🌹🌹🌹 به نام خدا 🌹🌹🌹
🌹🌹 داستان زندگینامه 🌹🌹
🌹 حضرت زهرا علیهاالسلام 🌹
🌸 پدر حضرت فاطمه ، پیامبر اکرم
🌸 و مادر ایشان ، خدیجه بنت خویلد (س) بود .
🌸 حضرت خدیجه ، اولین زنی بود که به اسلام روی آورد و تمام ثروت خود را ، در راه اسلام و مسلمانان صرف کرد .
🌸 حضرت فاطمه زهرا (س) ،
🌸 در روز ۲۰ جمادیالثانی ،
🌸 سال پنجم بعد از بعثت ،
🌸 در شهر مکه ،
🌸 در خانه حضرت خدیجه ،
🌸 بین زقاق العطارین و زقاق الحجر ،
🌸 در نزدیکی مسعی به دنیا آمد .
🌸 حضرت زهرا سلام الله علیها ،
🌸 خواستگارهای زیادی داشت .
🌸 اما در نهایت با امام علی علیه السلام ، ازدواج کرد و با مهریه اندکی به خانه شوهرش رفت .
🌸 حضرت فاطمه سلام الله علیها ،
🌸 صاحب دو پسر به نامهای حسن و حسین و دو دختر به نام های امکلثوم و زینب ، شد .
🌸 و زمانی که پنجمین فرزند خود را حامله بود ، دشمنانش ، ضربهای به سینه اش وارد کردند ، و حضرت زهرا و فرزندش را شهید کردند .
🌸 فرزند پنجم ایشان که در شکم مادرش شهید شد ، محسن نام داشت .
🌸 با توجه به این که همه ائمه معصوم به غیر از امام علی علیه السلام ، نسبشان از طریق حضرت فاطمه ، به حضرت محمد (ص) میرسد ، به خاطر همین به ایشان ، " ام الائمه " میگویند .
🌸 زمانی که پیامبر اسلام ،
🌸 با مرگ مشکوکی ، از دنیا رفتند ؛
🌸 برخلاف دستور ایشان ،
🌸 خلفای سهگانه با امام علی علیه السلام ، بیعت نکردند .
🌸 و برای این که امام علی را ،
🌸 به زور برای بیعت با ابوبکر ببرند ،
🌸 درب خانه امام علی را آتش زدند
🌸 و آن را شکستند .
🌸 حضرت فاطمه ، پشت در آمده
🌸 و می خواست مانع ورود آن شیاطین به خانه شود
🌸 که ضربات بسیاری به درب خانه و حضرت زهرا که پشت درب بود ، وارد کردند .
🌸 که باعث بیماری و زمینگیر شدن ایشان و سقط فرزندش شد .
🌸 حضرت زهرا سلام الله علیها ،
🌸 در روز سوم جمادیالثانی ،
🌸 سال ۱۱ هجری قمری ،
🌸به شهادت رسیدند .
🌸 علت شهادت حضرت فاطمه ،
🌸 ضربات و لطماتی هست
🌸 که به ایشان وارد شده بود .
🌸 بعضی می گویند ۷۵ روز
🌸 و بعضی می گویند ۹۵ روز ،
🌸 بعد از رحلت پیامبر به شهادت رسیدند .
🌸 حضرت فاطمه سلام الله علیها ،
🌸 در زمان شهادتشان ،
🌸 ۱۸ سال بیشتر نداشتند .
🌸 ایشان وصیت کرده بود
🌸 که مراسم غسل و خاکسپاریاش ،
🌸 به صورت شبانه و مخفیانه باشد .
🌸 و کسی از محل دفن ایشان ،
🌸 باخبر نشود .
#ولادت_حضرت_فاطمه_س
#داستان_کوتاه
#روز_مادر
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/1203896461Cdaaa70cb58
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
#قصه
✨یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .یک روز امام محمد باقر(ع) با گروهی از دوستاشون به طرف قصر هشام رفتن چون میخواستن با اون صحبت کنن .اما وقتی دم قصر رسیدن و هشام فهمید که امام هستن یکی از مأمورانشو پیش امام فرستاد و به دروغ گفت: به امام بگو من جلسه دارم منتظر باشند تا اجازه دهم داخل قصر شوند.به این ترتیب امام را تا سه روز در یک اتاق تاریک و کثیف و بدبو نگه داشتند .بعد از سه روز اجازه داد امام وارد قصر شوند و چون از امام بدش می آمد همانطور با بی احترامی روی تخت لم داد وانگور خورد و جلوی امام بلند نشد. امام با مهربانی سلام کردند و داخل شدند و دیدند که انگاردرقصر مسابقه تیر اندازی برپاست. هشام برای اینکه دیگران امام را مسخره کنند به ایشان گفت: ( لحن بی ادبانه هشام)محمد باقر تو هم در مسابقه تیراندازی شرکت کن !اما امام با مهربانی گفتند: من پیر شده ام وتوانایی مسابقه دادن ندارم هم دستانم میلرزد و هم چشمانم خوب نمیبیند اجازه بده جوانترها شرکت کنند. اما هشام قبول نکرد و مرتب اصرار نمود تا وقتی امام اشتباه میکنند همراه با دیگران ایشان را مسخره کند.بالاخره امام کمان را برداشتند و تیری در آن گذاشتند و کشیدند و تیر با سرعت زیاد به مرکز هدف خورد. چشمان حاضرین از تعجب گرد شده بود .امام تیر بعدی را هم در کمان گذاشته باز هم به هدف زدند و همینطور تا تیر نهم .دهان حاضرین باز مانده بود که ناگهان هشام با صورتی قرمز از عصبانیت به سمت امام آمد و فریاد کشید: تو که گفتی من نمیتوانم تیراندازی کنم پس چه شد؟وباز هم امام با مهربانی جواب دادند: من و خانواده ام این علم را از خداوند داریم.
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
#ماه_رجب
#داستان_کوتاه
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/1203896461Cdaaa70cb58
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
🔸️قصههای کوتاه از زندگی امام حسن مجتبی ع
🔸️این قسمت: صدهزار نامه
#امام_حسن_مجتبی_ع
#کریم_اهل_بیت
#امام_حسنیام
#داستان_کوتاه
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/1203896461Cdaaa70cb58
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
حیوان گرسنه
#امام_حسن_مجتبی(ع)در مکانی نشسته بود و غذا میخورد. در این موقع،سگی جلو آمد و پیش روی حضرت ایستاد.در این هنگام امام حسن(ع)یک لقمه غذا میخورد و یک لقمه هم به سگ میداد.یکی از دوستان حضرت گفت:اجازه بدهید این سگ را از اینجا دور کنم.امام(ع)به او فرمود:نه!هرگز این کار را نکن!چون دوست ندارم درحالی که غذا میخورم جانداری به من نگاه کند و چیزی به او ندهم.بگذار باشد،وقتی که سیر شد خودش میرود.
منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدی وحیدی صدر)
#_ولادت_امام_حسن(ع)
#کریم_اهل_بیت
#داستان_کوتاه
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/1203896461Cdaaa70cb58
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐