eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
160 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
باقرالعلوم مولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم از نسل هل اتی تویی یا باقرالعلوم یک جلوه ات به ظاهر و باطن بیانگر است پیدای هر کجا تویی یا باقرالعلوم با آن همه روایت سبزت مشخص است پـروازِ تا خـدا تویی یا باقرالعلوم دیگر پی طبیب و دوایش نمیرویم درد و دوای ما تویی یا باقرالعلوم با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم بانـیِ روضه ها تویی یا باقرالعلوم ما نوکریم و بر دل عالم نوشته ایم؛ مـولا و مقتدا تویـی یا باقرالعلوم در چهره ات همیشه دعا موج میزند منظومه ی دعا تویی یا باقرالعلوم ما غصه ی عذاب جزا را نمیخوریم تا شافـع جــزا تویی یا باقرالعلوم ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم راوی ماجـرا تویـی یا باقرالعلوم از کوفه و خرابه و دروازه ها بگو مشروح غصه ها تویی یا باقرالعلوم ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم محمد حسن بیات لو روح الله نوروزی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دیدم من خستگی ها دیدم و دل بی قراری اندوه دیدم با هزاران زخم کاری من دیده ام دلواپسی و سوگواری هم اشک جاری دیده ام هم خون جاری من آن چه را دیدم ندیده هیچ چشمی کار ، اراذل را بدون هیچ شرمی من تشنگی در خیمه ها را خوب دیدم من خستگی بچه ها را خوب دیدم تصویر درد کوچه ها را خوب دیدم من حمله های پنجه ها را خوب دیدم دیدم که طفلان حرم هر سو دوانند بی معجرند و زخمی و سینه زنانند در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم شش ماهه طفلی رفته تا افلاک دیدم سرها به دست مردم ناپاک دیدم با چشم خود دیدم هزاران داغ تازه نعل نوی اسبان و تشییع جنازه تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود چشم تمام آسمان ها غرق خون بود مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود ناگاه غرید آسمان انگار آن جا بین اراذل بر سَرِ ، سَر بود دعوا دیدم یکی با چکمه در گودال می رفت با بدترین شکل و چه بد احوال می رفت با قصد ذبح صید خونین بال می رفت دیدم که عمه زینبم از حال می رفت در پیش ناموس خدا سر را بریدند در پیش چشمانش محاسن را کشیدند من نیم روزی غرق آه و ناله دیدم گلبرگ ها را پر ز اشک و ژاله دیدم یاس سپید اما به زیر هاله دیدم من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم دیدم که دق کرد عمه ام در کنج ویران پیچیده آه و ناله ام در کنج ویران من چشم هایی که نمی دیدند دیدم آن بی حیاهایی که خندیدند دیدم در کوفه آن ها را که رقصیدند دیدم من سنگ هایی را که باریدند دیدم آن سنگ ها یا بر سر عمه نشستند یا آن که پیشانی جدم را شکستند محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غم بي كسي سر او جان دادم با تماشای تن بی سر او جان دادم نفسم بند آمد بودم و با نفس آخر او جان دادم در همان کرببلا زیر سم ها بغل پیکر او جان دادم یا بنی میگفت به خودش میزد و با مادر او جان دادم پیر شد عمه ی ما از غم بی کسی خواهر او جان دادم تشنه هر وقت شدم یاد لعل لب آب آور او جان دادم هر کجا بود عبا یاد تشیع علی اکبر او جان دادم آه از اشک رباب جگرم سوخت و با اصغر او جان دادم دخترم بابا گفت یاد آن نیمه شب و دختر او جان دادم چندمین معصومم که پس روضه برای سر او جان دادم محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کودکی کودکی باغی از ریاحین است آسمانش ستاره آذین است کودکی فصل خوب خاطره هاست و پر از روزهای شیرین است روزهایی شبیه یک رویا مملو از خوابهای رنگین است ولی انگار خاطرات شما راوی زخم‌های دیرین است توی تصویر چار سالگی ات کودکی بغض کرده غمگین است با سوالی که ذبح شش ماهه راه و رسم کدام آیین است؟ یا سوالی شبیه اینکه چرا عمه پیشانی‌اش پر از چین است چه بگویم خودت که می‌دانی روضه‌ی قتلگاه سنگین است دستهایی که می‌رود بالا دستهایی که رو به پایین است میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قرآن بخوان ما بامِنا روضه برای تو گرفتیم با مادرت زهرا عزای تو گرفتیم حالا که در صحن و سرایت زائری نیست اینجا عزا با دوستهای تو گرفتیم داری تـَقَـلّا می کنی مانند گودال محکم رَدای تو ...عبای تو...گرفتیم می سوزی اما خنجری بر حنجرت نیست پس پای نی روضه به جای تو گرفتیم قرآن بخوان تا خیزران دور و برت نیست ما ختم قرآن درعزای تو گرفتیم هرچند صحنت خاکی و تاریک و خالیست هرشب تب صحن وسرای تو گرفتیم مثل دعـای ندبه باران بهـاریم این درس را از کربلا ی تو گرفتیم حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
گریه کنید از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شهر جهنم هزار خاطره از غم نمی رود از یاد غروب سرخ محرم نمی رود از یاد به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرم خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد به دشت، دختر و زنها برهنه پا و دوان... ...بدون یاور و محرم، نمی رود از یاد اسیر بودن با خواهران بی معجر... هجوم سیلی محکم، نمی رود از یاد به شام، بر سر ما سنگ می زدند ز بام بلای شهر جهنم نمی رود از یاد به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت سر شکسته و درهم نمی رود از یاد رضا رسول زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شعر روضه امام باقر علیه السلام مگر میشود گریه بسیار کرد.. مگر میشود دیده خونبار کرد.. مگر میشود صحبت از خار کرد.. مگر میشود نقل بازار کرد.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد! مگر میشود خیمه سوزان شود.. درآن شعله ها عمه حیران شود.. کشیده نصیب یتیمان شود.. رد دست هاشان نمایان شود.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر میشود گفت از سوختن چه ها میکشید عمه خوب من ز توهین آن خولی بددهن مگر میشود گفت از زن زدن ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر‌میشود لشگر نیزه دار بیوفتد به دنبال یک طفل زار ببینی سر شاه را نی سوار ز داغ رقیه شده بی قرار ولی از غم و غصه اش دق نکرد حرم شد گرفتار رنج و عذاب چه ها کرد با دستهامان طناب مگر میتوان روضه خواند آب آب مگر میشود حرف زد از رباب ولی از غم و غصه اش دق نکرد شبی که حرم سمت غمخانه رفت به مهمانی قصر شاهانه رفت ز شوق پدر طفل دردانه رفت مگر میتوان گفت ویرانه رفت ولی از غم و غصه اش دق نکرد کنون این من و این دل گریه خیز نشستم به بستر مریض مریض چه باید کنم با غمش یا عزیز مگر میشود گفت حرف از کنیز ولی از غم و غصه اش دق نکرد سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹