🌺🍃
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🍂دخترانم صدیقهسادات و مطهرهسادات اگر در بزرگسالی این وصیت را خواندید فراموش نکنید شوق ولایت مرا به کربلا کشاند. در اطاعت از ولی امرمان امام خامنهای روحی له الفدا از هیچ کوششی دریغ نکنید...از دخترانم میخواهم حافظ قرآن شوند و تلاش کنند مفسر قرآن و علوم دینی شوند و در ازدیاد نسل مسلمانان تلاش کنند و انشاءالله پدرم زنده باشد و ایشان را زود به خانه بخت بفرستد.🍂
#شهید_سیدمصطفی_صادقی🌷
📎سالروز شهادت
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#سیــــره_شهــــدا 🌺🍃
همیشه از سخنان #رهبری اطاعت میکرد و هیچوقت نمیگفت چرا باید این کار را انجام دهم 😇حتی در دست نوشتههایش بیان کرده #افتخار میکنم در زمان کسی نفس میکشم که پاکترین آدمروی زمین است💯 بارها میگفت وقتی در منزل #قرآن میخوانی آرام نخوان سعی کن با صدای بلند بخوانی☝️ چراکه فرزندت میشنود و در روح، #آینده و خوب بودن او تأثیر میگذارد، درست است که بچه 👶مشغول بازی میشود ولی همینکه صدای قرآن📖 در خانه بلند باشد و به گوش او میرسد تأثیرگذار و سرنوشتساز است❗️ همین خصوصیات خوب برادرم سبب #شهادتش شد.
#شهید_قدرت_عبدیانی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ڪلاه_سر_دنیا_بگذارید❗️
💠عارفے به شاگردانش گفت:
«بر سر دنیا ڪلاه بگذارید(دنیا را فریب دهید)»
🔹پرسیدند:چگونه؟
💠فرمود:
«نان دنیا را بخورید ولے براے آخرت ڪار ڪنید.»
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#خاطرات_شهدا 🕊
وقتی شهید مرادخانی شروع بہ ڪاری میڪردن بچہ ها و نوجوونا مثل پروانہ دورش میگشتن،
این مرد بزرگ با رفتار و ڪردار صادقانه اش، با اون چهره آرومش، با لبخندهای ملیحش همہ رو جذب خودش میڪرد.
توی شبای احیا بچہ ها را جمع میکرد و بهشون احکام یاد میداد، ایشون اراده بسیار قوی داشتن و وقتی ڪسی صحبت از نشدن کاری میکرد، خیلی آروم با اون لبخند زیبا میگفت: میشہ، شما #یاعلی بگو، خدا کمکت میکنہ و همین رفتار ایشون، باعث ایجاد اعتماد بہ نفس توی جوونا میشد.
#شهید_محرمعلی_مرادخانی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_مجنون_من_کجایی❤️
#قسمت_46
داشتم قربون صدقه سیدعلی میرفتم که گوشیم📱 زنگ خورد
-الو فرحناز
فرحناز:خواهرجان خوبی؟
-خوب
فرحناز چی میشه؟
مردمون
درحال سکته ام😔😢
فرحناز:صبور باش
صحیح سالم برمیگردن بچه ها چطورن؟
-وای فرحناز روضه ای بود
سیدعلی و فاطمه سادات فقط گریه😭 میکردن
فرحناز:الهی بمیرم براشون
رقیه میایی بریم هیئت؟
-اره عزیزم
فرحناز به حسنا هم بگم بیاد؟
-اره عزیزم بگو🙂
بی تاب بودم و تنها دوای دردم روضه ی حضرت زینب بود
تو هیئت گریه کردم 😭آروم شدم
انگارخود خانم بی بی زینب بهم صبر عطا کرده😢
یک هفته از رفتن مجتبی میگذشت اما هیچ تماسی نداشت
تلگرام و وات ساپش هم آخرین دیدارش برای یه هفته پیش بود😢
وای خدا دلم مثل سیر و سرکه میجوشه😭
تو همین فکرا بودم که تلفن ☎️زنگ خورد
گوشی برداشتم
یهو صدای مجتبی تو گوشی پیچید
با بغض گفتم چرا یه هفته زنگ نزدی؟😰
سید:من بمیرم برات
خانمم بخدا نمیشه
الانم زنگ زدم بگم حلالم کن فردا عملیاته😢
قلبم برای لحظه ای ایستاده دیگه نمی تپید پژواک صداها تو سرم بود
یعنی چی حلالم کن یعنی.... وای نه
تصورشم کمرمو میشکنه😭
صدای مجتبی منو از حصار ترس بیرون کشید
سید:رقیه جان صدامو میشنوی من باید برم صدام میزنن
اروم طوری که اطرافیانش نشنون گفت: دوستت دارم خداحافظ❤️😢
بدون هیچ جوابی فقط اشک میریختم
گوشی ازدست سر خورد نشستم رو زمین و زانو هامو تو آغوش گرفتم
بی تاب بودم
یاد حرفای مجتبی افتادم که میگفت به خدا توکل کن😔
رفتم نماز بخونم عبای مجتبی دیدم
گرفتم بغلم عبارو فقط گریه میکردم
خدایا کمکمون کن😭
روزها پشت سر هم میگذشتن و من جرات چک کردن تلگرام نداشتم
تا گوشی خونه زنگ خورد
بسم الله گفتم و گوشی 📞برداشتم
فرحناز بود
بدون سلام و علیک گفت
رقیه تلگرام دیدی؟
-نه چطور
فرحناز:میگن تو سوریه یه منطقه ای به اسم خان طومان عملیات شده
تعداد شهدا و اسرا خیلی بالاست
-یاحسین😢😭
فرحناز:من دارم میرم ناحیه ببینم چه خاکی تو سرمون شده
توام میای؟
-اره حتما😢
فقط صبر کن بچه ها رو بزارم خونه مامان جون بعد بریم
فرحناز:باشه😭
به سمت ناحیه رفتیم
غلغله بود😢
منو فرحناز رفتیم داخل
همکارسید:خواهرا ما به یقین برسیم از اخبار حتما شما رو هم در جریان میذاریم
#ادامه_دارد ....
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣