eitaa logo
رادیو دل گویه ها.گوینده و مجری پادکست
286 دنبال‌کننده
23 عکس
53 ویدیو
10 فایل
هادی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
recording_۲۰۲۴۰۹۰۲-۲۲۳۸۳۳_1.mp3
4.56M
برای دیدنم ای کاش در قلبت باز بود به سوی نگاهم من از نگاهت راهی قلبت می‌شدم آنگاه جای می‌گرفتم آنجا و زندگانی می‌کردم در پس لایه لایه‌های مغزت مطمئن باش بیرون نمی‌آمدم از وجودت تا زمانی که قصد پرواز کند روحت به سوی آنجا که باید رفت. بدان دست در دست روحت جاری می‌شدم در تونل رنگارنگ ازلی و از تو می‌خواستم باورم را باطل نکنی، من آدم ساده دلی هستم ،که برای مرگ پروانه گریه می‌کنم. مرا خراب نکن، من بابت این مرگ، چند روزی ،تب می‌کنم .اگر به خاطر تو باشد، که، در همان لحظه، قبل از تو خواهم مرد. عشق خودش می‌آید و خودش خودت را با خودش می‌برد .پس، دست خودت نیست. که با خودش باشی، یا با خودت . پس به من ایراد نگیر، تو نباشی ،اوضاع خوبی ندارم .نمی‌توانم یک روز بدون تو، سر کنم. از من آدرسی نپرس ،چون، من همه جا را چشمی بلدم .همه هوش و حواسم، پیش توست .از من خرده مگیر https://eitaa.com/h_d1011
بوی رضا_1.mp3
5.76M
رضا -محمد-زاده بعدِ سه روز ساکش را آورد. لباس‏های رضایم، بوی او را می‏داد . یکی یکی از ساک درمی‏آوردم و بو می‏کشیدم و بغل می‏گرفتم. بلوز سفیدی که برای روز مرد گرفته بودم. با آن عکس گرفته بود. چقدر قشنگ! با کلاه لبه دارسفید و عینک مشکی پسرم چقدر خوش تیپ بود. ورزشکارِ  قهرمانِ من!  این حرف‏ها را بلند می‏گفتم و گریه می‏کردم. اطرافیان زار می‏زدند و هوار می‏کشیدند. اما من با لباسهای رضا حرف می‏زدم وکاری به دیگران نداشتم. فردای آن روز پیکرش آمد. رفتیم فرودگاه تحویل گرفتیم. با آمبولانس آوردند محلة مهرآباد. همه همسایه‏ها و فامیل آمده بودند حسن آقا و علی آقای فصیحی هم بچه های هیئت دعای ندبه شان را آورده بودند. آنقدر جمعیت زیاد شده بود که آمبولانس نمی توانست حرکت کند، برای همین سرخیابان نگهداشت. محلة مهرآباد که هیچ، فکرکنم تمام مشهد آنجا جمع بودند. پیکر رضا را بالای دست گرداندند تا به خانه برسد. توی جمعیتی که برای تشییع آمده بودند، هرکسی تلاش می‏کرد خودش را برساند و چند قدمی هم که شده زیر تابوت رضا را بگیرد. توی این جمعیت چشمم به مدیر دبیرستانی که رضا را ثبت نام نکرده بود افتاد. دیگر اینجا رضا افغانی نبود. حالا دیگر حرف ازکشور و ملت نبود. آه از نهادم بلند شد وفریادم زدم: «مااااادر! رضاجان... » https://eitaa.com/h_d1011 🖌شیشه عطر، ترکی زبان، شمیلا، خاطرات مادر شهید رضا اسماعیلی، 1403