eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل حیدر آمد به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت! به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ `هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت! چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی از روبرو با او نمی جنگید، یک نامرد کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت ... تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت! پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه... انداخت! علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بنازم این ساقی را حرم ندارد و دل در غمش مقیم تر است کسی که رأفتش از آسمان عظیم تر است! اگرچه جمله کریم اند و شهره در کرم اند در این سلاله یکی از همه کریم تر است بنازم این ساقی را که از وفاش مدام گلوی ما که از او باده می خریم، تر است علی که رفت همه کوفه شد یتیم، ولی میان کوفه حسن از همه یتیم تر است چه آمده به سرت ای غریب آل عبا؟ که راه صلح تو از جنگ، مستقیم تر است به لطف صلح تو تا کربلا رسید حسین! قسم به نام خدایی که خود علیم تر است دعا کن این جمعه آخرین ولی برسد که حال دنیا از هر زمان وخیم تر است!  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غم تو آبروی ماست غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم تو آبروی ماست غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابوفاضل سرو قد است و ماه رو عباس یاس عطر و نسیم خو عباس می و سرمستی مدام، حسین ساقی و ساغر و سبو عباس کار بالا که می گرفت حسین چاره ای ناب داشت: کو عباس؟ شرحه شرحه اطاعت از حق را شرح داده ست مو به مو عباس کربلا را ورق ورق گشتم هرکجا بود کو به کو عباس چه نمازی ست این که دستش را داده در لحظه ی وضو عباس؟ ناله ای می رسد به گوش هنوز تشنه ام تشنه ام عمو عباس مشک اما به خیمه ها نرسید استخوان مانده در گلو عباس گره افتاده بود در کارش... گره افتاد اگر که در کارت از ته دل فقط بگو عباس من گرفتار یک نگاه توام مددی یا مَن اِسْمُهُ عباس  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ساقی و ساغر سرو قد است و ماه رو عباس یاس عطر و نسیم خو عباس می و سرمستی مدام، حسین ساقی و ساغر و سبو عباس کار بالا که می گرفت حسین چاره ای ناب داشت: کو عباس؟ شرحه شرحه اطاعت از حق را شرح داده ست مو به مو عباس کربلا را ورق ورق گشتم هرکجا بود کو به کو عباس چه نمازی ست این که دستش را داده در لحظه ی وضو عباس؟ ناله ای می رسد به گوش هنوز تشنه ام تشنه ام عمو عباس مشک اما به خیمه ها نرسید استخوان مانده در گلو عباس گره افتاده بود در کارش... گره افتاد اگر که در کارت از ته دل فقط بگو عباس من گرفتار یک نگاه توام مددی یا مَن اِسْمُهُ عباس  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زمان از لحظه‌ی آغاز او چیزی نمی‌داند زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد چه سرو باشکوهی قامت افتاده‌اش دارد چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد که حتی مشرکان باآنکه از جان دشمنش بودند کنار کعبه هرشب محو قرآن خواندنش بودند میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر «دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد وجود نازنینش رحمةٌ لِلعالَمین است او رخش شمس‌ُالضُّحی و گیسویش حَبلُ‌المَتین است او رسول بی قرین است او، امام راستین است او خدا یا بنده؟ حیرانم! نه آن است او نه این است او کسی از عمق این راز نهان سر درنیاورده خدا در جمع خوبانش از او بهتر نیاورده میان کل عالم یک نفر با او برابر بود نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد چه آمد بر امیرالمومنین؟ پرسیده خواهد شد خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را و بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را @jadithashk
سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست این دانش بی‌حد مگر از سوی خدا نیست در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف جز آیه‌ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست هر تیر نگاهت به هدف می‌خورد، آری در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست از لطف احادیث و تفاسیر بلندت در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق جابر همه‌ی عمر دلش در نگرانی‌ست یک عمر گذشته‌ست ولی خاطر پاکت یک لحظه جدا از سفر کرب‌وبلا نیست هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
و از کنار نخستین عمود راه افتاد دوباره قافله مانند رود راه افتاد قدم قدم، دمِ "لبیک یاحسین" به لب عدم به سمت تمام وجود راه افتاد دهان قافله یکباره پر شد از صلوات بساط آتش و اسفند و دود راه افتاد به لطف زمزمه‌ی شعر دسته‌جمعی ما میان جاده گروه سرود راه افتاد نشست قافله قدری کنار موکب چای همین که خستگی‌اش رفت زود راه افتاد صلاة ظهر به یاد صلاة عاشورا چه هق‌هقی که میان سجود راه افتاد پس از نهار که یک روضه بود چاشنی‌اش بساط شوخی و گفت و شنود راه افتاد و من کنار همین خاطرات خوابم برد دوباره قافله مانند رود راه افتاد... و باز با غم و حسرت پریدم از این خواب و چشم‌هام پر از اشک بود... @hadithashk
حیدر مددی قلم مست است در پس‌کوچه‌ی این شعر دفتر هم شراب ناب می‌ریزد به کاغذ جای جوهر هم مضامین بلندی ریخته در شعر کوتاهم که دارد واژه‌واژه از لب من می‌رود سر هم چگونه این منِ آلوده از او شعر بنویسم؟ که نامش را نبرده بی وضو حتی پیمبر هم دم از عشقش زدن اندازه‌ی این بی سر و پا نیست که جانش را فدای عشق او کرده‌ست کوثر هم چگونه مدح آن شاه بلندآوازه را گویم؟ که درمانده‌ست طبع قاصرم از مدح قنبر هم خودِ مولا اگر یاری کند با گوشه‌ی چشمی شکوفا می‌شود با یک اشاره نطق نوکر هم خدا از باء بسم الله خود تا سین والناسش نیاورده‌ست جز وصف علی یک حرف دیگر هم علی فرقان، علی برهان، علی حق و علی میزان علی راه و علی هادی، علی قاضی و داور هم علی حیدر علی صفدر علی رهبر علی سرور وصی و جانشین و نفس پیغمبر، برادر هم علی همبازی طفلان، علی تسبیح نخلستان علی پیروز میدان حنین و بدر و خیبر هم علی نان جوین می‌خورد و روی خاک می‌خوابید اگرچه بود با افلاک از خاک آشناتر هم غم مولا غم دین بود، تا بود آدم دین بود به دوشش پرچم دین بود و شد بی یار و یاور هم تمام زخم‌هایش تا که زهرا بود مرهم شد ولی زخمی که خورد از داغ او هرگز نشد مرهم علی راه سعادت بود و سد کردند راهش را درِ علم نبی بود و زدند آتش بر آن در هم علی را از میان راندند و خود با ناکسان ماندند نکردند اعتنا حتی به فرمان پیمبر هم علی امروز هم در غربت است آری، نمی‌بینی؟ که غایب مانده از بی یاوری فرزند حیدر هم به احوال پریشان گرفتاران گیسویش که این نظمِ سراپا نقص روزی می‌خورد برهم گنهکارم ولی از عشق تو دم می‌زنم عمری تو هم فردا مرا با شیعیان خود بخر درهم  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹