هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
هدایت شده از حاج عمار
4.jpg
12.81M
فایل با کیفیت طرح جدید شهید محمد حسین محمد خانی💛💫
@ammar_abdii2 🍃
هدایت شده از قاب گرافیست الشهدا 🎨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° اسـتـوري °
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
صداي دلنشین حاج عمار (:💚
•@sadrjahad•
هدایت شده از حاج عمار
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
گفت:
رفتم به طرف نمازخونه، دیدم یه برگه a4 به دیوار زده به این مضمون نوشته"برادر محمدحسین خانی، درگذشت کودک دلبندتان را به شما تسلیت میگوییم".
شنیده بودم تازه بچه دار شده. یه فاتحه ای خوندم و رفتم پیِ کارم...
.
.
گفت:
هیئت تموم شد و شام رو خوردیم. بعد دست عمارو گرفتم ورفتیم به طرف اتاقم. برقو روشن نکردیم... صدای گریمون بی بهونه بلند شد... یکی من میگفتم و یکی عمار میخوند....انگار تازه عزاداری ما شروع شده بود... من خوندم:
دست را بر طناب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
خیمه را اضطراب می گیرد
دست و پا می زند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
مگر این حنجر بهم خورده
چند قطره آب می گیرد
از سوال نکرده اش حنجر
به سه صورت جواب می گیرد
آه از غنچه گلی این بار
تیر دارد گلاب می گیرد
تا که اصغر سوار عرش شود
خود مولا رکاب می گیرد.
صدای گریه ی بلند عمار بیتاب ترم میکرد.... عمار جواب میداد:
تو فقط نیزه نخور صدعلی اصغر به فدات
دادمش بلکه بگیری سپرش گردانی
گلویش تازه گل انداخته من می ترسم
صبرکن تا صدقه دور سرش گردانی
و ضجه های عمار همه محیط اتاق رو میگرفت... من میخوندم:
این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟
شاید زبانم لال بیچاره رباب است
اصلاً بیا و فرض کن کن که آب خورده
اصلاً بیا و فرض کن یک گوشه خواب است
اینکه نمیخوابد علی تقصیر تو نیست
به جای لالا بر لب تو آب آب است
گیسو نکش اینقدر تو تازه عروسی
ای کاش میشد زودتر دست تو را بست
حال عمار آتیشم میزد... آتیش میگرفتم با گریه هاش... عمار جواب میداد:
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات
رُباب را چقدر در حرم خجالت داد
همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات
سفید شد همه گیسویش یکی یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را ز گریه اش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد… آب فرات
دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را
چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات
و نتونست شعر رو تموم کنه... هق هق میزد... داد میزد... عمار دوباره ادامه داد و خوند:
حالا برای خنده که دیر است گریه کن
بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن
درمانده ام میان دو راهی کجا روم
چشمم که رفته است سیاهی کجا روم
جان رباب من به همه رو زدم نشد
دنبال آب من به همه رو زدم نشد
زار میزد و میخوند... به اینجا که رسید، با همون حالت زار، رو بهم کرد و گفت:اینو هیچ جا نگفتم، الان میخوام به تو بگم...
عمار با حال زارش و بغض گلو گرفته اش گفت:
دیدی میگن اباعبدالله بعد از علی اصغر متحیر شد، درمونده شد، تو دوراهی موند... دو قدم به سمت خیمه میرفت... دو قدم بر میگشت... حیرون شده شده بود... شرمنده رباب شده بود...
عمار گفت:
اردوگاه بودم که تماس گرفتن حال بچه ات خراب شده... چیزی تو گلوش گیر کرده بود و.... راه نفسش بسته شده بود....خودمو سریع رسوندم ولی... بچه ام... طفلم... گلم... پر پر شده بود...
با چشمای پر اشکش نگام کرد و گفت، نگاه مادرش آتیشم میزد، گلش پرپر شده بود جلو چشماش...
میگفت: بچه رو از مادرش گرفتم و.... نگذاشتم که بیاد، که باشه... خودم غسلش دادم... خودم گلم رو کفن کردم... خودم بهش نماز خوندم... خودم قبرش رو کندم و تو خاک گذاشتمش.... خودم خاک رو تن نازنینش ریختم...
میگفت: وقتی میخواستم برگردم خونه... از شرمندگی مادرش... دو قدم میرفتم... دو قدم برمیگشتم... میگفت متحیر شده بودم چی کار کنم....برم... نرم...
میگفت حسین متحیر شده بود... بچه تو آغوشش بود... برده بود سیرابش کنه... حالا سر علی اصغرش رو یه دست و.... تن گلگونش تو یه دست دیگه.... آقا به سمت خیمه برگشت... دید رباب کنار خیمه است.... پاهای آقا.... دو قدم میرفت.... برمیگشت.... میگفت خانم رباب به خیمه برگشت تا امام خجالت نکشه.... ولی رباب... مادر بود.... مادر بود....
میگفت نمیدونستم چی کار کنم... خانومم.... مادر بچه ام.... برم خونه.... نرم.....مسگفت هنوزم یه وقتایی خانومم میگه، طفلم رو تو خاک کردی.... میگفت آتیش میگیرم.... آآآآآخ حسییییییین
میگفت بمیرم برا دل ارباب....
.
.
.
مادر طفل شیرخوار... منو ببخش...
السلام علیک یا عبدالله الرضیع...
#فرمانده
#عمار
#شب_هفتم
#علی_اصغر
#روضه
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
افتتاح دبستان پسرانه شهید «محمدحسین محمدخانی» با حضور فرزند شهید
همزمان با هفته بازگشایی مدارس، روز شنبه ۱۵ شهریور ۹۹، دبستان پسرانه شهید «محمدحسین محمدخانی» از شهدای مدافع حرم با حضور مسئولان استان یزد به بهرهبرداری رسید.
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، «محمد طالبی» استاندار یزد در آیین بهرهبرداری از این طرح آموزشی با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و مدافعان حرم گفت: شهدای مدافع حرم جایگاهی رفیع دارند و در آینده مشخص خواهد شد که این شهدا چه نقش تأثیرگذاری در زمینه امنیت کشور و منطقه داشتهاست.
محمدعلی طالبی اظهار داشت: همه ما مدیون ایثارگریهای شهدای مدافع حرم هستیم و امنیت و آرامش امروز کشور مدیون خون شهداست و همه باید حافظ و پاسدار خون شهدا باشیم.
مدرسه شهید «محمدحسین محمدخانی» در زمینی به مساحت یکهزار و ۷۰ مترمربع و در قالب ۱۲ کلاس در ۲ طبقه ساخته شده در قالب ۲ شیفت تحصیلی دوره اول و دوم ابتدایی در مجموع حدود ۷۵۰ دانش آموز در این واحد آموزشی تحصیل میکنند.
تجلیل از فرزند خردسال شهید محمدخانی و خانواده این شهید از برنامههای این آیین بود.
شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی که اصالتا یزدی است، مدتی مسئولیت بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد را نیز برعهده داشت، از فرماندهان حاضر در سوریه و معروف به «عمار حلب» بود.
وی به صورت داوطلبانه به یگانهای مدافع حرم اهل بیت (ع) در سوریه ملحق شد و در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۹۴ طی نبرد در عملیات محرم خلعت شهادت پوشید و در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
@shahidmohammadkhani
28.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش اول مستند "مادرانه"
زندگی نامه "شهید محمدحسین محمدخانی" به روایت مادر بزرگوار شهید
پخش شده از شبکه 5 سیما
@shahidmohammadkhani
32.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش دوم مستند "مادرانه"
زندگی نامه "شهید محمدحسین محمدخانی" به روایت مادر بزرگوار شهید
پخش شده از شبکه 5 سیما
@shahidmohammadkhani
May 11
۲۴ام محرم الحرام سال ۱۴۳۷
لحظههای بین الطلوعین بود
که دستور اومد بزنید.
به عمار گفتم:
عمار آفتاب داره میزنه...
عمارم گفت:
میزنیم و روی آفتاب رو کم میکنیم...
زد!
روی آفتاب رو کم کرد...!
@shahidmohammadkhani
حاج عمار
۲۴ام محرم الحرام سال ۱۴۳۷ لحظههای بین الطلوعین بود که دستور اومد بزنید. به عمار گفتم: عمار آفتاب
#شهادتت_مبارک_فرمانده
برشی از کتاب #عمار_حلب(زندگینامهی سردار شهید محمدحسین محمدخانی) به مناسبت سالروز قمری شهادت حاج عمار:
صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بیسیم را میشنیدیم. فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت که اتفاقی در محور کناری ما افتاده، الان مسلحین از نقطهای میخواهند به این محور نفوذ کنند،اگر آنجا سقوط کند محور ماهم آسیب میبیند.
.
او با اینکه شناختی از آن زمین و منطقه و آن محور کنار دستی نداشت، قبول کرد. شب قبلش میگفت: متنفرم از اینکه توی زمینی که نمیشناسم، عملیات کنم.
.
این بار را به دوش کشید، بخاطر اینکه زحمت چندروز گذشتهی بچه ها هدر نرود و خط شکسته نشود. آنجا نقطهی مسئولیت او نبود.
چهار پنچ نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی؛ صبح عملیات درگیر شدید شدند. به روشنایی خورده بودیم. یک مقدار کار گره خورد. شش هفت صبح بود که حاج عمار #شهید شد. نیروهای غیر ایرانی پشت بیسیم میگفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ...
.
سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده،حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره.
.
گفتیم مجروح شده که شیرازهی کار از هم نپاشد. این نیروها دو سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند، نمیخواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود. پشت بیسیم گفتیم: فلانی، نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه بشن و روحیهشون رو از دست بدن.
از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق، از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب و قند دادیم بهش. به فکر این بودیم که چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیرو ها بجوشد. واقعا کسی را نداشتیم.
.
#حاج_قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت: کمرم شکست!
.
دوستانی که جنازهی حاج عمار رو دیده بودند، میگفتند:مثل کسی بوده که روز ها و شبهای متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده...
.
.
#شهید_حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#فرمانده_تیپ_سیدالشهدا
#فدایی_حضرت_زینب
#همت_مقاومت
@shahidmohammadkhani
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
° طــرح جـدیـد به مناسبت شهادت قمـري #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی 🖤🥀
•@ammar_abdii•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
شهید محمد خانی.bmp
8.1M
°فایل با کیفیت طـرح #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی 🖤💫
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
هدایت شده از حاج عمار
دارد دلِ ما
از تو تمنایِ نگاهی
محروم مگردان دلِ ما را
که روا نیست ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#به_امید_وصال
#دلتنگ
@shahidmohammadkhani
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی هنری حاج عمار
"شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی"
تحت نظارت خانواده شهید
مارا در فضای مجازی دنبال کنید...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/haj_ammar64/?hl=en
تلگرام:
https://t.me/Haj_Ammar64
ایتا:
https://eitaa.com/haj_ammar64
#گوشه_هایی_از_کتاب_عمار_حلب
#بخش_اول
ــــــــــــــــــــ
به اسم حبيب
همان اذن که محمدحسین هم نوشتنش را با آن شروع می کرد.
قدیم ترها که روزگار برچسب و استیکر نبود، بچه های درس خوان و سر به راه، از معلم های مدرسه، برگ برنده می گرفتند. زیاد که میشد، جایزه درست و درمانی در انتظارشان بود؛ آن هم جلوی بقیه، سر صبحگاه. به برگ برنده هایی که توی ذهنم به محمدحسین داده بودم، فکر می کردم:
-وقتی بعد از عقدمان توی اتاق اشک حرم امام رضا ، اولین کسی بود که زنگ زد از لبنان و تبریک گفت و ذوق کرد از این اتفاق؛
-وقتی توی قلعه گنج کرمان، یک جوان تهرانی شش دانگ، بچه های فقیر وماه ها حمام نرفته کپرنشین را بغل می کرد، نوازش می کرد، می بوسید و ساعتها زير ظل آفتاب، وسط خاک وخل، با بازی جمع شان را گرم می کرد تا از ته دل بخندند؛ -وقتی بعد از خستگی های مدام توی اردوی جهادی، از میان آن همه جسم و جان کوفته و آشفته، جان می گرفت برای نماز شب و مناجات؛
-وقتی هرسال، وسط روضه های ظهر عاشورا، توی خانه دانشجویی اش، خود را برای اربابش کبود می کرد... .
راه افتادم بین آدمهای دوروبرش و پرسان پرسان برگ برنده هایش را جمع کردم. دیدم حق داشت بتواند روزی برگ برنده هایش را رو کند.
حق داشت به ازای همه آنها، از دستان اربابش، افتخار شهادت بگیرد. حق داشت، نوش جانش!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
خرید نسخه چاپی کتاب از سایت انتشارات روایت فتح:
http://revayatfath.ir/کتاب/عمار-حلب-مدافعان-حرم-7
خرید نسخه pdf کتاب از سایت و اپلیکیشن طاقچه:
https://taaghche.com/book/74929
ــــــــــــــــــــــــــــــ
مارا در فضای مجازی دنبال کنید:
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/haj_ammar64/?hl=en
تلگرام:
https://t.me/Haj_Ammar64
ایتا:
https://eitaa.com/haj_ammar64
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#گوشه_هایی_از_کتاب_عمار_حلب
#بخش_اول
#انتشارات_روایت_فتح
#حاج_عمار
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_محمد_خانی
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
•طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
3.bmp
8.1M
فایل با کیفیت •طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
#پروفایل
•طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی مناسب پروفایل ❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
5.bmp
6.75M
فایل با کیفیت #پروفایل
•طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی مناسب پروفایل ❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
#استوری و #بک_گراند
•طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی مناسب استوری و تصویر زمینه❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
4.bmp
13.32M
فایل با کیفیت #استوری و #بک_گراند
•طــرح جـدیـد به مـناسبـت سالروز شهادت شهید محمد حسین محمد خانی مناسب استوری و تصویر زمینه❤️🌹
•@ammar_abdii2•
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
خداوندا مارا به قافله خمینی و بسیجیانش برسان 😭❤️
به مناسبت سالروز شهادت شهید
محمد حسین محمد خانی❤️🌹
•@ammar_abdii2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمالله..
.
آره درست گفتی!
بهتر بگم، درست عمل کردی..
وایسادی و جنگیدی، اونم تا آخرش
چه زمان دانشگاه و تو جنگ فرهنگی، چه زمان سوریه و تو جنگ با تکفیریا...
الانم بعدِ گذشت پنج سال از شهادتت با جون و دلم میشنوم که داری تو گوشم بهم میگی: آی رفیق! آهای رفیقی که منو دوست داری و میای سرقبرم و هزار حال میشی...
من احساس تکلیف کردم، وایسادم، جنگیدم، تا آخرشم وایسادم و جنگیدم،
که مهر تائید آخرشم همون شهادته!
الان نوبت توئه!
اگه ادعات میشه که منو دوست داری،
باید احساس تکلیف کنی، باید وایسی، تا آخرشم باید وایسی...
باید خودتو ثابت کنی!
تا برسی به من و این قافله.
.
.
.
آره، نوبت ماست!
رفقا دست بجنبونید
فرمانده دستور صادر کرده: باید وایسیم و بجنگیم، تا آخرش، تا آخرین لحظه، تا آخرین نفس، تا آخرین قطرهی خونمون..
قافله داره میره..
هرکه دارد هوس کربوبلا،
بسم الله..
.
.
به وقتِ بین الطلوعینِ ۱۶ آبان ماهِ ۹۹
به وقتِ پنجمین سالروزی که حاج عمار زد و رویِ خورشید رو کم کرد...
به وقت حاج عمار #استشهد ..
شهادتت مبارک!
فرمانده.
.
.
.
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#فرمانده_تیپ_سیدالشهدا