مسیح در فلسطین.mp3
15.88M
مسیح در فلسطین
مسیح و مسیحیان در فلسطین
متن: محسن فائضی
خوانش: میثم ملکیپور
تنظیم و صداگذاری: پیمان زندی
💢سری پادکست ماجرای فلسطین ۲۵
✅ انتشار به مناسبت ایام سال نو میلادی
کاری از:
روزنامه ایران و حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
42.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت دوم
همسر شهید دادلله شیبانی از خاطره دیدارش با سردار سلیمانی میگوید...
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
عملیات مونیخ.mp3
18.82M
عملیات مونیخ
صدای فلسطینیها در المپیک
متن: محمدصادق شریفی
خوانش: میثم ملکیپور
تنظیم و صداگذاری: پیمان زندی
💢 سری پادکست ماجرای فلسطین ۲۶
کاری از:
روزنامه ایران و حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
کمپ دیوید.mp3
12.99M
کمپ دیوید
ماجرای سازش مصر و اسرائیل در موضوع فلسطین
متن: محسن فائضی
خوانش: میثم ملکیپور
تنظیم و صداگذاری: پیمان زندی
💢 سری پادکست ماجرای فلسطین ۲۷
کاری از:
روزنامه ایران و حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جونم وقتی داره دیگه، بالاخره تموم میشه
🔊شما صدای امین مدنی در حلب را میشنوید..
به مناسبت درگذشت رزمنده سلحشور مدافع حرم سرهنگ پاسدار امین مدنی اعزامی لشکر همیشه پیروز ۱۹ فجر
📢این صوت بیسیم مربوط به روز ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ در خان طومان استان حلب در سوریه است. در قسمتی از صوت زنده یاد مدنی( با نام مستعار صادق در بیسیم ) به همرزمش که (در خانه زرد) محاصره است میگوید: جون هم وقتی داره. بالاخره تموم میشه
عصر آن روز خانه زرد از محاصره بیرون میآید و خط خان طومان حفظ میشود.
🔴ابوذر غواصی، حمید قاسمپور و محسن الهی شهدای روز ۱۳ فروردین لشکر ۱۹ فجر هستند.
شادی روح مرحوم مدنی صلوات بفرستید.
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
25.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت سوم
حجتالاسلام سید نبی سجادی از خاطره شنیدن خبر شهادت حاج قاسم و واکنش اهل سنت میگوید...
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غلامحسین پیروانی از سرودن شعر پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی میگوید....
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
مگه زوار حاجقاسم نیستین؟
سلام دادیم و از پله های بالاتر از مزار بالا رفتیم. نمی دانستیم میدان قائم کجاست. پرسیدیم. سروریش جوگندمی و لباس نارنجی داشت و نشان کانون پرورشی فکری روی سینه ی لباسش نشسته بود. گفت بیایید خودم تا یک جایی می برمتان. گفتیم زحمت می شود خسته اید، فقط نشانی بدهید. مهربان خندید و شیرین لهجه جوابمان داد: «مگه زائر حاج قاسم نیستین؟»
زائر بودیم. گفت:«کار برای حاج قاسم که خستگی نداره، بابای من سه سال همرزم حاجی بوده.»
روی حرفش حرف نزدیم. دنبالش رفتیم. از پدرشان پرسیدیم، می گفت: «جانباز هس. ابراهیم آبادی. خدمه توپ پنجاه و هفت توی عملیات کربلای پنج، تنها کسی که از بین خدمهها زنده مونده.»
شماره دادیم که هر وقت فرصت داشت از پدرشان بیشتر بدانیم. عجله و تماس های پشت سر همِ دوستان از یادمان برد شماره اش را بگیریم. برگشتیم محل اسکان. خبر انفجار رسید. بین زنگ و پیام های اقوام و دوستانِ مضطرب یادم افتاد به آن مرد مهربان کرمانی. دلشورهاش نشست به جانم و یادم آمد شماره نگرفتیم. تنها از دلم گذشت خدایا سالم باشد و به دلش بیفتد که زنگمان بزند و حال ما را بپرسد.
رفتن، رزق ما نبود، چراکه اصولا رزق را به اهلش می دهند. مرد کرمانی، اهل مهربانی بود؛ اما دل ما کوچک است، می گیرد از نبودن ها؛ حتی به اندازه ی پرسیدن یک نشانی کنار مزار حاج قاسم.
کاش یکی بیاید و بگوید: «دیدمش... سالم بود.»
طیبه روستا؛ ١٣ دی ١۴٠٢؛ کرمان
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
🔹ضمن عرض تسلیت فاجعه تروریستی کرمان
📍از همه مخاطبین محترم تقاضا داریم که اگر خود یا دوستان و آشنایتان در مراسم سالگرد سردار شهید سلیمانی در کرمان حضور دارید، به ادمین رسانه حافظهـ یا شماره تلفن ٠٩١۶۴٩١١۴۴٩ پیامی ارسال کنید.
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
May 11
غرب وحشی (1).mp3
17.94M
غرب وحشی
روایت تمدنی که با آدمکشی و سلاخیِ انسانها رشد میکند...
متن: محمدصادق شریفی
خوانش: میثم ملکیپور
تنظیم و صداگذاری: پیمان زندی
💢سری پادکست ماجرای فلسطین ۲۸
کاری از:
روزنامه ایران و حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
مدیون سردار
گیج چرت بعد از ظهری بودم. گوشیم را برداشتم تا ببینم ساعت چند هست. بیاختیار کلمات «حادثه تروریستی» روی نوار گوشیم توجهم را جلب کرد. چند بار توی ذهنم تکرارش کردم. نفهمیدم کدام حادثه را میگویند. گروه را باز کردم. نوشته بود «حادثه تروریستی کرمان».
وارد کانالهای خبری شدم. آخرین خبرها همه حکایت از تعداد بالای شهدا و مجروحان داشت. ترس به جانم افتاد. توی همه گروههایی که داشتم پیام گذاشتم: «اگر کسی رو میشناسید که موقع حادثه کرمان بوده، بهم پیام بدید.»
شماره خانم خادم الشهیدی را برایم فرستادند. تماس گرفتم. احتمال میدادم سرش شلوغ باشد و جواب ندهد. یا شاید تمرکز نداشته باشد و نتواند مصاحبه کند. بعد از سه چهار بوق جواب داد. آرام و شمرده حرف میزد. میگفت: «ساکن کرمانیم. خونهمون زیاد با گلزار فاصله نداره. سه سالی میشه که خادم گلزار شهدای کرمانم. توی این چند سال از همه شهرها زائر دیدم. اصفهان، قم، تهران، خوزستان، لرستان، بلوچستان، اراک، مشهد و شیراز و... پیر، جوون و بچه. باحجاب، کم حجاب یا حتی با لباس های محلی شهرهای مختلف. خیلی وقتها میزبان زائرهای خارجی بودیم. از انگلیس، لبنان، عراق، آمریکا و هند و... مهمون داشتیم. همین هفته یه اتوبوس مرد و زن و بچه از عراق اومدن.
از سهشنبه هفته پیش گلزار شهدا خیلی شلوغ شد. ما توی بخشهای مختلف خدمت میکردیم نظافت، راهنمایی زائرین و انتظامات و... چهارشنبه از ساعت ۱۱ شیفت من بود. یه پر سبز دستم گرفتم و کنار مزار حاج قاسم ایستادم. مردم زیادی برای زیارت اومده بودن. تعداد صفهای زیارت از دوازده یا سیزده تا هم بیشتر بود. اینقدر شلوغ بود که صفهای توی گلزار دور خورده بود. مرتب به تعداد زائرین اضافه میشد.
حدود ساعت دو خوردهای صدای انفجاری توی گلزار پیچید. همه متوجه صدا و حادثه شدیم. اما انگار هیچکس توجه خاصی نکرد. مردم هنوز توی صف زیارت بودن و خادمین مشغول خدمت. یه ربع بیست دقیقه گذشت که صدای انفجار دوم اومد. بلافاصله نیروهای امنیتی اعلام کردن باید گلزار رو تخلیه کنیم. هنوز صف زائرین شلوغ بود. به طرف مردم رفتیم و به سمت بیرون هدایتشان کردیم. مردمی که هنوز زیارت نکرده بودن به ما اعتراض میکردن و میگفتن: «چرا نمیذارید برای زیارت بمونیم؟ ما امنیتمون و هرچیزی داریم رو مدیون سرداریم. این همه راه اومدیم برای زیارت. تو رو خدا بذارید بمونیم.»
هر چقدر میگفتیم: «برای امنیت خودتون باید از اینجا برید.» گوش نمیکردند. دلشان نمیآمد بدون زیارت مزار سردار از گلزار خارج شوند.
روایت ثریا گودرزی از مصاحبه با مرضیه گلستانی (خادم گلزار شهدای کرمان)؛ ۱۴ دیماه ۱۴۰۲
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz