eitaa logo
📚حکایات شیرین بهلول 📚
2.5هزار دنبال‌کننده
555 عکس
413 ویدیو
6 فایل
📚حکایات شیرین بهلول و..📚 💚شامل پندها واندرزهای حکیمانه ست💙 #کپی نمودن آزاده👌وباعث نشر وگسترش آگاهی ودانائی میشه شما هم دوستانتونو به این کانال دعوت کنید🙏 تادراین چرخه قرار بگیرید🙏 🔍تبادل و تبلیغ 🔰🔰 @Mn8888 @Eng_movahedzadeh @mahdimovahed110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 زمان كنار گذاشتن فطریه ⁉️ زمان کنار گذاشتن فطریه و پرداخت آن، چه موقع است؟ ✅ از غروب شب عید فطر می‌تواند فطریه را بپردازد یا کنار بگذارد و بنا‌بر‌احتیاط واجب، مکلف باید فطریه را پیش از نماز عید بپردازد، ولی اگر نماز عید نمی‌خواند، می‌تواند دادن فطریه را تا ظهر به تأخیر بیندازد و در صورتی که آن را از مال خود جدا کرده و کنار گذاشته، تأخیر در پرداخت چنانچه برای غرض عقلایی باشد و سهل انگاری محسوب نشود، اشکال ندارد و اگر کنار نگذاشته باشد نیز بنا‌بر‌احتیاط واجب ساقط نمی‌شود و باید با قصد قربت و بدون نیت ادا و قضا، فطریه را بپردازد. 🌕‌شماره کارت جهت زکات فطره به نام موسسه خیریه اهل البیت(ع)👇 6037991899534022 🌕‌ شماره کارت جهت کفاره غیرعمد به نام موسسه خیریه اهل البیت(ع)👇 6037991899692622 دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه آیات زیبائی❤️ گوینده: مترجم: دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 « کفش کهنه » ــ ابن عباس می گوید: وقتی امام علی (ع) از مدینه به بصره آمد، در ربذه منزل کردیم. بعضی از حاجیان رسیدند و جمع شدند تا چیزی از آن حضرت بشنوند، در حالی که آن حضرت پارگی کفش کهنه خود را می دوختند. به آن حضرت گفتم: ما حالا به اصلاح کار مردم بیشتر محتاجیم تا این کار، ولی آن حضرت جواب مرا نداد تا کارش تمام شد و آن کفش را پهلوی لنگه کفش دیگری گذاشت و از من پرسیدند: این کفش چقدر می ارزد؟ گفتم: هیچ! فرمودند: هیچ که نه! گفتم: خوب جزئی از درهم! فرمودند: بخدا اگر نبود که با این موقعیت خلافت بتوانم حق را برپا دارم یا باطلی را از میان بردارم، این مقام برای من از این کفش هم بی ارزش تر بود. در مدینه هم بعد از آنکه مردم به خلافتش بیعت کردند، پس از گفتن آنچه لازم بود دستور داد بیت المال را گشودند و هر چه در آن بود بین مردم تقسیم کرد و همین که کار پایان یافت بر آن زمین خالی دو رکعت نماز گذاشت و بعد بیل و کلنگش را برداشت و به چاه ملک رفت و به کار همیشگی اش مشغول شد. « چاه ملک نام محلی در مدینه، نزدیک مسجد قبا بود که در آن کارهای کشاورزی و آبرسانی انجام می شد ». منبع : « بیست داستان و چهل حدیث گهربار از حضرت علی (ع) » دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 « در محضر قاضی » ــ شاکی شکایت خود را به خلیفه وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسی که از او شکایت شده بود، امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع) بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف دعوا باید پهلوی یکدیگر بنشینند و اصل تساوی در مقابل دادگاه محفوظ بماند. خلیفه مدعی را به نام خواند و امر کرد در نقطه معینی روبروی قاضی بایستد. بعد رو کرد به امام علی (ع) و گفت: « یا اباالحسن! پهلوی مدعی خودت قرار بگیر ». با شنیدن این جمله، چهره امام علی (ع) درهم و آثار ناراحتی در قیافه اش پیدا شد. خلیفه گفت: یا علی! میل نداری پهلوی طرف مخاصمه خویش بایستی؟ امام علی (ع) فرمودند: ناراحتی من از این نبود که باید پهلوی طرف دعوای خود بایستم؛ برعکس، ناراحتی من از این بود که تو کاملا عدالت را مراعات نکردی، زیرا مرا با احترام نام بردی و به کنیه خطاب کردی و گفتی « یا اباالحسن »، اما طرف مرا به همان نام عادی خواندی. علت تأ ثر و ناراحتی من این بود. منبع : « داستان راستان » دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🍀🍂 🍀 « مسیحی و زره امام علی (ع) » ــ در زمان خلافت امام علی (ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد. امام علی (ع) او را به محضر قاضی بردند و اقامه دعوی کردند که: این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام. قاضی به مسیحی گفت: خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه می گویی؟ مسیحی گفت: این زره مال خود من است و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمی کنم، ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد. قاضی رو کرد به امام علی (ع) و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری. امام علی (ع) خندیدند و فرمودند: قاضی راست می گوید؛ اکنون می بایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم. قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد. ولی مرد مسیحی که خود بهتر می دانست که زره مال کی است، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت گفت: « این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاست » و اقرار کرد که زره از امام علی (ع) است. طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده، و با شوق و ایمان در زیر پرچم امام علی (ع) در جنگ نهروان می جنگد. منبع : « داستان راستان » 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات ایمان داشته باش. دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 شما هم یک جورهایی جوجه مرغابی هستید؟ دست تقدیر روزی ، تخمی غریبه را هل داد کنار تخم های مرغی خانگی . جوجه ها که از سر تخم بیرون آوردند مرغ از همه جا بی خبر دید که یکی از جوجه ها سر و وضعی متفاوت با بقیه دارد. به چشم مرغ و جوجه هایش، آن جوجه متفاوت، نه قشنگ بود ، نه با استعداد و به همین علت او را به حساب نمی آوردند. تا این که روزی جوجه ها، برای خوردن غذا و درس گرفتن از مادر به خارج از خانه رفتند. مرغ داشت به بچه ها یاد می داد که آب خطر دارد و اگر در آن بیفتند غرق می شوند که جوجه متفاوت داخل آب پرید اما غرق نشد چون او جوجه مرغابی بود. مولانا در این داستان به مخاطبانش گوشزد می کند که همه آدم ها مثل جوجه مرغابی اند و جزئی از دریای وحدانیت. به همین علت گرچه اسیر دنیای مادی که مرغ خانگی تمثیلی از آن است شده اند اما سرانجام باید راه شان را به سوی سرمنشا اصلی پیدا کنند دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 بهاءالدین محمد بن حسین عاملی متولد 8 اسفند سال 925 در بعلبک است که در 8 شهریور سال 1000 در اصفهان در گذشت. او معروف به شیخ بهایی، همه چیزدان، حکیم، علامه، فقیه، عارف، منجم، شاعر، ریاضیدان، ادیب، شاعر، مورخ و دانشمند ایرانی عرب تبار از بعلبک در لبنان کنونی قرن ده و یازده هجری بود که در دانش های منطق، فلسفه، هیئت و ریاضیات خبره بود. از او حدود 95 کتاب و رساله در موضوعات مختلف مانند سیاست، حدیث، ریاضی، نجوم، اخلاق، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای مانده‌است. به پاس خدمات شیخ جلیل القدر بهائی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو نام شیخ بهائی را در سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم بوده است را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد. وی از دوستان نزدیک میرداماد بود او طومار شیخ بهایی را تدوین کرده است اشعار زیبا از شیخ بهائی👇 در میکده دوش، زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صراحی در دست گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت: از میکده هم به سوی حق راهی هست ________________________ ای عاشق خام، از خدا دوری تو ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو تو طاعت حق کنی به امید بهشت رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو ________________________ ای چرخ که با مردم نادان یاری هر لحظه بر اهل فضل، غم می‌باری پیوسته ز تو، بر دل من بار غمیست گویا که ز اهل دانشم پنداری ________________________ همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه سروپا برهنه رفتن دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن شب جمعه‌ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی‌نیازش طلب نیاز کردن به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 📌ضرب المثل مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود، از کجا آمده است؟ در صدر اسلام وقتی به با رسول الله(ص) پرداخت، ابوعزه جمحی شاعر قریش که مشرکان را تحریک می کرد، در جنگ دستگیر شد. او با منت رسول الله(ص) آزاد گردید و عهد کرده بود تا علیه پیامبر(ص) و اسلام اقدامی نکند، اما هنگام برگشت به در شعری اعراب مشرک را به حمایت از قریش و بر علیه اسلام فراخواند. ابوعزه در نیز بر علیه مسلمانان شرکت کرد. پیامبر اکرم(ص) دستور داد تا او را بکشند. وقتی پرسیدند چرا، فرمود: مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود؛ اگر او را آزاد کنم، خواهد گفت: دوباره (ص) را فریب دادم. 📚بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲، ص۳۲۲_۳۲۱. 📚واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۵.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
هدایت شده از استیکر ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنان محجبه ایرانی موفق در دنیا 👌 دوستانتون رو به کانال ما دعوت کنید 🙏🙏 😍 استیکرهای زیبا،‌ کاربردی و رایگان 🥰 مخصوص پیامرسان ایتا 🥳 هر روز با چندین استیکر جدید‌‌ 💠 کانال ویژه👇🙏 @sticker1000
هدایت شده از استیکر ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسختیها از چه چیزی کمک بگیریم❤️ دوستانتون رو به کانال ما دعوت کنید 🙏🙏 😍 استیکرهای زیبا،‌ کاربردی و رایگان 🥰 مخصوص پیامرسان ایتا 🥳 هر روز با چندین استیکر جدید‌‌ 💠 کانال ویژه👇🙏 @sticker1000
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از طریقه درست استفاده از سیاهدانه که خیلی درخواست داشت👌 از هر گیاه به شیوه درست اون استفاده کنید .. منع مصرف سیاهدانه : افرادی که دچار بیماری آندومتریوز هستن ، افت فشار خون .. برای استفاده ازاستیکرها و مطالب ناب بیشتر همراه کانال های ما باشید👇👇 @sticker1000 📚 @h_bohlol 📚
🔴یک ذهن آرام ...! ✍️کشاورزى ساعت گران بهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستجو کرد، آن را نيافت. از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پيدا کند جايزه می‌گيرد. کودکان گشتند اما ساعت پيدا نشد. تا اینکه پسرکى به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى بهمراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى؟ کودک گفت: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم. 📌حل مشکلات، نیازمند یک ذهن آرام است... ✅دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
زبان شان فرق می کرد ، هم را می زدند روزی یک ترک، یک عرب، یک فارس و یک رومی به شهری رسیدند و رهگذری که آنها را غریب و خسته دید از سر لطف درهمی به آنها داد. فارس گفت « با این پول انگور بخریم . »عرب گفت « عنب بخریم. » ترک گفت « اُزُم بخریم.» و رومی اصرار کرد « استافیل بخریم. » انقدر گفتند و گفتند تا وقتی سرانجام به یک رای مشترک نرسیدند به جان هم افتادند. دانشمندی آشنا به هر چهار زبان از راه رسید و به حرف های شان گوش کرد و فهمید همه یک چیز را می خواهند پس پول را از آنها گرفت و خودش برای شان انگور خرید. مولانا در این داستان از یک سو مردم را از قضاوت زودهنگام و بدون درک کامل از شرایط بر حذر می دارد و از سوی دیگر بر نقش عالمان تاکید می کند که می توانند اختلاف نظرها را با کمک دانش و آگاهی حل کنند.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞🔞 فیلم غیرت حیدری مدافع حریم عفت و حیا، جوان خوش غیرت سبزوار ، شهید ❤️ غیرت حیدریش ظلمت شب را بشکست این حرم، محترم از غرش «الداغی» هاست گرچه مظلوم در این دار مکافات حیا... سینه ها زخمی از خنجر این یاغی هاست شعر : علی بخشایش دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
ناشنوایی که دسته گل به آب داد ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد . با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است . من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای . او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم. مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید حالت چه طور است ؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری ؟ بیمار پاسخ داد زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل ! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد. مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر ، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکیم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🏞️ | مثل شمع |  شمع مي سوزد و روشني مي بخشد، اما معلم مي سوزد و مي سازد انسانها را و روشني مي بخشد ذهن هاي تار و انديشه ها را بارور مي كند، چراغ راه هدايت مي شود و آيه هاي مهرباني و دانايي را زمزمه مي كند در گوش و جانت.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 زندانی پر رو را از زندان هم بیرون کردند اما .... مرد فقیرو پرخوری را به جرمی زندانی کردند. در زندان هم آرام نگرفت و متنبه نشد و به زور غذای زندانی ها را می گرفت و می خورد و آنقدر اذیت کرد تا بالاخره زندانی ها به قاضی شکایت بردند که « نجات مان بده ! این زندانی پرخور ، عاصی مان کرده است و نمی گذارد یک وعده غذا از گلوی مان پایین برود. » قاضی موضوع را تحقیق کرد و فهمید فقیر تن به کار کردن نمی دهد و زندان برایش یک بهشت کوچک است که در آن هم غذای فراوان هست و هم نیازی به کار کردن ندارد. پس او را از زندان بیرون انداخت و هرچه فقیر مفت خور اصرار کرد در زندان بماند ، قاضی قبول نکرد و برای آن که مردم هم به او باج ندهند و مفت خور مجبور شود کار کند، دستور داد فقیر مفت خور را در شهر بگردانند و جار بزنند که او فقیر است اما کسی به او نسیه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد و خلاصه هیچ کمکی به او نکند. به این ترتیب، ماموران قاضی فقیر را روی شتر مردی هیزم شکن نشاندند و به هیزم فروش گفتند او را کوچه به کوچه بگرداند و جار بزند « ای مردم! این مرد را بشناسید . فقیر است. به او وام ندهید. نسیه ندهید. داد و ستد نکنید. او دزد است. پرخور است و کسی و کاری هم ندارد. خوب نگاهش کنید. » هیزم فروش هم راه افتاد و از صبح زود تا نیمه شب ، فریاد زد و درباره مفت خور بی آبرو به مردم اعلام خطر کرد. شب که رسید هیزم فروش به فقیر گفت « همه امروز را به تو اختصاص دادم . مزد من و کرایه شتر را بده که بروم ! » فقیر مفت خور با خنده گفت « تو نفهمیدی از صبح تا الان چی جار می‌زدی ؟ الان همه شهر می دانند که من پول به کسی نمی دهم و تو که از صبح فریاد می زدی و به همه خبر می دادی به آنچه می گفتی فکر نمی کردی ؟! » مولانا در این حکایت به مخاطبانش گوشزد می کند که چه بسا عالمانی که وعظ می کنند اما خود را مانند هیزم فروش ، به آنچه گفته اند نمی اندیشند و عمل نمی کنند.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 مردی که در اتاقش را قفل می زد می گویند که ایاز غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباری ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند . پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود. به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد که « ایاز مردی درستکار است . آن لباس های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غره نشود. هدف مولانا داستان ایاز، این است که مخاطب هایش در هر جایگاهی که هستند همیشه پوستین کهنه روزگار سختی را برای خودشان نگه دارند تا قدرت، آنها را مغرور و غافل نکند.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 كشتی رانی مگس یک مگس بر پرِكاهی كه آن پرکاه بر ادرار خر، روان شده بود، نشست. مگس با غرور بر ادرار خر كشتی می راند و می گفت:من به علم دریانوردی و كشتی رانی آگاهم و تفكر بسیاری در این كار كرده ام. این دریا و كشتی را ببینید و نیز مرا ببینید كه چگونه كشتی می رانم. او بر سر دریا در ذهن كوچك خود كشتی می راند. آن ادرار به عنوان دریای بی ساحل و آن كاه به عنوان كشتی بزرگ به نظرش می آمد، بدین دلیل که او آگاهی و بینش کمی داشت. جهان هر كس به اندازة ذهن و بینش اوست. در واقع آدمِ مغرور و كج اندیش مانند این مگس است که به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه، عقل دارد. دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
یک حکایت کوتاه «روزی هارون از اِبن سَمّاک موعظه و پندی درخواست کرد . ابن سماک گفت: ای هارون! بترس از اینکه وسعت بهشت به مقدار آسمان‏ها و زمین است و برای تو، به اندازه جای پایی هم نباشد ». دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 بهترین تلاش، تلاش برای تغییر خود و نه دیگران است بیشتر مجالس و نشست های خانوادگی با گفتگوهایی همراه است که برای ایجاد تغییر در دیگران انجام می شود. همه می خواهند دیگری تغییر کند. کسی به تغییر خود نمی اندیشد. شوهر برای تغییر فکر و عمل همسرش تلاش می کند و زن نیز برای متحول ساختن شوهر خود تلاش می کند و این دو برای تربیت و تزکیه فرزندان و… امّا بهترین راه تغییر دیگران، ایجاد تغییر و تحول در افکار و رفتار خود می باشد. چه خوب وصیتی بوده این وصیت: دانشمندی وصیت کرده که بر روی سنگ قبرش این جملات را بنویسند:کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم، وقتی بزرگ تر شدم، دیدم دنیا خیلی بزرگه، بهتر است کشورم را تغییر بدهم:در میانسالی تصمیم گرفتم شهرم را تغییر بدهم. آن را هم بزرگ یافتم در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را تغییر بدهم. اینک در آستانه مرگ فهمیدم که باید از روز اول به فکر تغییر خود می افتادم آنگاه شاید می توانستم دیگران و بلکه دنیا را تغییر دهم…دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 من و تو نداریم، فقط تو! عاشقی، در خانه ی معشوقش را زد. معشوق هم از آن طرف در پرسید« کیستی؟» عاشق در جواب گفت:« منم». معشوق، او را به خانه اش راه نداد و گفت« تو هنوز خامی. باید آتش فراق، تو را پخته کند. در این خانه جایی نداری. برو.» با این که عاشق، دلش پیش معشوق بود ولی از دستور او اطاعت کرد و بمدت یکسال با حالی زار و نزار در آتش دوری سوخت و غم ندیدن معشوق را تحمل کرد، سپس بار دیگر در خانه معشوق را زد. بار دیگر، معشوق پرسید« کیستی؟» عاشق پاسخ داد« تویی، تو. تو خودت هستی.» این دفعه معشوق در را باز کرد و او به داخل خانه آمد و گفت« اکنون تو و من یکی شده ایم.» مقصود مولانا در این داستان اینست که چنانچه سر نخ، دو شاخه شود، نمیتوان آنرا از راه سوزن گذراند و در صورت جدا شدن عاشق و معشوق، عشق در رهگذر کاری ندارند و به عبارتی دیگر تفکیک میان عاشق و معشوق در راه عشق، ناممکن است.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂