eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
53 عکس
99 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
روشن شب تار می شود از امشب غم پا به فرار می شود از امشب فصل دل عشاق علیّ اصغر... شش ماه بهار می شود از امشب @hadithask
حیدر امیرالمومنین(ع) رازقِ من..بعدِ اللهِ تعالی حیدر است بهترین خلقِ خدا قطعاً که مولا حیدر است کیست جز مولای ما عابدترین زاهدترین؟ الگوی صدهاهزاران مثلِ عیسا حیدر است از مقاماتش چه می دانیم الحق جاهلیم.. فوقِ. ادراک خلایق اصل معنا حیدر است در شبِ معراج پیغمبر نظاره کرد و دید.. هرطرف تصویری از عالیِ اعلا حیدر است مات و مبهوتم دراین عرصه..خداامدادکن باعثِ حیرانی ام تنها و تنها حیدر است نه فلک مانندِ یک قطره ست در پیشِ علی مطمئن باشید واسعِ تر ز دریا حیدر است بعدِ ختم المرسلین..دل رانده. بردیگران چونکه تنها جانشینِ شخصِ طاها حیدر است افتخاراتِ عجیبی داده شد بر مرتضا.. همسرِبانوی ما، هم شانِ زهرا حیدر است فاش می گویم امینُ اللهِ فی ارضه..علیست حضرت عالیجنابِ ارضِ دلها حیدر است بی امیرالمؤمنین اصلا ندارم رنگ و بو.. رنگ وبوی شیعیان با نغمه ی یا حیدر است  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عالم همه رفتنی و مانا مولاست در مذهب شیعه پیر دانا مولاست الفاظ مقطعه که در قرآن هست حرف در گوشی خدا با مولاست از شوق نجف ، کوه ، شده صحراگرد دنبال خدا به جز در این شهر نگرد هر چند شراب ، عقل ، از بین برد انگور نجف مرا سر عقل آورد در مکتب عارفانه مقصد ، عرش است در مذهب شیعیان زبانزد ، عرش است نه اینکه به عرش رفته باشد حیدر هر جا که علی حضور دارد عرش است پیراهنی از جنس ولایت تن نداشت هیهات اگر که لحظه ای من من داشت والله که انتخاب ما حیدر بود گر غیر خدا کسی پرستیدن داشت @hadithashk
او بود که «الله الصمد» یادم داد او مهر و وفاء بی عدد یادم داد روح «پدرم» همیشه غرق رحمت… چون گفتنِ «یاعلی مدد» یادم داد @hadithashk
زبان مبهوت و قاصر از بیان نام و عنوانش خرد در باء بسم الله شد طفل دبستانش چنان در حیرتم از خیل القابش ! نمی دانم !؟ بخوانم شیر یزدان یا بخوانم شاه مردانش هُوَ الاول بخوانم حضرتش را ؟ یا هُوَ الاخر ؟ عجب شأنی ! امام المتقین خوانده ست قرآنش ولادت گاه او کعبه ، شهادت گاه او مسجد روا باشد بخوانم خانه زادِ رب سبحانش علیاً معدن الحکمه ، قسیمُ النار و الجَنه بَدا بر حال آنان که رها کردند دامانش علی صدیق الأکبر بود قبل از خلقت عالم بگو بیهوده می کوشند نتوان کرد کتمانش علی فاروق اعظم، اسم اعظم، بلکه بالاتر ! رجال معرفت دیدند با الله یکسانش اگر ممسوس فی ذات خدا شد، علتی دارد نمی گیرد پَر کاه از دهان مور وجدانش نشانی خواستی از او بجویی خاطرت باشد «عدالت» نام میدانش ، «شرف» نام خیابانش به انصاف یدالهی ترازو دار عدل ست او گدا و شاه را هم رتبه می بینی به دیوانش @hadithashk
باتو من لب بر لب پیمانه باشم بهتر است در میان زلف هایت شانه باشم بهتر است این همه عاقل اگر دیوانه باشم بهتر است تا نفس دارم در این خانه باشم بهتر است روی بام حیدرم پرواز می خواهم چه کار من به جز مدح علی آواز می خواهم چه کار شاد با شادی او با غصه اش غم میخورم بی علی شهد و شکر نه،گوئیا سَم میخورم باعلی باشم اگر،کوثر دمادم میخورم سرفرازم روزیِ شاه دو عالم میخورم من گدای آن کَسم که روی دستش دست نیست مردتر از مرتضی اصلا کسی هم هست؟نیست هست،جبریل امین هم وامدار مرتضی گردش هستی ست بی شک در مدار مرتضی چیست دنیا چشمه ای کوچک ز کار مرتضی میپرستم من فقط پروردگار مرتضی هست ماحیدر و زهرا نیز هستیِ علیست کهکشان ها گوشه ای از کار دستی علیست چهارده قرن است دلها را به غارت میبرد دشمنش محشر چه چیزی جز حقارت میبرد آخرش یک شب نجف ما را زیارت میبرد نام او را مصطفی هم با طهارت میبرد هیچکس جز او به روی دوش پیغمبر نرفت در تمام جنگ ها چون کوه ماند و در نرفت آن دمی که آن دوتا بودند چون بُز در فرار آنکسی که ماند حیدر بود وقت کارزار مثل کوهی استوار و مثل شیری با وقار لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار مرتضی با ذوالفقارش تا که حرکت میکند دشمنش از ترس دارد کشف عورت میکند سرخوش از جام غدیرم غرق در آگاهی م امشب از شوقش به پای دل به سویش راهی م من که در بحر تولای علی چون ماهی م من نه درویشم نه صوفی نه علی اللهی م یک سوالی برده من را تا به سرحد جنون جُزْ خدا آید مگر،از خانه ی کعبه برون نام زیبای علی را بر دلم حک میکنم حب غیر از مرتضی را از دلم دک میکنم من حساب دوست را از خصم منفک میکنم شک کند هرکس به او بر مادرش شک میکنم طبق امر رهبرم امروز وحدت میکنم در خفا بر آن سه تا عیاش لعنت میکنم مرتضی تا روز محشر یکه تازی میکند هر که دارد حب او را سرفرازی می کند آدمی وقتی کلاهش را که قاضی میکند بی علی خصمش وضو نه آب بازی میکند می‌رسد صبح قیامت حق نمایان میشود بی علی عبدالحمیدم عبد شیطان می شود شیعه با حب علی دارد تنفس میکند در جوارش آدم احساس تقدس میکند با دمش پروانه را مانند فطرس میکند خوش به حال آنکه پیش او تَبَسْبُسْ می کند ما اسیر در نجف،هستیم در جلب علی ما نگهبان نجف،هستیم ما کلب علی انبیا مجذوب او از اولی تا آخری شخص حق،باشد برای شخص حیدر مشتری عشق یعنی مرتضی،نه آن سه تای دیگری حیدری ام حیدری م حیدریم حیدری ذات قُدسی علی مارا مقدس می کند حَد ایمان را ولای او مشخص میکند شاه من آن است که مرحب به زانو میکشد وقت رزمش مصطفی از عمق دل هو میکشد آنکه شکلش را خدا مثل خود از رو میکشد شک ندارم حشر هم جور مرا او میکشد خوشبحالش سود کرده هر که مست مرتضاست روز محشر شک ندارم کار دست مرتضی ست @hadithashk
سرمستِ سایهٔ شرف الشمس در نجف خورشید می‌خورد دم ایوان تلو تلو فانوسِ ماه، دست شبی سالخورده است؟ یا می‌خورد به شوق تو این‌سان تلو تلو؟ آن شعله‌ای که سوخته از اشتیاق شد چله‌نشین صحن تو شد، چلچراغ شد وقتی نسیم زائر صحن و رواق شد می‌خورد زیر سقف شبستان تلو تلو اذن دخول مرقد تو مست بودن است با بوسه از ضریح تو انگور چیدن است مست‌ند در طواف ضریحت که می‌خورند چون موج، زائران تو حیران تلو تلو وقتی خدا به غیر تو همسایه‌ای نداشت جز مدح تو به دفتر خود آیه‌ای نداشت قاری به شوق توست که هر آیه می‌خورد مستانه در تلاوت قرآن تلو تلو جویندگان علم یقین ابوعلی ایمان بیاورید به دین ابوعلی وقتی خمار‌های دِهین ابوعلی هی می‌خورند در صف دکان تلو‌تلو رندان تشنه، نیمهٔ شب نیز میخورند از نخل‌های باده، رطب نیز می‌خورند از ابتدای ماه رجب نیز می‌خورند تا انتهای نیمهٔ شعبان تلو تلو چون تاک‌ها به دور قدومت تنیده اند از خاک پای تو خم مِی آفریده اند ثابت قدم شده‌ست ولی خلق دیده اند می‌خورد در مسیر تو سلمان تلو تلو گاهِ نبرد بود که گل از گلش شکفت تا عَبدِوُد "یَمُتْ یَرَنِی" را شنید، گفت: "رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست" می‌خورد در میانهٔ میدان تلو تلو ای پهلوان واقعی شاهنامه‌ها مضمون لای‌لای همه مادرانه‌ها صدها هزار و یک شب شمسی‌ست می‌خورند گهواره‌ها به ذکر علی جان تلو تلو تا بیت بیتِ نام تو بیت المقدس است یک یا علی به صفحهٔ دیوان ما بس است مفهوم شیشه در بغل ما مشخص است تا می‌خوریم شاعر و دیوان تلو تلو @hadithashk
هر کس به چشم ذوالفقارت یک نگاه انداخت خود را به دست خویش در روز سیاه انداخت هر کس پس از تیغ تو به اخمت نظر افکند از چاله ای در آمد و خود را به چاه انداخت خوش نور خورشیدی که شب با دیدن مویت خشنود شد با احترام از سر کلاه انداخت با شرمساری چند روز از ماه را گم شد هر دم نگاهش را به پیشانیت ، ماه انداخت الله همراه پیمبر در شب معراج مدح تو را خواند و شب شعری به راه انداخت اینکه گرفتی از گنهکاران عالم دست ما را هر از گاهی به دامان گناه انداخت @hadithashk
امروز قبول زیره برکرمان کن خشکیده ام و اراده بر باران کن منت بگذار و خویش رامنان کن مدنظرت هر آنچه باشد آن کن جای صله شعربه من احسان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن فضلی کن و بر زبان من نازل شو با یک دو سه موج راهی ساحل شو آقای کریم سفره سائل شو ای قبله کمی به جانبم مایل شو لطفی به منِ شاعر سرگردان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن لکنت شده ام تا که زبانم بدهی یک عمرگرسنه ام که نانم بدهی بایدکه تو راه رانشانم بدهی وقتش شده است آسمانم بدهی آواز کلاغ راتو خوش الحان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن تو دیکته کن هر آنچه می خواهی را در بحر کرم روانه کن ماهی را از بنده نگیر شوق همراهی را کافر مشمار این علی اللهی را مدنظرت هر آنچه باشد آن کن روح پدرم را به نجف مهمان کن از بسکه وجود تو پر از اسرار است کرّار شدن خلقت بی تکراراست این سفتن ما چوسایه بردیواراست گفتن ز تو چون مدح خدا دشواراست پس لطف کن و کارمرا آسان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن در روی ترازویید و کفّین همید یااینکه چو آیینه مابین همید هردو شرف یکدگر و زِین همید اللهُ صمد؛تو و خدا عین همید یا حق بده یا کفر مراایمان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن عقلم به تو قدندادو سرمست توشد ازهرطرفی دچار بن بست توشد هرچیز که گشته هست از هست تو شد شک نیست که خلق خلق بادست توشد خلّاق تویی بس است کم کتمان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن دریای کرم کنار دارد؟هرگز این بازی ما قمار دارد؟هرگز دل در نجفت قرار دارد؟هرگز یااینکه خدامزار دارد؟هرگز بااین همه باز روزی ام ایوان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن تادورسرت تیغ ز حجّاج توبود میدان نبرد راه معراج تو بود سر بود که در معرکه حرّاج توبود آنگونه که ذوالفقارمحتاج تو بود باتیغه دست؛تیغ را برّان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن آندم که تو تیغ می کشی از کمرت چون صاقه هر کجابپیچد خبرت صد پشته ز کشته پر شود دور و برت مثل ملک الموت شلوغ است سرت پس نیت برگشتن از میدان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن جنگیدن تو اگرچه تفسیرنداشت یا چون تو کسی شیوه شمشیر نداشت با این که دل شیر تو راشیرنداشت در پیش یتیم زانویت گیرنداشت چون بچه یتیم ها به من احسان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن درشعله خلیل باتو آقایی کرد عیسی به علی علی مسیحایی کرد موسی روی نیل باتو موسایی کرد احمد ز دم تو عرش پیمایی کرد کم این همه آشکار را پنهان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن در روز ازل که خلق انسان می شد گر جلوه ای ازشمانمایان می شد ابلیس هم از علی پرستان می شد هر آنچه که بود تحت فرمان می شد پس قصد نجات هر چه نافرمان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن گه لطف تو آشکار و گه پنهان است شک نیست که حب تو خود ایمان است وقتی مدد تو شامل انسان است پس باتو اولوالعزم شدن آسان است اعجاز نبی ساختن از انسان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن از اینکه به کفر گه می افتیم ببخش از لغو زبان خودنرفتیم ببخش آنگونه که بایدت نسفتیم ببخش گر شعرشکسته بسته گفتیم ببخش ازکیسه یاجابر خود جبران کن روح پدرم را به نجف مهمان کن کردم گنه و شدی مکدر ازمن دیدی عوض خیر فقط شر ازمن هرچند نبوده بنده بدتر ازمن غفارتویی بیا و بگذر ازمن از خویش برایم طلب غفران کن روح پدرم را به نجف مهمان کن خلقت همه بابهانه توست علی دریا نمی از کرانه توست علی رزق همه از خزانه توست علی اللهی و کعبه خانه توست علی خواهیش بریز و خواستی بنیان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن یک حلقه ززنجیره لولاکی تو مافوق کلام؛فوق ادراکی تو گه عرش نشین ؛گه پدرخاکی تو مستی شراب کهنه تاکی تو نیزار نجف را تو شرابستان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن اشتقَّ مِن َالعلی از او قرض شدی از دید جماعتی خدافرض شدی از لعل رسول باوضوعرض شدی تفسیراذا زلزلت الارض شدی هوهو کن و با هر نفست طوفان کن روح پدرم را به نجف مهمان کن حک شد به دلم به خط خوانا ؛حیدر یک ذره ز حب تو کَفانا ؛حیدر ای خالق قادر توانا ؛حیدر در عید غدیر یا اَبانا ؛حیدر یاداز نوه ات که خفته در ویران کن روح پدرم را به نجف مهمان کن @hadithashk
ما بي ولاي مرتضي مرداب هستيم تاريكي محض و پي مهتاب هستيم وقتي علي روزي رسان سفره ها شد بي خود پي دنيا و نان و آب هستيم تادر شعاع پرتو نور شماييم ذره وليكن غرق عشقي ناب هستيم وصل شما آنقدر شیرین است،ماها وقتی نجف هستیم گویی خواب هستیم! «بابای ما وقتی امیرالمومنین است ما بچه های مادر ارباب هستیم» زیباترین عکسم همان عکسی که در آن ایوان طلا و من میان قاب هستیم دنیا علی، عقبی علی لطفی نماید! محشر که شد در زمره ی احباب هستیم @hadithashk
نشستم بر سر راهش رِسد از یار اخباری شدم مهمان کویش تا،کند مهمان به دیداری دهد،حافظ به یار خود سمرقند و بخارا، را دهم جان را برای او،اگر یارم کند یاری گرفته چشم او مارا،گرفتاریم بر چشمش عجب صیدی،عجب دامی،چه خوب است این گرفتاری شبی روی تورا دیدم،ولی زود از نظر رفتی نمی دانم که مستی بود یا در حین هُشیاری مرا مجنون خود کردی و حالا،چهره پوشاندی کمان ابرو،بده بالا نقابت را تو مقداری فراق او شده علت اگر هر روز بی تابم خیال وصل باشد علتِ تا صبح بیداری عجب آشفته بازاری،که یوسف آمده بازار زلیخا؛ رُو نجف را بین علی دارد چه بازاری ابا آدم ابا زینب ابا شَبر ابا عالم غلامش حضرت جبریل،پس دارد چه درباری سرِ کار علی هستیم و عالم تحت فرمانش اگر نامی به جز نام علی بُردی سرِکاری چُنان میثم رَوَم بر دار و دائم یاعلی گویم سرِ دار علی هستم من و دارم چه سرداری تبارک گفت بر خود ذات حق تا جلوه کردی تو خدا کرده ست باتو گویی از خود پرده برداری صدای بی ولای او پشیزی هم نمی ارزد که باشد انکر الاصوات بی او صوت هر قاری قیاس مرتضی با آن سه تا قطعا جفا باشد جفا باشد قیاس کوه زر با چند دوزاری درون قبر هم سینه سپر کرده زنم فریاد علی اول علی آخر علی قبله علی.آری یقین دارم که در صحرای محشر می‌رسد مولا علی سر برکشد گوید نخور غصه علی داری هزاران بار گفتم،میخورم سوگند بر قرآن ندارم روز محشر جز ولای مرتضی باری یقینا دوست میدارم کسی که حب او دارد وَ می جویم من از خصم علی هر لحظه بیزاری علی جان،جان زهرایت نجف روزی ماها کن سر قلاده ی ما را به این و آن تو نسپاری علیٌ حُبُه و جُنه، امیر انس و الجِنه وصی المصطفی حقا،قسیم جنت و ناری به وقت خانه ی ایتام،میبینم چه رحمانی به وقت جنگ با کفار،میبینم چه جباری تو را میبینم ای مولا به چاهی راز دل گفتی که جهل این جماعت کرده اشک از دیده ات جاری همه عالم به فرمانت ولی تو همچنان مظلوم بغل کردی دو زانو را وُ گرم أیْنَ عماری اسد ابن اسد هستی و در هر غزوه ای غالب ولی کوچه شهادت داد تو مغلوب مسماری نه در محراب،که در کوچه ها روح تو را کشتند همان کوچه که روی فاطمه خورده به دیواری @hadithashk
لبِ چاک چاکم امشب هوس شراب دارد چه‌کنم که گفت ساقی همه جا حساب دارد من و برکه‌ای که در خود رخ آفتاب دارد ببر امشبم از اینجا به نجف ، ثواب دارد نجف است و شاه‌مردان به حرم علی علی جان من و روبروی ایوان همه دَم علی علی جان بخدا که دیده حق را به جمالِ لَن‌تَرانی نظری که دیده او را به شکوه آسمانی به کنار رُکنِ کعبه به تجلی یمانی شده‌ام اویس و گفتم به زبانِ بی زبانی علی از پیمبران هم بری از قیاس باشد و سزد فقط به زهرا که علی شناس باشد نرسد به حد فهمش به کجا توانمش خواند نه خدا توانمش خواند نه جدا توانمش خواند همه‌جاست جلوه‌اش پس، همه‌جا توانمش خواند علی آنقدر بزرگ است که خدا توانمش خواند زِ شکاف کعبه آمد برود به دوش احمد که کجاست جای پایش سرِ شانه‌ی محمد توکه آمدی خدا گفت: که جهان کجا کجا تو تو هزار انتخابم که فقط تو ... یا تو یا تو بخدا رسیده هرکس که رسیده است تا تو که حرام‌زاده بی تو که حلال‌زاده باتو همه‌ی وجود زهرا به نگاه تو همه اوست بخدا علی است زهرا بخدا که فاطمه اوست دَمِ گرم لای تیغت سر کافران بپیچد به مدار ذوالفقارت همه‌ی جهان بپیچد پیِ وصف توست الکن بخودش زبان بپیچد رسد آن‌زمان که نامت همه با اذان بپیچد که تمام اهل عالم فقط این صفیر باشد که فقط علی امام است و علی امیر باشد به‌فدای بازویت که درِ قلعه را زِ جا کند نه فقط که درب خیبر که تمام قلعه را کند دَمِ جبرئیل آمد: «که علی است مرحبا... کند» پس از آن تمام شرک را هم دم تیغِ لافتی کند به تبسم است احمد به دعاست یا احد را که خدا از او نگیرد دَمِ یا علی مدد را زده‌ای به قلب لشکر همه ماتِ تار و مارت عرق زمین درآمد به غبارِ کارزارت همه‌ی سپاه پیچیده شده به ذوالفقارت شده هریکی دو تا و شده هردوتا چهارت دوسه تا نموده‌ای تو به دو ضربه عَمرووَد را و خدا زِ ما نگیرد دَمِ یا علی مدد را نفست همه نجات و قدمت پل صراط و نظری به تو صلواة و نظر تو نورِ ذات و همه نفْس کائنات و همه جان ممکنات و حرم علی حیات و نجف علی نبات و به جز از علی علی جان به وجود جزر و مد نیست چه‌کند کسی که ذکرش نفسش علی مدد نیست همه عُمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی چه‌کند بهشت بی تو که دلش به زلف بستی به زمین قدم نهادی دل آسمان شکستی دل ما که هست از چه غم خود به چاه گفتی چه شده غریبی‌ات را همه شب به آه گفتی دلِ شب بزن غریبه درِ خانه‌ی گدا را به جزامیان غذا ده و فقیر و بی نوا را بنشین و بشنو آقا دل سیر ناسزا را بنشان به پشت خود در دل کوچه بچه هارا در درک حضرتت را زِ چه بستی ای علی جان تو که بوده ای علی جان تو که هستی ای علی جان @hadithashk