eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا صبح فردای آن روز پلک روی هم نگذاشتم.هیچ شماره ای پاسخگویمان نبود و مسئول کاروان هم موبایلش خاموش بود.📱 کنار تلفن نشسته بودم☎️ و مدام تماس می گرفتم و نا امید تر می شدم.😞 آنقدر گریه کرده بودم که چشمانم باز نمی شد و می سوخت.😖 پلکم ورم کرده بود و روی گونه ام سوزش بدی داشت. شوریِ اشک،گونه ام را سوزانده بود و سرخ شده بود.😣 وقت اذان صبح بود.نای بلند شدن نداشتم. بغض داشتم و پاهایم سست بودند. لعنت بر شیطانی گفتم و بلند شدم.سجاده ام را کنار تلفن☎️پهن کردم. موبایلم هم کنار سجاده بود📱 عجب نمازی...قامت که بستم شانه هایم لرزید.با اشک و ضجه نکازم را خواندم😭 سرم را روی مهر گذاشتم و سجده کردم.آنقدر خدا را التماس کردم که از خدا خجالت می کشیدم ونمی تونستم سرم را از سجده بردارم.😖 خدایا... یاارحم الراحمین.تورو به عظمت کبریاییت قسم.تو رو به ذات اقدست قسم ای خدااااا😮 صالحم رو بهم برگردون.من خیلی نادون بودم ای خدا.من یه انسانم ودر برابر حکمت ودرایت تو خیلی ناچیزم.... دعای احمقانه ی منو به پای همین نادونی بذار...من فقط برای مأموریت سوریه اش دعا می کردم.ای خدا من صالحم رو از خودت می خوام...😭😰 سر سجاده خوابم برده بود...😴 به ساعت که نگاه کردم 8صبح را نشان می داد.پتوی نازکی رویم انداخته بودند و هنوز سجاده پهن بود. می دانستم کار سلماست.خانه ساکت بود."یعنی کجا رفتن؟" بلند شدم و همانطور دوباره کنار تلفن نشستم و شماره را گرفتم.☎️ هتل که جوابگو نبود.چندین بار هم شماره مسئول کاروان را گرفتم.دو بوق ممتد می خورد و قطع می کرد.تا اینکه صدای مردی توی گوشی پیچید.تمام تنم یخ زد و زبانم قفل شد.طولی نکشید که دوباره قطع شد📞 با سلما تماس گرفتم. _الو سلما...سلام _سلام عزیزم خوبی؟ _کجایی تو دختر؟پدرجون کجاست؟ _با علیرضا اومدیم سازمان حج و زیارت.اینجا خیلی شلوغه و وضعیت اسفناکیه،هنوز آمار دقیق و علت این اتفاق معلوم نیست.ان شاءالله بتونیم خبری بگیریم.پدرجون هم رفته امامزاده.گفت میرم دعا کنم...دلش خیلی گرفته بود.😣 تو بهتره خونه بمونی.شاید کسی زنگ بزنه.جویای اخبار هم باش. الو...الو مهدیه؟! آنقدر بغض داشتم که بدون حرفی تماس را قطع کردم.😞 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤️ تن بچه ها هم لباس سیاه کردم هنوز نه خبر اسارت سید به مامان جون گفتم نه خبر شهادت حسینو😢 چه سخته خواهر بشه پیک خبر گفتن شهادت برادر چه سخته بشی پیک خبر اسارت مردت یا زینب کبری کمکم کن😭😢 دم سر سیاه فاطمه سرش بستم دخترم ایام دور از پدریت شروع شد گوشی📞 برداشتم الو سلام مامان جون مامان جون (مادر سید):سلام دخترم خوبی؟ صدات چرا گرفته؟😢 -چیزی نیست مادر داریم میایم خونتون مامان جون:قدمتون سر چشم🙂 اسارت رو با ذکر خدا به امید خودت خودت بهم کمک کن زدم یه ربع بعد رسیدیم خونه مامان جون😞 زنگ زدم مادر مثل همیشه اومد استقبالمون مامان جون:سلام دخترم خوبی؟ چرا سیاه پوشیدی؟😢 چیزی شده؟ -خوبم مادر آقا جون هست؟ مامان جون:اره تو خونست رقیه چی شده مادر؟ داخل شدیم -سلام آقاجون آقا جون:سلام بابا جان -مادر میشه بیاید بشینید😔 -من امروز سپاه بودم حدود ده روز پیش تو سوریه تو منطقه ای به اسم خان طومان عملیات میشه بچه های مدافع حرم خیلی شهید و اسیر میشن😭 مامان جون:یا امام حسین مجتبی چی؟😢 -مامان مجتبی من اسیر شده حسین داداشم شهید شده😭 مادر با یا زینب کبری از حال رفت😞 با دادن اب قند و ماساژ مادر به هوش اومد بعداز چند دقیقه گفت رقیه الان چی میشه؟ -تبادل میکنند مادر اول اجساد شهدا مامان جون:به مادرت گفتی -نه مامان جون:منم میام باهات بریم به مادرت بگیم😭😢 رقیه اشک 😭نریز دشمن شاد میشه مارو از خلقت مدافع حرم آفریدند روزها از پس هم میگذشت و ما فقط منتظر خبری از سپاه بودیم😢 حسنا اومده پیش مامان چون وضعش خیلی اظطراری بود سه ماهی از شنیدن خبر شهادت و اسارت میگذره من و زینب خونه مادر بودیم که گوشیم📱 زنگ خورد آقای حسن پور:سلام خانم حسینی ببخشید مزاحمتون شدم -سلام آقای حسن پور مراحمید خبری شده؟ اقای حسن پور: بله خوشبختانه بالاخره مذاکرات ما با داعش به نتیجه رسید و حدود 25روز دیگه شهدا وارد ایران میشن😢 بعد از معاینه یعنی حدود5روز بعدش وارد شهر میشن و مراسم تشیع و تدفین انجام میشه😞 -خیلی ممنون آقای حسن پور اجرتون با امام حسین😢 گوشی قطع کردم حسنا:اجی خبری شده؟ -با گریه 😭گفتم اوهوم حسین 30روز دیگه خونه است حسنا :وای خدایا شکرت😭 اشکاش جلوی حرف زدنشو گرفت بدنش شل شد و روی مبل افتاد ترسیدم دویدم سمتش -حسنا جان خوبی؟😰😢 با چهره ایی که از درد تو هم رفته بود جوابمو داد:نه آجی -بریم دکتر حالش وخیم بود سریع رسوندمش به محض ورود رفتم داخل بیمارستان و به همراه چند تا پرستار برگشتم😢.. .... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣