حلقه #کودک
موضوع #محرم،مراسم آقااباعبدالله برای بچه ها
مربی خانم رضایی
مهدکودک بهشت کوچولوها
۱۴۰۳/۴/۲۳
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهید_سلیمانی_بازنه
#حوزه_بسیج_حضرت_معصومه
#ما_ملت_امام_حسینیم
ناحیه#شازند
هدایت شده از پیک صبا
صبح زود، وقتی سوار اتوبوس شدند، صداهای خنده و شوخیها تمامی نداشت.
مسیر طولانی بود اما شیطنتها و شوخیها و بازیهای دستهجمعی جذابش کرده بود.
وقتی رسیدند، فضای اونجا همه رو گرفت! طوری که با دیدن قدمگاه و مزار شهدا، کمکم سکوت همراه با ادبی حاکم شد.
شب، کنار آتش، هر کدامشون تجربیات و احساسات خودشون از سفر رو برای بقیه میگفتن و قول و قرار میگذاشتن که وقتی برگشتند #شازند سر عهد و قولی که در راهیان نور بستند بمونند.
#وَ_ما_یَسطُرون
#سَر_و_سِر
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
چراغ هدایت، تقدیر از هادیان
در هفته عقیدتی سیاسی، دور هم جمع شدیم تا از استادیار، سرمربی و مربیان صالحین #شازند تقدیر کنیم. مربیایی که با دل و جون برای تربیت متربیا زحمت کشیدن. یه مراسم ساده ولی پر از عشق و احترام بود؛ گل و لوح تقدیر یه گوشه، دلهای پر از قدردانی یه گوشه. این مربیا چراغ راه نسلای جوونن، و این تجلیل یه نشونهی کوچیک از بزرگی کارشونه.
#معمار_آینده
#دخیل
#تعلیم_تربیت_ناحیه_شازند
⚜کانال حلقه مجازی⚜
@halgheh_majazi
هدایت شده از پیک صبا
صدای قدمهای نو+جوانهها در #شازند پیچیده! با تلاش مدیر تعلیم و تربیت بسیج این شهرستان، طوری شده که همهی ادارات دست به دست هم بدن و یه موج مثبت برای #نو_جوانه_ها و طرح ملی غنیسازی اوقات فراغت تابستانه بسیج ایجاد بشه.
بله! شک نباید کرد که تلاش و پیگیری اداری هم لازمه؛ هرچند نیت قلبی و اخلاص چاشنی اصلیه، اما باید با همافزایی و مشارکت هدفمند مدیریت کرد تا براساس تقسیم کاری که شده، هر مجموعهای از ظرفیتهای نظام اسلامی، سهم خودش رو برای تربیت ادا کنه.
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش غیرت مثل دخترای نوجوان صالحینی پایگاه بسیج ام ابیها روستای موچان #شازند
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
مهاجران در #شازند پایگاه بسیجی دارد به نام شهید حججی که مسئولین آنجا تلاش میکنند برنامههایشان رسمی و خشک و کلیشهای نباشد.
مثلا با پردهخوانی، مهدویت رو به متربیهای طرح نو+جوانهها یاد میدن.
این میشه که با ابتکار مربی، بچهها گوش تیز میکنند و دلهاشون سفر میکنه به دل ماجراهایی شنیدنی که دلشون لک میزنه برای سربازی امام مهدی، قهرمانی که وقتی بیاد دیگه جنگ و ظلم نمیمونه...
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
علیآباد یکی از روستاهای #شازند هست. توی این روستا پایگاه بسیج شهید مرادی تونسته تعداد قابل توجهی از نوجوونهارو توی ایام تابستان جذب مسجد کنه.
دیروز حاج آقا دارابی، مدیر تعلیم و تربیت بسیج شهرستان از آقای مهدینژاد، استادیار صالحین دعوت کرد سری به اون بچهها بزنند.
این اتفاق افتاد و در یک جمع صمیمی و پر از انرژی، از نزدیک با بچهها حرف زدن، پای دغدغههاشون نشستن و از فعالیتهای تربیتی و فرهنگیشون سرکشی کردن.
توی مسیر برگشت، این دو تا مسئول دربارهی این حرف میزدن که: اگر کنار جوونامون باشیم، باهاشون حرف بزنیم، بهشون امید بدیم و راهو نشونشون بدیم این نسل از نسلهای اول انقلاب با استعدادتره...
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
🎙️اون روز کلاس صالحین پایگاه بسیج شهدای کزاز #شازند یه حالوهوای خاص داشت. خانم بابایی، مربی کلاس بهجای درسهای همیشگی، نشست و شروع کرد به گفتن خاطرات دوران دفاع مقدس. از آدمهایی گفت که جونشون رو گذاشتند کف دستشون برای اینکه ایران بمونه و سربلند باشه.
👀 بچهها با دقت گوش میدادن، یکییکی قصهها رو تو دلشون مینشوندن. از شهدا، از عملیاتها، از دل شلمچه گفت... از اونایی که رفتن اما یادشون هنوز با دل ماست. صدای خانم بابایی، لرزید و اشک از چشماش چکید.
🌾 رسیده بودند به یک لحظهی خاص. خانم مربی یک مُشت خاک رو با احترام نشون بچهها داد و گفت: اینم تربت شلمچه... بچهها با احترام خاصی خاک رو لمس میکردن و میبوئیدن و میبوسیدن.
#سَر_و_سِر
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
اگه تا حالا اسم علیآباد #شازند به گوشت نخورده، بدون که یه پایگاه بسیج داره به اسم شهید مرادی، که پنجشنبههاش با کلاسهای صالحین، تبدیل میشه به قلب تپندهی روستا!
من امیرحسینم، ۱۵ سالمه. هر هفته با شوق میرم اونجا. اولش کلاس قرآن با آقای علیخانیه؛ یه مربی با صدای گرم و بشاش، که آیهها رو جوری برامون توضیح میده انگار داریم فیلم واقعی زندگی پیامبرا رو میبینیم.
بعدش ورزشه! فوتبال، طناب، دو، همهچی هست. یه بار مسابقه دو گذاشت، خودش هم دوید! برنده شدم، جایزهم یه کتاب بود: «سلام بر ابراهیم». اون کتاب یه جرقه بود تو ذهنم.
فعالیتها هم که نگو! از سرود و نمایش تا کمک به خانوادههای نیازمند. آقای علیخانی همیشه میگه: «بچهها، باید هم دل داشته باشین، هم غیرت!» اینجا، تو دل علیآباد، ما فقط یاد نمیگیریم؛ رشد میکنیم، قوی میشیم، رفیق میشیم.
من دیگه فقط یه نوجوان نیستم؛ یه بسیجیام، با یه دل پر از امید و یه ذهن پر از هدف.
#ارسالی_مخاطبان
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
من محمدطاها هستم، ۱۵ سالمه، اهل روستای چناس #شازند. اگه ازم بپرسی تابستون امسال چی بود، نمیگم گرما، نمیگم فوتبال، نمیگم گوشی... میگم تابستون امسال من خلاصه میشه در اتاق کوچیک زیرزمینی پایگاه بسیج مرصاد، همون اتاق ساده، با دیوارای نمدار، یه پنجره کوچیک که فقط نور کمجون عصر رو رد میکرد و یه پنکه قدیمی که بیشتر از اینکه باد بده، صدا میداد! ولی اونجا، یه مرد بود که با دلش فضا رو عوض کرده بود؛ «آقای عابدینی»
اولش گفت میخواد کلاس صالحین بذاره، همهمون گفتیم: «تو این گرما؟ تو زیرزمین؟ مگه میخوای ما آبپز بشیم؟!»
حاجی خندید و گفت: «اگه دلتون خنک باشه، هوا زورش بهتون نمیرسه بکنه.»
جلسه اول، با یه پارچ شربت اومد. نشست وسطمون، نه پشت میز، نه رو صندلی و گفت: «اینجا نه کلاس درسه، نه جلسه رسمی. اینجا قراره با هم رفیق بشیم، حرف بزنیم، رشد کنیم.»
و واقعاً همین شد. هر جلسه با یه موضوع جدید میاومد: از رفاقت و غیرت گرفته تا داستانهای شهدا و سبک زندگی. گاهی وسط بحث، پنکه خاموش میشد، همهمون عرقریزان، ولی کسی نمیرفت. چون حرفاش دلمونو جلا میداد.
یه بار یکی از بچهها گفت: «حاجی، اینجا نه کولر داره، نه راحتی. چرا ادامه میدی؟» یه نگاه کرد، گفت: «چون شماها آیندهاید. اگه الان خوب ساخته بشین، فردا روستامون میدرخشه.»
الان که فکرشو میکنم، میفهمم اون اتاق زیرزمینی، با همهی سادگی و گرماش، برامون شد یه پناهگاه...
#ارسالی_مخاطبان
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
جهاد تربیتی در پایگاه عطیه
تو دل روستای مالمیر، وسط کوه و دشتهای #شازند، یه پایگاه کوچیک هست به اسم عطیه. اما کوچیک بودنش فقط تو نقشهست، چون دلهایی که اونجا جمع میشن، اندازه یه دنیا بزرگن. اونجا یه خانومه که به اسم احمدی. از بچههای صالحین بپرسی، میگن: "اون مربی ما نیست، اون قهرمانمونه!"
خانم احمدی از اون آدمهاست که وقتی وارد پایگاه میشه، انگار خورشید طلوع کرده. با چادر مشکیاش و لبخند همیشگیش، دل بچهها رو میبره. نه با حرفهای خشک و رسمی، بلکه با قصه گفتن، با خنده، با بازی، با یه عالمه عشق.
کلاسهای صالحینش فقط یه جلسه تربیتی نیست، یه سفرهست که روش هم معرفت هست، هم رفاقت، هم شیرینی ایمان. بچهها میگن: "اگه یه روز کلاس نداشته باشیم، انگار یه چیزی تو زندگیمون کمه."
خانم احمدی بلدِ چطور دل یه نوجوان رو ببره سمت خوبیها. باهاشون فوتبال بازی میکنه، براشون شعر میخونه، حتی گاهی باهاشون میره کوهنوردی. ولی وسط همه اینا، یه چیز هیچوقت فراموش نمیشه: یاد خدا.
یه بار یکی از بچهها گفت: "خانم احمدی مثل چراغه. وقتی تاریک میشیم، روشنمون میکنه." و راست میگفت. چون اون نه فقط مربیه، بلکه یه مادر دومه، یه دوست واقعی، یه الگوی بیادعا.
اگه یه روز گذرت به مالمیر افتاد، حتما سری به پایگاه عطیه بزن. شاید صدای خنده بچهها رو شنیدی، شاید دیدی یه خانوم با چادر مشکی داره با یه عالمه عشق، آینده ایران رو تربیت میکنه.
#وَ_ما_یَسطُرون
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
هدایت شده از پیک صبا
کلاس خانم محمودی در پایگاه عقیله کلاهدوز #شازند مثل بقیه نبود! فقط حرف نمیزد، فقط درس نمیداد. یه روز ایستاد وسط کلاس و گفت: «بچهها! امروز میخوایم نماز رو با مداد رنگی یاد بگیریم!» همه با تعجب نگاش کردن. یکی پرسید: «یعنی چی؟»
خانم محمودی لبخند زد و گفت: «هرکی یه لحظهای از نماز رو نقاشی کنه. مثلاً وقت وضو، وقت سجده، وقت دعا... بعدش با هم میگردیم آیهشو پیدا میکنیم، بعدم یه قصهی قشنگ براش مینویسیم.»
بچهها با شوق مدادها رو برداشتن. یکی وضو کشید، یکی مهر و سجاده، یکی یه دل پاک که نور ازش میتابید. خانم محمودی کنار هر نقاشی مینشست، آیهی مربوط رو از قرآن پیدا میکرد، بعد با هم یه داستان میساختن.
زهرا یه دختر کوچولو رو کشید که تو نماز گریه میکرد، خانم محمودی گفت: «این یعنی دلش با خدا حرف میزنه. مثل آیهای که میگه: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»
کمکم کلاس خانم محمودی شد یه دنیایِ رنگی از قرآن. بچهها نه فقط نماز رو یاد گرفتن، بلکه عاشقش شدن.
هر هفته منتظر بودن ببینن خانم محمودی چه سوژهی جدیدی میاره و او، با دل بزرگش، با لبخندش، با ایمانش، داشت نسل جدیدی رو تربیت میکرد. نسلی که قرآن رو نه فقط حفظ میکرد، بلکه حسش میکرد.
#وَ_ما_یَسطُرون
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••