❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی مسئله داعش #قسمت_55 وقتی مسئله داعش پیش آمد و گوشه هایی از جنای
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتادی
چله نشینی
#قسمت_56
خیلی تلاش کرد برای اینکه از طریق سپاه یا بسیج برای رفتن به سوریه راهی پیدا کند به دوست و آشنا متوسل می شد ولی هیچ راهی نبود حرفشان این بود که با این همه نیروی رسمی و با سابقه نوبتی به شما نمی رسد ونه سن و سالی دارید نه نیروی رسمی سپاه هستید ولی احمد با دیدن این جنایت ها نمی توانست آرام بنشیند و به هر دری می زد تا بتواند راهی برای رفتن به سوریه پیدا کند.
همین ایام بود که متوجه شدم احمد برای رفتن به سوریه چله گرفته به این صورت که هر شب با دوستانش می رفتند جمکران اگر پول داشتند با ماشین اگر پول نداشتند با دوچرخه یا پیاده این مسیر و سختی هایش را تحمل می کردند تا به عنایت امام زمان راهی برای رفتن پیدا کردند
جواب هم گرفتند بالاخره فهمیدند که از طریق تیپ فاطمیون با هویتی افغانی می توانند خودشان را به سوریه و دفاع از حرم برسانند.
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_مجنون_من_کجایی❤️
#قسمت_56
راوی جواد (همسر مطهره/پسر خاله رقیه)
امروز روز تبادل اسراست🙂
یک تیم متشکل از فرمانده مدافعین حرم استان ما، روانپزشک، من و دو پاسدار به سوریه رفتیم
تیم اصلی تبادل در سوریه به ما پیوستن به سمت کمپی که جایگاه تبادل بود به راه افتادیم🙃
بالاخره بعداز سه چهار ساعت اسرا تبادل شدن
سید چقدر پیر شده بود😢
کاملا شوکه بود و هیچ حرفی نمیزد
نظر روانپزشک همراهمون بود دو تا شوک اساسی بود😞
1-صحبت کردن با یکی از اعضای خانواده
2-حضور در منطقه خان طومان
صحبت کردن با رقیه که اصلا امکان نداشت چون سید اینور پس میفتاد اونور صددرصد رقیه😢😞
با مشورت منو روانپزشک قرار شد سید با دختر 5سالش صحبت کنه😊
زدم به شونه سرگرد رفیعی و گفتم:رفیعی جان اینجا یه لحظه نگه دار اخوی
رفتم پایین شماره مطهره گرفتم
-سلام مطهره بانو
مطهره:سلام جواد چی شد؟ 😰
-سید الان پیش ماست داریم میریم خان طومان
فقط مطهره بانو برو فاطمه سادات آماده کن با سید حرف بزنه😊
مطهره:فاطمه چرا؟
-چون سید شوکه است و فاطمه بهترین کیس هست
آمادش کن یه ربع دیگه میزنگم🙂
مطهره:باشه
-مطهره ما شب قزوین هستیم
شما عصری برید برای رقیه خرید
به زینب خانم هم زنگ بزنید بیاد قزوین
برنامه فردا هم باهات هماهنگ میکنم😊
مطهره:باشه
یه ربع گذشت زنگ زدم سید با فاطمه حرف زد تنها اشک ریختن یه شیرمرد و گفت واژه (دخترم) شاهد بودم😢😔
روانپزشکی که همراهمون بود میگفت عالیه از اون پیله اسارت داره خارج میشه😊
تو خان طومان به بچه ها گفتیم از دور مراقب سید باشن
و روانپزشک گفت باید با فاطمه سادات و مطهره حرف بزنه🙂
به مطهره گفتم به سادات کوچولوی ما بگید به هیچ کس از جریان سید نگه
و خود سادات فردا باید بیاد مزارشهدا تا با پدرش حرف بزنه😊
تو خان طومان سید شکست و ساخته شد😢
یه تیم پزشکی تو ایران منتظر سید بودن تا متوجه بشن سید مورد آزمایش انسانی قرار گرفته یانه؟
و یا شکنجه های شده چقدر آسیب بهش زده😔
بالاخره ما وارد ایران شدیم
در عرض چندساعت متوجه شدیم سید خیلی شکنجه شده😢😞
و واقعا مرد بود که حرفی نزده
الان تو این اتاق در حال راز و نیاز با خداست
چقدر عاشقانه و خالصانه خودش رو خرج مخلوقش میکنه😊
راوی مطهره
داشتم از دلشوره میمردم
بعداز 5-6ساعت بالاخره جواد زنگ زد گفت که سید شوکه است و باید با فاطمه سادات حرف بزنه😢
حرصم گرفته بود پسره خنگ من برم به این بچه بگم بعد از 3/5سال بیا با پدرت حرف بزن🙄😶
-فرحناز
فرحناز
بیا کارت دارم😢
فرحناز:جانم چی شد مطهره؟
-جواد زنگ زد گفت سید شوکه است باید با فاطمه سادات حرف بزنه
من الان چجوری به این بچه بگم
فرحناز:من میگم😊
-چطوری؟
فرحناز : مطهره خدا امتحان مارو بهت نده من فولاد آب دیده شدیم
اون فاطمه بچم شیرزنیه
نترسه😊😢
#ادامه_دارد ....
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣