eitaa logo
حلقۀ رندان
333 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
733 ویدیو
35 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کند چهره پُرچین و جبین پر آژَنگ با نگاه غضب آلود زند بر دل نازک من تیر خَدَنگ از در خانه مرا طرد کند همچو سنگ از دهن قَلماسنگ مادر سنگ دلت تا زنده‌ست شهد در کام من و توست شَرَنگ نشوم یک‌دل و یک‌رنگ تو را تا نسازی دل او از خون رنگ گر تو خواهی به وصالم برسی باید این ساعت و بی‌خوف و دِرَنگ روی و سینهٔ تنگش بدری دل برون آری از آن سینۀ تنگ گرم و خونین به مَنَش باز آری تا برد ز آینه قلبم زنگ عاشق بی‌خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بی‌عصمت و نَنگ حرمت مادری از یاد ببرد خیره از باده و دیوانه ز بَنگ رفت و مادر را افکند به خاک سینه بدرید و دل آورد به چَنگ قصد سر منزل معشوق نمود دل مادر به کفش چون نارَنگ از قضا خورد دم در به زمین و اندکی سوده شد او را آرَنگ وان دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی‌فَرهَنگ از زمین باز چو برخاست نمود پی برداشتن آن آهَنگ دید کز آن دل آغشته به خون آید آهسته برون این آهَنگ آه دست پسرم یافت خراش آخ پای پسرم خورد به سنگ 🆔@halghe_rendan
| پناهم بده...❤️ 🔰 مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) درباره‌ی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. ♻️ دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ❇️ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.) ✅ با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، 🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. 🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. 🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است... ♻️ شعر کامل به شرح زیر است: آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست شوق و سبک‌خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی جمله حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان» از تو اگر هم که نخواهم بده 🏷 | | | 🆔@halghe_rendan