منم غلام حسن
گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
هزار بار بمیرم دوباره زنده شوم
به بارگاه امام کریم بنده شوم
مرا ز کوی کریمان جدا شدن هرگز
و هر دری به جز این خانه را زدن هرگز
و صبح و ظهر و شب اینجا نیامدن هرگز
من و جدایی از دامن حسن هرگز
خدا مرا به هوای دگر رها نکند
من و جدا شدن از مجتبی خدا نکند
شمایلی ز بهشت آمد و هویدا شد
به نور چهره ی او ممکنات زیبا شد
گره ز کار جهان و جهانیان وا شد
ستاره ای بدرخشید و ماه زهرا شد
به آفتاب جمالش ، به کعبه ی خالش
به هوش بودم از اول... ربود تمثالش
هماره روح دعا ، کعبه ی عبادات است
شفیع روز جزا ، قبله گاه حاجات است
حسن نمود حسن هاست ، جمع خیرات است
امام زاده و سر سلسله ، به سادات است
کریم چارم دنیای پنج تن آمد
خبر دهید که آقایمان حسن آمد
سر ارادتم از افتخار خم گردد
گدا به حرمت ارباب محترم گردد
خدا بخواهد اگر پرچمی علم گردد
امام زاده ی ما صاحب حرم گردد
مدینه الحسنی در بقیع میسازیم
رواق و گنبد و صحنی وسیع میسازیم
رواست محتشمی وصف مجتبا بکند
و دست فرشچیان طرح نو به پا بکند
زنی النگوی خود نذر آن بنا بکند
که گنبد حرمش را چو کربلا بکند
در ورودی باب الکریم در زدنی ست
ورودی حرمش صحن جامع حسنی ست
چراغ صحن ، برایش ز ماه میسازیم
دخیل پنجره هایش ، نگاه میسازیم
و باب ساعت مخصوص شاه میسازیم
برای قاسم او حجله گاه میسازیم
بزرگ کرده برای کریم ، نسلی را
به نام نجمه نماییم صحن اصلی را
قرار و وعده ی ما صحن مجتبی باشد
شب زیارتی اش هم دوشنبه ها باشد
همیشه دور ضریحش سر و صدا باشد
و مثل کرببلا هم برو بیا باشد
شبیه هر شب جمعه ، شبیه کرببلا
دوشنبه های بقیع و زیارت زهرا
علیرضا وفایی(خیال)
#شعر_آیینی #شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_غریب_مدینه #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
طفل معصوم
این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست
موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست
در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد
طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست
آب می دادی ام این طفل ز دنیا می رفت
قاتلش بود عطش ، تیر دگر لازم نیست
نیت جنگ ندارد ، پی آب آمده است
این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست
پسرم نیست اگر زنده بیاید خیمه
شوهرم بیکس و یار است پسر لازم نیست
دق نده حرمله ، گهواره ی او را نشکن
خون دل خوردهام و خون جگر لازم نیست
نیست اندازه ی سر نیزه ، سر اصغر من
به روی دست ببر ، نیزه ی سر لازم نیست
روضه ی مشک بخوانم پسرم میخوابد
بین این همهمه لالایی اگر لازم نیست
شیر دادند به اطفال ، زنان در بازار
بعداز این شام که دیدیم،سحر لازم نیست
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو زمین خوردی
تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم
شانه خالی مکن از بار سفر ، همسفرم
انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی
شده اعضای تو پاشیده شبیه جگرم
حال من مثل غریبی ست برادر مرده
مثل فرق تو شکسته ست برادر ، کمرم
بخداوند که غارت زده ام بعد از تو
سرم آماده ی ذبح است ، فتاده سپرم
آسمان بر سرم آوار شده میبینی ؟
تکه تکه به زمین ریخته ای ، ای قمرم
دوش تو جای رقیه ست پر از تیر شده
رحم بر چشم تر او کن و بر چشم ترم
با جوانان بنی هاشم علی را بردم
دستْتنها تن پاک تو چگونه ببرم
سفت کردند خواتین گره معجر را
همه دلشوره گرفتند ز طرز خبرم
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای صاحب کرببلا
والا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
یا حضرت ام المصایب در همه عمر
یا حضرت ام ابیها بعد زهرا
ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه
هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا
پیغمبره هستی،امامت هم که داری
عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا
مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی
وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی
ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب
ای روح تو همیشه در معراج زینب
آرامش دشت و وقار کوه داری
دریای طوفان دیده ی مواج زینب
چادر سیاهت چادر بیت الحرام است
دور تو میچرخند پس، حجاج زینب
خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد
با اینکه بودی غصه را آماج زینب
اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی
بر دشمنت هم در اسارت باج زینب
خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو
لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو
عمری به پای گریه هایت گریه کردم
بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم
بانو شنیدم چادرت آتش گرفته
آتش گرفتم در عزایت گریه کردم
نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی
اینجا خود من در ازایت گریه کردم
گودال جای زن نبود اما تو رفتی
جان خودت خیلی برایت گریه کردم
تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی
بر شام بیش از کربلایت گریه کردم
خندید دشمن بر پریشانیت بانو
بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو
وقت ورود کاروان در کاخ شر شد
بزم شراب از کربلا هم سخت تر شد
آهسته میگویم ابوفاضل نفهمد
زینب اسیر دست مشتی بدنظر شد
این نیزه و آن نیزه شد راس علمدار
این قافله در شام وقتی در به در شد
خون سر زینب ز پیشانی زمین ریخت
تا روز رستاخیز عالم خون جگر شد
آنکه عنان گیر جهازش بود عباس
با لاابالی های کوفه همسفر شد
تا آخر عمر استخوانش درد میکرد
شه خیزران خورد،او دهانش درد میکرد
علیرضا وفایی خیال
#شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_بنت_امیرالمومنین #شعر_ولادت_حضرت_زینب #شعر_ولادت_عقیله_بنی_هاشم #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی جان
علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها
علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها
بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش
به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذر ها
خودش بر منبر پروردگار خویش لم داده
سپرده کار های دنیوی را دست اشترها
کسی دشمن نمیدارد علی را غیر بد نطفه
سند هم خواستی جویا شو از دامان مادر ها
علی نور خدا روی زمین بود و نمی باشد
تفاوت بین اصغرها و اکبر ها و حیدر ها
اگر پرده نمی انداخت بر ذاتش خداوندش
گمانم فاش میخواندند ربش روی منبر ها
ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی
کنیز و خادمش هستند اسما ها و قنبر ها
علی در بدو دنیا آمدن کعبه قرق کرده
برایش کار دشواری نبوده فتح خیبر ها
علیرضا وفایی (خیال)
#شعر_ولادت_اول_مظلوم_عالم #شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علی #شعر_ولادت_حضرت_مولا #شعر_ولادت_حیدر_کرار #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلبر حسین
کنیزهای تو هستند هاجر و راحیل
غلام حلقه به گوش شماست میکاییل
به افتخار تو خواهد دمید اسرافیل
عروسک دم دستت هزار جبراییل
خدا به داشتنت ای ملیکه مینازد
نگاه سرسری تو فرشته میسازد
دوای دیده ی یعقوب گرد دامانت
شفا گرفته مسیح از مسیح چشمانت
هزار حاتم طایی گدای احسانت
شعیب و آدم و نوح و خلیل قربانت
به دست خسته ی افتادگان رسان دستی
به انبیای الهی پیمبره هستی
رقیه خواست مسیحا به مهد گویا شد
رقیه خواست زلیخا نجیب و زیبا شد
رقیه خواست که در طور جلوه پیدا شد
رقیه خواست که موسی به آب زد وا شد
رقیه ذکر لب نوح بین طوفان بود
رقیه حضرت حق در لباس انسان بود
خدا کشیده رخت را ز صورت زهرا
درون چهره ی تو ریخت هیبت زهرا
هماره سیرت تو هست سیرت زهرا
مدینه کرد دوباره زیارت زهرا
تو صاحب جبروت و جلال،این همه ای
تویی که خلقا خلقا شبیه فاطمه ای
خدا به حضرت ارباب دختری داده
چه دختری ، چه دلآرام دلبری داده
چه جلوه ای چه جمالی چه محشری داده
به او رقیه نداده ، به او پری داده
نگاه ماه و ستاره به روی ماهش بود
مقام دوش اباالفضل جایگاهش بود
کسی که بر درجاتش قبیله باور داشت
کسی که سایه بابا همیشه بر سر داشت
کسی که دور و برش چندتا برادر داشت
کسی که تکیه گهی قرص مثل اکبر داشت
غروب روز دهم معجرش در آتش سوخت
میان شعله ی خیمه ، پرش در آتش سوخت
رقیه فسلفه ماندگار عاشوراست
رقیه آینه ی قاب کوچک زهراست
رقیه زائر بابا... نه ، زائرش باباست
همیشه گنج درون خرابه ها تنهاست
ستاره ای که سه سالی به این زمین تابید
میان خاک سیاه خرابه ها خوابید
زمین به صیحه درآ ، آسمان بزن ناله
به حال یاس سپیدی که گشت چون لاله
دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله :
تن شهید سه ساله است یا چهل ساله؟
کفن که نیست در اینجا قواره ی بدنش
به چادری که سرش بود ، میکنم کفنش
علیرضا وفایی خیال
#شعر_ولادت_بی_بی_سه_ساله #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_سیدالشهدا #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی جان
علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها
علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها
بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش
به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذر ها
خودش بر منبر پروردگار خویش لم داده
سپرده کار های دنیوی را دست اشترها
کسی دشمن نمیدارد علی را غیر بد نطفه
سند هم خواستی جویا شو از دامان مادر ها
علی نور خدا روی زمین بود و نمی باشد
تفاوت بین اصغرها و اکبر ها و حیدر ها
اگر پرده نمی انداخت بر ذاتش خداوندش
گمانم فاش میخواندند ربش روی منبر ها
ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی
کنیز و خادمش هستند اسما ها و قنبر ها
علی در بدو دنیا آمدن کعبه قرق کرده
برایش کار دشواری نبوده فتح خیبر ها
علیرضا وفایی (خیال)
#شعر_ولادت_اول_مظلوم_عالم #شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علی #شعر_ولادت_حضرت_مولا #شعر_ولادت_حیدر_کرار #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلبر حسین
کنیزهای تو هستند هاجر و راحیل
غلام حلقه به گوش شماست میکاییل
به افتخار تو خواهد دمید اسرافیل
عروسک دم دستت هزار جبراییل
خدا به داشتنت ای ملیکه مینازد
نگاه سرسری تو فرشته میسازد
دوای دیده ی یعقوب گرد دامانت
شفا گرفته مسیح از مسیح چشمانت
هزار حاتم طایی گدای احسانت
شعیب و آدم و نوح و خلیل قربانت
به دست خسته ی افتادگان رسان دستی
به انبیای الهی پیمبره هستی
رقیه خواست مسیحا به مهد گویا شد
رقیه خواست زلیخا نجیب و زیبا شد
رقیه خواست که در طور جلوه پیدا شد
رقیه خواست که موسی به آب زد وا شد
رقیه ذکر لب نوح بین طوفان بود
رقیه حضرت حق در لباس انسان بود
خدا کشیده رخت را ز صورت زهرا
درون چهره ی تو ریخت هیبت زهرا
هماره سیرت تو هست سیرت زهرا
مدینه کرد دوباره زیارت زهرا
تو صاحب جبروت و جلال،این همه ای
تویی که خلقا خلقا شبیه فاطمه ای
خدا به حضرت ارباب دختری داده
چه دختری ، چه دلآرام دلبری داده
چه جلوه ای چه جمالی چه محشری داده
به او رقیه نداده ، به او پری داده
نگاه ماه و ستاره به روی ماهش بود
مقام دوش اباالفضل جایگاهش بود
کسی که بر درجاتش قبیله باور داشت
کسی که سایه بابا همیشه بر سر داشت
کسی که دور و برش چندتا برادر داشت
کسی که تکیه گهی قرص مثل اکبر داشت
غروب روز دهم معجرش در آتش سوخت
میان شعله ی خیمه ، پرش در آتش سوخت
رقیه فسلفه ماندگار عاشوراست
رقیه آینه ی قاب کوچک زهراست
رقیه زائر بابا... نه ، زائرش باباست
همیشه گنج درون خرابه ها تنهاست
ستاره ای که سه سالی به این زمین تابید
میان خاک سیاه خرابه ها خوابید
زمین به صیحه درآ ، آسمان بزن ناله
به حال یاس سپیدی که گشت چون لاله
دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله :
تن شهید سه ساله است یا چهل ساله؟
کفن که نیست در اینجا قواره ی بدنش
به چادری که سرش بود ، میکنم کفنش
علیرضا وفایی خیال
#شعر_ولادت_بی_بی_سه_ساله #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_سیدالشهدا #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابن الرضا
حجره شلوغ است و کسی هم در نمی آید
دیگر تن تو از پس سم بر نمی آید
از جعده بدتر ام فضل است و کنیزانش
از این همه زن ، یک مسلمان در نمی آید
جان کندن ات را ذره ذره دید در حجره
این زن دلش آمد ، دل کافر نمی آید
از تشنگی چشمت سیاهی می رود اما
با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمی آید
انقدر بی حالی که در بین مناجاتت
مانده نفس در سینه ، بالاتر نمی آید
مثل حسن زخم از خودی خوردید... با این فرق
شکر خدا بالا سرت خواهر نمی آید
اینها که چیزی نیست ، جای شکر دارد که
اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید
کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است
چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید
بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد...
پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید
کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست
در این میان حرفی هم از معجر نمی آید
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_ابن_الرضا #شعر_شهادت_امام_نهم #شعر_شهادت_حضرت_جواد_الائمه #شهادت_امام_جواد #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یاد العطش
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم
ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست
غرور له شده ام بین طرز رفتارم
به آب مینگرم روضه میشود تکرار
به یاد العطش روزهای دشوارم
هنوز لحظه ی گودال خاطرم مانده
هنوز فکر حسینم ، هنوز میبارم
هنوز قابل لمس است جای دست سنان
به تازیانه ی خود داده بسکه آزارم
تمام کودکی ام با رقیه یکجا سوخت
هنوز هم که هنوز است من عزادارم
اگر که زنده ام امروز ، جان خود را من
به عمه جان کتک خورده ام بدهکارم
نرفته از نظرم عمه ام زمین میخورد
نرفته از نظرم گریه های بسیارم
هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا
من این سیاهه ی غم را چگونه بشمارم
تنم میانه ی بازار برده ها لرزید
بلا کشیده ی شام سیاه بازارم
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_امام_پنجم_شیعیان #شعر_شهادت_امام_محمد_باقر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_باقرالعلوم #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹