eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون امام زمانی دعای فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ﴿ إِنَّا فَتَحْنَـا لَكَ فَتْحـاً مُبِينـا ﴾ سلام بـر اسطوره‌های یقین غیوران زهـرا نسب مردان فتــح المبیــن ... #عملیات_فتح‌المبین #رمز_یازهرا_سلام‌الله‌علیها @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
مولاى مهربان غزلهاى من، سلام سمت زلال اشک من، آقاى من سلام نامت بلند و اوج نگاهت هميشه سبز آبى ترين بهانه ى دنياى من سلام #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان💕 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
حسین بهشتی؛ جانشین واحد مخابرات لشکر۲۷ ؛ که طی عملیات، بیسیمچی📞 همراه فرماندهی لشکر هم بوده است، در بیان روحیات در نبرد خیبر ، به خصوص در جزیرۀ جنوبی مجنون می گوید🍃 « یکی از وقایع منحصر به فردی که واقعاً تا آن موقع از جنگ اتفاق نیافتاده بود، جنگیدن داخل جزایر مجنون بود طی عملیات خیبر ، رزمنده هایی که وارد جزیره مجنون می شدند🍃، چون هیچ عقبه و پشتیبانی نداشتند، تنها اتکایشان به خداوند☝️ متعال بود این حالت جداافتادگی از پشتیبانی ها، حمایت ها، رفاقت ها و محرومیت از هر گونه امکانات مادی، بچه های داخل جزیره را به خدا نزدیک تر می کرد👌 احساس می کردیم وارد دنیای دیگری شده ایم که با دنیای بیرون از جزیره، زمین تا آسمان تفاوت دارد البته این حالت در بیشتر نمایان بود🙂 خُب؛ من به عنوان بی‌ سیم ‌چی فرماندهی لشکر، همه جا در کنار بودم با کمال شگفتی، می دیدم که از آن همه تنهایی و غُربت، واقعاً لذت می بَرَد😕 در ذهن امثال من، این توهمات خطور می کرد که هر آن نیروهای دشمن وارد جزیره می شوند و همه ما را یا می کشند و یا به اسارت می برند🙁؛ اما ، اصلاً چنین فکری در ذهنش نبود این را ما از حرکات و تصمیم های او می فهمیدیم🙂 تصمیم هایی که واقعاً بوی خون می دادند و از همان تفکر عاشورایی این مرد سرچشمه می گرفتند با توجه به آن که نیرویی دور و برش نمانده بود، اما به همان چند نفر از مسئولین لشکر که در اطرافش مانده بودند، خیلی وابستگی پیدا کرده بود☺️ به عباس کریمی ، رضا دستواره ، اکبر زجاجی ، سعید سلیمانی و از همۀ این ها بیشتر به سعید مهتدی یادم هست یک روز، چند ساعتی بود که صدای مهتدی از پشت بیسیم📞 ما شنیده نمی شد😞 که دستپاچه شده بود، به من گفت «سریع سعید را به گوش کن، ببین او کجاست؟ چرا با من حرف نمی زند😒؟ وقتی سعید پشت بی سیم آمد، با لحنی پر از دلواپسی به او گفت «کجایی برادر سعید😒 ؟ چرا اذیتمان می کنی؟🙁» 📄 🌸 منبع کپشن کتاب خواندنی و باشکوه شراره های خورشید ، نوشته آقایان «گلعلی بابایی و حسین بهزاد» صفحات ۷۱۸ و ۷۱۹ 🔶 🍃 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
📛 قطع رابطه با اقوام ✅مردی به حضرت محمد(ص) گفت: 🌺⇦اقوام و خویشاوندانم با من قطع رابطه کرده‌اند و مرا آزار می‌دهند، آیا من هم می‌توانم با آنها قطع رابطه کنم؟ 🌸⇦رسول الله فرمودند: اگر چنین کنی ، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى‌دارد. آن مرد پرسید: پس چه کنم؟ 💐⇦حضرت محمد(ص) فرمودند: ایجاد رابطه کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است، و عطا کن به کسى که تو را محروم ساخته، و عفو کن کسى را که به تو ظلم کرده است؛ در این صورت ، خداوند پشتیبان تو در برابر آنها خواهد بود. 📙 محجة البيضاء @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهادتانه🍃 چه عاشقانه پرواز کردی... یک روز علی... یک روز تو... و روزها و پرواز ها... که شما یادآوری میکنید... که این دنیا خاکیست... خاک را به افلاک نفروشیم... و تو... زیبای آشنای ما... سالروز پروازت تبریک... رسیدن به آرزویت تبریک... و رفتنت غمی بود ز دل ما... و ولی شاد از شادی تو... 🍃 سالروز شهادت شهید #حسین_معزغلامی... ۴فروردین ماه... 🍃 صلوات:) هدیه به روح مطهر شهید @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🕕ساعت_به_وقت_رمان🙃
تا صبح فردای آن روز پلک روی هم نگذاشتم.هیچ شماره ای پاسخگویمان نبود و مسئول کاروان هم موبایلش خاموش بود.📱 کنار تلفن نشسته بودم☎️ و مدام تماس می گرفتم و نا امید تر می شدم.😞 آنقدر گریه کرده بودم که چشمانم باز نمی شد و می سوخت.😖 پلکم ورم کرده بود و روی گونه ام سوزش بدی داشت. شوریِ اشک،گونه ام را سوزانده بود و سرخ شده بود.😣 وقت اذان صبح بود.نای بلند شدن نداشتم. بغض داشتم و پاهایم سست بودند. لعنت بر شیطانی گفتم و بلند شدم.سجاده ام را کنار تلفن☎️پهن کردم. موبایلم هم کنار سجاده بود📱 عجب نمازی...قامت که بستم شانه هایم لرزید.با اشک و ضجه نکازم را خواندم😭 سرم را روی مهر گذاشتم و سجده کردم.آنقدر خدا را التماس کردم که از خدا خجالت می کشیدم ونمی تونستم سرم را از سجده بردارم.😖 خدایا... یاارحم الراحمین.تورو به عظمت کبریاییت قسم.تو رو به ذات اقدست قسم ای خدااااا😮 صالحم رو بهم برگردون.من خیلی نادون بودم ای خدا.من یه انسانم ودر برابر حکمت ودرایت تو خیلی ناچیزم.... دعای احمقانه ی منو به پای همین نادونی بذار...من فقط برای مأموریت سوریه اش دعا می کردم.ای خدا من صالحم رو از خودت می خوام...😭😰 سر سجاده خوابم برده بود...😴 به ساعت که نگاه کردم 8صبح را نشان می داد.پتوی نازکی رویم انداخته بودند و هنوز سجاده پهن بود. می دانستم کار سلماست.خانه ساکت بود."یعنی کجا رفتن؟" بلند شدم و همانطور دوباره کنار تلفن نشستم و شماره را گرفتم.☎️ هتل که جوابگو نبود.چندین بار هم شماره مسئول کاروان را گرفتم.دو بوق ممتد می خورد و قطع می کرد.تا اینکه صدای مردی توی گوشی پیچید.تمام تنم یخ زد و زبانم قفل شد.طولی نکشید که دوباره قطع شد📞 با سلما تماس گرفتم. _الو سلما...سلام _سلام عزیزم خوبی؟ _کجایی تو دختر؟پدرجون کجاست؟ _با علیرضا اومدیم سازمان حج و زیارت.اینجا خیلی شلوغه و وضعیت اسفناکیه،هنوز آمار دقیق و علت این اتفاق معلوم نیست.ان شاءالله بتونیم خبری بگیریم.پدرجون هم رفته امامزاده.گفت میرم دعا کنم...دلش خیلی گرفته بود.😣 تو بهتره خونه بمونی.شاید کسی زنگ بزنه.جویای اخبار هم باش. الو...الو مهدیه؟! آنقدر بغض داشتم که بدون حرفی تماس را قطع کردم.😞 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#پروفایل📸 #پسرونه🙋♂ ●•●🍭•●•🌸●•●🎈●• @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#پروفایل📸 #دختـــرونه✌️ ●•●🍭•●•🌸●•●🎈●• @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣