eitaa logo
حاج عمار
682 دنبال‌کننده
844 عکس
138 ویدیو
30 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت : حلب سوریه مزار : بهشت زهرا(س) قطعه۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
" السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ " دانسته بود از حل مشكل درمانده شديم، بى هوا آمد؛ اين بار شمايل متفاوتى داشت، بى اندازه شبيه به پدربزرگِ سيّدش! من را گوشه اى كشيد، انگار از همه آدم هايى كه آنجا بوديم، فقط من آمدنش را ديده باشم... - يه آدرس بهت ميدم، گرفتاريت حل ميشه! با دست اشاره كرد و من به چشم ميديدم كجا را مى گويد؛ - ، از نيم متر مانده به پرده سبز، وارد كه ميشى، همونجا! انگار خودش از چشمانم خوانده باشد گفت: - پنج تا كارِ كه هرچى م باشى، درستت ميكنه، (نمى خواست بگويد هرچقدر هم گناهكار...) - يكيش اينه، ٥٠٠ بار براى ابوالفضل(ع) بخونى و بريزى.. شروع كرد به خواندن روضه، مثل هميشه انگار آماده باشد، چشم هايش كه اشكى شد، محاسنش رفته رفته مشكى مى شد و صورتش جوانتر، زيباتر از هميشه شده بود... ديگر چيزى نگفت، بيدار شده بودم، اذان صبح مى گفتند... @shahidmohammadkhani
بعد از شهادت روح الله و قدیر، خیلی دلتنگ عمار می‌شدم. واقعا نمی‌توانستم دوری اش را تحمل کنم. دائم توی منطقه بود. چشمم به در اتاق فرماندهی تیپ بود. منتظر بودم بیاید و به ما سری بزند. بعضی وقت‌ها که می‌آمد، انگار حاجت مستجاب شده‌ای را خدا به من داده بود. واقعا عاشقش بودم. یک روز بعد از شهادت بچه ها، به مقر تیپ آمد. از من خواست تا قرارگاه همراهیش کنم. از فرصت کنار عمار بودن خیلی خوشحال بودم. با تویوتای تیپ، به سمت قرارگاه حرکت کردیم. کارهای ستادی تیپ زیاد بود، از فرصت استفاده کردم و شروع به مطرح کردنشان نمودم. عمار به سمت ضبط صوت ماشین خم شد و ضبط را روشن کرد. به من گفت:《کار های ستاد رو ول کن، به این مداحی گوش کن!》 "هوای این روزای من هوای سنگره یه حسی روحمو تا زینبیه می‌بره تا کی باید بشینم و خدا خدا کنم به عکس صورت شهیدامون نگاه کنم....." انگار بیت بیت این مداحی، روح و روان عمار را درگیر خودش کرده بود. رگه های بین محاسنش گم می‌شد. بغض و اشک عمار، نشان میداد همه غمهای دنیا، روی دلش مانده بود. احساس کردم دلتنگ چیزی است. شایدم هوای سفر دلش را بیقرار کرده بود ... @shahidmohammadkhani
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
🍃دلم تنگ و با چشمانم غریبه است. تقویم، تولد شهیدی را نشانم می دهد که روزی شد و عهد بستم دلش را خون نکنم با کارهایم اما شکسته شد و را زخمی کرد💔 . 🍃می دانی رفیق، من نتوانستم چون تو، روی دنیا را کم کنم . خودم کم آورده ام .دست به زانو گرفته ، با نفس های بریده در جاده ایستاده ام و به آرزوهایی که زیر پای سنگین از ، له شده با حسرت می نگرم .😥 . 🍃سرزمین قلبم، مدتی است اشغال شده و یاد خدا را گم کرده است. بیا و فرمانده قلبم باش. این نیروی خسته از خود را جان دوباره ببخش .برایم خط و نشان بکش . لکه های گناه و و کینه را با یک عملیات، پاکسازی کن . .یاری ام کن پیروز شوم در این جنگ که تا به حال مغلوب این شده ام.😓 . 🍃مدتی است نماز صبح هایم با طلوع خورشید ، قضا می شود و روزگار و تلخی هایش را در این قضا مقصر می دانم .تو را قسم به ، دعا کن بیدار شوم از این خواب غفلت که در آن شده ام...😔 . 🍃تو را قسم به که در آن شهد نصیبت شد دعا کن برای طلوع ایمان در دلم. مدتی است فقط غروبش را نظاره گر هستم.😞 . 🍃 حاج عمار نتوانسم خودم را خرج کنم . روز به روز دورتر می شوم از ارباب.فقط اگر گاهی کسی از و و بگوید.دلم می لرزد...😭 . 🍃کاش تو بودی و اتاق اشک با وسعتی بی پایان.تو بخوانی و من برای عاشورای دلم گریه کنم. تو مداحی کنی و من بر سر بزنم و گریه کنم برای خودم که بندگی را گم کرده ام .شاید اشک های روح خسته ام را دهد...🕊 . 🍃رفیق شهید، بودم اما میدانم تو بر سر همان راه منتظری تا بازهم دست گیری کنی و فانوس را نشانم دهی. بندگی کنم برای خدا و هدیه کنم به تو...🥀 . 🍃راستی .ببخش که امروز هم سنگ صبور درد های دلم بودی.💔 . 🍃به مناسبت تولد . ✍نویسنده: . 📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ . 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳ .