eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12هزار عکس
8.3هزار ویدیو
248 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 زیارت آل یس 🌸 🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌸 سَلامٌ عَلى آلِ يس، 💎اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ💎 💎 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ،💎 💎 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ،لسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ،💎 💎 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي،💎 💎السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ،💎 💎وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ،💎 💎 اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ،💎 💎 وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَّق، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَكُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَاَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ .💎 🕊أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ‌_لِوَلیِڪْ‌_ألْـفَـرَجـ⛅️🌈
🌷میدانم که شهید بهادر شریفی درمرحله اولی که به رفتند از لحاظ سن شناسنامه ای نمی توانستند به اعزام شوند ، ولی ایشان شناسنامه برادربزرگترازخود راارایه دادند وثبت نام نمودند .پس از اینکه مراحل قانونی را طی نمودندوآموزشهای لازم را از طرف مرکز آموزش وقت دیدند ومی خواستند به جبهه اعزام شوند آنوقت نام وشناسنامه خود راارایه دادند وبه جبهه اعزام شدند .شهید بهادر سه ماه در جبهه بودند و پس از تسویه حساب به خانه برگشتند .درآن زمان ند ما برادران کوچکتر از ایشان از لحاظ  سن وسال در حدی نبودیم که به شخصیت ایشان وتحولاتی که در، وخوی ایشان پیش آمده است به خوبی پی ببریم ولی چیزهایی که در خاطرمان مانده است این بود که شهید بهادر در مدت کوتاهی که در خانه بودند آنقدر متحول شده بودند که اصلاً در خاطر ما نمی گنجد که بتوانیم آنها را به زبان بیاوریم ایشان پیدا کرده بودند ما چند  نفربودیم که تقریباً هم سن وسال شهید بهادر بودیم وی با ما برپا می کرد خودش به عنوان امام جماعت در جلو می ایستاد وما هم در پشت سروی نماز جماعت برپا میکردیم ایشان  یک مسابقه گل کوچک بین ما برادرها وپسرعموها برگزار کرد وپس ازاتمام بازیها به نفرات تیمهای اول تا سوم جوائزی اهداء کردند. این تحولات رفتاری وشخصیتی در مدت تقریباً دو هفته از فاصله ترخیص ازجبهه مرحله اول واعزام به جبهه در مرحله دوم بود. شهید بهادر شریفی پس ازاعزام در مرحله دوم به جبهه هنوزچند روزی نگذشته بود که خبر شهادت وی از طرف بنیاد شهید به اهل خانه داده شد . ایشان درآذر ماه سال1361 درجبهه قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. 🍃 : قدرت الله شریفی برادر شهید اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید
  🌷ای مردم ، مبادا دل به این ببندید که (ص) فرموده : “ ” و این دوستی دنیا است که انسان را به همه گونه گناه و خطا می‌کشاند، مبادا گول را بخورید.🌷 ❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید
🌹  :  رسول 🍃  :  ۱۳۵۹/۱۲/۱۲ 🌷   :  منطقه جنگی میمک 💐   :  گلزار شهدای شهرستان  بروجرد 🌷نهم اسفند۱۳۴۱، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش رسول، فروشنده بود و مادرش کبرا نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه بود. به عنوان در حضور یافت. دوازدهم اسفند ۱۳۵۹، با سمت در جبهه حق علیه کفر حضور یافت و در منطقه میمک توسط نیروهای عراقی به رسید. مزار او در بهشت شهدای زادگاهش واقع است.🌷 ❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید
🍂خیلی مراقب حق الناس باشید🍂 🔸وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ..... ⚡️ ترجمه : وای به حال هر عیبجوی طعنه زن.... ❌ آنها که با زبان یا با اشاره و چشم و ابرو، به عیبجویی و ایرادگیری تحقیرآمیز از دیگران می پردازند، منتظر عذاب عظیم خدا باشند. ⚡️نيش زبان و طعنه زدن، انسان را مستحق آتشى می کند كه نه فقط بر جسم، بلكه بر جان و دل مجرمان نفوذ مى كند: « الّتى تطلع على الافئدة»
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۸ دستان سعد سُست شده بود،.. همه بدنش میلرزید.. و دیگر برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد _من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟ و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش پناهمان داد _من اهل اینجا نیستم، اهل دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم! از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم،.. سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم.. که با اشک چشمانم به پایش افتادم _من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید! از کلمات بی سر و ته عربی ام اضطرارم را فهمید.. و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد.. که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت _اینجوری نمیشه برید بیرون، شناساییتون کردن. و فکری به ذهنش رسیده بود که از سعد خواهش کرد _میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟ برای از جان ما در طنین نفسش موج میزد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد.. و او بالفاصله از پرده بیرون رفت... فشار دستان سنگین آن وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم،.. هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد.. و این ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هق هق گریه به جان 🔥سعد🔥 افتادم _من دارم از ترس میمیرم! رمقی برای قدمهایش نمانده بود،..پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد.. و حرفی برای گفتن نداشت که فقط... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷