eitaa logo
🕊🎋 فاتح_خرمشهر🎋🕊
41 دنبال‌کننده
525 عکس
172 ویدیو
0 فایل
#به_یاد_سردار_سرلشگر #شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷 #خاطرات_شهدا 📚 #دلنوشته_ها 📩 #فیلم 🎬 #عکس 📸 ارتباط با ما 👈 @Kazemi_58 💢کپی و نشر مطالب کانال جایز و بلامانع است💢 💚 با ذکر صلوات 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
⚪️ غبار جبهه بر چهره آنان نشست تا در روز محشر و هول قیامت، غبار غم بر رخ آنان ننشیند و به پاداش جهاد فی سبیل الله، روانه بهشت شوند🌈 📷 👆شهید احمد کاظمی، فرمانده لشگر نجف در کوران عملیات https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
شهید حسن باقری، شهید احمد کاظمی و محسن رضایی به همراه همرزمان در کنار حضرت امام (ره) https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
شهید حسن باقری در کنار محسن رضایی و دیگر همرزمان حاضر در تصویر شهید کاظمی، خرازی و سردار رحیم صفوی https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷سال‌هاي ۷۸، ۷۹، منافقين هر چند وقت يك بار، شيطنت‌هاي تازه‌اي توي ايران مي‌كردند. گاهي وسط پايتخت را با خمپاره مي‌زدند، گاهي افراد را ترور مي‌كردند، گاهي هم توي مرزها مشكل‌ساز مي‌شدند. در واقع داشتند جمهوري اسلامي را تست مي‌كردند! بدشان نمي‌آمدكه بتواننداوضاع واحوال ايران‌ را برگردانند به اوضاع واحوال‌سال‌هاي شصت، شصت‌‌ويك! حاج احمد تازه فرمانده‌ي نيروي هوايي سپاه شده بود. يك كار دقيق اطلاعاتي روي مقر منافق‌ها، توي خاك عراق كرد. طولي نكشيد كه هفتاد موشك نيروي هوايي سپاه، ميهمان مقر آنها شد! كلي تلفات جاني و مالي دادند. ديگر هوس شيطنت توي خاك ايران از سرشان پريد. راوی: همرزم شهید https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رفته بوديم سري‌لانكا، سال هفتاد. احمد هم همراهمان بود. چند تا از فرماندهان نظامي و مسئولین سري‌لانكا آمده بودند استقبال‌مان. افراد را من به آنها معرفي مي‌كردم. موقع معرفي احمد گفتم: ايشان فاتح خرمشهر بوده. چهار، پنج روز آن جا بوديم. آنها احمد را ول نمي‌كردند. احمد به عنوان يك فرمانده‌ي با اقتدار در نظرشان جلوه كرده بود. هر چه مي‌گفت، تندتند مي‌نوشتند. احمد راجع به بحث‌هاي نظامي زياد صحبت كرد، ولي راجع به كاري كه خودش در عمليات فتح خرمشهر كرد، چيزي نگفت. نه آن جا، نه هيچ جاي ديگر. هيچ وقت نشد كه لام تا كام درباره‌ي خدماتي كه زمان جنگ يا قبل و بعد از آن كرده، حرفي بزند. خدا رحمتش كند؛ دقيقاً روحيه‌ي حسين خرازي و امثال آن خدا بيامرز را داشت. حسين هم يكي از دو فاتح خرمشهر بود، ولي هيچ وقت راجع به آن فتح كم‌نظير، در هيچ كجا صحبت نكرد   🌷سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرمانده‌ي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن   🌷از صحبتش فهميدم راننده‌ي تانكر نفتكش است. داشت براي صاحب مغازه درددل مي‌كرد. گفت: اگر اين احمد كاظمي رو پيدا كنم، مي‌رم بهش التماس مي‌كنم كه يه مدتي هم بياد طرف زابل و زاهدان! بي‌اختيار برگشتم به صورت طرف دقيق شدم. من يكي از نيروهاي تحت امر سردار كاظمي بودم. گفتم: شما حاج احمد رو مي‌شناسي؟ گفت: از نزديك كه نه، ولي مي‌دونم آدم خيلي با حاليه! پرسيدم: چطور؟ گفت: من يه مدت كارم توي كردستان بود، با اين كه هيچ وقت شب‌ها توي كردستان رانندگي نمي‌كردم، ولي نشده بود كه هر چند وقت يكبار گرفتار گروهك‌هاي ضد انقلاب نشم؛ ماشينم رو مي‌بردن توي بيراهه‌ها، سوختش رو خالي مي‌كردن و بعد هم ولم مي‌كردن. مكث كرد. ادامه داد: ولي اين احمد كاظمي كه اومد اون‌جا، خدا خيرش بده، طوري امنيت به وجود آورد كه ديگه نصب شب‌ها هم توي جاده‌ها رانندگي مي‌كردم و هيچ اتفاقي برام نمي‌افتاد. آخر صحبتش گفت: حالا كارم افتاده سيستان و بلوچستان. همون بدبختي‌ها رو از دست اشرار اون جا هم داريم مي‌كشيم و هيچ كي هم نيست كه جلوي اون نامردا قد علم كنه .    راوی همرزم https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
احمد کاظمی را در جنگ بیشتر به اسم می‌شناختم ولی احساس عجیبی به او داشتم. البته احساس من با عقل امتزاجی داشت که خود حکایت دیگری دارد. اسم او را چندبار در قرارگاه و از زبان فرماندهان می‌شنیدم. دوست داشتم روزی ببینمش ولی نشد. عاقبت روزها، ماه‌ها و عملیات‌ها سپری شدند و جنگ با پذیرش جام زهر به پایان رسید ولی خبری نشد. با فرماندهان زیادی حشرونشر داشتم. چشم من از احمد کاظمی محروم بود؛ علی‌رغم این که احمدهای زیادی را می‌شناختم. احمد را به نام فرمانده لشکر نجف اشرف وفرماندهی نیروی هوایی و زمینی و اصلاً او را به‌عنوان فرمانده نمی‌شناختم؛ چون فرماندهی شأنی برای او نبود، بلکه این او بود که به فرماندهی شأن می‌داد. احمد قهرمان ملی نظام جمهوری اسلامی بود که اختصاصی به مجموعه سپاه پاسداران نداشت. •••• https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببین دستت هست یا نیست؟ 🇮🇷🌷 خاطره‌ای از شهید حاج احمد کاظمی https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi