاهی فیلم زندگیمان خسته کننده و تکراری ست و گاهی پر از اتفاق و هیجان ...
پایان فیلم می تواند تلخ باشد یا شیرین فقط کاش فیلم زندگیمان بی معنی تمام نشود...
کاش تمام ما انسان ها در زندگیمان فیلمی بسازیم که اسمش ماندگار شود...
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
#شخصی_از_بهلول_پرسید:👇
برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟
#بهلول گفت:
یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
#بهلول جواب داد:
پس هر روز زندگی را روزِ آخر فرض کن و خوب باش شاید فردایی نباشد.
🌹مجموعه حکایات وسخن بزرگان
👌💚 @h_bohlol 💚👌
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#حکمت_خدا
🔶 گنجشک به خدا گفت، لانه ی کوچکی داشتم،
آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسیم،
طوفان تو آن را ازمن گرفت کجای
دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود
تـو خـواب بـودی
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!
چه بسیار بلاها که از تو به
واسطه ی حکمتم دور کردم
و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی✨
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایت👇
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
آورده اند که #بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمو د . شیادی چون شنیده بود #بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت :
اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم که سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی!!!
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود
#بهلول_به_او_گفت :
تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است؟!
آن مرد شیاد چون کلام #بهلول را شنید از نزد او فرار کرد...
☑️ #حکایت
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂
🍂🌸🍂
🌸
🌹نیایش صبحگاهی
بارالها !!!
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪء دیدار
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ آﻓﺮﯾﻨﺶ
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ دوست
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ به دوست سلام کردن
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ لبخند صبحگاهی
چه زیباست سبزی درختان
چه زیباست رنگ رنگ گلها
و چه خوشبوست رایحه ی آفرینش
و چه لطیف است دست نوازشگرت،
ای دوست مهربانم
گذر ثانیه های عمرتون توأم باشادمانی
سلام صبحتون بخیر
خوشه های افکار بلندتان سبز و ریشه پاکتان پایدار باد
روزتان پر از انرژی مثبت و مهر باشد
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
📚 @h_bohlol 📚
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
☑️ #خواجه_نصیر_الدین_طوسی
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍این داستان راحتمابخونید👇👇
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
مسلمان کیست؟؟
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت:
بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با
ریش سفید از جا برخواست و گفت:
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،
پیرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به
گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و
بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان
گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده
نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به (( عیسی مسیح )) قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایتی از انبیا
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
💠میگویند: روزی یکی از انبیای الهی در گذر خود به مردی پیر و فرتوت برخورد که برای خود جایگاهی در بالای درختی کهن سال ساخته بود و در آن به عبادت خدا مشغول بود.
💠سر سخن را با او باز کرد و در نهایت پرسید: حالا چرا اینجا زندگی میکنی؟
💠گفت: جوان که بودم در عالم رؤیا به من خبر دادند که بیش از 900 سال زندگی نخواهم کرد، لذا حیفم آمد که این عمر کوتاه را به جای عبادت، در راه ساختن خانه و کاشانه تلف کنم
💠آن نبی گفت: اما به من خبر رسیده که زمانی خواهد رسید که در آن زمان مردمان بیش از 80 یا 90 سال عمر نخواهند کرد اما برای خود قصرها و برجها میسازند
💠او گفت: ای بابا، اگر عمر من 90 سال بود که آن را با یک سجده سپری میکردم
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#حکایت_شب 👆
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
💠#نسیم_الهی
#مثل_خدا_باش
مثل خدا باش ، خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن!
مثل خدا باش ، با مظلومان و درمانده گان دوستی کن…
مثل خدا باش ، عیب و زشتی دیگران را فاش نکن…
مثل خدا باش ، در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن…
مثل خدا باش ، بدون توقع و چشمداشت نیکی کن…
مثل خدا باش ، بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن…
مثل خدا باش ، با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن…
مثل خدا باش ، اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش...
مثل خدا باش ، برای اطرافیانت دلسوزی کن...
مثل خدا باش ، مهربان تر از همه...
مثل خدا باش چون خدا از روح خودش در تو دمید و تو رو اشرف مخلوقات نامید.
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱