کنج عزلت
تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
چون درختی که پیر و خشکیده
برگ و بر را گرفته اند از ما
ما گدایی بلد نبودیم و
پشت در را گرفته اند از ما
بس که ناشکری از بلا کردیم
دردسر را گرفته اند از ما
لب مرز میان ما بسته ست
این گذر را گرفته اند از ما
ما فقیران به فکر عقباییم
تا قیامت گدای زهراییم
چاره ای نه … نمانده انگاری
تو که از این دلم خبر داری
همه رفتند و من همین جایم
تکیه دادم به کنج دیواری
شب به دست خودم ادب کردم
چشم وا مانده را ز کم کاری
دست خالی رسیده ام اینجا
تا شنیدم شما خریداری
این دلم را بخر گرفتارم
تا ندادم به دست خود کاری
تو بزرگ قبیله ای زهرا
کافی است از تو یک نگاه،آری
جان به جان آفرین که میدادم
فاطمه میرسد به فریادم
این کرم خانه ای که وا کرده
خشت اول علی بنا کرده
خانه را دست فاطمه داده
لطف زهرا مرا گدا کرده
فاطمه جای خود که سنگم را
فضه ی خادمه طلا کرده
نام زهرا که باطناً سِرّ است
حاجت عالمی روا کرده
هر زمان روضه میروم حتماً
شک ندارم که او صدا کرده
گریه کن های بچه هایش را
سر سجاده اش دعا کرده
با خجالت به یاورش می گفت
همسری که به همسرش می گفت
یک به یک درب خانه ی انصار
رفته ای وا نکرده اند انگار…
نیمه شب شد دوباره زهرا جان
همه خوابیده اند و تو بیدار
جان من در میاید از تن … آه
جابجا می شوی تو که هر بار
بسترت را بیا و جمعش کن
سقف خانه شده سرم آوار
پیش زینب کمی بخند، اصلاً
شده حتی اگر چه بالاجبار
این شب آخری نفس هایت
جان من را به لب رساند اینبار
بعد از این قاتل علی این هاست
در و دیوار و کوچه و مسمار
تا همیشه علی بدهکارت
ای عزیزم خدانگهدارت
رسول عسگری
#اشعار_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا #اشعار_فاطمیه #رسول_عسگری #شعر_مدح_و_مرثیه_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم های پر
این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد
با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد
بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد
تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول می کشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس ..قصه جگرت طول می کشد
تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد
*
گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد
هادی ملک پور
#اشعار_فاطمیه #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_مرثیه_حضرت_زهرا #هادی_ملک_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شهیده
دوباره بغض گرفته گلوی جان مرا
زدند پیش نگاهم زن جوان مرا
به خانه صورت یاس مرا کتک زده اند
صبور بودم و صبر مرا محک زده اند
زن رشیده ی من را خمیده کردند آه
میان خانه ام او را شهیده کردند آه
چقدر مردم شهر مدینه نامردند
مقابل حرم وحی، هیزم آوردند
چگونه فاطمه ام زیر دست و پا افتاد
به درب خانه لگد خورد و بی هوا افتاد
چهل نفر گل باغ مرا لگد کردند
به آیه های الهی چقدر بد کردند
میان کوچه می آمد برای یاری من
مغیره طعنه زد آنجا به بی قراری من
به جای هر که در آن روز هم نبود، زدند
برای آنکه شود بازویش کبود، زدند
همین که زنده ام اکنون، نشان صبر من است
مقابلم به خدا قبر او نه! قبر من است...
علی میرحیدری
#اشعار_فاطمیه #شعر_روضه_حضرت_فاطمه #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #علی_میرحیدری #مرثیه_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دق الباب
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در
در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است
باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
علی ذوالقدر
#اشعار_فاطمیه #اشعار_مادر_سادات #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا #علی_ذوالقدر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹