هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
روایت شده است در حدود 600 سال پیش بهترین معماران ایرانی مشغول ساخت مسجدی عظیم در اصفهان بودند …
در روزهای پایانی اتمام بنای مسجد و چند روز مانده به افتتاح مسجد کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند
پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت : فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه !
کارگرها خندیدند و گفتند نه مادر جان این مناره را بهترین معماران ایران ساخته اند …
اما معمار تا این حرف را شنید سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید!
چوب را به مناره تکیه بدهید و فشار بدهید…
فششششششااااررر دهید دارد صاف می شود …
در حال فشار روی مناره مدام از پیرزن میپرسید : مادر ببنید درست شد؟
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله الان درست شد دیگر فشار ندهید !!!
پیرزن بخاطر اینکه حرفش را قبول کردند تشکر کرد و دعایی کرد و رفت …
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند ؟
معمار گفت : اگر این پیرزن راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت
این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم
این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 2
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#ضربالمثل
#دعوا_سر_لحاف_ملا_بود
در يك شب زمستاني سرد#ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد .!
#زن_ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .؟
#ملا گفت : به ما چه، بگير بخواب.!
زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد .؟
سرو صدا ادامه يافت و #ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت .!
گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه دزدی شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد.
دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه هایشان برگشتند و كوچه خلوت شد، چشمش به #ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است، بطرف ملا دويد و لحاف ملا را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.!
وقتي #ملا به خانه برگشت، زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟
#ملا جواب داد : هيچي، دعوا سر لحاف من بود و زنش متوجه شد كه لحافي كه
#ملا رويش انداخته بود ديگر نيست .!!
💫اين ضرب المثل را هنگامي استفاده مي شود كه فردي در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر ديده يا در يك دعواي ساختگي مالي را از دست داده است .💫
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 4
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
#خلیفه گفت: مرا پندی بده!
#بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
#گفت : ... صد دینار طلا.
#پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
#گفت: نصف پادشاهیام را.
#بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
#گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
#بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
📚 @h_bohlol 📚
#پست 5
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
🌀🐓آواز خواندن خروس🐓🌀
🐓هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
🐓روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
🐓خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
🐓شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
🐓خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
🐓روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!😂😂😂
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 2
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
🙂مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
🙂خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند
🙂در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
🙂ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
🙂دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
🙂ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!😂😂😂
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 3
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
❣گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت،
❣دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد.
❣پرسید: چه می کنی؟
❣گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم
❣تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟
❣هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد
❣و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 4
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
⭕️✍#کانال_حکایتهای_شیرین_بهلول
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
مرد جوانی از مشکلات خود به
حکیمی گلایه می کرد و از او خواست
که راهنمایی اش کند. حکیم آدرسی به او داد و گفت به این
مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی
ندارند، می توانی از آنها کمک بطلبی.
مرد هیجان زده به سمت آدرس رفت،
با تعجب دید آنجا قبرستان است.
به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند. دوست من اگر مشکلی داری،
یعنی تو زنده ای..
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
💥📚 @h_bohlol 📚💥
#پست 5
🍃
🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست,ویژه
🌍 آقای عبدالسلام کمانگیر، محافظ مولوی عبدالحمید و سُنی شش آتیشه، با دیدن معجزه حضرت ابوالفضل علیه السلام، شیعه شد.
🔹 تحت هیچ شرایطی از دست ندهید
﹏﹏⃟🌻﹏﹏
▪️◾️🔳◾️▪️
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست,ویژه
🌍 آقای عبدالسلام کمانگیر، محافظ مولوی عبدالحمید و سُنی شش آتیشه، با دیدن معجزه حضرت ابوالفضل علیه السلام، شیعه شد.
🔹 تحت هیچ شرایطی از دست ندهید
﹏﹏⃟🌻﹏﹏
▪️◾️🔳◾️▪️
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼