eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی احترام #قسمت_51 احترامش به من خیلی زیاد بود طوری که اگر یکبار به
موبایل یکبار شنیدم که گوشی احمد گم شده بعدها فهمیدیم که گم نکرده یک خانواده افغانی نیاز به کمک مالی داشتند و احمد پول به اندازه کافی نداشته است موبایلش را فروخته تا بتواند نیاز آنها را برطرف کند. راوی؛ پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤️ رفتیم راه آهن مامان اینا راه بندازیم مادر سوار که شدن فاطمه سادات بهانه گرفت گوشیم گرفتم با مامان حرف بزنه😊 ساعت ۴ صبح بود گوشیم 📱زنگ خورد -یا امام حسین الان کیه آخه😰 بفرمایید سلام خانم مو دوتا تصادفی داریم آخرین شماره شماست -خاک تو سرم حال مادر و پدرم چطورن؟😢 ناشناس:خانم بیاید نیشابور بیمارستان امام رضا شماره فرحناز گرفتم فرحناز:رقیه چی شده این وقت صبح زنگ زدی -سیاه بخت شدم مادر و پدر نیشابور تصادف کردن بیا بریم اونجا😢😭 بعد از ۱۱-۱۲ ساعت رسیدیم نیشابور با آدرس گرفتن بیمارستان امام رضا پیدا کردیم با استرس و ترس بدون توجه به اینکه بچها یا فرحناز همراه من هستن😢 به سمت پذیرش رفتم با صدای که بغض آلود بود گفتم خانم ببخشید به من زنگ زدن گفتن پدر و مادرم تصادف کردن اینجان؟ خانم پرستار:ما فقط دو تصادفی داریم که متاسفانه فوت کردند😢😭 با شنیدن این ماجرا پخش زمین شدم وقتی به هوش اومدم پرستار گفت:مامان و بابات بودن؟ -پدر و مادر همسرم هستن😔 اما فرقی با پدر و مادر خودم ندارن پرستار:پس همسرت کجاست؟ -همسرم اسیره😞 میشه زنگ بزنید خواهر شوهرم از اهواز بیاد پرستار:باشه شمارشو بده فرحناز میگفت وقتی با مبینا سادات(خواهر سید مجتبی)تماس گرفت گفت چند ساعته با پرواز خودش میرسونه مشهد😔😭 با اومد مبینا سادات با کمک سید حسن با هماهنگی اجساد مادر و پدر با پرواز رفتیم تهران از تهران با آمبولانس رفتیم قزوین داغهای پشت هم شهادت برادر جونم، اسارت همسرم، فوت مامانم، رفتن مادر و پدر صبورم کرد😢😭 امروز بعد از هفتم مادر و پدر خودم تو آینه دیدم رقیه ۲۲ ساله چقدر پیر شده بود 😞 چقدر موهام سفید شده بود قرآن باز کردم "بعد از هر سختی آسانی است" دو بار هم تکرار شده بود خدا راضیم به رضات😔😢 عکس سید مجتبی رو برداشتم لب ها رو عکس گذاشتم اشکم جاری شد😭 مجتبی همه کسم الان کجایی؟ این یه سال و خورده ای اسارت چقدر آزارت داده مجتبی به عهدتم پایبندما😢 تو این همه آزمایش الهی نذاشتم اشکم تو جمعیت ریخته بشه که نکنه دشمن بگه اشک زن مدافعین حرم در آوردیم مجتبی تمام سعیم کردم زینب وار برم جلو😢 مجتبی یه هفته دیگه ولادت خانم حضرت زهراست چند روز بعدشم ولادت آقا امیرالمؤمنین مامان ها نیستن تا براشون کادو بخرم مردمم نیست تا براش کادو بخرم😞 همین طور که داشتم اشک میریختم که سید علی بیدار شد اومد سمتم که با لحن بچگانه ای گفت:مامانی شرا گلیه میکنی؟ بغلش کردم بوسیدمش من قربون پسر خوشگلم بشم یه کوچولو دلتنگم فقط😔 سیدعلی:دلتنگ کی مامان جون؟ -دلتنگ بابا سید😢 سید:مامان بابایی کی از سفل میاد؟ -بابا رفته از آجی امام حسین که میشه عمه شما دفاع کنه نذاره آدم بدا دوباره اذیتش کنن دیشب که قصه اش برای شما و آجی جون گفتم😊 سید:اوهوم مامان منم بزرگ بشم میرم اونجا که کسی عمه جون اذیت نکنه -من فدای پسر با غیرتم بشم❤️😘 بریم آجی جان بیدار کنیم که بریم کانون .... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣