باقرالعلوم
مولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم
از نسل هل اتی تویی یا باقرالعلوم
یک جلوه ات به ظاهر و باطن بیانگر است
پیدای هر کجا تویی یا باقرالعلوم
با آن همه روایت سبزت مشخص است
پـروازِ تا خـدا تویی یا باقرالعلوم
دیگر پی طبیب و دوایش نمیرویم
درد و دوای ما تویی یا باقرالعلوم
با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم
بانـیِ روضه ها تویی یا باقرالعلوم
ما نوکریم و بر دل عالم نوشته ایم؛
مـولا و مقتدا تویـی یا باقرالعلوم
در چهره ات همیشه دعا موج میزند
منظومه ی دعا تویی یا باقرالعلوم
ما غصه ی عذاب جزا را نمیخوریم
تا شافـع جــزا تویی یا باقرالعلوم
ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم
راوی ماجـرا تویـی یا باقرالعلوم
از کوفه و خرابه و دروازه ها بگو
مشروح غصه ها تویی یا باقرالعلوم
ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم
محمد حسن بیات لو
روح الله نوروزی
#اشعار_آیینی #روح_الله_نوروزی #شعر_شهادت_امام_باقر #شعر_مدح_امام_باقر #محمد_حسن_بیات_لو
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا باقرالعلوم
مولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم
از نسل هل اتی تویی یا باقرالعلوم
یک جلوه ات به ظاهر و باطن بیانگر است
پیدای هر کجا تویی یا باقرالعلوم
با آن همه روایت سبزت مشخص است
پـروازِ تا خـدا تویی یا باقرالعلوم
دیگر پی طبیب و دوایش نمیرویم
درد و دوای ما تویی یا باقرالعلوم
با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم
بانـیِ روضه ها تویی یا باقرالعلوم
ما نوکریم و بر دل عالم نوشته ایم؛
مـولا و مقتدا تویـی یا باقرالعلوم
در چهره ات همیشه دعا موج میزند
منظومه ی دعا تویی یا باقرالعلوم
ما غصه ی عذاب جزا را نمیخوریم
تا شافـع جــزا تویی یا باقرالعلوم
ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم
راوی ماجـرا تویـی یا باقرالعلوم
از کوفه و خرابه و دروازه ها بگو
مشروح غصه ها تویی یا باقرالعلوم
ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم
محمد حسن بیات لو
روح الله نوروزی
#روح_الله_نوروزی #شعر_ولادت_امام_پنجم #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_باقرالعلوم #شعر_ولادت_حضرت_امام_محمد_باقر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
درون سینهات اندوه و غربت و درد است
زکوفه سهم تو گویا که نالهی سرد است
شکسته چین و چروک جبینت ای آقا
فدای این دل زار و حزینت ای آقا
شکسته فرق سرت را عدو زکینه علی
نشسته در دلِ تنگت غم مدینه علی
غمت چه با دلِ آشفته حالِ دنیا کرد
سرت شکست و دلت یاد روی زهرا کرد
شبیه چادر زهرا عبای تو خونیست
میان سجده ای و ربنای تو خونیست
خدا بحق تو لعنت کند دو ظالِم را
قلاف قُنفذ و شمشیر ابن ملجِم را
در آسمان نگاهت فقط غم و آه است
انیس و مونس تو بعد فاطمه چاه است
به شوق دیدن زهرا به خون نشسته تنت
گرفته دست تو را چون حسینِ تو، حسنت
رسیده است ز مدینه به ما غمه کوچه
زخونِ پاک تو خونی شده همه کوچه
نخواستی که بداند عقیله این ها را
نخواستی که ببیند عزای بابا را
خودت بگو چه کند با هزار تا شمشیر
هزار خنجر و سر نیزه و هزاران تیر
خودت بگو چه کند با تنی که جا مانده
میان حجمه ی شمشیر و نیزه ها مانده
خودت بگو چه کند با تنی که پامال است
تنی که در ته هول و بلای گودال است
برای بردن پیراهنش چه ها کردند
سر شکسته ی او را ز تن جدا کردند
به زیر خنجر و سرنیزه دست و پا میزد
دوباره مادر خود را فقط صدا میزد
نه اکبری، نه ظهیری ، نه لشکری مانده
نه جامه ای ، نه عبایی ، نه پیکری مانده
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
#محمد_صادق_باقی_زاده
#روح_الله_نوروزی
@hadithashk